فصل چهارم
گذار از سرمایهداری رقابت آزاد به امپریالیسم
كار لنین دقیقاً این
بود كه برای مشخص كردن ریشههای اقتصادی جنگ و سیاست نوین، علل پیچیده رشد مستمر سرمایهداری
و نیز تشدید تضادهایش در عصر امپریالیسم، را توضیح داد. وی در مقدمۀ اثر خود به
نام «امپریالیسم، بالاترین مرحله سرمایهداری»، آن را به عنوان طرح «تصویر مركبی
از نظام سرمایهداری جهانی در چارچوب روابط بینالمللی اش» (1) معرفی کرد. در سراسر
این اثر، وی به تحولات درونی كشورهای پیشرفته و تحت ستم و در روابط میان آنها كه سرمایهداری
را به یك نظام جهانی ستم استعماری تبدیل كرد و نیز به روندهای رشد اشاره کرد كه
ناگزیر به تشنجات درونی سرمایهداری جهانی منجر می شوند. آشكار است كه
لنین صرفا به تغییرات در ساختار كشورهای پیشرفته یا حتی عمدتا به روابط بین كشورهای
پیشرفته و عقب افتاده اكتفا نکرد، اگر چه بنظر این هاحائز اهمیت عظیمی هستند.
مسئله مورد بررسی و نقطه عزیمت وی را سیستم در كلیت جهانیش، تشكیل میداد.
لنین در این اثر، تغییرات عمیقی را كه در ساختار
و عملكرد سرمایهداری اتفاق افتاده بود به وسیله نتیجه گیری از انبوهی آمار در
مورد سیر رشد سرمایهداری در اواخر قرن نوزدهم نشان داد. نقطه عطف مهم در آن رشد، بحران
طویل المدتی بود كه در سال 1873 آغاز شد و عمیقا كشورهای مهم سرمایهداری را تحت
تاثیر قرار داد. این بحران وسیعا گرایش به تراكم را افزایش داد. به طور مثال، در
آلمان سیستم بسیار پیشرفته تراستها و كارتلها ابتدا در سالهای متعاقب افت
اقتصادی به ظهور رسید. رونق پایان قرن نوزدهم و بحران 1900 باز هم بیش از پیش روند
تراكم و تمركز را شتاب بخشید و در پی خود یك نظام مالی و صنعتی بر جای گذاشت كه
تحت سلطه چند گروهبندی عظیم سرمایه كه دارای موقعیتی استراتژیك بودند، قرار داشت.
(2)
تا پایان دو سوم قرن
نوزدهم، دیگر فئودالیسم اروپای غربی از بین رفته و سرمایهداری داشت نفوذ نظام خود
را تا اقصی نقاط سرزمینهای تصرف نشده در جهان، میگستراند. این مسئله به میزان زیادی
باعث شد كه سرمایهداری در داخل به طور نسبتا مسالمت آمیزی رشد كند. (اگر چه همراه
با وقفههایی در رشد). در واقع، این تثبیت یافتن سرمایه دقیقا در ارتباط با خشونت
توسعهاش در مناطقی كه بتازگی یا به طور همه جانبهتر در آنها نفوذ میكرد، قرار
داشت. در اواخر قرن نوزدهم، آنچه كه به جهان سوم (3) مشهور گشت از یك بازار فروش و
صدور سرمایه فرعی برای كشورهای پیشرفته به یك جزء لایتجزای رونق آنان تبدیل شد. بینالمللی
شدن سرمایهگذاری سرمایه مولد، بازار جهانی را دگرگون كرد. در سطح سیاسی، برتری
نظامی، استعماری و اقتصادی انگلستان مورد چالش رقبایی كه در حال ساختن امپراطوری
بودند قرار گرفت. برقراری خشونت آمیز و شدید نظام تعرفهای حمایتی توسط این
كشورها، بر تجارت آزاد سایه افكند. تب و جوش تصرفات استعماری در میان قدرتهای بزرگ
برای تقسیم كامل جهان در میان خودشان به اوج خود رسید. این كشورها، قدرت خود را بر
هر گوشه جهان مستولی گرداندند. لنین این جهشی را كه اتفاق افتاده بود چنین جمعبندی
کرد:
«درآستانه قرن بیستم
شكل گیری نوع نوینی از انحصار را میبینیم: اولا، سرمایهداری انحصارگر در كشورهایی
كه سرمایهداری درآنها رشد کرده است مشاركت (اقتصادی) میکند؛ ثانیا یك چند كشور
بسیار ثروتمند كه در آنها انباشت سرمایه به ابعاد عظیم رسیده است موقعیت انحصاری
دارند.» (4)
این ظهور درونی و بیرونی انحصار در سطح عمیق تری
بیان دایره تنگ شوندهای بود كه انگلس بدان اشاره کرد. سرمایهداری به محدودههای
مالكیت خصوصی فشار وارد میآورد و در سطح جهان با موانع سخت تری روبرو میشد. نیروی
محركه آنارشی، اجتماعی شدن نیروهای تولیدی در سطح محلی به سطح كاملا نوینی از
تراكم و تمركز محلی رانده بود. همین نیروی محركه این قدرتها را به سوی بیرون راند
كه در آنجا با قدرتهای استعماری نوع قدیم كه ضعیفتر بودند درگیر شدند، توپ هایشان
را بروی جنبشهای ملی نوظهور گشودند و به یكدیگر حمله ور شدند. (5) خطوط كلی سرمایهداری
نوین قابل رویت بود: سرمایهداری در حال گذار خشونت بار به مرحلهای عالیتر بود.
پس، پیدایش امپریالیسم عبارت است از رشد اساسی سرمایهداری
به مرحلهای مجزا و مشخص. عصر امپریالیسم عصر جنگ و انقلاب است كه توسط مجموعهای
از پدیدههای تاریخا شكل گرفته و به هم مربوط تعین یافته است. لنین با آگاهی به اینكه
چنین تعاریفی گرایش به ساده کردن پیچیدگی طبیعت یا جامعه دارند، و نیز با تشخیص اینكه
هیچ جنبهای از امپریالیسم به تنهایی ماهیت آن را مشخص نمیکند، اساسی ترین خصوصیات
امپریالیسم را بر شمرد:
«امپریالیسم، آن مرحله از رشد سرمایهداری است
كه در آن سلطه، انحصارات و سرمایه مالی برقرار شده است، صدور سرمایه از اهمیت
برجسته برخوردار شده، تقسیم جهان در میان تراستهای بینالمللی آغاز گشته، و تقسیم
كلیه سرزمینهای جهان در میان بزرگترین قدرتهای سرمایهداری به پیایان رسیده
است.» (6)
امپریالیسم، فعل و
انفعال قوانین سرمایه در كشورهای پیشرفته (در تعین تاریخی شان)
با روندهای تاریخ دیگر كه در جهان جاری هستند، است. امپریالیسم صرفاً
انكشاف ساده یا بسط قوانین حركت سرمایه نیست. به طور مثال، در دورهای كه لنین در
مورد امپریالیسم نوشت، سرمایهداری بر جهان سلطه یافته بود ولی جهان كاملا سرمایهداری
نشده بود. شیوههای تولیدی ماقبل سرمایهداری به تبعیت نظام جهانی سرمایهداری در
آورده شده و در آن ادغام شدند ـ این ویژگی بسیار مهم پیدایش و توسعه عصر امپریالیسم
بود. كل دیدگاه لنین در تضاد كامل با تفاسیر غایت گرایانه از منشاء امپریالیسم و
مكانیسمهای آن قرار دارد. او توسعه تاریخی واقعی و مشخص امپریالیسم را بررسی کرد.
و به این واقعیت برجسته اشاره کرد كه سال 1900 دیگر شیوه تولیدی سرمایهداری به سرعت
داشت جهان را به طور كل در دام تضادهای خویش افكنده و عناصر گوناگون اقتصاد جهانی
را وارد روابط نوین با یكدیگر میکرد:
ماركسیسم، پیوسته هم به رابطه بین سرمایهداری و
بازار جهانی و هم به رابطه بین رخدادهای بینالمللی و تحولات كشورهای خاص، اهمیت
داده است. ماركسیستها بر خصلت بینالمللی تولید و مبادله سرمایهداری تاكید ورزیده
و عقیده دارند كه هر چه سرمایهداری بیشتر رشد میکند این خصلت ابعاد گسترده تری مییابد.
حتی ماركس و انگلس در آثار خود به نام «ایدئولوژی آلمانی» و «فقر فلسفه» تاكید
كردند كه رشد تجارت بینالمللی این امكان را به وجود آورد كه بتوانیم از یك تاریخ
جهانی واقعی سخن بگوییم و این كه چگونه پدیدههای متفاوتی همچون اختراعات در اروپا
و مقدار برداشت محصول غله در قاره آمریكا بر توسعه داخلی در كشورهای مختلف تاثیر
خود را به جا گذاشت. (7) ماركس در گروندریسه به گرایش جهانی شدن سرمایه اشاره میکند:
«گرایش به ایجاد بازار جهانی در خودِ مفهوم سرمایه نهفته است.» (8) ماركس در«سرمایه»
نوشت: «تاریخ نوین سرمایه، به تاریخ ایجاد یك بازرگانی جهانشمول و یك بازار
جهانشمول در قرن شانزدهم بر میگردد.»
وی روزهای آغازین از
قرار شاعرانه انباشت اولیه سرمایهداری را اینگونه خوار شمرد و به سخره كشید:
«كشف طلا و نقره در آمریكا، نابود كردن و برده
سازی و مدفون كردن آنان در معادن،آغاز فتح و غارت هند غربی، و تبدیل آفریقا به میدانی
برای شكارتجارتی (سیاهپوستان، نشانه های طلوع عصر تولید سرمایهداری بود.» (9)
اینها عوامل مهم بینالمللی بودند كه خلع ید
قهری از تودههای تولید كننده در
كشور بومی را كه پیشتر ازآن به عنوان پایه اجتماعی ظهور سرمایهدارییاد کردیم تسهیل
کردند. (10) فعالیتهای اقتصادی خارجی قدرتهای اروپایی در حال صعود، در قرون
پانزدهم و شانزدهم ـ به ویژه فتوحات وحشیانه و چپاول توسط انحصارات تجارتی ـ نقشی حیاتی
در ایجاد اضافهای بازی كرد كه در این كشورها رشد روابط سرمایهداری كه هنوز جوانههای
شكنندهای بودند را تغذیه کرد. فرق فعالیت های تجاری و غارتگرانه بازرگانان و
دولتهای اروپای غربی در مقایسه با امپراطوریهای پیشین این بود كه اینبار در درون
اقتصادهای اروپایی پایهای وجود داشت كه ثروت میتوانست انباشته شده توسط این فعالیتها
بصورت سرمایه بكار گیرد، در وسایل تولید سرمایهگذاری كند و آن را با نیروی كار
پرولترهای بی چیز ممزوج کند. همچنین به همین دلیل این بازرگانان میتوانستند نسبت به
شركای بازرگان خود در دیگر نقاط جهان، سریعتر انباشت نمایند. از سوی دیگر هر چند
رشد درونی نیروها و روابط تولیدی اساس پیدایش سرمایهداری در اروپا بود، اما بازار
جهانی این روند را تسهیل كرده و شتاب بخشید: نه تنها بر شتاب رشد بلكه بر شكل سرمایهداری
در حال پیدایش تاثیر نهاد.این دوره سرمایهداری مركانتالیستی بود كه در آن تجارت و
ربا خواری سلطه داشت. ابزار تولید ابتدائی و پراكنده بوده و هنوز هیچگونه تقسیم
كار بینالمللی وجود نداشت. در قرنهای هجدهم و نوزدهم، با تعمیق و گسترش بیشتر
روابط كالایی، یك بازار جهانی سرمایهداری تحت سلطه سرمایه صنعتی ایجاد شد و توسط
رقابت آزاد به جلو رانده شد. (11) الزامات بینالمللی سرمایه صنعتی، مناطق عقب
افتاده جهان را تحت انقیاد سرمایه كشاند و باعث نفوذ روابط سرمایهداری درآنها شد؛
پدیدهای كه شاعرانهتر از حركت رو به بیرون مركانتالیسم نبود. بخش بزرگتری از تولید
جهان به تولید كالایی در خدمت ضروریات سرمایه صنعتی در حال گسترش تبدیل شد:
«توسعه تجارت خارجی، اگر چه اساس شیوه تولیدی سرمایهداری
در دوران كودكیش بود، در عین حال، با گسترش بیشتر شیوه تولیدی سرمایهداری، از طریق
ضرورت ماهوی این شیوه تولیدی و احتیاجش به یك بازار بیش از پیش گسترش یابنده، به
محصول خود این شیوه تولیدی تبدیل شده است ...» (12)
«به محض اینكه ... شرایط عمومی لازم، جهت تولید
توسط سیستم صنعتی نوین، استقرار مییابد، این شیوه تولیدی صاحب یك انعطاف پذیری،
ظرفیتی برای توسعه ناگهانی و جهش وار آن میشود كه جز در تامین مواد اولیه و فروش
فرآوردهها با مانع روبرو نمیشود ... ماشین با از بین بردن تولید دستی در كشورهای
دیگر آنها را به شكلی قهری به عرصهای برای تامین مواد اولیهاش تبدیل میکند... یك
تقسیم كار جدید و بینالمللی، تقسیمی كه با ضروریات مراكزاصلی صنعت نوین مناسبت
دارد، هویدا میشود ...» (13)
در دوره تفوق یابی سرمایه صنعتی، بازار جهانی بیش
از آنكه پیش شرطی برای تولید سرمایهداری باشد، محصول آن بود، كه بصورت بازار فروش
برای كالاها و منبعی برای مواد اولیه عمل میکرد. در سالهای بین 1840 و 1850،
تجارت خارجی 70% افزایش نشان داد. (14) در همان زمان، رواج فرآیندهای صنعتی در آمریكا
و در اكثر كشورهای اروپایی، رشد نیازهای غذائی و مواد اولیه این كشورها و قوای
محركه ویژه صنایع نساجی و پنبه انگلستان باعث افزایش تجارت با كشورهای غیر اروپایی
شد. (15)
مناطق وسیعی از جهان غیراروپایی به درون عرصه
گردش سرمایه صنعتی كشیده شدند (اگر چه به طور ناموزون) از نقطه نظر تاریخی جهانی سرمایهداری
خارجی در این مناطق نقشی انقلابی ایفا کرد: بر روابط ما قبل سرمایهداری و روبناهای
این جوامع گوناگون ضربه وارد آورد و تولید كالایی ور وابط تولیدی بورژوایی شده و این
جوامع را تا حدود بسیار زیادی از انزوایشان كه پیش از آن وجه مشخصهشان بود، بدر
آورد. داد و ستد بین كشورهای پیشرفته و عقب افتاده نسبت به غصب ثروت و انتقال آن
نقش عمده تری یافت. چپاولگری شمشیركه مشخص كننده عصر مركانتالیسم بود و به نابودی
قیود فئودالی تولید در اروپا كمك کرده بود، آرام نیافت اما بیش از پیش به خدمت رفع
نیاز دائم التزاید سرمایه صنعتی به بازارهای جدید، در آمد.
اگر چه ارتباطات بینالمللی
در حال توسعه بوده و قلمروهای نوینی را بدورن گرداب اقتصاد جهانی میكشاند، و اگر
چه فعل و انفعال بین جوامع گوناگون راه را برای درجه عالی تری از وابستگی متقابل
باز كرد،اما سرزمینهای سرمایهداری و ما قبل سرمایهداری كماكان بصورت جوامع
اساسا مجزا با یكدیگر روبرو میشدند، و تكامل هر یك توسط قوای محركه درونی خویش تعیین
شد. در حالیكه چارچوب بینالمللی به طور درجه دوم به مثابه شرط خارجی عمل میکرد.
پس چه چیزی باعث شد شرایط این فعل و انفعال دگرگون شده و شیوه تولیدی بورژوایی در
مقیاس جهانی مسلط شود؟
در اینجا لازم است كه
بازگشتی داشته باشیم به اثرات طولانی مدت اجتماعی شدن فزاینده، همزمان، آنارشی تعمیق
یافته تولید سرمایهداری در چارچوب ملی، و ماهیت و شرایط مبارزه برای كسب برتری در
سطح بینالمللی (كه پدیدههایی كاملا مرتبط هستند). در اواسط قرن نوزدهم، سرمایهداری
در اروپای غربی در حال كسب درجهای از رشد و پختگی بود كه تضادهای آن را تشدید کرد.
این سرمایهداری، اساساً در سطح داخلی بر فئودالیسم غلبه کرده و آن را متحول ساخته
بود (نه به شكل كامل یا موزون، بلكه به طور اساسی) كه، همانگونه كه یادآوری خواهد
شد، ابزاری ضروری بود كه سرمایه توسط آن خود را تجدید سازماندهی كرد (درژاپن
وآلمان گذاركامل به سرمایهداری بطور همزمان با حركت به سوی مرحله امپریالیستی
صورت گرفته و توسط آن به طور فشرده ) با رشد بیش از پیش سرمایهداری در كشورهای پیشرفته،
تجارت خارجی به مثابه عامل خنثی كننده گرایش نزولی نرخ سود داخلی این كشورها از
اهمیت بیشتری برخودار شد. این توسعه تجارت، انباشت سرمایه را شتاب بخشید و بدین
ترتیب، همانگونه كه قبلا در ارتباط با عملكرد عمومی گرایشات خنثی كننده گرایش نزولی
نرخ سود توضیح داده شد، نهایتا مشكلات انباشت را پیچیدهتر کرد كه توسعه باز هم بیشتر
تجارت را ضروری ساخت. اما توسعه تجارت با مناطق عقب افتاده جهان، به طور روز افزون
در تضاد با گنجایش محدود شیوههای تولید ماقبل سرمایهداری آنها قرار میگرفت. مثلاً،
فئودالیسم به علت ركود نسبیاش نمیتوانست تولید را در سطحی كه بتواند جوابگوی
ضروریات تجارتی در حال رشد سرمایهداری باشد، توسعه دهد. (16)
رخداد نوینی در خود مدارهای سرمایه در حال بوقوع
پیوستن بود كه جهان را به شیوه نوینی در هم ادغام میکرد. پیش از عصر امپریالیسم
ادغام اقتصادی جهان عمدتا نتیجه عملكرد داد و ستدهای تجاری و پولی بود. مدار سرمایه
كالایی در زمان ماركس بینالمللی شده بود. (ما پیش از این به رشد بسیار سریع تجارت
جهانی اشاره كردیم). مدار سرمایه پولی نیز پیش از ظهور امپریالیسم، بینالمللی شده
بود. خود ماركس از طلا به عنوان پول جهانی صحبت کرد كه عنصری ضروری در تسهیل تجارت
جهانی بود.
همراه با امپریالیسم
بود كه خودِ مدار سرمایهی تولیدی برای نخستین
بار به نحو موثری بینالمللی شد و پایۀ وحدت نوین سرمایه را در سطحی جهانی فراهم
کرد. سرمایهگذاری سودآور در كشورهای پیشرفته به دلیل به وجود آمدن درجه عالیای از رشد و تراكم محدود شد و زیر فشار
قرار گرفت. سرمایه بنا بر ضروریات ملیاش ، در مقیاسی کیفیتا بزرگتر دارای نیازی
درونی به سوی کشف و توسعهی بازارهای خارجی
برای صدور سرمایه به عنوان سرمایه ـ ارزشی که مولد ارزش اضافیـ بود. از اواسط تا پایان
قرن نوزدهم این امر امکانپذیر شد زیرا ظرفیت
صدور سرمایه و امکان استفاده از آن در مناطق گوناگون جهان در سطح و عمق تكامل یافته
بود. (17)جریان یابی سرمایه به خارج جهش کرد و مطابق با قانون ارزش و سودآوری در
سطح بینالمللی به طور گسترده ، سرمایهگذاری شد. در نتیجه انتقال ارزش ـ و خود
شكل گیری ارزش ـ بینالمللی شد. با غلبه این مدار بینالمللی شده سرمایه مولد شیوههای
پیشین ادغام جهانی دگرگون شد و معاملات تجاری و پولی تابع صدور سرمایه شدند. تحلیلی
كه اخیرا انجام شده توضیح مفیدی را اینچنین ارائه میدهد:
«در جریان روند
انباشت، (رشد و تفكیك و تشدید تقسیم كار اجتماعی؛ و در جریان افزایش مداوم تحرك
سرمایه بینالمللی و نیز تداخل ماوراء ملی آن، رشتههای پیوند مجموعههای باز تولیدی
مجزا (یعنی سرمایههای ملی) كه پیش از این به طور برگزیده و اساسا در عرصه گردش
مستقر شده بودند، به طور فزایندهای در هم تنیده میشوند تا اینكه این مجموعه باز
تولیدی مجزا به یك مجموعه واقعی ، یگانه و جهانی تبدیل شوند.» (18).
در همان حال، قدرتهای بزرگ سرمایهداری بر سر
تقسیم غنائم مستعمراتی سر شاخ شده بودند. دیگر جای فتح نشدهای در جهان باقی
نمانده بود و تنها راه گسترش یافتن به مناطق جدید تقسیم مجدد همان مناطق
موجود بود:
«برای نخستین بار جهان كاملا تقسیم شده است به
نحوی كه در آینده فقط تقسیم مجدد امكان پذیر است. یعنی مناطق جهان صرفا میتوانند
از یك «مالك» به «مالك دیگر» دست به دست شوند. نه اینكه به مثابه یك منطقه بدون
صاحب به «مالك» منتقل شوند.» (19)
لنین تاكید کرد كه
گذار به مرحله سرمایهداری انحصاری مستقیما با تشدید مبارزه بر سر تقسیم جهان
مرتبط است اما برخلاف آنچه كه منتقدین بورژوا و ماركسیست وی اغلب تکرار میکنند، لنین میان پیدایش انحصار و مبارزه
بر سر تقسیم به یك رابطه خشك ایجابی قائل نشد. (20)
آمار و ارقامی كه وی ارائه میکند و نشان میدهد
كه چگونه این مبارزه به موازات به وجود آمدن مرحله انحصاری سرمایهداری اروپای غربی
تشدید شد: بین سال های 1876 و 1914 دارائیهای مستعمراتی شش قدرت بزرگ سرمایهداری
(بر حسب مساحت اراضی مناطق) بیش از پنجاه درصد افزایش یافت. به طور مطلق ،
كشورگشائی افسار گسیخته سرگیجه آوری در جریان بود. در آفریقا، به عنوان برجستهترین
مثال تا سال 1876 تنها یك دهم كل مساحت آن مستعمره شده بود. در سال 1900 یعنی صرفا
بیست سال بعد، نه دهم كامل از كل مساحتش تحت حاكمیت خارجی قرار گرفت. (21)
در عصر امپریالیسم، روابط ساختاری نوینی ظاهر میشود
و به روند انباشت ناهنجاریهای ویژهای میدهد كه بخشی از وجودش است.تحت نظام امپریالیستی
انباشت به طور قطعی از طریق انحصار، و مشخصا تحت حاكمیت سرمایه مالی بینالمللی ،
كه عامل كلیدی فعال كننده و تحریك كننده روند باز تولید است، انجام میشود. این (
انباشت) بر پایه تقسیم جهان بین ملل ستمگر وستمدیده انجام میگیرد. توسعه مستعمراتی
و مافوق سود مستعمراتی در روند كلی انباشت نقش حیاتی ایفاء میكنند. و در عصر امپریالیسم،
انباشت از گذرگاه رقابت بین سرمایههای ملی متفاوت، میگذرد. هر چند سرمایهها و
شكل بندیهای ملی در یك سیستم بینالمللی واحد قفل شدهاند ، این نیز حقیقتی است كه
این سیستم اگر چه یك كل در در هم تنیده است به ناگزیر به سرمایههای ملی و بلوك های
سرمایههای ملی تقسیم شده است. این پدیدهها تصادفی نبوده بلكه بخشی از شكل وجودی
سرمایههای بینالمللی شده هستند. تقسیم جهان و مبارزات سیاسی در جهان از جمله و
به طور قطع مبارزات انقلابی ) با عملكرد قوانین انباشت تداخل كرده و بر آن تاثیر میگذارند.
تحولات سیاسی و اقتصادیای كه تا كنون بررسی کردیم،
در چارچوب تكامل تاریخی و روابط درونی پویای خویش، مسئول یك تحول كیفی در روابط
جهانی هستند. مسئله به این سادگی نبودكه بازار جهانی اكنون صرفاً چند كشور دیگر را
نیز در بر گفت؛ این بازار جهانی دیگر آن بازار سابق نبود. با ظهور امپریالیسم، یك
محرك بینالمللی جوامع مختلف را به تبعیت در آورده و آنها را به هم پیوند میدهد.
بر اساس تحلیل لنین از اقتصاد سیاسی عصر باب آواكیان به این تغییر در روابط جهانی
و بویژه به اهمیتی كه مبارزه طبقاتی در سطح بینالمللی دارد، معنای عمیق تری داده
است. نتیجه گیریهای آواكیان دارای معانی متدولوژیك و سیاسی عمیق است:
«در یك معنای كلی، تحولات جهانی به مثابه یك كل
واحد، بیش از تحولات كشورهای معین، در تكامل مبارزه طبقاتی (و ملی)، شكل گیری
اوضاع انقلابی و غیره یك كشور معین تعیین كننده هستندـ تعیین كننده نه فقط به
عنوان شرط تحول (علت خارجی) بلكه به عنوان اساس تحول (علت داخلی)...پیش از پیدایش
امپریالیسم ـ یا پیش از اینكه جامعه بورژوایی (یا به عبارتی عصر بورژوایی ) در
جهان مسلط شد و تحولات كلیه جوامع جهان به طور كلی در یك روند واحد به هم پیوسته شوند
چنین نبود... مثلا چین ( یا آمریكا، یا هر كشور دیگر) دارای ویژگی خود، تضاد خاص
خود هستند و در یك چارچوب بقیه جهان ( و مبارزه و تغییراتی كه در آن رخ میدهد)
نسبت به چین (یا آمریكا و غیره) خارجی است. اما در چارچوبی دیگر، چین ، آمریكا و
بقیه كشورهای گیتی بخش هایی از همان (جامعه بشری ) را تشكیل میدهند كه به مثابه یك
كل واحد دارای تضاد و تحولات داخلی خویش است كه به طور كلی توسط تضاد اساسی عصر
بورژوایی یعنی تضاد بین تولید اجتماعی شده و تملك خصوصی ، تعیین میشوند...نمیتوان
گفت كه هر كشور جهان و تحولات درون آن همیشه بخشی از جهان و روابط جهانی ـ و
تحولات درون آن روابط ـ بوده است، یا حتی نمیتوان پیشتر رفت و گفت كه زمین بخشی
از منظومه شمسی ، و این منظومه نیز بخشی از یك كهكشان است و غیره اما میتوان ـ و
باید ـ گفت كه در چارچوب مورد بحث ما كه عبارتست از تحولات جامعه بشری، تفاوت بین یك
كشور و جهان یك چیز و تفاوت بین منظومه شمسی و جهان (كیفیتا چیزی دیگری است؛ همین
نیز در مورد روابط بین جوامع مختلف كمابیش منفرد در دوره پیش از غلبه عصر بورژوایی
و دوره غلبه آن، صادق است؛ زیرا كه پیش از آن تحولات جوامع معین بخشی از یك روند
كلی جهانی ـ یك روند واحد جهانی ـ به آنصورت كه امروز هستند، نبودند» (22)
دیدگاه آواكیان، یكی
از تزهای اصلی این اثر است. با ظهور امپریالیسم تضاد اساسی عصر بورژوایی، به تضاد
اساسی یك روند جهانی واحد و عمومی یعنی روند گذاراز عصر بورژوایی و جایگزینی آن
توسط عصر كمونیسم جهانی ، تبدیل میشود. در طول این روند، این تضاد شدیدتر شده و به
نوبه خود بسیاری از تضادهای تابعه خود و مبارزات را در جهان تشدید میکند، و در عین
حال تضادهای نوینی را نیز متولد میکند، به ویژه تضاد بین نظامهای سوسیالیستی و
امپریالیستی را تضادهای اصلی دیگری كه از این تك تضاد اساسی بر میخیزند درون این
روند تنیدهاند؛ همین طور، تضادهای دیگری كه متعلق به دوره ماقبل جامعه و یا در
خارج از آن وجود داشتند نیز در آن تنیده شدهاند .(23)
انحصاری كردن و اشباع
نسبی سرمایه در كشورهای پیشرفته سرمایهداری و در التزام آن بینالمللی کردن كل
مدار، باعث شد كه جوامع مختلف در زیر یك روند واحد جهانی طبقه بندی شوند. اكنون دیگر
مسئله بدین نحو نیست كه ساختارهای كهن صرفا شكسته میشوند و زیر ضرب میروند بلكه
این ساختارها بر پایه ادغام تبعیشان در درون جریان بینالمللی سرمایه امپریالیستی،
دچار تحول میشوند. یك رابطه تولیدی نوین، فعل و انفعال بین كشورهای پیشرفته و تحت
ستم را تعیین میکند. تقسیم جهان بین قدرتهای بزرگ سرمایهداری و مبارزات و برخوردهایی
كه این مسئله به وجودآورد یا تشدید کرد، یك عامل تاریخی اساسی در به وجود آمدن این
تغییر در روابط جهان بود. پس شبكه روابط و ارتباطات بینالمللی به طور همزمان از یك
سو محركی بسیار مهم برای انباشت است و از سوی دیگر عمدهترین رشته موانع بر سر راه
انباشت است ـ هم به لحاظ اقتصادی و هم سیاسی.
جهان ـ و تحولات روابط درون آن، كه توسط تضاد
اساسی عصر بورژوایی تعیین میشوندـ عرصه اساسی( و چارچوب تحلیلی اساسی) جهت درك نیروها
و عوامل تاثیر گذاری است كه سیاست و اقتصاد را در عصر امپریالیسم شكل میدهند. در
عین حال، جهان ( به معنای جامعه بشری) مجموعهای از سطوح متمایز
شكلبندیهای ملی، بلوكها و نظامهای مخالف یكدیگر
هستند كه خود از نقطه نظر درونی متضاد بوده، دارای ویژگی ها و قابلیت تاثیر گذاری
مختص به خود هستند. مثلاً، ویژگی های ملی استراتژی انقلاب در هر كشور مشخص را تعیین
خواهد کرد. لیكن این نسبی است: به طور كلی، طی دورههای بحران بینالمللی، عوامل بینالمللی
تبدیل به عامل ویژهای در کشورهای معین میشوند. عکس این امر نیز صادق است. یعنی
به طور دیالکتیکی، مبارزات یا رخدادهای کشورهای مجزا اهمیت بینالمللی گسترده
دارند. این دقیقا بدان خاطر است که انکشاف تضاد اساسی در مقیاسی جهانی– در حالی که مقیاس
جهانی بسیار پیچیده و ترکیبی از جوامع مختلف است –یک کلیت بهم پیوسته و
تعیین کننده است. بنابراین باید در هر گونه بررسی جدی مولفههای انباشت امپریالیستی
و مبارزه انقلابی اولویت عینی و تحلیلی مناسبات بینالمللی و وجود این فرآیند واحد
جهانی را در نظر بگیریم.
پانویس ها
1ـ امپریالیسم،
بالاترین مرحله سرمایهداری. لنین. ص 3 (کلیات آثار، جلد 23 ص 189)
2ـ فاصله ی میان سالهای 1869
و1873 غالبا به نام «رکود بزرگ»و یا صحیحتر «ركود بزرگ قیمت ها» خوانده میشد. در واقع،
... سال های سقوط شدید قیمت ها اساسا به علت بحران كشاورزی در بسیاری مناطق جهان و
افزایش قدرت تولید كار ناشی از پیشبرد تكنیكی انبوه، بود. به علاوه، فرصتهای سرمایهگذاری
تحت فشار قرار داشته و مشكلات مازاد تولید در بعضی كشورهای ......احساس میشدند.
در عین حال، در حالیكه نرخ رشد میانگین سالانه بازده حقیقی در انگلستان و فرانسه به
نحو چشمگیر.....داشت، آمریكا و آلمان قادر به حفظ رشد خود در سطوح بیست سال قبل
خود شدند. این سال ها، دوره بحران اقتصاد جهانی، ركود دهه 1930 یا بحران جاری جهانی
نبود، و این یك دوره انقلابی در این كشورها نیز نبود.
3ـ ما از عبارت «جهان
سوم» بدین جهت استفاده میكنیم كه به مثابه نوعی عبارت مختصر كه جا افتاده است و بیانگر
مردم و كشورهای ......آفریقا و آمریكای لاتین است. لیكن استفاده از این عبارت هیچ
مناسبتی با استفاده رویزیونیست های حاكم بر چین از آن، ندا ......قصد آنها از
استفاده از این عبارت لاپوشانی روابط طبقاتی درون این كشورها و بین آنها و امپریالیسم
است، و اغلب استفاده تقسیم بندی غیر علمی بین جهان دوم (امپریالیست های ضعیفتر و
دولت های سرمایهداری) و جهان اول (دو ابرقدرت) همراه ... سرپوشی بر ماهیت امپریالیستی
و ارتجاعی این دولتها و ترغیب اتحاد با بلوك آمریكا در برابر شوروی است، در توضیح
كشور ... جهان سوم، ما از عبارت (نئو) كلنیال، وابسته، و تحت ستم به یك معنی
استفاده میكنیم.
4ـ «امپریالیسم»، صص
72ـ73 و کلیات آثار لنین به انگلیسی، جلد 22 ص 241
5ـ جنگهای انگلستان ـ
بوئر و آمریكا ـ اسپانیا و جنگ روس ـ ژاپن متعاقب آنها، در اواخر قرن نوزدهم و
اوایل قرن بیستم اولین تبرخوردهای امپریالیستی مهم بودند.
6ـ امپریالیسم، لنین
ص 106 و کلیات آثار لنین به انگلیسی جلد 22 صص 266ـ267
7ـ رجوع كنید برای
مثال به ماركس و انگلس، ایدئولوژی آلمانی در مجموعه آثار ماركس و انگلس (نیویورك،
انتشارات بین......جلد پنجم، صفحات 50ـ51)؛ ماركس، فقر فلسفه، مجموعه آثار، جلد
ششم، صفحه 167
8ـ گروند ریسه ص 408
9ـ سرمایه، جلد اول ص
703
10ـ ماركس همچنین
خاطر نشان کرد که « بردگی پنهان كارگران دستمزدی در اروپا، به بردگی ناب و ساده در
دنیای نوین به عنوان پشتوانه خود محتاج بود.»
11ـ در واقع، در طی
دورههای متفاوت تاریخ سرمایهداری، یك قشر متفاوت بورژوازی غالب بوده و روند رشد سرمایهداری
را در سطح ملی ونیز در تشكیل و عملكرد بازار جهانی با ویژگیهای معین، بكار انداخته
است. در دوره فئودالی، سرمایه تجاری در بین جوامع وسیعاً خودكفا كه شرایط تولید و
مبادلهشان برای یكدیگر نامعلوم بود، ظهور یافت. سرمایهداران تجاری در عرصه تولید
درگیر نبودند، بلكه در عرصه بازرگانی عمل میکردند: ارزان خریداری كردن و گران
فروختن در بازارهای مجزا، امتزاج فعالیت تجاری با چپاول آشكار. تفوق سرمایه صنعتی
در قرنهای هجدهم و نوزدهم، منطبق بود بر رشدكامل و ادغام سه مدار ... و تكامل سه
مدار سرمایه درون شكلبندیهای ملی و تعیین قیمت های میانگین و سود تولید درون شكل بندی
های ملی تحت قوه محركه رقابت آزاد. این سرمایهداران صنعتی كه كمابیش مستقل از دیگران
مالك سرمایههای خود بودند و آن را كنترل میكردند، به طور تیپیك ریشه در شاخه ویژهای
از تولید یا خط خاصی از فعالیت تولیدی داشتند. در عصر امپریالیسم سرمایه مالی تفوق
مییابد و خصوصیات معینی را به انباشت و بازار جهانی میدهد.
12ـ سرمایه، جلد سوم
ص 237
13ـ سرمایه، جلد اول
صص 424ـ425
14ـ کلودیا فون
برانمول Braunmul Von Claudia، « در باره بررسی دولت ملی بورژوایی در چارچوب
بازار جهانی» (از کتاب: « دولت و سرمایه»، با ویراستاری جان هالووی HollowayJohn سول پیچیوتو Picciotto Sol(آستین، انتشارات
دانشگاه تكزاس، 1979) ص 207، یادداشت شماره 34
15ـ برای مثال، در
سال های بین 1846 و 1860 صادرات پنبه و پشم از هند به انگلستان به ترتیب شش برابر
و بیش از چهار برابر رشد کرد (سرمایه، جلد اول، صفحه 424، یادداشت شماره 2).
16ـ ماركس در نوشتههای
خویش درباره تجارت انگلستان با هند در اواسط قرن نوزدهم، به این مسئله پرداخته
است. پس از گشایش تجارت در سال 1813 بازرگانی با هند در مدت كوتاهی سه برابر شد.
به علاوه هند كه پیش از آن یك كشور صادر كننده بود به یك كشور وارد كننده تبدیل
شد. در سال 1850صادرات انگلستان به هند به یک هشتم صادرات انگلستان رسیده بود. اما
ریسندگان پنبه ارزان در انگلستان باعث اضمحلال صنعت بومی شدند و بدین ترتیب اساس
توسعه تجارت با هند تضعیف شد. در طی چهار سال بین 1846 تا 1850 تجارت دوجانبه بین
دو كشور از چهار سال بین 1842 تا 1846 كمتر بود. بازار هند برای صنعت انگلستان از
آنچنان اهمیتی برخوردار بود كه به قول مارکس، برای سرمایۀ انگلیسی ساختن نیروهای
تولیدی تازه نفس در هند ضروری بود (ماركس، كمپانی هند شرقی ـ تاریخچه و عواقب آن،
انتشار نخستین در نیویورك دیلی تریبیون، یازدهم ژوئیه 1853، در «مجموعه آثار ماركس
و انگلس»، جلد 12، صفحات 148ـ165.) این تازه در حالی است كه نوشته ماركس در دورهای
گذاری به رشته تحریر درآمده بود و تاثیرات محركۀ ابتدایی تجارت اروپا با جوامع آسیایی
در حال فروكش بود؛ ضروریات تجاری شیوههای تولیدی ماقبل سرمایهداری كلا پاسخگوی نیازهای
تجاری سرمایه صنعتی نبودند. در نتیجه تحت حاکمیت امپریالیسم، توسعه صنعتی در هند
تقویت شد ولی همان مسیر اجتماعی ـ اقتصادی كشورهای پیشرفته تكرار نشد.
17ـ پیشرفت های مهم
در ارتباطات و حمل و نقل در سطح جهان، بویژه كابل زیر دریایی و كشتی بخار، عوامل
كلیدی بودند.
18ـ فون برانمول،
«دولت ملی بورژوائی» ص 168. نویسنده اما برای بیان این مطلب مهم تفاوت روشنی بین
مراحل امپریالیستی و ماقبل امپریالیستی تكامل سرمایهداری قائل نمیشود.
19ـ امپریالیسم
بالاترین ...، ص 90 (کلیات آثار لنین به انگلیسی جلد 22، ص 254)
20ـ تئوری امپریالیسم
لنین، گاهی به دلیل اینكه بر پایهی رخدادی دوگانه متكی
است مورد حمله واقع میشود: یعنی تحولات درونی و بیرونی معینی، رسیده شدن بیش از
حد سرمایه ملی از یكسو، و تقسیم ارضی جهان از سوی دیگر تاریخا با هم تلاقی كردند و
اینكه این تحولات به طور همزمان در تمام كشورهای سرمایهداری اتفاق افتادند. به
طور مثال بیل وارن در اثری به نام «امپریالیسم: پیش درآمد سرمایهداری» دست به چنین حملهای میزند و بخش مهمی از استدلالهای او را تشکیل میدهد (لندن، چاپ ورسو، 1980). واقعیت
آنست كه میتوان گفت كه در اواخر قرن نوزدهم یا اوایل قرن بیستم كشورهای عمده سرمایهداری
همه به سطح برابری از تكامل درونی رسیده بودند. مثلا آلمان به سطح عالی تری از
انحصار نسبت به انگلستان دست یافته بود (اگر چه جنگ جهانی اول این روند را در
انگلستان شدیدا شتاب بخشید). و نیز نمیتوان گفت كه خصوصیات امپریالیسم به
همانگونه كه امروز موجودند، در تمام جوانبش در كشورهای پیشرفته یافت میشدند. (بعضی
از آنها حتی كاملا امپریالیست نبودند). معذالك واقعا رخداد دو گانه ای وجود داشت
كه باید به مثابه یك رخداد كیفی در سیستم سرمایهداری جهان درك شود. ویژگی های
كشورهای مختلف نسبت به روندهای عمومی انباشت ملی و نسبت به این واقعیت كه تجارت
خارجی به مثابه راه اصلی توسعه یابی با محدودیت های معینی در ظرفیت های مصرفی و
تولیدی بازارهای مستعمراتی روبرو شده بود، از اهمیت درجه دوم برخوردار بودند. به
واقع صدور سرمایه اهمیت برجسته یافت. علاوه بر این، در حالی كه احمقانه خواهد بود
استدلال شود كه هر صدور سرمایه خاص باعث میشد دولت ها دست به كسب و حفظ مناطق خاصی
در جهان بزنند ولیكن یك محرك بینالمللی توسعه اقتصادی و رقابتهای سیاسی و اقتصادی
به طور تعیین كنندهای تمام تكامل سرمایهداری را شكل میداد و دو باره بر
اقتصادهای سرمایهداری مدرن و دولت های آنان تاثیر میگذارد (هر چند این تاثیرات
برحسب تفاوتهای این كشورها كه مربوط بود به رشد تاریخی و موقعیت هر كدام در بازار
جهانی، متفاوت بود. بدین ترتیب، سرمایهداری به مرحلهای از تكامل رسیده بود كه به
فعالیت در یك مقیاس وسیعتر و بینالمللی كه پیش از آن حاصل نشده بود، احتیاج داشت.
21ـ امپریالیسم
بالاترین ...، صص 95 و 90 (كلیات آثار، جلد 22، صفحات 258،254). جدول شماره 1 ـ 2
تصویر جامعی از فتوحات مستعمراتی را در طی این دوره نشان می دهد.
22ـ باب آواكیان،
درباره اساس فلسفی انترناسیونالیسم پرولتری، كارگر انقلابی، شماره 96 (13 مارس
1981 ص 3)
23ـ برای مثال،
تضادهای مشخصه نظام فئودالی را مشاهده كنید، كه هنوز در بخشهای وسیعی از جهان پا بر
جای هستند (اگر چه در شكل تغییر یافته).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر