۱۳۹۲/۱۱/۱۶

آمریکا در سراشیب(ششم)




فصل ششم

سرمایه‌داری جهانی و ساختار قدرت بین‌المللی


 بلوغ تاریخی سرمایه‌داری به بعضی تغییرات ساختاری منجر شد ـ مثل افزایش تراكم وسایل تولید و ادغام سرمایه بانكی و صنعتی جهت تشكیل سرمایه مالی. این روند همچنین به شیوه‌ای كیفیتاً گسترده‌تر از پیش، سرمایه را به سوی چارچوب ملی‌اش راند. واحدهای ملی مشخص سرمایه امپریالیستی در یك بازار ملی پایه دارند ولی نمی‌توانند به آن محدود بمانند ـ در همان زمان بین‌المللی هستند. گسترش یافتن در جستجوی سود بیشتر، در ماهیت سرمایه است. اما، نمیتوان ابعاد خارق العاده‌ای را كه صدور سرمایه در اوایل قرن بیستم پیدا كرد، و این واقعیت را كه صدور سرمایه در روند كلی انباشت نقشی به مراتب بیشتر از سهم واقعی‌اش در كل بازده یا در كل سود، ایفا میکند، صرفا برحسب روندهای طبیعی توسعه سرمایه توضیح داد.
 صدور سرمایه از نقشه ریزی‌های سیاسی ـ استراتژیك قدرت‌های امپریالیستی گوناگون برای كسب موقعیت برتر در بازار جهانی و از مبارزه بر سر مستعمرات و مناطق نفوذ، جدائی ناپذیر است. از سوی دیگر، یك قوه جبر درونی كه مشخصه مرحله تكامل امپریالیستی است، وجود دارد (اگرچه ممكن است كه برای سرمایه‌های مجزا صرفا بصورت اغوای نرخ برگشتی عالی‌تر بنظر آید) كه محرك صدور سرمایه است. این فرمولبندی لنین كه «وفور بیش از حد سرمایه در كشورهای پیشرفته به ظهور رسیده است» (1) هنوز مورد مجادله محققین ماركسیست است. در عین حال، هیچكدام از تحولات تاریخی از زمانی كه لنین این را نوشت از اهمیت دیدگاه های وی برای شناخت یافتن از محرك های انباشت امپریالیستی نكاسته است:
«تا زمانی که سرمایه‌داری، سرمایه‌داری باقی بماند سرمایه اضافی نه در جهت بالا بردن سطح زندگی توده‌ها در یك كشور ـ كه به معنای كاهش در سود سرمایه‌داران است ـ بلكه در جهت افزایش سود از طریق صدور سرمایه به كشورهای عقب مانده مورد استفاده قرار خواهد گرفت. سود در این كشورهای عقب افتاده معمولا هنگفت است، زیرا كه سرمایه كمیاب، قیمت زمین نسبتا ارزان، دستمزدها پائین، و نیز مواد اولیه ارزان هستند. صدور سرمایه بدین دلیل امكان پذیرمی‌شودكه عده‌ای ازكشورهای عقب افتاده به درون روابط جهانی سرمایه‌داری كشیده شده‌اند ....» (2)
 جمله اول این نقل قول تكرار واضحات نیست. از آنجا كه قانون ارزش بر تولید حكم می‌راند، موارد استفاده از سرمایه توسط خواسته‌های سود محدود می‌شود ـ سرمایه نمی‌تواند به طور معقول در جهت تحول همه جانبه یا تامین ضروریات اجتماعی بكار ‌انداخته شود. در عین حال، لنین مطرح نمی‌کند كه امپریالیسم ضرورتا به فقر مطلق در كشورهای پیشرفته منتهی شده، و یا حول آن می‌چرخد. در واقع او یك جنبش كارگری سوسیال ـ شوونیستی را با رشوه‌های پرداخت شده به قشرهایی از طبقه كارگر مرتبط می‌بیند. با اطمینان باید بگوئیم كه این رشوه‌ها در سال های پس از جنگ جهانی دوم به وجه قابل توجهی رشد کرده و نسبت به زمان لنین به قشر وسیع تری داده می‌شود. در عین حال، هم در آن زمان و هم امروزه، این امتیازات مادی نه بر «انقلابات تكنولوژیكی» و یا مبارزات طبقات زحمتکش بلكه بر صدور سرمایه و حقوق ویژه امپراطوری اتكا دارد. این رشوه‌ها دقیقا در ارتباط با ضروریات سیاسی امپراطوری قرار دارند.
 وفور سرمایه نسبت به بازار داخلی، هم یك گرایش و هم یك خصوصیت اساسی سرمایه‌داری در عصر امپریالیسم است. منظور از گرایش این است كه مازاد، مازاد مطلق نیست. به عبارت دیگر، این طور نیست كه زمینه‌های بازارهای داخلی برای سرمایه‌گذاری كاملاً خشك می‌شوند و از این رو سرمایه به طور ناگهانی و برای نخستین مرتبه پس از رسیدن به مرحله معینی از تكامل، به معنای واقعی كلمه لبریز شده و وارد عرصه بین‌المللی می‌شود. اما به هر حال ـ و این نكته مهمی است ـ سرمایه‌داری به درجه‌ای از بلوغ درونی دست می‌یابد كه به نحوی صدور سرمایه هم به لحاظ كمی و هم كیفی برجستگی خاص پیدا می‌کند ـ همان گونه كه لنین متذكر شد ـ و سودآوری بازارهای داخلی برای سرمایه‌گذاری به وسیله شیوه تولیدی كه مشخصا بین‌المللی است تعیین می‌شود. مفهوم وفور (سرمایه) اغلب ـ و به طور غلط ـ با مقدار معینی از سرمایه پولی قابل مصرف مساوی قلمداد می‌شود. اما در واقع این مفهوم در برگیرنده ساخت سرمایه و روابط ارزشی بنیادین آن در كشورهای پیشرفته و پیچیدگی‌های روند بازتولید از آن ناشی می‌شود، است. دقیق تر این كه، حركت انباشت آن چنان تراكمی از سرمایه را ایجاد می کند و آن چنان تضادهای اصلی‌اش را تشدید می‌کند كه مجبور می‌شود بر مناطق انباشتی كه به سرعت رو به گسترش‌اند و سودآورتر هستند متكی شود. چون بدون وجود آن‌ها تضادهایش زودتر به منتهی الیه خود می‌رسند ـ اما به خاطر وجود آن‌ها نیز نهایتا تضادهایش حادتر می‌شوند.
 با توجه به ساخت انباشت، وقتی كه سرمایه‌ای با این حجم در كار تولیدی بكار می‌رود، به داشتن تركیب ارگانیك فوق العاده بالا تمایل می‌یابد، و بدین ترتیب فشاری نزولی بر نرخ سود وارد می‌آورد. به علاوه، بازتولید گسترش یافته این سرمایه با یكی از اهداف اساسی انحصار ـ یعنی محدود کردن حركت آزادانه سرمایه و تحدید عمدی تولید به خاطر متعادل کردن نوسانات و جذب سود بیشتر ـ در تقابل قرار می‌گیرد. (3) در عین حال، این جنبه‌های مسئله را نمی‌توان جدا از یكدیگر و نه به مثابه محدوده‌های مطلق نگریست. لنین تحلیلی از كلیه مكانیسم هایی كه به وفور منجر می‌شود ارائه نداد ولی این حائز اهمیت است كه وی وضعیتی را تشریح کرد كه در آن «انباشت سرمایه به مقیاسهای عظیم رسیده است.» (4) وی ساخت سرمایه را به شكلی محدودگرایانه برحسب تركیب ارگانیك آن در نظر نگرفت ـ اگرچه در مرحله امپریالیسم این خود به قیدی بزرگتر مبدل می‌شود ـ و نه اینكه با كوته نظری به محدودیت های تحقق در بازار داخلی برخورد كرد. در عوض، وی مرحله‌ای از تكامل سرمایه‌داری را فرمولبندی کرد كه توسط سطح فوق العاده‌ای كه در آن اجتماعی شدن و تراكم به آنچنان سطح فوق العاده‌ای می رسد كه سرمایه به پوسته مالكیت خصوصی فشار وارد آورده و به ماورای چارچوب ملی خود گسترش می‌یابد.
در اینجا باید به نقطه عزیمت متدولوژیكی خویش باز گردیم. ظهور امپریالیسم را به خودی خود نمی‌توان از منطق سرمایه نتیجه گیری كرد. قوانین سرمایه در فعل و انفعال با شرایط تاریخی و روابط بین‌المللی خاصی قرار گرفتند. سرمایه‌داری به گونه‌ای هماهنگ در سراسر جهان گسترش نیافت. سرمایه‌داری در كشورهای پیشرفته زیادی رسیده شده است. ولیكن جهان هرگز بشكلی موزون سرمایه‌داری نشد (و اكنون نیز نیست). در جهان مناطقی وجود داشته و دارند كه سرمایه‌داری می‌تواند سرمایه را بشكلی سودآور به آنجا گسیل دارد. بدین ترتیب، جریان رو به خارج سرمایه همانقدر كششی از بیرون اقتصادهای امپریالیستی است كه فشاری از درون به سمت بیرون است. مسیرهای جریان یابی سرمایه‌گذاری به طور عینی تحت تاثیر تفاوت سودآوری مدارهای ملی گوناگون (بویژه تفاوت در سودآوری كشورهای امپریالیستی و تحت ستم) شكل می‌گیرد. در واقع، این ناموزونی خود انعكاس وفور (سرمایه) در كشورهای پیشرفته است. پس سرمایه نسبت به فرصتهای سرمایه‌گذاری سودآور در خارج، در خانه خود اضافه می‌آید. به علاوه، این سرمایه‌گذاری ها در خارج، در نبرد بین سرمایه‌ها جایگاهی برجسته دارند. هر گروه مالی تصمیمات خود را در تقابل با دیگران اتخاذ می‌کند؛ در جایی كه فرصت برای صدور سرمایه (و سودهای برتر) موجود است، هر سرمایه باید ـ با وجود خطر نابودی ـ تلاش كند كه شیره آن را بكشد چرا كه گروه مالی دیگری ممكنست این كار را بكند و شاید هم قبلا كرده است. (5)
 در عین حال، این كشش و فشار ناشی از رشد ناموزون و نابرابر، در كشورهای امپریالیستی گوناگون و زمان‌های مختلف، عملكردی متفاوت خواهند داشت. حجم واقعی سرمایه (اضافی) قابل صدور بخشا به نسبت ویژگی‌های انباشت داخلی تفاوت خواهد کرد. مثلا، در یك دهه و نیم پس از جنگ جهانی دوم، كشورهای اروپای غربی سرمایه خود را عمدتا به سرمایه‌گذاری در بازسازی اقتصادهای جنگزده و توسعه پایگاههای بومی خویش اختصاص دادند؛ تنها بعد از این بود كه به صدور مستقیمتر و حجیمتر سرمایه روی آوردند. درعینحال، سرمایه‌گذاری سودآور سرمایه مازاد در خارج، بر طبق فرصتهای بین‌المللی كه ممكن است برای این یا آن سرمایه مالی امپریالیستی (یا گروهی از این سرمایه ها) فراهم باشد یا «نباشد»، تفاوت خواهد کرد. مثلاً در پایان جنگ جهانی اول بسیاری از این فرصت ها بر روی آلمان شكست خورده، بسته ماندند.
بین‌المللی شدن سرمایه، همانند مسئله سرمایه مالی به طور عام، مساوی با پیدایش تنظیمات نهادی خاص نیست بلكه عبارت از پیدایش یك شیوه بازتولید است كه لنین آن را به این شكل تصویر كرد: «زنجیر عملیات سرمایه مالی جهانی.» (6) اینكه آیا بین‌المللی شدن سرمایه به طور مشخص خود را بصورت سرمایه‌گذاریهای پورت فولیوی با بهره نشان دهد یا در فلان كارخانه سودآور كه شعبه كمپانیهای چندملیتی است و یا در وام به دولتها جلوه گر شود، از اهمیت درجه دوم برخوردار است. مسئله درجه اول، صدور ارزش به خارج جهت ایجاد ارزش اضافی است. (7)
 در حالیكه نرخ سودهای متفاوتی در داخل و در ماورای بحار وجود دارد، اما از نقطه نظر روند كلی انباشت كاملا بیكدیگر وابسته‌اند . بكارگیری سودآور سرمایه در خارج از چارچوب بازار بومی (حتی اگر بدین معنی باشد كه نهایتا باید بیش از پیش صادر شده و سرمایه‌گذاری شود) جزئی لاینفك از قوه محركه ـ و تداوم ـ انباشت امپریالیستی است. تلاش در تصویر اقتصادهای بومی امپریالیستی به مثابه واحدهای خودكفا كه اضاقاتی هم از خارج میگیرند (یا طرح سناریوهایی مانند، «چه میشد اگر هر آنچه در خارج سرمایه‌گذاری می‌شود در داخل سرمایه‌گذاری میشد») نادیده انگاشتن نیروهای واقعی و وسیعی است كه سرمایه‌داری را وادار به انجام اعمالی مشخص و به وجود آوردن «شبكه‌ای بین‌المللی از وابستگی و ارتباطات سرمایه مالی» مینمایند. (8) در این مرحله از تكامل سرمایه‌داری، انباشت یك روند بازتولید است كه بین‌المللی شده و دارای پایگاهی بومی است و اینطور نیست كه این پایگاه بومی یك اقتصاد خودكفاست كه برای كسب فرصتهای سرمایه‌گذاری جدید یا بازاری جهت بكار انداختن سرمایه بیمصرف، چشم به خارج دارد. (9) این بدان معنی نیست كه بگوئیم اگر طی دوره معینی سرمایه فراوان صادر نشود، اقتصاد سرمایه‌داری بلافاصله سقوط خواهد کرد یا اینكه به طور خودبه خودی انقلاب انجام خواهد شد. بلكه می‌خواهیم بگوئیم كه وجه وجودی و عملكرد سرمایه‌داری انحصاری محتاج این چنین سرمایه‌گذاری‌هایی در خارج است ـ و نهایتا بدون آن‌ها نمی‌تواند سر كند (اگرچه ممكن است این صدور سرمایه بسیار پوشیده بوده و از طریق روابط مالی بسیار پیچیده‌ای میان امپریالیست ها در جریان باشد). (10)
 همچنین، یك ساخت سیاسی بین‌المللی سرمایه وجود دارد، و سرمایه‌گذاری‌های خارجی ابعاد استراتژیك نیز می‌یابند. صدور سرمایه با وضعیت رقابت مابین امپریالیست ها و چرخش های آن مرتبط است؛ سرمایه همچنین در واكنش نسبت به دیگر سرمایه‌ها و قدرت‌های امپریالیستی و با چشمداشت نسبت بدان‌ها، جریان می‌یابد. به علاوه، از عهده خود رقابت برآمدن محتاج منابع و ذخایر بین‌المللی است. برای اینكه هر قدرت (امپریالیستی) بتواند منابع لازم سیاسی، اقتصادی و نظامی را بدون تحلیل بردن اقتصاد ملی خویش به درون مهلكه بیافكند، به سودهای مافوق به عنوان منبع قدرت احتیاج دارد. به عبارتی دیگر، در رقابت بین امپریالیستها كسب مافوق سود هم یك هدف است، و هم یك وسیله برای پیشبرد رقابت. باز هم، این حقیقت كه جهان كاملا تقسیم شده و تنها می تواند تقسیم مجدد شود؛ دارای اهمیت تاریخی به سزا است.این تحولات تاریخی و ساختاری پیامدهای بسیار عمیقی دارند. سرمایه دیگر نمی‌تواند در درون یك چارچوب ملی، به شكلی قطعی تجدید سازماندهی شود. پیشرفت مستمر انباشت به توسعه سرمایه در سطحی جهانی و به امنیت عرصه بین المللی وابسته است.



پانویسها
1ـ امپریالیسم، بالاترین ... ص 73 (کلیات آثار لنین به انگلیسی، جلد 22، ص 241)
3ـ این اعمال انحصارگرانه محصول آز یا صرفا عایدی متفرقه ناشی از حجم سرمایه نیستند بلکه همچنین ضروریات و اجبارات سرمایه شدیدا متراکم را منعکس می‌کنند.
4ـ امپریالیسم، بالاترین.... ص 73 (کلیات آثار لنین به انگلیسی، جلد 22، ص 241)
5ـ یك بررسی ارزنده از 2000 شركت فرعی تاسیس شده در 23 كشور توسط 187 كمپانی آمریكایی در طی دوره 1948ـ1967 آنچه را كه به تاثیر «حلوا پخش كردن» تشبیه می‌کند، نشان می دهد. تقریبا نیمی از این شركت های فرعی خارجی طی یك مدت سه ساله تاسیس شدند. یعنی اینكه اقدام هر شركت، در تاسیس یك شركت فرعی به سرعت توسط رقبا تقلید میشد. رجوع كنید به «فردریك ت. نیكر بوكر» «واكنش الیگاپولیستی و بنگاه چند ملیتی» بوستون بخش تحقیق، دانشكده مدیریت بازرگانی، انتشارات هاروارد، 1973)
6ـ امپریالیسم، بالاترین ...، ص 103 (کلیات آثار لنین به انگلیسی، جلد 22، ص 264)
7ـ در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، اصلی ترین شكل صدور سرمایه، سرمایه‌گذاری پورت فولیو (اوراق بهادار خارجی، هم دولتی و هم خصوصی و غیره) بود. سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی اساسا در كشاورزی، صنایع استخراجی، بازرگانی و تاسیسات زیربنائی مورد نیازشان، متمركز بود. برای دوره قابل توجهی پس از جنگ جهانی دوم، سرمایه‌گذاری مستقیم (به ویژه در صنایع تولیدی) شكل شایعتر صدور سرمایه بود. این باعث شد كه بعضی محققین ماركسیست به این نتیجه برسند كه امپریالیسم در دوره پس از جنگ جهانی دوم وارد مرحله نوینی شده است كه مشخصاتش وجود كمپانی های چندملیتی و معمول شدن شعبه سازی توسط بنگاه ها است. مطمئنا این یكی از خصوصیات برجسته دهه 1950 و به ویژه 1960 بود. ولیكن ازدیاد یافتن كانالهای بین‌المللی وام دهنده و رشد انفجارگونه استقراض بین‌المللی ـ كه در رشد بازارهای اروپایی، نقش فزاینده بانك جهانی و صندوق بین‌المللی پول، و بحران قرض عظیم در كشورهای جهان سوم منعكس است ـ نیز از تحولات مهم و برجسته دهه 1970 و اوایل دهه 1980 هستند و كاملا نادرست است اگر بر اساس اینگونه پدیده‌ها مرحله نوینی برای امپریالیسم قائل گردیم. تغییراتی كه در نسبت یك شكل از صدور سرمایه(وام دادن سرمایه پولی) به شكل دیگر آن (سرمایه‌گذاری مستقیم)، هم در دوره پس از جنگ و هم نسبت به دوره‌های پیشین رخ دادند، از اهمیت برخوردارند. اما با وجود این، این‌ها صرفا اشكال متفاوت صدور سرمایه‌اند كه از طریق آن‌ها ارزش اضافی ایجاد شده و استخراج می‌شود. كریستیان پالووا نماینده برجسته دیدگاهی است كه معتقد است مدارهای سرمایه صرفا در دوره پس از جنگ جهانی دوم كاملا بین‌المللی شدند. وی این تحول را به استحكام یافتن شركت های چندملیتی ارتباط میدهد. پالووا از نقطه نظر متدولوژیكی، بین‌المللی شدن مدار سرمایه تولیدی را با انتقال مستقیم فعالیت های صنعتی به سطح جهانی برابر می داند. رجوع كنید به كریستیان پالووا، «توسعه خودگستری سرمایه در مقیاس جهانی» در مجله اقتصاد سیاسی رادیكال، جلد 9، شماره 2 (تابستان 1977)، صفحات 28 ـ 1. پالووا با مساوی قلمداد کردن این دو، عملا نیروی كنترل كننده و ادغام كننده سرمایه مالی را انكار می کند. تكرار می‌كنیم كه تحول كلیدی كه در عصر امپریالیسم اتفاق می‌افتد سرمایه‌گذاری سرمایه به عنوان سرمایه در مقیاس جهانی است. انتقاد دیگری كه ناشی از درك غلط صدور سرمایه است در اثر مشترك سانتوش ك. مهروترا و پاتریك كلاسون بچشم میخورد: «روابط اقتصادی شوروی با هند و دیگر كشورهای جهان سوم»، در مجموعه مقالات «اتحاد شوروی: سوسیالیست یا سوسیال امپریالیست؟ مباحثاتی درباره ماهیت جامعه شوروی» (شیكاگو 1983، انتشارات حزب كمونیست انقلابی آمریكا، صفحات 17 ـ 115).
8ـ امپریالیسم، بالاترین ... ص 72 (کلیات آثار لنین، جلد 22، ص 240)
9ـ مخالفین لنین گاه اعتراض می‌كنند كه در صورتی كه در نتیجه این صدور سرمایه‌ها درآمدهایی بیش از آنچه صادر شده، ایجاد شود و به كشور بومی باز شود آنگاه صدور سرمایه خودش هدف خودش را مغلوب می‌کند: اگر در انتها سرمایه اضافی بیش از آنچه كه با آن شروع کردند روی دست امپریالیست ها بماند، پس قصد از این كار چیست و اصلا چرا سرمایه صادر می‌كنند؟ لیكن سرمایه چیزی نیست كه به شكل انتزاعی باید بسوزد و یا از دست آن خلاصی حاصل شود، بلكه این سرمایه باید به نحو سودآور مورد استفاده قرار گیرد و در این عصر، برای تحقق این امر بكارگیری و انباشت بین‌المللی سرمایه اساسی است. اگرچه این روند تك خطی و ایستا نبوده بلكه موجد تضادهای خویش است.
10ـ لنین در نوشته هایش در مورد ماهیت جنگ جهانی اول و وظایف انقلابیون خاطر نشان کرد كه «دفاع از سرزمین پدری» در كشورهای امپریالیستی كوچك نظیر سویس همانقدر نادرست است كه در كشورهای بزرگ امپریالیستی كه بورژوازی سویس با آن‌ها مراوده تنگاتنگ دارد: بورژوازی سویس مدت هاست كه با هزاران رشته به منافع امپریالیستی بسته شده است. این كه این منافع توسط یك سیستم روابط چندجانبه و «شراكت دوجانبه» بانك های بزرگ از طریق صدور سرمایه تامین می‌شود یا توسط تجارت توریستی كه توسط حمایت میلیونرهای خارجی رشد می‌کند یا از طریق استثمار كارگران محروم خارجی بر خلاف موازین اجتماعی و غیره اهمیت ندارد..... بورژوازی«خودی» سوئیس به مثابه بره معصوم، و مدیران بانك های امروزی سوئیس به مثابه «ویلهلم تل»‌های قهرمان نشان داده می‌شوند. مضاف بر این، قراردادهای محرمانه بین بانك های سویسی و خارجی و بین دیپلمات های سوئیسی و خارجی نادیده انگاشته می‌شود («درباره مسئله دفاع از سرزمین پدری»، كلیات آثار لنین به انگلیسی، جلد 23، صص 161ـ162). لنین در مورد دانمارك از دارائی‌های مستعمراتی و موقعیت برتر آن در تجارت بین‌المللی كه بر اساس رابطه نفع رسانی متقابل با امپریالیسم انگلستان متكی است، سخن می‌گوید. («وزرای سوسیالیست!»، كلیات آثار لنین به انگلیسی، جلد 23، صفحات 134ـ136).)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر