انحصار
و سرمایۀ مالی
ویژگی انباشت امپریالیستی متمرکز در ساخت و عملكرد سرمایه مالی است. این
مفهوم، هم به یك لایه از بورژوازی اشاره دارد و هم به یك شیوه فعالیت مشخص. (1) لنین
بر روی دو رخداد كه پایه ظهور سرمایه مالی در اواخر قرن نوزدهم بودند تاكید کرد:
انحصاری شدن بانكداری و صنعت، و امتزاج ( یا ادغام) بانكداری با سرمایه صنعتی.
به علت حجم و پیچیدگی فزاینده تولید، موتلفه و متمركز کردن سرمایه جهت پیشبرد
انباشت، ضروری شد. بانك ها از طریق بسیج ذخایر عظیم سرمایه پولی و تامین اعتباراتی
كه موسسات بزرگ به آنها وابسته بودند، نقش مهمی در این روند ایفاء كردند. حلقههای
پیوند میان سرمایههای مجزا افزایش یافت، انباشت سریعا شتاب گرفت، و به همراه اینها
انحصار و تمركز بیش از پیش به وجود آمد. بانك ها سهم مهمی در بنگاه ها یافتند.
مثلا مقادیر معتنابهی از اعتباراتشان به مثابه سرمایه ثابت برای دورههای طولانی ،
در قید این بنگاه ها میماند؛ از این رو تلاش کردند كه این سرمایهگذاریها را با
ایجاد كارتلها و تراستها حفاظت نمایند. اما این كار مستلزم تزریقات مالی عظیمتر
بود؛ چیزی كه به نوبه خود بر سیستم بانكداری تاثیر گذارد و تمركز و حتی پیوندهای
نزدیكتر بین صنعت و بانكداری را تشویق کرد. هم زمان، انحصارات صنعتی نیز در فعالیتهای
بانكی نفوذ کرده و این روند را از جانب دیگر تكرار كردند. لنین گفت: «سرمایه مالی،
عبارتست از امتزاج سرمایه بانكی چند بانك انحصاری بسیار بزرگ با سرمایه ائتلافهای
انحصاری صاحبان صنایع ...» (2) بر اساس این انحصار و امتزاج، برخی سرمایهها كه در
موقعیت استراتژیك قرار دارند میتوانند بر مقادیر هنگفتی از سرمایهء سرمایهگذاری
شده حاکم شوند و بدین ترتیب بر كل روند تولیدی اعمال كنترل كنند.
انحصار بدین معنی نیست كه یك سرمایه به معنای واقعی كلمه سرمایههای دیگر را
از میدان بدر کرده است. بلكه صرفاً نشانه آن است كه یك بخش كافی از كل سرمایه و
تولید در هر شاخه یا بخش معین ، تحت كنترل چند بنگاه بزرگ در آمده است. و نیز اینكه
این بنگاه ها بر عرضه، مراحل مختلف تولید و كانالهای بازار اعمال كنترل میکنند،
كه آنها را قادر میکند با استفاده از موقعیت شان، یا بر پایه توافقات انحصاری،
رقابت را محدود کرده و سودی بیش از حد میانگین كسب كنند (سود اضافه یا انحصاری).
رقابت آزاد و اجبار برای كاهش هزینهها دیگر مانند دوره ماقبل انحصار، اعمال نفوذ
نمیكنند. در چارچوب محدودههای مشخص ، ائتلافات سرمایه مالی میتوانند بازده تولیدی
و نیز قیمت ها را ثابت نگاه دارند و از این طریق، به نسبت حجم سرمایه هایشان، سهم
خود از بازار و سودهای کلان را حفظ کنند. با در نظر گرفتن اینكه اقدامات هر سرمایهدار
مالی بزرگ بر سطح تام قیمتها تاثیر میگذارد و با توجه به اینكه هر یك از آنان در
مقابل به هم خوردن وضع عكس العمل مشابه از خود بروز میدهند، انحصار تلاش میکند
كه رقابت افسار گسیخته را كه به كاهش سودها منتهی میشود، به حداقل برساند.
بنابراین، انحصار تلاش میکند تولید و مبادله را معقول کند، درآمدها را با ثبات
کند و خویش را در مقابل نوسآنهای دوره ای، مصون کند.
اما امپریالیسم نمیتواند خود را ازاساس تولیدكالایی خویش ـ یعنی سلول تولید سرمایهداری
ـ و رقابت رها کند. امپریالیسم هر اندازه رشد کند، هر اندازه تولید (و مكانیسمهای
تجدید سازماندهی سرمایه) اجتماعی شود، اما نمیتواند از قوه جبر آنارشی كه سرمایههای
مجزا (یا ائتلاف سرمایههای مجزا) را بر اساس استثمار كار دستمزدی به برخوردی
آنتاگونیستی میكشاند خلاصی یابد. لنین نوشت:
«در واقع، امپریالیسم سرمایهداری را از سرتا پا متحول نمیکند و نمیتواند
این كار را بکند. امپریالیسم
تضادهای سرمایهداری را پیچیده کرده و شدت میبخشد: انحصار را با رقابت آزاد
"گره" میزند اما نمیتواند از مبادله، بازار، رقابت، بحران و غیره خود را خلاصی
بخشد. امپریالیسم، سرمایهداری در حال احتضار است؛ سرمایهداریی كه در حال مرگ است
ولی نمرده است. خصوصیت اساسی امپریالیسم، صرفا وجود انحصارات نیست بلکه وجود
انحصارات همراه با مبادله، بازار، رقابت، بحران و غیره است. در حقیقت، تركیب این
اصول آنتاگونیستی (یعنی رقابت و انحصار) است كه جوهر امپریالیسم را تشكیل میدهد، و
همین است كه زمینهها را برای سقوط نهایی ــ انقلاب سوسیالیستی ــ فراهم میکند.»
(3)
رقابتی كه لنین بدان اشاره دارد، عمدتاً در میان بخش غیر انحصاری یا بین بخشهای
انحصاری و غیر انحصاری نیست بلكه در میان بلوك های عظیم سرمایههای امپریالیستی
شده است. تضاد بین انحصار و رقابت بیان قدرتمندی از تضاد سازماندهی/ هرج و مرج
(ارگانیزاسیون / آنارشی) است. انحصار نمیتواند بر قوانین درونی سرمایه چیره شود؛
در واقع با ایجاد تغییر در آنها زمینه هرج و مرج (آنارشی) حادتری را در سطوح
بالاتر فراهم میکند.
در اواخر قرن نوزدهم، فرایندی که اشكال مجزای مالكیت سرمایهداری را به اشكال
كلكتیو (جمعی) سرمایهداری کرده و موجب تفوق كمپانی های شركت سهامی و اشكال جنینی
مالكیت سرمایهداری دولتی شده بود؛ تبدیل به یک فرآیند انحصارگری (مونوپولیزاسیون)
شد. به همراه این مسئله و به عنوان بیان آن، قشری از بورژوازی (یك الیگارشی) كه از
سرمایهداران مالی مجزا و در عین حال در پیوند با یكدیگر به وجود آمده بود، موقعیت
برتر را كسب کرد. بر پایه تولید وسیعاً اجتماعی شده یک نوع جدید از انحصار سر بلند
کرد.
سرمایه مالی، همان سرمایه پولی نیست و مدار نوین یا مجزایی
از سرمایه را نیز نمایندگی نمیکند. سرمایه مالی از طریق سرمایه بانكی، تجاری و
صنعتی عمل میکند كه به شكل انحصار سامان یافته و ادغام میشوند. سرمایه مالی را
به لحاظ نهادی نیز نمیتوان به یك بانك یا كورپوراسیون تقلیل داد ـ اگر چه در بر گیرنده
اعمال مالی ویژه خود نیز هست. مسئله این هم نیست كه بانك ها كمپانیها را كنترل میکنند
یا بالعکس. سرمایه مالی سراسر كورپوراسیونها، شركتهای صنعتی و بانك ها را (كه هر
كدام به نحو روز افزونی خصوصیات دیگری را جذب میكنند) در مینوردد و آنها را پیوند
میدهد. امثال بانك چیس منهتن و كمپانی جنرال موتورز واحدهای سازمانی هستند كه
سرمایه مالی در آنها نهفته بوده و تجسم یافته است و از طریق آنها فعالیت میکند.
آنچه كه از این شبكه انحصاری به هم بافته حاصل میشود لایهای از بورژوازی است كه
در بر گیرنده سرمایهدارانی است كه عمدتا، نه صاحبان صنایع هستند و نه صاحبان
بانكها و كسانی نیستند كه افقها و وابستگی هایشان توسط یك شركت یا صنعت خاص تعریف
شده و یا به آن محدود میشود. در واقع، آنها از این که در چنین موقعیتی قرار گیرند
گریزانند اما دارای "مناطق پایگاهی" فعالیت هستند: پایگاه ملی خود، نفوذ
در كشورهای تحت سلطه خاص، صنایع و بانك های خاصی در هر کشور معین.
این سرمایهداران مالی عمدتا طبق منطق سرمایهگذاران
كلاسیك عمل نمیكنند: كه مثلا، چگونه اتومبیل ارزانتر تولید كنند و یا یك بانك را
با كارائی بالاتری اداره نمایند. اگر چه عملكرد سرمایه مالی نهایتاً ریشه در ایجاد
ارزش اضافی در تولید دارد اما فعالیتش عمدتا بر محور روابط و تصمیمات مالی میچرخد:
برای كدام بنگاهها، صنایع یا حتی كشورها سرمایه و پشتوانه فراهم میکند تا بتواند
كنترل مالی خود را بر آنها افزایش داده و كنترل رقبا را تضعیف کند.
این شاخه شاخه كردن و به شکل قلاب دوزی در هم بافتن، دارای مفهوم مهمی است: به
حداكثر رساندن سود دیگر در سطح بنگاه تعیین نمیشود و لزوما هدف هر بنگاه نیست.
بنگاه که از نظر حقوقی خود مختار است دیگر مركز تصمیم گیریهای تعیین كننده نیست.
البته كماكان عرصه
انباشت باقی میماند و در اینجاست
كه سرمایه به شكل سرمایه مولد به كار گرفته میشود. لیكن بنگاه یا شركت، عالی ترین
واحد تملك نیست. بنگاهها و شركتها در آن واحد هم مهره شطرنج هستند و هم در عرصهای
بزرگتر كه فشارهای سودآوری عمل میکنند، میدانهای نبردند. ارزش اضافی، نهایتا در
سطح گروه مالی تصاحب میشود. این به معنای آن است که در نهایت، گروه مالی کنترل
کننده بسیج و آرایش قشون سرمایه است.
گروه مالی یك مقوله مهم در اقتصاد سیاسی ماركسیستی ـ لنینیستی در زمینه انباشت
امپریالیستی است. این گروه ها در بلوک غرب به چه شكل هستند؟ آنها به طور سست بهم
بافته شدهاند وبه لحاظ حقوقی مجتمعهای بانكی ـ صنعتی خصوصی هستند كه مقرهای
فرماندهیشان نهادهای بانكی عمده یا كورپوراسیونهای صنعتی مهم است ــ كه در هر
کشور خاص یکی از آنها میتواند مهمتر و یا استراتژیكتر باشد. (4)
در بلوك شوروی (سابق ـ مترجم) گروهها در سطح ساختارهای
حزبی و دولتی قرار دارند و در آنها تنیده شدهاند ــ مثلا وزارتخانهها، بانكهای
دولتی و غیره.
تركیب واقعی گروههای مالی ممکن است مبهم بوده و شبكه
درونیشان سردرگم باشد؛ به علاوه آنها در یكدیگر نفوذ میکنند (چند گروه مالی میتوانند
حتی در یك كورپوراسیون صنعتی بزرگ نمایندگی داشته باشند). اما گروههای مالی متمایز
به طور واقعی وجود دارند. سرمایه مالی به حیطههایی تقسیم میشود كه هر یك از آن حیطهها
پایه در منافع مالكیتی معین دارند. آنها بلوك هایی از سرمایه متحد هستند: آنها مجمع
الکواکب هماهنگی متشکل از بنگاهها (و همچنین سرمایهگذاریها و منافعی) هستند كه
هر یک به طور مستقل اداره میشوند اما همه توسط فرماندهی واحد كنترل شده و بر مبنای
استراتژی گروهی عمل میكنند (این استراتژی از جمله شامل تعیین ساختارهای سود، مكانیسمهای
قیمت، و كانالهای عرضه برای بنگاه های این مجموعه است). (5) گروه مالی، بیان نهادی
خاص انحصار است كه هم درجه فوق العادهای از اجتماعی شدن نیروهای تولیدی را نشان میدهد
و هم نمایانگر انگلی بودن امپریالیسم است.
تحت حاکمیت سرمایه مالی، تعدیلی در گرایش به سوی برقراری
سود میانگین در سراسر سیستم، رخ میدهد. این تعدیل از یک سو، توسط مقیاس عظیم تولید
صورت میگیرد که مانعی است در مقابل ورود سریع و خروج سریع سرمایه از عرصههای
مختلف سرمایهگذاری (ورود به عرصههای سرمایهگذاری با سودآوری بالا و خروج از
عرصههای سرمایهگذاری با سودآوری پائین. از سوی دیگر ــ و مهم تر از اولی ــ این
تعدیل توسط موانع و محدودیت هایی كه خود انحصار بر سر راه حركت آزادانه سرمایه ایجاد
میکند، صورت میگیرد. سرمایه کماکان به نقل مكان خود از سرمایهگذاری با سود نازل
به عرصههای سرمایهگذاری با سود بالا ادامه میدهد؛ اما در چارچوبی معین. این امر
منجر به شكل گیری سودهای انحصاری (یا اضافه) میشود كه در سطح بنگاه صنعتی به اندازه
سطح گروه مالی، نه تشكیل میشود و نه كنترل شده و به كار گرفته میشود. (6)
محور عملكرد سرمایه مالی را جدایی شدید مالكیت سرمایه از
مدیریت مستقیم آن تشكیل میدهد به نحوی كه بنگاه ها، شاخههای تولید، و كشورهای
مشخص تابع اوامر آن هستند. لنین نوشت:
«خصلت سرمایهداری به طور عام آنست كه مالكیت سرمایه از كاربری آن در تولید
جدا میشود؛ سرمایه پولی از سرمایه صنعتی یا مولد جدا میشود؛ استقراض دهندهای كه
كاملا بر درآمد بدست آمده از سرمایه پولی اتكاء دارد از صاحب بنگاه و كلیه كسانی
كه مستقیما با مدیریت سرمایه در رابطهاند جدا میشود. امپریالیسم یا سلطه سرمایه
مالی، عالی ترین مرحله سرمایهداریست و در این مرحله این جدایی ابعاد گستردهای
بخود میگیرد. تفوق سرمایه مالی بر كلیه اشكال دیگر سرمایه به معنای حاكمیت
استقراض دهنده و الیگارشی مالی است؛ یعنی برتری عده قلیلی دولتهای به لحاظ مالی
"قدرتمند" بر دیگران.» (7)
مدارها و عرصههای خاص انباشت، نه طبق نیازهای درونی هر یک
بلكه به عنوان بخشی از منطق جهانی، در خدمت حداكثر سازی سود جهانی، توسعه مییابند
یا میخشکند. اما، این جدایی سرمایه مالی از به کار گیری سرمایه در تولید، مطلق نیست.
گروههای مالی از نظر اقتصادی و سیاسی به مقابله با یكدیگر بر می خیزند. همانگونه
كه تاكید کردیم، آنها بر اساس اتحادیههای واحدهای عظیم سرمایه بر پا شدهاند و حیات
و توسعه موفقیت آمیز آنها نهایتا به سودآوری این عرصههای زیر بنایی بستگی دارد.
سرمایه مالی به صرف انحصار بر ابزار تولید و فینانس، و
تداخل سرمایههای بانكی، صنعتی و تجاری، قادر است از عرصههای گوناگون انباشت؛ از
جنبههای مختلف مدار سرمایه و در مراحل مختلف این سیکل؛ ارزش اضافی استخراج كند.
سرمایه مالی واحدهای اقتصادی مجزا و پراكنده را تبدیل به خراج گزاران و مجاری خود
میکند. سرمایه مالی نقش ویژهای در انباشت ایفا میکند. مشغلۀ درجه اول سرمایه
مالی ایجاد تمرکز مالی (فاینانشال سنترالیزیشن): جذب ارزش اضافی از منابع
گوناگون و ادغام و تبدیل آن به سرمایهای شدیدا متمركز و سیال كه میتواند به سرعت
از جائی به جای دیگر منتقل شده و با انعطاف زیاد به کارانداخته شود. بنابراین
روند انباشت در برگیرنده سلسله مراتبی از استخراج ارزش در اشکال مختلف است: در شكل
مطالبات هزینهای مالی، بازپرداخت سود سهام، حق الامتیازات تكنولوژیكی، قیمتهای
انتقالی بینالمللی، و دیگر اشكال قیمت گذاری و خراج ستانیهای انحصاری. آنچه در اینجا
درگیر است، عبارتست از دیالكتیك بیرون کشیدن سرمایه از مدارهای شدیدا پیچیده و تو
در تو، متمرکز کردن آن و پمپاژ مجدد آن به درون مدارهای پیچیده و تو در تو. این
کار عموما از طریق كنترل یك بخش كوچك اما استراتژیك از هر بنگاه و یا عملیات انجام
میگیرد.
لنین شرح موجزی از نیروهای شکل دهنده سرمایه مالی و خصلت ویژه آن داد:
«در مرحله معینی از تكامل مبادله و رشد تولید بزرگ که در
اواخر قرن 19 رخ داد، مبادله به حدی سرمایه و روابط اقتصادی را بینالمللی کرد و
تولید بزرگ چنان وسعتی یافت كه به تدریج انحصار جای رقابت آزاد را گرفت. به جای
بنگاه هائی که "آزادانه" با یکدیگر رقابت میکردند، اتحادیههای انحصاری
بنگاهها و تراستها، تبدیل به نمونههای متعارف شدند ــ هم در داخل کشورها و هم در روابط میان کشورها. سرمایه مالی به عنوان ارباب متعارف در سطح جهان تفوق یافت؛ این سرمایهدارای
تحرك و انعطاف پذیری ویژه است؛ به طور ویژهای
در سطح ملی و بینالمللی در هم تنیده شده است و به طور ویژهای غیر شخصی بوده و از
عرصه تولید جداست، و قابلیت
تراکم ویژهای دارد. (8)
تحرك و انعطاف پذیری ویژه سرمایه مالی، در هم تنیدگی و
جدائیش از تولید، صرفاعوامل تردستی نیستند. بلكه بیانگر چیزی اساسی در مورد ماهیت
انباشت امپریالیستی هستند.
عملیات مالی و فرایند تمركز یابی مالی، ابزار ضروری جهت
حفظ نرخ انباشتهای رضایت بخش برای مجموعههای عظیم سرمایههای بشدت بینالمللی
شده است. توانایی در تزریق سرمایه پولی به درون بخش های خاص و یا مكیدن از آن بخش ها؛
با کارآئی غریب یکی را ساختن و دیگری را فرو ریختن؛ فراهم کردن سوبسید برای ورود
به یک بازار ملی یا جبران ضررهای آن توسط سود در بازاری دیگر ــ همه اینها برای
مقابله با گرایشات سرمایه به سوی بحران و نزول سود آوری (گرایشاتی كه با حركت رو به
جلوی انباشت شدت مییابد) اساسی هستند. به طور خاص تر، سرمایهداری در این مرحله
صرفا میتواند از طریق جهشهای عظیمتر در تراكم یابی و تمركز یابی، عمل کند. در
واقع با توجه به سطح بالای اجتماعی شدن نیروهای تولیدی باید گفت که در چارچوب مالکیت
خصوصی و در غیاب یك گسست كامل و انقلابی، فقط سرمایه مالی میتواند اقتصاد
كشورهای امپریالیستی و كشورهای تحت ستم را سازماندهی و رهبری کند (البته دومی را
به شیوهای كیفیتا متفاوت از اقتصاد سرزمین امپریالیستی اش). سرمایه مالی از طریق
راندن سرمایه به درون عرصههای سودآور و به وجود آوردن سطوح عالیتری از ادغام،
روند انباشت را به پیش میراند. اما همین عملکرد نهایتا در ابعاد المللی اش، به ضد
خود تبدیل شده و خودش را تضعیف میکند.
در تقابل با این درك، بسیاری تحلیل های ماركسیستی (در واقع رویزیونیستی)
معاصر، به ویژه آنها كه از درون كشورهای بلوك غرب صادر میشوند، انگلی بودن سرمایه
مالی را به مثابه سرطانی در بدن سرمایهداری میبینند كه مانع عملكرد صحیح آن میشود
نه اینكه سرمایه مالی بخش بالائی و رهبری كننده ساختار سرمایه در كشورهای امپریالیستی
است و در واقع تجسم نهادینۀ شیوه موجودیت امپریالیسم است. این تحلیلها سرمایه مالی
را با توطئه خبیثانه، با شیردوشی و كلاه برداری ناشی از عداوت و آز یا بی توجهی و
بی تفاوتی مساوی فرض میكنند. لب كلامشان این است كه مشتی سرمایهداران مالی، مزرعه
داران كوچك، سبزی فروشهای سركوچه، و حتی كارخانههای فولادسازی را میچاپند؛ و اقتصادی
را كه در شرایط دیگری می توانست یك اقتصاد سالم (یا یك بخش بالنده و سالم اقتصاد)
باشد، نابود می كنند. (9)
در حقیقت، سرمایه مالی محصول عینی موانع و تضادهای سرمایه و درجواب به آن هاست.
اما در درازمدت همان تضادها را حدت بخشیده و در چارچوب تقسیم سیاسی خاص جهان،
موانع جدیدی را برسر راه سرمایه ایجاد میکند. این پویش (دینامیسم) و ضرورت که از
حرکت ناموزون و پر هرج و مرج سرمایه مشتق میشود، از جمله منتهی میشود به پاره
پاره کردن و "بلعیدن" برخی از بخشهای تولیدی.
اگر چه از نقطه نظر تاریخی، سرمایهداری "رقابتی"
به ویژه از زمانی كه به یك نظام حاكم تبدیل شد هرگز در شكل "ناب" وجود
نداشت اما در مرحله ماقبل انحصاری سرمایهداری، رقابت گرایش بدان داشت كه رفتارهای
غریب یا امتیازات سرمایههای خاص را تقلیل دهد. یعنی اینكه، هیچ سرمایهای نمیتوانست
به طور اساسی خود را به پیش كشیده و پیشتاز بماند، مگر از طریق تقلیل هزینهها و ایجاد
تحول بنیادی در روند تولیدی. و تازه، با در نظر گرفتن راحتی نسبی ورود و خروج از
شاخههای خاص تولید، این امتیازات معمولا گذرا بودند. از آنجا كه در اكثر صنایع،
بزرگی بنگاهها هنوز از نقطه عطفی كه كنترل بازار را به عدهای چند اعطا كند نرسیده
بود و هیچ سرمایه مجزا (یا ائتلافی از سرمایه ها) نمیتوانست به هیچ وجه اساسی،
سرنوشت دیگران را تعیین کند مگر از طریق ایجاد تحول در شرایط اجتماعی تولید و در
عمل برقرار كردن معیارهای نوین تولیدی. اما وقتی، سرمایه نمو یافت و در صورت بندیها
و بلوكهای انحصاری عظیم وحدت یافت؛ همین واحدها و استراتژیهای آنها تاثیراتی
ماورای این محدوده داشتند. انحصار به اعمال سلطه و كنترل منجر میشود و به آن نیاز
دارد، قیمت گذاری و فینانس انحصاری به مكانیسمهای پیشرفت و تابع سازی دیگری به جز
تقلیل هزینه و پیشرفتهای تكنیكی میدان عمل میدهد. (10) در این شیوه انباشت، روابط قدرت دارای نقشی مرکزی بوده و نفوذ عمیقی بر انباشت دارد.
معذالك، سرمایه مالی هر چقدر هم كه دارای تحرك و انعطاف پذیری بوده و از حیطه
تولید به دور باشد، كماكان در تولید واقعی ارزش و استثمار كار مزدی پایه دارد و در
غبار عرش غوطه نمیخورد. اگر چه سرمایه مالی عمدتاً در قلمرو سرمایه پولی عمل میکند
اما ابتدا و انتهای انباشت همچنان سرمایه تولیدی بوده و مشغله سرمایه مالی باید
قبل از هر چیز و برتر از هر چیز سود آوری سرمایه تولیدی باشد. سرمایه مالی چیزی در
خود نیست بلكه از ساختار واقعی سرمایه سربلند میکند و بر آن اتكاء دارد. در عین
حال، در واکنش بر این ساختار تاثیر میگذارد. لیكن، سرمایه مالی خود بیان آنارشی میان
مجموعههای عظیم به هم تنیده سرمایه بوده و نمیتواند خصلت "توسعه بیاب یا بمیر"
سرمایه را خنثی کند. به علاوه، سرمایه مالی در حالیكه برجستهترین و سركردهترین
عنصر روند باز تولید سرمایه در کلیت خود است و یكی از خصوصیتهای عمیق عصر امپریالیسم
است، اما دقیقا راس یك فرآیند و ساختمان پیچیده است. سرمایه مالی تمامیت آن فرایند
و ساختمان نیست. سرمایه مالی شیوههای تولیدی غیر انحصاری و ماقبل سرمایهداری و غیره
را به شکل تابع سازماندهی میکند. این وجه جدید از مرحلۀ تکامل سرمایهداری با دیگر
وجوه جدید سرمایهداری تداخل کرده و بر آنها ریاست میکند.
پانویس ها
1ـ ما از واژههای امپریالیسم، سرمایهداری انحصاری،
و سرمایهداری مالی به عنوان عبارات مترادف استفاده میكنیم. آنها به یك پدیده یكسان
از این عصر اشاره دارند. چنانكه لنین تاكید کرد، امپریالیسم مرحله انحصاری تكامل سرمایهداری
است. در عین حال برای روشن کردن مباحث و تاكید بر بعضی وجوه پروسه انباشت، در هر
زمینه مشخص از یك كدام از این واژهها استفاده میكنیم.
2ـ "امپریالیسم، آخرین مرحله سرمایهداری"
ـ كلیات آثار لنین به انگلیسی ـ جلد 22، صفحه 266
3ـ ملاحظاتی درباره نظرات كمیته كنفرانس سراسری آوریل
ـ مستخرجه از مطالب مربوط به تجدید نظر دربرنامه حزب، كلیات آثار لنین به انگلیسی ـ
جلد 24، صفحات 464ـ465
4ـ در ژاپن شركتهای بسیاری از طریق سهام داری در
كورپوراسیونهای یكدیگر، برقراری پیوندهایی با كمپانیهای تجاری و بانك ها و جلسات
حسب المعمول مدیران آنها پیوند مییابند. در سوئد شركتهای سهامی و ارتباطات بانكهای
خانوادگی این امكان را برای عده قلیلی گروههای فامیلی فراهم میکند كه بخش تولیدی
را كنترل كنند. در آلمان چند بانك كلیدی نقش مسلط را در اقتصاد ایفاء میکنند. بعضی
از آثار در مورد اشكال پیوندیابی كورپوراسیونها و كنترل مالی در بلوك غرب توسط ف.م.
شرر Schererr F.M. تلخیص شده است؛ در کتاب "پیرامون ساختار بازار
صنعتی وعملكرد اقتصادی" (چاپ دوم سال 1980ـ شیکاگو و انتشارات راند مك نالی ـ
صفحات 51ـ53.)
پیچیدگی و ناروشنی موجود در گروههای مالی و منابع
كنترل آنها در آمریكا تایید میکند كه مالكیت قانونی یك شركت یا سهام سرمایه و
كنترل واقعی بر این مالكیت به هیچ وجه یكی نیستند. سهامداری بی شمار توسط واسطههای
مالی (مثلا بكارانداختن موجودیهای مربوط به بازنشستگی كورپوراسیونها، توسط
بانكها) این مسئله را به بهترین نحوی نشان میدهد.)
5ـ بررسی مشابهی از گروههای مالی توسط هنك وربیك Hank verbeek ارائه شده است: مقالۀ "سرمایه
مالی و بحران در انگلستان" در مجلۀ "در مورد سرمایه و طبقه" شماره
11 (تابستان 1980 صفحه 103)
6ـ این بیانگر مكانیسمی است كه ارزش اضافی توسط آن
باز توزیع میشود. اهمیت سودهای انحصاری در جلد بعدی این اثر وسیعا مورد بحث قرار
خواهد گرفت. در عین حال، آنچه كه باید در اینجا مورد تایید قرار گیرد این است كه
دقیقا به علت اینكه سرمایه تحت فرمان توسعه خود به خودی (و رقابت) سرمایه قرار
دارد، روند برابر شدن روند مسلط است. سودهای انحصاری نه ثابت هستند و نه همیشگی،
بلكه در واقع رو به سقوط اند ـ نه به علت عملكرد رقابت آزاد كلاسیك، بلكه به خاطر
مكانیسمهای مربوط به بینالمللی شدن سرمایه و رقابت امپریالیستی. در ملل تحت سلطه
نابرابریهای بخشی و بنگاهی كه منعكس كننده تمایز بین سرمایه امپریالیستی و غیرامپریالیستی
است. تا حد بسیار زیادی مرتبط است به اشكال ناموزونی مفرط كه درون این كشورها
موجود است.
7ـ امپریالیسم ... صفحه 96 (لنین ـ كلیات آثار، جلد
22، صفحات 238ـ239).
8ـ مثلا یك مقدار تعیین كننده و كنترل كننده از سهام
سرمایه ممكن است فی الواقع درصد كوچكی از كل سهام باشد. از سوی دیگر هر گروه مالی
مشخص ضرورتا در همه بنگاههایی كه در آن سرمایهگذاری کرده است، سلطه ندارد. در
بلوك قدرتهای امپریالیستی به سركردگی آمریكا (و همینطور تاریخا) گردش رسمی عناوین
مالكیت، جزء لاینفكی از تحكیم آن مقدار تعیین كننده از كنترل بنگاه بوده است. در عین
حال نه این مسئله و نه گستره واقعی اشتراك بانكهای خصوصی مسئله كنترل مالی، بویژه
مصرف و بكارگیری سرمایه پولی و اعتبار را غیر ضروری میسازد. در تحلیل نهایی، حقوق
مالكیت سرمایه به مناسبات و روابط استراتژیكش وابسته است، كه او را قادر میسازد به
نحو موثری بر وسایل تولید و مصرف محصول اضافی جامعه فرمان براند.)
9ـ لنین ـ مقدمهای بر اثر ن. بوخارین بنام امپریالیسم و اقتصاد
جهانی ـ كلیات آثار به انگلیسی
ـ جلد 22، صفحات 104ـ105 (تاكید اول از متن اصلی است و تاكیدهای بعدی اضافه شدهاند)
در حالیكه سرمایه به طور عام به علت موانع تكنیكی و انحصاری از تحرك كمتری برخوردار است، سرمایه
مالی به طور اخص متحرك و انعطاف پذیر است.
10ـ سمت گیری استراتژیك نهفته در چنین دیدگاهی
عبارتست از رفرم و بازسازی سرمایهداری بر اساس ائتلاف با بخش روشن بین بورژوازی ـ
البته تحت نام سوسیالیسم.
11ـ چنین مكانیسمهایی شامل کنترل مواد خام، خطوط
اعتباری، و حق پاتنت و نیز تفکیک تولیدات و هزینههای تشویقی هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر