واپسين نبرد بزرگ مائو
بقلم ریموند لوتا
طی سالهای 76 ـ 1973، اگر یك مسئله بود كه كلیه نقطه نظرات و خطوط مخالف درون حزب كمونیست چین را در خود فشرده میكرد، همانا مسئله چگونگی ارزیابی از انقلاب فرهنگی بود. برای این امر دو دلیل وجود داشت. اول آنكه، انقلاب فرهنگی به اتمام نرسیده بود، علیرغم اینكه در خارج از چین چنین شایع بود كه انقلاب فرهنگی در 1969 پایان یافته است. دوم آنكه، تحولاتی كه انقلاب فرهنگی با خود بهمراه آورده بود كانون مبارزه شدیدی در تمامی سطوح حزب و جامعه گردید. نیروهای انقلابی سعی در حفظ و گسترش این تحولات داشتند و تلاش نیروهای راست در محدود نمودن، بی محتوی ساختن و نهایتا محو كردن این تحولات بود.
انقلابات بزرگ علاوه بر بهمراه آوردن تحول و پیشرفت، منشاء نوعی واكنش نیز هستند. طبقات سرنگون شده هرگز به سرنوشت محتومشان تسلیم نمی شوند، بلكه همانگونه كه انقلاب چین نشان داد، همراه با ادامه انقلاب پرولتری برای ریشه كن ساختن نابرابریها و تقسیم بندیهای جامعه طبقاتی، عده ای یافت می شوند كه از انجام وظایف نوین روز سرباز زنند. كمونیستهایی یافت می شوند ـ بویژه بعضی از رهبران حزب ـ كه قصد متوقف نمودن انقلاب را دارند و به مخالفت با آن بر می خیزند و از آنجا كه خود آنها صاحب قدرتند، به موانعی تبدیل می شوند كه می بایست از سر راه انقلاب برداشته شوند. انقلابی و كمونیست بودن آنها به صرف نام است. انقلاب فرهنگی چین مبارزات و صف بندیهای نوینی را باعث گردید.
همانگونه كه توضیح داده شد، روش برخورد هر فرد به انقلاب فرهنگی سنگ بنای موضع وی نسبت به حاكمیت طبقه كارگر بود. ضرورت به گفتن نیست كه در این رابطه مائو بیش از همه آگاه بود. او در 1969 توضیح داد: "از آنجا كه پایه ما محكم نیست بنظر میرسد كه كار بدون انجام انقلاب كبیر فرهنگی پرولتاریایی پیش نخواهد رفت. با توجه به مشاهدات من، متاسفانه در اكثر كارخانه های ما ـ منظورم همه آنها و یا اكثریت بزرگی از آنها نیست ـ رهبری در دست ماركسیستهای واقعی و توده های كارگر نبود.... در میان دبیران، معاونین دبیران و اعضای كمیته های حزب و در بین دبیران شاخه های حزب افراد خوبی وجود داشتند، ولی آنها با روی آوردن به انگیزه های مادی، قرار دادن سود در مقام فرماندهی و دادن پاداش و غیره بجای ترغیب سیاستهای پرولتری، به دنبال خط لیوشائوچی افتادند. ولی افراد بسیار بدی نیز در كارخانه ها وجود دارند. این نشان میدهد كه انقلاب هنوز پایان نگرفته است." بعبارت دیگر، اگر این انقلاب (فرهنگی) انجام نمی پذیرفت قدرت از كف می رفت. بعلاوه، این انقلاب پایان نیز نپذیرفته بود. حدود دو سال و نیم بعد، مائو چنین گفت: "مدت پنجاه سال است كه سرود انترناسیونال را می خوانیم، با اینهمه در درون حزب كسانی یافت می شوند كه دهها بار در متلاشی نمودن آن كوشش كرده اند، و بنظر من، ده، بیست و یا سی بار دیگر نیز ممكن است بدین كار مبادرت ورزند."
مائو در سالهای بلافاصله پس از توفانی ترین مقاطع انقلاب فرهنگی تاكید نمود كه این مسئله كه آیا انقلاب در مسیر در پیش گرفته شده ادامه خواهد یافت ـ یعنی اینكه آیا چین در مسیر سوسیالیسم پیش خواهد رفت ـ یا نه، هنوز حل نشده است. و در حقیقت مبارزات مهمی پیش خواهد آمد كه نتایج آنها حیات انقلاب را تعیین خواهد نمود. این مبارزات صرفا مانورهای دفاعی و انفعالی طبقه كارگر نبودند. انقلاب فرهنگی واقعه ای منحصربفرد در تاریخ بود كه طی آن برای نخستین بار در یك جامعه سوسیالیستی یك مبارزه انقلابی توده ای علیه عناصر نوین استثمارگر كه در درون حزب و ساختار دولتی رشد كرده بودند، بوقوع پیوست. اما نتایج انقلاب فرهنگی بسیار فراتر از ضربه زدن به آن نیروها و باز پس گرفتن نهادهای اجتماعی غصب شده بود. در روند این مبارزات، تحولات عظیمی در خصلت و عملكرد نهادهای اجتماعی صورت گرفت. (در حقیقت، این تنها ضمانت موجود در دست طبقه كارگر بود) و تبلورات ایدئولوژیك بورژوازی ـ چه كهنه و چه نو ـ در تمام زمینه ها مورد حمله واقع شد.
ثمرات انقلاب فرهنگی در آنچه كه "موازین نوین" یا "موازین نوین سوسیالیستی" نام گرفت جلوه گر گردید؛ كه مشتمل بودند بر ثبت نام كارگران، دهقانان و سربازان در دانشگاهها، فرستادن جوانان آموزش دیده به روستاها، ایجاد كمیته های انقلابی در كارخانه ها بجای مدیریت تك نفره، شركت كادرهای حزبی در كار تولیدی، خلق آثار انقلابی نمونه در تئاتر، ایجاد شبكه گسترده ای از كلینیكهای پزشكی مجانی یا با هزینه ناچیز و بوجود آوردن "دكترهای پابرهنه" (پزشكان تعلیم یافته از میان خود دهقانان كه در بین خود آنان بسر می بردند) در روستاها و غیره. این "موازین نوین" عمیقا بر نفوذ سرمایه داری ضربه وارد آورده و طبقه كارگر را قادر ساخت كه حاكمیت خود را به نهادهایی نظیر دانشگاهها توسعه دهد؛ این نهادها توسط اربابان آكادمیك اداره می شدند و آنهامتخصصین و روشنفكرانی را طوری پرورش میدادند كه از توده ها و جنبشهای توده ای، هم از مبارزه طبقاتی و هم مبارزه برای تولیدی جدا می گشتند. این اقدامات، دقیقا به جهت اینكه میدان را برای گسترش حاكمیت طبقه كارگر به كلیه زمینه ها باز میكردند، با مخالفتها سختی مواجه شدند.
مسئله لین پیائو
در سال 1969 هنگامیكه مائو یكبار دیگر در مورد ضرورت تداوم انقلاب سخن گفت مبارزه مهمی علیه لین پیائو در حال شكل گیری بود. لین پیائو وزیر دفاع، نایب صدر كمیته مركزی حزب و كسی بود كه موفق شده بود نام خود را بعنوان جانشین رسمی مائو بر سر زبانها بیندازد. لیوشائوچی در راس بوروكراسی حباب مانندی بود كه جنبش انقلاب فرهنگی آنرا تركاند. نتیجتا،
لین پیائو از آشفتگی موجود برای پر كردن خلاء ایجاد شده ناشی از اخراج و بركناری بسیاری از كادرها و مسئولین دولتی و بی سرپرست ماندن نهادهای قدیمی استفاده نمود. پایه قدرت لین پیائو عمدتا در ارتش بود. او تلاش نمود كه پستهای خالی آنرا توسط افراد وابسته بخویش پر كند. نخستین برخورد با لین پیائو در مورد پیش نویس گزارش سیاسی ای بود كه او و همقطارانش برای كنگره نهم حزب در 1969 آماده ساخته بودند كه اساسا متذكر میشد كه انقلاب فرهنگی به اهداف خود رسیده و اكنون زمان پیشبرد اقتصاد است. لین پیائو در جائی و تا جایی از انقلاب فرهنگی پشتیبانی نموده بود كه میخواست رقبایش را از دور خارج نماید و هنگامی كه كار گماردن افرادش به مناصب كلیدی به پایان رسید به پیش بردن خط رویزیونیستی خویش پرداخت. او از توده ها بعنوان یك نیروی اعمال فشار جهت رسیدن به اهدافش استفاده كرد و هنگامیكه به آن اهدافش دست یافت در سركوب آنان نیز تردیدی بخود راه نداد.
لین پیائو شدیدا توسط مائو مورد سرزنش قرار گرفت و "گزارش سیاسی" با گذاردن تاكید بر اهمیت ادامه انقلاب فرهنگی و ابعاد آن، بازنویسی شد. قابل تذكر است كه در دوره 71 ـ 1969 تحت هدایت خط مائو ("انقلاب را دریابید و تولید را بالا ببریید") حد نصابهای نوینی در بازده صنعتی بجای نهاده شد. این اصل بدین معناست كه سیاست باید بر اقتصاد حاكم باشد و تنها با رشد دادن فعالیت آگاهانه توده ها می توان نیروهای مولده را رها ساخت و جهان را بر طبق منافع طبقه كارگر دگرگون نمود. بعنوان مثال، قوانین و مقرراتی كه كارگران را به یك شغل یا تخصص محدود سازند و ابتكارات فنی یا مدیریتی را حق ویژه اشخاص نمایند جلوی رشد نیروهای مولده را سد می كنند، زیرا كه قوه ابداع و فعالیت توده ها را در انقیاد می گیرند و حتی باعث بوجود آمدن تضادهایی در میان آنها می شوند، مثل اختلافات بر سر استفاده از ماشین آلات. اینها قیودی هستند كه باید از بین بروند. از آنجا كه چنین محدودیتهایی نماینده ادامه نفوذ بورژوازی است، تنها از طریق بسیج توده ها می توان با آنها مبارزه نمود.
در حالیكه مبارزه پیشتر می رفت، لین پیائو به شركت گسترده تر ارتش در امور كشور اصرار می كرد. مائو تلاش نمود كه تاكید بر نقش ارتش را خنثی كرده و نقش رهبری حزب را بر اساس بازسازی آن، مسجل نماید. با ادامه درگیری های مرزی بین شوروی و چین و بویژه شدت یافتن آنها در آوریل 1969، لین پیائو خواستار سازش با روسها و تكیه بر آنها
جهت تهیه اسلحه سنگین گردید. دیدگاه مائو این بود كه سازش با شوروی ها چیزی بجز تسلیم طلبی نیست. لین پیائو همچنین مخالف بازگرداندن كادرها و مقامات رسمی ای بود كه در طی انقلاب فرهنگی مورد انتقاد قرار گرفته بودند. زیرا از آنجا كه وی خواهان در دست داشتن ارتش و به انحصار در آوردن و تحت سلطه قرار دادن بخشهای مهم دولتی توسط افراد خود بود، این امر بضرر او تمام میشد.
نیرنگ بازی و قدرت طلبیهای لین پیائو نتیجه نوعی خود بزرگ بینی نبود، بلكه از یك خط سیاسی ـ ـ خط رویزیونیستی که ـ ـ تكیه نكردن بر توده ها برای دگرگون كردن جهان، ناشی
می شد. در پلنوم دوم نهمین كمیته مركزی حزب كمونیست چین در 1970 افراد لین پیائو دیوانه وار به ستایش از "نبوغ" مائو پرداختند. چرا كه می خواستند از او تمثال بی آزاری بسازند، و مناصب حساس را از آن خود سازند. لین پیائو در آنموقع دیگر آشكارا به بسیاری از دستآوردهای انقلاب فرهنگی حمله می نمود. شركت كادرها در كارهای تولیدی را "رفرم كار اجباری" میخواند. و همچنین بیان میداشت كه سیاست فرستادن جوانان به روستاهافقط موجب "بیكاری پنهان" میشود. بعقیده وی اقتصاد بطرز مایوس كننده ای داغان بود و توده ها به اندازه كافی رنج برده و بیش از این محتاج و مشتاق "سیاست" نبودند. و آنچه كه آنها بدان احتیاج داشتند "غذا برای خوردن و چوب برای گرم كردن خانه" بود. این تلاشی بیباكانه برای برانگیختن نارضایتی بین بخشی از جوانان بویژه تحصیلكرده ها، كادرها و افراد عقب افتاده در میان توده ها بود. او به "موازین نوین" بخاطر در تقابل بودنشان با برنامه رویزیونیستی اش حمله میكرد.
لین پیائو بنحو روزافزونی افشاء و ایزوله می گردید، بطوری كه مجبور شد كه در سپتامبر 1971 به یك توطئه نظامی مبادرت ورزد. مسئله لین پیائو برای چین یك ضربه گیج كننده ای بود. این ضربه هنگام تلاش برای تحكیم دستآوردهای انقلاب فرهنگی وارد آمد، هنگام تشدید خطر شوروی وارد آمد و زمانی وارد شد كه جناح راست كه زیر حمله بود به آرامی ضربات وارده طی سالهای انقلاب فرهنگی را جبران می كرد و خود را برای ضد حمله آماده می ساخت. بعلاوه خود كودتا و اینكه شخصیت اصلی آن كسی بود كه بعنوان جانشین مائو تعیین شده بود، باعث ایجاد تشنج بسیار در میان توده های مردم گردید. این امر باعث بی ثباتی بویژه در درون ارتش شد و نیز بخاطر آنكه لین پیائو در رابطه نزدیك با انقلاب فرهنگی قرار داشت، این واقعه موجب بروز تردیدهائی در مورد انقلاب فرهنگی شد. نیاز به تجدید سازماندهی ارتش و دفاع از انقلاب فرهنگی بوجود آمد. در عین حال، این اوضاع فرصتی را در اختیار جناح راست قرار داد تا تحت نام و بهانه ایجاد نظم و ثبات سریعا به كسب قدرت بپردازد. از دیدگاه مائو وظایف در آنزمان از این قرار بودند: تقویت حزب و ارتش و مبارزه علیه نفوذ لین پیائو، و ادامه روند تحولات و دستاوردهای انقلاب فرهنگی. در عین حال، در این گیرودار بعضی از كسانی كه قبلا با انقلاب فرهنگی همراهی كرده بودند، تحت نام مخالفت با لین پیائو مبارزه علیه انقلاب فرهنگی را شدت بخشیدند.
دوره مبارزه علیه لین پیائو كه از اواخر 1968 آغاز شد و در 1969 تشدید یافت، موقتا دو نیرو را در درون حزب كمونیست چین بهم نزدیك نمود: جناح چپ به رهبری مائو، كه از رهبران انقلاب فرهنگی تشكیل می گردید؛ و نیروی دیگر شامل اینها بود: گاردهای قدیمی درون مركزیت حزب، هیئت دولت و سلسله مراتب منطقه ای و مركزی ارتش. این جناح كماكان بخشی با نفوذ و از نظر كمی قوی در حزب بود و بدور چوئن لای گرد آمده بودند. انقلاب فرهنگی، لیوشائوچی و رهبران مرتبط با او را افشاء و بركنار ساخته بود. در دوره مبارزه علیه لیوشائوچی هزاران كادر حزبی مورد انتقاد قرار گرفته و از كار بركنار شده بودند. لیكن كسانی نیز در حزب یافت میشدند
كه علیرغم اینكه سیاستهای لیوشائوچی راقبول داشتند ولی مستقیما در كمپ او قرار نداشتند و بدین جهت از انتقادات سخت انقلاب فرهنگی در امان مانده بودند؛ و یا اینكه برخی برای پنهان نگاه داشتن خویش با انقلاب فرهنگی همراهی كرده بودند، در حالی كه به محتوی اساسی آن عقیده نداشتند.
بسیاری از كسانی ـ بویژه در هیئت دولت ـ كه دارای تمایلات نیم بند نسبت به انقلاب فرهنگی بودند تحت حمایت چوئن لای قرار داشتند، منجمله كسانی مثل لی سین نین،
یو چیوـ لی (كه هر دوی آنها مدت مدیدی مسئولیتهائی در برنامه ریزی و مالیه بعهده داشتند و در مقطعی با لیوشائوچی در ارتباط بودند). چنین "حمایتی" در همه موارد غلط نبود ولی مسلما در بعضی موارد اشتباه بود.
خود چوئن لای از مقطعی بهمراهی با انقلاب فرهنگی پرداخت و از مقطعی نیز این همگامی به پایان رسید. یك رگه تمایلات بورژوا ـ دمكراتیك در تمام طول فعالیت سیاسی او به چشم میخورد و این علت نقش رویهمرفته منفی او در انقلاب فرهنگی را توضیح میدهد. چوئن لای در میان كادرهای قدیمی حزب ـ كه از نظر آنها بالاترین دستاورد مبارزه مردم تبدیل چین به كشوری مدرن می تواند باشد ـ از نقش رهبری برخوردار بود. هنگامی كه فئودالها و امپریالیستهای خارجی از این خواست آنها جلوگیری كردند به جنگ با آنها برخاستند. حتی رزمی سخت نمودند، ولی زمانی كه قدرت را به كف آوردند مبارزه سیاسی را پایان یافته تلقی كردند و تلاش نمودند كه توسعه اقتصادی را بالاتر از هر چیز دیگر قرار دهند. این امر، صرفا میتوانست یك توسعه اقتصادی بورژوایی باشد، چرا كه برنامه های آنها مبتنی بود بر استفاده از تكنولوژی خارجی، گذاردن متخصصین در مقام فرماندهی، و قرار دادن كارگران و دهقانان در جایگاه آدمیان باربردار و شكر گذار. در اوایل دهه شصت، چوئن لای دیگر به این جمعبندی رسیده بود كه دفاع نظامی و ساختمان اقتصادی چین به سازش و اتحاد با غرب محتاج است. وی اینرا نه یك مانور تاكتیكی و استفاده از تضاد درون اردوگاه دشمن بلكه یك سمتگیری استراتژیك می دید كه "پیشرفت" چین را تضمین می نمود.
چوئن لای لنگ لنگان و با قید و شرط از جنبشهای توده ای دهه های پنجاه و شصت پشتیبانی نمود ولی بطور واقعی با آنها عهد مودت نبست و به رهبری آنها برنخاست، زیرا كه او نیز مثل هر بورژوا ـ دمكرات دیگر این جنبشها را مانع پیشرفت و مدرنیزاسیون چین می انگاشت. اگرچه در اوایل انقلاب فرهنگی چوئن لای با آن موافق بود ولی به موازات تكامل آن فعالانه به مخالفت برخاست. پناه دادن وی به افراد جناح راست ـ پس از سقوط لیوشائوچی ـ به تكوین یك ستاد فرماندهی بورژوایی نوین منجر گردید كه وی بعنوان یك سیاستمدار برجسته بورژوا آنرا در كنف حمایت خویش قرار داد. اینكه رویزیونیستهای حاكم بر چین از چوئن لای ستایش می كنند و در مقابل، خط مائو را می كوبند دقیقا نشانگر این مسئله است كه چوئن لای در پی چه چیزی بود (شاید حتی از سال 1949) ـ یعنی ترغیب و حمایت از منافع جناح راست.
از نظر نیروهای انقلابی در دوره 1970ـ1969 لین پیائو بزرگترین خطر برای دستاوردهای انقلاب فرهنگی بود. زیرا روشن شده بود كه وی نه تنها خواستار كنار نهادن انقلاب فرهنگی و كسب قدرت سیاسی است بلكه دارای قدرت متحقق كردن خواست خود نیز میباشد. از نظر نیروهای جمع شده بدور چوئن لای نیز، لین پیائو جدی ترین تهدید محسوب می شد چرا كه برنامه وی اساسا كنار نهادن همه بجز افراد وابسته بخود بود. بنابراین جناح چپ و گاردهای قدیمی راست در ضدیت با لین پیائو و در ارتباط مستقیم با این ضدیت، بر سر اینكه در مورد دو سیاست كلیدی تغییراتی در تاكیدات داده شود، با یكدیگر به ائتلاف رسیدند. اولین مسئله كاهش دادن نقش ارتش بود. از 170 نفر عضو اصلی نهمین كمیته مركزی حزب كمونیست، 74 نفر نمایندگان "ارتش آزادیبخش مردم" بودند كه 38 نفر از آنان را فرماندهان یا كمیسارهای منطقه ای تشكیل میدادند. می بایست با تمایلات نسبت به داشتن "قلمروهای مستقل" مبارزه می شد و موقعیت مسلط ارتش در سازمانهای توده ای و حزبی محدود می شد.
دوم اینكه، به دلیل خطر رو برشد شوروی، تغییر جهتی در سیاست خارجی باید داده می شد. از این پس، نحوه برخورد به سیاست "گشایش به سوی غرب" و تاثیرات آن بر مبارزه طبقاتی داخلی پایه ای شد برای جدائی عمیق ایندو نیرو از یكدیگر. همانطور كه این وحدت بهیچوجه مطلق نبود، نیروهای دور و بر چوئن لای نیز بهیچوجه مخالف نظر لین پیائو در مورد تاكید عمده بر توسعه اقتصادی نبودند. آنها بزودی همین اعتقاد را بر سر هر كوی و بازار بانگ زدند. خلاصه اینكه، هر یك بدلیلی متفاوت به مبارزه لین پیائو شتافتند و از مبارزه علیه او مقاصد متفاوتی را دنبال می كردند؛ هدف مبارزه نیروهای انقلابی آماج قرار دادن خصائل ضد انقلابی ـ و اساسا راست ـ برنامه و بینش لین پیائو بود. قصد
نیروهای راست از حمله به وی، زدن برچسب "الترا ـ چپ" به انقلاب فرهنگی و هموار نمودن راه برای پایمال كردن دستاوردهای انقلاب فرهنگی بطور اخص و كل انقلاب بطور اعم بود.
بلافاصله پس از سقوط لین پیائو، 32 تن از ژنرالهای ارتشی دارای مناصب مهم دستگیر و یا اخراج شدند. در اوایل 1973، 25 تن از فرماندهان ناحیه ای و منطقه ای از كار بركنار گشتند. لین پیائو لطمات سنگینی بر حزب و ارتش وارد آورده بود. در جریان این حوادث، از یكسو تهدید شوروی ها و از سوی دیگر ضرورت بازسازی حزب و ارتش و اعمال آتوریته حزب بر ارتش محسوس گردید. در این رابطه بكار باز گرداندن تعداد بیشتری از كادرها ـ حتی آنانی كه خطاهای جدی مرتكب شده بودند ـ ضروری شد. حد و حدود باز گردانیدن مجدد كادرها و اینكه بر چه اساسی باید بازگردانده شوند، به مهمترین اختلاف دو كمپ بدل شد. بسیاری از این كاردها با داشتن كینه از توده هایی كه در دوران انقلاب فرهنگی آنها را كنار نهاده بودند قصد انتقام جویی داشتند زیرا فكر می كردند در حق آنها بی عدالتی شده است. بعلاوه هنوز با تحولات انقلاب فرهنگی سمت گیری نكرده بودند و این تحولات را غیر قابل اجراء و خطرناك می پنداشتند. (سخنرانی وان هون ون (سند شماره 1 در این كتاب) از جمله به این مسئله میپردازد.)
جناح چپ عقیده داشت كه باز گرداندن بعضی از كادرها ضروری است. اما این عمل می بایست بر پایه اصولی انتقاد از خود و حمایتشان از انقلاب فرهنگی استوار باشد. باز گرداندن برخی از آنها نه تنها به آنان فرصت میداد كه خود را متحول سازند، بلكه امكان جذب پایه اجتماعی آنان در میان كادرها را فراهم می آورد؛ اگر به رهبران این پایه اجتماعی فرصت خدمت كردن داده نمی شد امكان پیوستن این پایه اجتماعی به اردوگاه دشمن وجود میداشت. خلاصه اینكه باز گرداندن بعضی از كادرها نه تنها صحیح، بلكه ضروری نیز بود ، اما بهیچوجه نمی بایست اصول زیر پا نهاده می شد.
اتحاد بین نیروهای انقلابی و نیروهای تحت رهبری چوئن لای در سال 1972دیگر متزلزل و بی ثبات شده بود. جناح راست، لین پیائو را "الترا ـ چپ" خوانده و زیر نام ترمیم خسارات وارد شده توسط او به سنن حزب، خواستار باز گرداندن افراد بیشتری گردید. از آنجا كه انقلاب فرهنگی یك قیام توده ای بود بدون شك افراط و تفریط های خود را نیز بهمراه داشت. لین پیائو نیز بعضی افراد بیگناه را تحت تعقیب قرار داده بود، اما افراد بسیاری می بایست مورد انتقاد قرار گرفته و كنار نهاده می شدند و تحولات و دگرگونیهای عظیمی ـ كه تنها از طریق مبارزه انقلابی به كف می آیند ـ جهت حفظ حاكمیت طبقه كارگر و ادامه انقلاب ضروری بودند. برای جناج راست، اصلاح حزب به معنای تقویت ارگانهای حزبی بر اساس انقلاب فرهنگی نبود، بلكه عبارت بود از احیاء بسیاری از اعمالی كه انقلاب فرهنگی آنها را منسوخ نموده بود.
در سال 1972مجادلات فزونی یافت ـ ـ در قلمرو برنامه ریزی اقتصادی بر سر میزان خود مختاری در سطوح محلی، و در عرصه مدیریت صنعتی بر سر امكان ادامه بعضی رفرمهای مربوط به محیط كار مانند برقراری مدیریت گروهی و ادغام پرسنل فنی در تولید. جناح راست مسئله دیسپلین و قواعد كاری را مطرح كرد. این مسائل بخودی خود مسائل غیر مهمی نبودند. هنوز آزمودن ادامه داشت و جمعبندی از تجارب ضروری بود. در حقیقت بسیاری از موازینی كه توسط انقلاب فرهنگی برقرار شد حتی تا سال 1972هنوز از استحكام برخوردار نبودند، كه این خود نمایانگر مقاومتی بود كه در برابر آنها می شد. اما جناح راست از حفاظت و تحكیم این دستاوردهاـ ـ و بر این اساس بهبود آنهاـ ـ سخن نمیراند. آنها قابل اجرا بودنشان را از اساس زیر سوال می بردند. در مارس 1972، حتی از احیای مدیریت فردی سخن بمیان آوردند. به كسانی كه مخالف بازگرداندن بی قید و شرط كادرهای سابق بودند، مارك "الترا ـ چپ" زدند. در مباحثات مربوط به اصلاح دستمزدها (كه در سالهای آغازین انقلاب فرهنگی لاینحل مانده بود)، جناح راست بر روی حذر از تساوی گری و از مفید بودن انگیزه های مادی تاكید مینهاد.
نیروهای تحت رهبری چوئن لای، گرد برنامه ای كه همه چیز را تابع پیشرفت اقتصادی به فرماندهی متخصصین و مدیران میكرد و بازگرداندن وسیع كادرهای "مجرب" و دادن قدرت نامحدود بدانها، موتلف شدند. آنها معتقد بودند كه اگر قرار است چین پیشرفت كند، نقش این
كادرهای "مجرب" غیر قابل چشم پوشی است. در تابستان و پائیز 1972، آنچه كه به "باد شوم" معروف شد در زمینه آموزشی وزیدن گرفت. این نخستین حمله مهم علیه یكی از مهمترین ابداعات انقلاب فرهنگی بود. از آنجا كه شیوه ها و سیاستهای نوین گزینش آموزشی آغاز شده بود، مقالاتی انتشار می یافت كه در آنها از پائین آمدن استانداردهای آموزشی شكایت می شد. تحت نفوذ و فشار جناح راست، بعضی تحولات و دستاوردهای انقلاب فرهنگی تضعیف شدند.
قبلا سیستم امتحان گرفتن به گونه ای بود كه بار شكست یا پیروزی از معادله حذف شده بود؛ این سیستم آزمون توسط كارگران، محصلین و مدرسین "مدرسه 21 ژوئیه" در كارخانه ماشین و ابزار سازی شانگهای ابداع شده بود. اما اكنون، در ضدیت با اصلاحاتی كه در نظام آموزشی صورت گرفته بود، نحوه امتحانات طوری شده بود كه به محصلین اجازه استفاده از كتاب، مباحثه در مورد مسائل و حتی حق نشستن بر سر یك نیمكت را نمیدادند. این در تضاد مستقیم با آموزه های مائو بود كه میگفت امتحانات باید به مردم آموزش بدهد نه اینكه تهاجمی علیه آنان باشد. در بسیاری از دانشگاهها، گروههای تبلیغی كارگری كه طبق گفته مائو باید یك جنبه ثابت از تحصیلات عالی باشند اهمیت خود را از دست دادند.
چوئن لای در بحركت درآوردن این "باد شوم" نقش مهمی ایفا نمود. حكام كنونی چین، وی را بخاطر مطرح كردن مسئله "سطح آموزشی" در 1972، و برانگیختن خشم "چهار نفر"، ستایش میكنند. این ادعا كه چوئن لای بر طبق دستورات مائو عمل میكرد خلاف واقعیت است. موضع مائو بر همگان روشن است. او در مباحثات سالهای 76 ـ 1975 در عرصه آموزشی به روشنی از انقلاب مداوم در آن زمینه دفاع نمود (در صفحات بعد بتفصیل در این مورد سخن خواهیم گفت)
خط مشی جناح راست این بود كه اشكال لین پیائو را افراط در انقلابیگری وانمود كند و به تبع آن انحراف "چپ گرائی افراطی" را بمثابه دشمن عمده انقلاب معرفی نماید، و به انقلاب فرهنگی برچسب "چپگرائی افراطی" زده و آنرا از آن جهت كه گویا به فردی مانند لین پیائو پا داده است، فاجعه ای اسفبار وانمود نماید. راست بر این اساس دست به تعرض زد؛ فی الواقع، آنها تا آخر سال 1972در كارزار حزبی "انتقاد از لین پیائو" دست بالا را داشتند.
در ایندوره، جناح چپ كارزار انتقاد از لین پیائو را از طریق دامن زدن به جنبش مطالعه و نقد "تئوری نوابغ" وی كه نقش توده ها را در سازندگی تاریخ نفی مینمود، پیش برد. این بخشی از تلاش چپ بود در جهت پیوند دادن وظیفه اصلاح حزب با امر انتقاد از رویزیونیسم. در اوت 1972، مقاله ای بنام "قوانین مبارزه طبقاتی در دوران سوسیالیسم" (سند شماره 2 در این كتاب) نوشت: "بنابراین، مبارزه بین پرولتاریا و بورژوازی در دوران سوسیالیسم در بعضی زمانها اوج می گیرد و در زمانهای دیگر همچون افت موج فرو می نشیند. بر حسب مدت زمان می توان گفت كه این مبارزه هر چند سال یكبار خود را در یك مبارزه مهم جلوه گر می سازد". این مقاله علاوه بر نشان دادن اجتناب ناپذیری مبارزات عمده در هر چند سال یكبار، همچنین حمله ای بود علیه
كسانی كه در یك مبارزه خطی رویزیونیستی در پیش میگیرند بدون آنكه افشا شوند ولی در یك جای دیگر از پناهگاه خود بیرون میجهند. نكته مورد بحث جناح چپ واضح بود و صرفا جمعبندی از تاریخ گذشته و لین پیائو نبود بلكه وضعیت جاری چین را نیز در بر می گرفت.
اكنون دیگر بروشنی در ائتلافی كه در برابر لین پیائو بوجود آمده بود شكاف ظاهر میشد. و دو نیروی این ائتلاف ـ جناح چپ به رهبری مائو و جناح راست كه شامل نیروهائی بود كه بطور عام بدور چوئن لای حلقه زده بودند ـ در راه برخورد حاد با یكدیگر بودند. دو چیز بطرز برجسته ای قدرت جناح راست را نشان میداد: وزش "باد شوم" در قلمرو آموزشی و اعمال یك رشته "اعاده حیثیت" از كادرهائی كه در انقلاب فرهنگی مورد انتقاد قرار گرفته بودند كه اوجش در آوریل 1973 و در بازگشت سیائو پین بود ـ او دومین فرد صاحب قدرت بود كه در انقلاب فرهنگی مورد انتقاد واقع گردیده بود.
دن سیائوپین نمی توانست بدون حمایت فعال چوئن لای مجددا به مسئولیتهای حزبی و
دولتی دست بیابد و وی از همان ابتدا نیز برای فعال نمودن دن سیائوپین در مقابل جناح چپ تلاش نمود. ایده های كنفسیوسی چوئن لای در مورد "دلسوزی و توجه" نسبت به افراد و نهادهائی كه در طی انقلاب فرهنگی مورد انتقاد قرار گرفته بودند و تفرعن لجام گسیخته دن سیائوپین مناسب حال جناح راست در رابطه با گرفتن قدرت، بودند. احتمالا مائو با وجود نارضایتی فراوان و با وجود اینكه دن سیائوپین را می شناخت و می دانست كه مطمئنا وی بهمان كارهای سابق مبادرت خواهد ورزید ـ یعنی جمع كردن نیروها بگرد خط سیاسی خویش در تقابل با خط مائو ـ به بازگشت او رضایت داد. توافق مائو با بازگشت دن سیائوپین كه از دشمنان قدیمی لین پیائو بود به احتمال فراوان در رابطه با ضرورت عاجل تغییر در فرماندهی نظامی هشت ناحیه بود. اما بازگشت دن سیائوپین و بدنبال آن صعود وی، میزان قدرت جناح راست را نشان می داد و بنوبه خود به استحكام این قدرت افزود.
بطور فزاینده ای بر انقلابیون آشكار می شد كه جناح راست ابتكار عمل را بدست آورده است و این امر دست زدن به ضد حمله ای را ایجاب میكرد. در اواخر 1972و اوایل 1973، جناح چپ توانست بطور موفقیت آمیزی برای جا انداختن این حكم كه لین پیائو یك راست رو و از همان قماش لیوشائوچی بود، مبارزه نماید. در دسامبر 1972، مقاله ای انتقادی علیه تلاش كنفسیوس در بازگرداندن چرخ تاریخ به عقب نوشته شد. در مارس 1973، مفهوم "موازین نوین" و نیز اهمیت اجرای آنها در نشریات حزبی شكافته شد. در شانگهای و پكن نخستین كنگره های اتحادیه های كارگری در دوره پس از آغاز انقلاب فرهنگی برپا گردیدند و در آنها انتقادات سختی بر اكونومیسم (استراتژی محدود نمودن بینش كارگران به مشغله های فی الفور مانند دستمزد و دیگر مسائل اقتصادی) و سیاست انگیزه های مادی وارد آمد. (به این نكات در مباحثات مربوط به اصلاح دستمزدها در 1972برخورد شده بود) با شروع سال 1973، مقدمات تشكیل كنگره حزب آماده می شد كه طی آن می بایست قضاوت نهائی بر سر مسئله لین پیائو انجام میشد و
مسیر آتی انقلاب مشخص میگردید. بویژه ارزیابی از انقلاب فرهنگی و تحلیل از آنانكه با آن در تقابل بوده و برای آن ارزش قائل نبودند، مسئله مهمی را تشكیل میداد. و بالاخره اینكه افراد دو كمپ، در ساختارهای حزبی، در چه جایگاهائی قرارمیگرفتند.
كنگره دهم حزب
در دوره قبل از برگزاری این كنگره واضح بود كه مبارزه سختی درگیر است. سالگرد تشكیل حزب در ماه ژوئیه بطور رسمی جشن گرفته نشد و روز ارتش در ماه اوت بینهایت با بیرغبتی و سطحی برگزار گردید. از نشست نهایی كمیته مركزی حزب جهت تدارك برای كنگره دهم، در روزنامه ها ذكری بمیان نیامد. اما بیشترین نشانه های شدت مبارزه در سیل مقالاتی بود كه پیش از شروع كنگره در نشریات تحت كنترل جناح چپ نوشته می شد. یك مقاله در مورد دانشجویی بنام چان تیه شن از یك كمون در ایالت لایونین بود كه به ماهیت و روند امتحانات ورودی اعتراض داشت. به اینگونه اعتراضات علیه زیرپا نهادن دستاوردهای انقلاب فرهنگی دامن زده می شد.
مقالاتی در ژوئیه و اوت منتشر شد كه از اعضای جدید و كادرهای كارگر حزب بمثابه نیروی حیاتی حزب پشتیبانی می نمودند. از "مدارس هفتم مه" كه توسط لین پیائو تحقیر شده بودند، بمثابه دستاوردهای بزرگ انقلاب فرهنگی دفاع بعمل می آمد. این مدارس معمولا مزارعی بودند كه كادرها برای تلفیق دادن كار یدی (تامین آذوقه خود و كار ساختمانی سبك و مطالعه ماركسیسم ـ لنینیسم) بدانجا می رفتند. اهمیت پیشبرد انقلاب در زمینه های روبنایی(مانند عرصه های مختلف هنر ـ ویراستار) بنحو گسترده ای در روزنامه ها منعكس شد. بدون شك این خروش حمایت از دستاوردهای انقلاب فرهنگی با مبارزه ای كه در كنگره بوقوع می پیوست، پیوند داشت. جناح چپ احتمالا مایل بود كه كنگره بتعویق بیفتد تا از فرصت جهت بسیج گسترده تر نیروهای خود استفاده كند. جناح راست تمایل داشت كه سر و ته كنگره را هر چه زودتر بهم بیاورد زیرا كه جناح مقابل ضد حمله خود را تازه آغاز كرده بود.
نتایج این كنگره رویهم رفته موید پیروزی جناح چپ بود. خط مصوبه این كنگره یك خط انقلابی بود، هر چند مسئله كاركنان و جانشینی بنحو رضایت بخشی حل نشد و در واقع در این عرصه حالت بن بست بوجود آمد.
گزارش سیاسی كمیته مركزی به كنگره دهم، مسائل مهمی را كه بر سر آنها مبارزه درگیر بود بنفع نیروهای انقلابی حل نمود. این گزارش سیاسی انقلاب فرهنگی را ستود و این نقل قول از مائو در 1969 را ذكر نمود كه: "پس از چند سال احتمالا یك انقلاب فرهنگی دیگر نیز می بایست انجام گیرد." لین پیائو را یك رویزیونیست شناخت كه خط سیاسیش از همان دیدگاه لیوشائوچی در كنگره هشتم حزب نشات میگرفت كه تضاد عمده چین را تضاد بین نظام اجتماعی پیشرفته و نیروهای مولده عقب مانده توصیف میكرد. این جمعبندی در چشم انداز كنگره مسئله محوری بود كه یكبار دیگر در "برنامه عمومی" دن سیائوپین و هواكوفن و كل جناح راست در سال 1975 به مصاف طلبیده شد.
این گزارش همچنین در مورد خطرات موجود در ذات سیاست خارجی جدید، مصوب كنگره نهم، كه چوئن لای در ارتباط مستقیم با آن بود، هشدار داد. این گزارش چنین بیان نمود كه: "امروزه، هم در سطح مبارزات بین المللی و هم در سطح مبارزات ملی تمایلاتی شبیه به گذشته می تواند بوجود بیاید، یعنی وقتی كه با بورژوازی ائتلاف وجود داشت، مبارزه ضروری با آن به فراموشی سپرده میشد و هنگامیكه ائتلاف با بورژوازی از هم گسسته میشد، امكان ائتلاف مجدد تحت شرایط مشخص فراموش میشد." هرچند هر دو انحراف(فراموشی مبارزه و فراموشی ائتلاف) تذكر داده میشد اما با توجه به اینكه چین در حال اجرای سیاست " بازگشایی بسوی غرب" بود واضح بود كه اولی (فراموشی مبارزه با بورژوازی) هدف حمله است. گزارش سیاسی از اصل "خلاف جریان شنا كردن" حمایت نمود، بر پشتیبانی از "موازین نوین سوسیالیستی" تاكید كرد و شدیدا از سیاست تركیب كادرهای مسن، میانسال و جوان بعنوان یك اقدام مهم برای پرورش كادرهای جانشین برای انقلاب، حمایت نمود.
گزارش وان هون ون در مورد اساسنامه نوین حزبی (سند شماره 3 در این كتاب) بعضی از این موضوعات را شرح داد. در آن تاكید شد كه سه اصل "به ماركسیسم عمل كنید و نه به رویزیونیسم؛ متحد شوید و انشعاب نكنید؛ روباز و صادق باشید و نه دسیسه جو و توطئه چین" همه اصولی هستند كه الزاما از اصل اول یعنی "به ماركسیسم عمل كنید و نه به رویزیونیسم" نشئت میگیرند(این اصول پس از آغاز مبارزه علیه لین پیائو توسط مائوتسه دون فرموله شدند). این گزارش نه تنها اصولی را كه اعضای حزب می بایست به آنها عمل می نمودند گوشزد نمود بلكه همچنین در مورد مسائل و عملكردهای غلط نیز هشدار داد. بطور مثال از "تمایلات ناصحیح" "از در پشت وارد شدن" سخن راند كه اشاره داشت به سوءاستفاده كادرها از موقعیت خویش و پارتی بازی برای وارد كردن فرزندان خود را به مدارس و كالجهاو یامعاف كردن آنها از كار كردن در روستاها. این گزارش به شدت در مورد تلاش كادرهای رهبری در سركوب انتقادات هشدار داد.
واضح است كه مائو در وارد كردن اصل "خلاف جریان رفتن" در اساسنامه حزب، دست داشت. این اصل دو مسئله را آشكار كرد. اول آنكه، یك جریان نسبتا قوی محافظه كار وجود داشت كه می بایست علیه آن حركت نمود و دوم آنكه، مائو خود علیه این جریان بود. نكته مربوط به سركوب انتقادات در این رابطه معنا میدهد و تجلیل از انقلاب فرهنگی در این اساسنامه ضربه ای بود بر محافظه كاران كه بوجود آورنده این جریان بودند و بر متوقف كردن انقلاب فرهنگی اصرار داشتند.
چرا چوئن لای كه در این سالها هیچ اشتیاقی نسبت به انقلاب فرهنگی نداشت، گزارش سیاسی این كنگره را كه وجه غالب آن انقلابی بود، ارائه داد ؟ اولا، این گزارش محصول كار یك شخص نبود بلكه نتیجه مبارزه ای سخت بود. و مائو مبارزه برای ادغام كردن درسهای انقلاب
فرهنگی و چشم اندازهای آن در گزارش، را رهبری كرده بود. همانگونه كه در همین گزارش مطرح شده است، لین پیائو نیز در كنگره نهم حزب گزارشی را ارائه داد كه كاملا خلاف خط سیاسی وی بود.
نكته مورد نظر در اینجا آن است كه، این واقعیت كه گزارش سیاسی كنگره دهم حزب حاوی یك خط صحیح بود خود بیانگر شیوه های دو جناح در مبارزه در حال رشد بود. جناح
راست در عین حال كه بتدریج از نوآوریهای انقلاب فرهنگی در قلمرو آموزشی میكاست و تلاش میكرد نظام سلطه متخصصین و سود در كارخانه ها را برقرار كند و قدرت خود را در دستگاه دولتی مستحكم میكرد، و در مورد انقلاب فرهنگی تخم شك و تردید می پاشید؛ اما علیرغم این عملكردها، راستها هنوز نه آمادگی آنرا داشتند و نه بسودشان بود كه برای اعمال خط رویزیونیستی خود به به مقابله مستقیم با مائو و كل جناح چپ برخیزند. آنها میدانستند كه مائو كاملا آمادگی و توانائی آنرا دارد كه در برابر تغییر خط عمومی حزب، ایستادگی كند. جناح چپ را میتوانستند زیر فشار مجبور به سازش بر سر بعضی مسائل دیگر كنند ولی بر سر این یكی خیر. قدرت جناح راست در مبارزه ایدئولوژیك علنی نبود بویژه آنكه پا برجایی بر اصول وجه مشخصه آنهایی نیست كه انقلاب را تضعیف میكنند نیست.
گذشته از این عوامل، از نظر جناح چپ این مسئله حائز اهمیت بود كه خود چوئن لای این گزارش را ارائه دهد چرا كه او نقطه اتكا و وحدت جناح راست بود. در سال 1973 خط "رشد تولید وظیفه عمده است" بر زمینه فراهم بودن تكنولوژی غرب، خطر فزاینده شوروی، هشت سال مبارزه طبقاتی حاد، و تازگی شوك ماجرای لین پیائو در اذهان مردم، رونق داشت؛ در چنین وضعی مهم بود كه چوئن لای با زبان خودش بگوید كه خط لین پیائو مبنی بر عمده بودن وظیفه رشد تولید هیچ نیست مگر "زباله رویزیونیستی". تائید دیدگاه انقلابی توسط چوئن لای از اهمیت برخوردار بود چرا كه با شدت گرفتن مبارزه او ناچار بود كه یا این دیدگاه همراه شود و یا به مخالفت علنی با آن برخیزد. بدین ترتیب، زمینه آن برای توده ها فراهم میشد كه از نقطه نظر سیاسی نقش و موقعیت چوئن لای در مبارزه، را دریابند.
بعلاوه، مائو در تلاش این بود كه تا سر حد امكان افراد بیشتری ـ منجمله چوئن لای ـ را به خط صحیح رهنمون شود. بعبارت دیگر، چیزی كه مورد دفاع بود و توده ها با آن تعلیم میافتند یك خط بود. و افكار عمومی خلق میشد تا وقتی این خط مورد حمله واقع میشود، توده ها به سوی دشمنان آن هجوم برند. این صرفااصلی نبود كه مائو بطور عموم در مبارزات گذشته بكار برده بود؛ بلكه بخصوص در برخورد به چوئن لای مصداق داشت. چوئن لای نیز همانند لیوشائوچی و لین پیائو ـ در دهه 1960 ـ از آتوریته و احترام بسیار در میان بخشهایی از حزب و میلیونها تن از مردم چین برخوردار بود.
تعیین مسئولیتهای مهم در حزب نیازمند سازش قابل توجهی بود. مسئله تعیین جانشین پیچیده بود و جناحهای چپ و راست هیچكدام در این مناصب دارای امتیاز قاطع بر دیگری نبود.
چان چون چیائو دبیر كل هیئت رئیسه كنگره بود اما به معاونت صدر كمیته مركزی منصوب نشد. صرفا وان هون ون به مقام سوم در حزب ارتقا یافت ـ كاری كه تنها با حمایت مائو می توانست انجام پذیرد. بجز مائو از جناح چپ تنها چان چون چیائو و وان هون ون وارد كمیته دائم دفتر سیاسی شدند. وان هون ون نسبتا یك تازه وارد شمرده می شد. بدین جهت جناح راست امیدوار بود كه او را در مقام رهبری بسادگی ایزوله كند. چان چون چیائو یك مبارز سرسخت بود و ارتقا مقام وی از نظر جناح راست قابل تحمل نبود.
بخاطر سازمانهای توده ای كه در طی انقلاب فرهنگی انكشاف یافته بودند تعداد نمایندگان در كمیته مركزی افزایش یافت. ولی .2 تن از اعضای سابق كمیته مركزی كه در طی انقلاب فرهنگی بركنار شده بودند مجددا وارد كمیته مركزی شدند: مثل دن سیائوپین و تان چن لین (وزیر سابق كشاورزی). بعلاوه اعضای جدیدی از میان كسانی كه طی انقلاب فرهنگی مورد انتقاد قرار گرفته و تنزل مقام یافته بودند، وارد كمیته مركزی شدند. این امر نشانه قدرتمندی چوئن لای بود كه به بهانه "اداره كشور بنحو احسن"، بر بازگرداندن كادرهای قدیمی اصرار می ورزید.
چرا مائو به "چهار نفر" تكیه كرده و زمینه رشد آنها را فراهم نموده بود؟ اولا، بخاطر آنكه آنها در انقلاب فرهنگی با ایفای نقش رهبری و نقشی بارز، شایستگی خود را نشان داده بودند. "توفان ژانویه" 1967 در شانگهای كه چان چون چیائو، یائو ون یوان، و وان هون ون در ارتباط مستقیم با آن قرار داشتند، اولین اقدام در جهت كسب قدرت سیاسی در طی این مبارزه بود كه سرمشق دیگران گردید. كارگران متحد شدند و كمیته شهری حزب
كمونیست در شانگهای و ارگانهای دولتی تحت هدایت رویزیونیستی آنرا بركنار ساختند. این نخستین بار بود كه مسئله كنار نهادن رهروان سرمایه داری از قدرت توسط عمل مستقیم توده ها حل میشد. چیان چین خدمات ارزنده ای در زمینه فرهنگی انجام داده بود و در اینجا باید اضافه كنیم، هنر عرصه ای كلیدی است و از آنجا كه از زمانهای دور جولانگاه طبقات حاكمه كهن بوده است عرصه نبرد بسیار سختی برای طبقه كارگر است.
این "چهار نفر" در سالهایی كه اختلافات بین مائو و چوئن لای در رابطه با چگونگی برخورد به مشكلات پس از بروز ماجرای لین پیائو در حال عمیق شدن بود، از دستاوردهای انقلاب فرهنگی دفاع نمودند. بر زمینه شكست لین پیائو، بالا گرفتن تهدیدات تجاوزگرانه شوروی، و با تلاشهای آگاهانه رویزیونیستهای درون حزب ـ ـ كه عده بیشتری از آنان بقدرت باز گشته بودند ـ ـ برای خنثی و خراب نمودن دستاوردهای انقلاب فرهنگی ، فشارهای قدرتمندی جهت كند كردن انقلاب فرهنگی اعمال میشد.
"چهار نفر" بمثابه كسانی كه قابل اتكاترین افراد برای پیشبرد مبارزه بودند، درخشیدند. بسیاری كادرهای قدیمی احتمالا قابل جذب شدن بودند اما برای رهبری مبارزه قابل اتكا نبودند. مائو این "چهار نفر" را بعنوان هسته اصلی یك رهبری انقلابی درون حزب برگزید و برای خلق
مساعدترین شرایط برای رشد این رهبری و پیشبرد مبارزه علیه راست، فعالیت نمود.
كارزار انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس
پس از كنگره دهم، جناح چپ ابتكار عمل را بدست گرفت. سرمقاله ای در روزنامه مردم مورخ 29 سپتامبر از ضرورت ایجاد نیروهای مسلح محلی با رهبری واقعا پرولتری كه در ارتباط نزدیك با حزب بوده و قادر به انجام مبارزه طبقاتی باشد، سخن راند. طی انتشار علنی نامه های بین والدین و فرزندان اهل لیائونین، سیاست فرستادن جوانان به روستاها و مبارزه علیه پارتی بازی بمنظور فرار از این مسئله مورد حمایت قرار گرفت. اما مهمترین ضد حمله جناح چپ عبارت بود از كارزار "انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس".
در دوره پیش از كنگره نیز مقالاتی در مورد كنفسیوس بچاپ می رسید، اما اصل كارزار تنها پس از كنگره شكل پذیرفت. در فوریه 1974 اعلام گردید كه "یك مبارزه سیاسی توده ای در انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس بطور عمیق در تمامی عرصه های اجتماعی توسط رهبر بزرگمان مائوتسه دون براه افتاده است." و تاكید گردید كه "فعال یا غیر فعال بودن نسبت به مسئله مهم انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس، آزمونی برای همه رفقای رهبری است. .... ضروریست كه این انتقاد را با مبارزه طبقاتی جاری و مبارزه بین دو خط پیوند دهیم، انقلاب را تداوم بخشیم، با حركت قهقرائی مخالفت كنیم ، روش صحیحی نسبت به انقلاب كبیر فرهنگی پرولتاریائی در پیش گرفته و شدیدا از موازین نوین سوسیالیستی پشتیباتی و حمایت نمائیم." (تاكید از ماست. به سند شماره 5 در این كتاب مراجعه كنید.) این نخستین شلیك از سوی مائو و جناح چپ علیه ستاد فرماندهی بورژوایی چوئن لای و دن سیائوپین بود.
هدف و زمینه اصلی این مبارزه چه بود و چرا چنین شكلی را بخود گرفت؟ نخست آنكه، دوره تاریخی مورد بررسی دوره جایگزینی دیكتاتوری طبقه برده داران توسط دیكتاتوری طبقه مالكین ارضی بود. این مسئله یك رویداد تاریخی بسیار مهم در چین بود. زیرا كه مشحص كننده تحولی عمیق در سیستم اجتماعی این كشور بود. (بورژوازی چین با توجه به ضعفهایش قادر نبود كه بكمك یك انقلاب دمكراتیك تحولی به این عظمت ایجاد نماید و وظیفه انجام دگرگونیها دموكراتیك بر دوش طبقه كارگر قرار گرفت) بقدرت رسیدن فئودالها، با مبارزات شدید علیه برده داران در حال افول و نمایندگان سیاسی ـ ایدئولوژیك آنان همراه گردید. مبارزه بین برده داران و فئودالها بر سر كسب قدرت چندین قرن بدرازا كشید. برای پرولتاریای در قدرت كه ماموریت تاریخی اش از بین بردن استثمار و طبقات است، این مسئله حاوی دو درس بود. نخست آنكه نشان داد كه طبقه سرنگون شده هر كجا كه قدرت یابد در تلاش احیای نظم كهن است. و دوم آنكه نشان داد كه توانایی طبقه نوین جهت حفظ قدرت و گسترش آن به خواست و ظرفیتش در انجام تحولات ریشه ای و پیش گرفتن شدیدترین اقدامات علیه احیاگران ارتجاعی، بستگی دارد.
شخصیتهای تاریخی كه در این كارزار مورد آگراندیسمان قرار گرفتند عبارت بودند از شان یان و
چین شی هوان. شان یان یك مقام دولتی بود كه بجای سیستم قدیمی برده داری كه در آن حكومتهای محلی به افراد واگذار می شد و آنان هرآنچه كه میخواستند انجام میدادند، یك سیستم حكومتی فئودالی سراسری از طریق انتصابات دولت مركزی، بوجود آورد. شان یان، همچنین اصلاحات ارضی مهمی را به انجام رساند كه باعث رشد كشاورزی گردید. قانونگرایان (از آن جهت قانونگرا خطاب می شدند كه خواستار حذف نقش مستبدانه برده داران در جامعه فئودالی توسط نظامنامه قانونی بودند) كسانی بودند كه از این اصلاحات حمایت فعال نمودند. چین شی هوان، اصلاحات شان یان را ادامه داده و از آنها دفاع كرد. او كتابهای كنفسیوس را آتش زد. كنفسیوس در جهت حفظ نهادهای كهن تحت نظام برده داری تلاش داشت. چین شی هوان علاوه بر این، آندسته از شاگردان كنفسیوس را كه با اصلاحات مخالفت می كردند زنده بگور نمود. اگرچه وی اصلاحات را در جهت منافع فئودالها پیاده میكرد ولی این اصلاحات جامعه را علیه مقاومت برده داران و نمایندگان سیاسی شان به پیش می بردند.
لازم به گفتن نیست كه كنفسیوس هدف اصلی حمله در این مبارزه بود. بهمراه گام نهادن طبقه روبرشد فئودالها به مرحله میانی تاریخ وی شعارهایی را در حدود 500 سال پیش از میلاد مسیح مطرح نمود: "ایالاتی را كه از بین رفته اند احیا كنید. خانواده هایی را كه سلسله اجدادیشان گسسته شده است ابقا نمائید. و كسانی را كه به گمنامی كناره گرفته اند باز گردانید." این یك فراخوان پر هلهله برای بازگردانیدن آنچه كه از بین رفته و بعبارت دیگر برای احیای نظم كهن بود. این فراخوان وی بر اساس اصل فلسفی "استعانت" قرار داشت. این اصل بمثابه محور اتحاد برده داران، یعنی كنار نهادن تفاوتها و متحد شدن در دفاع از نظام لرزانشان با صدقه دادن به توده ها بود. با جهت توده ای دادن به آن، تلاشی آشكار برای تحمیل تسلیم و انقیاد بود.
اما كنفسیوس چیزی بیش از یك "حكیم" خردمند بود. او یك ضد انقلاب فعال بود كه می توانست نقطه نظرات واقعی خویش را با ذكاوت ـ خلوص نیت قلابی و بذل توجه تصنعی به رفاه عمومی ـ پنهان نگاه دارد. او تلاش در فریب كشاورزانی داشت كه به شورش برخاسته بودند. بعدها در مقام وزیر عدلیه و معاون صدارت ایالت لو در چین باستان شخصی بنام شائوچن مو را بجرم حمایت از اصلاحات كه توجه توده كثیری از دهقانان را جلب كرده بود، به قتل رساند. كنفسیوس مستبدی بود كه سالوسانه خویشتن را به زیور فلسفی استعانت و میانه روی آراسته بود.
آموزه های كنفسیوس خمیره ایدئولوژیك و نقطه عزیمت برای كلیه نیروهای ارتجاعی در طی دوره بسیار طولانی از تاریخ چین بود. لین پیائو خود شخصا اصول كنفسیوس را اختیار كرده بود و حتی پسرش را به آموختن دكترین های كنفسیوس جهت آماده ساختن وی برای ایجاد سلطنت "سلسله لین" واداشته بود. "تئوری نوابغ" لین پیائو، تعمیم دكترین كنفسیوس بود مبنی بر اینكه "خرد تنها نزد عالیمقامان است." دیدگاه كنفسیوس در مورد آتوریته و نیز پست شمردن كار یدی
بشدت بر چین تاثیر نهاده بود و در این رابطه روند این كارزار اصلی با مبارزات جاری علیه میراث كنفسیوس پیوند خورده بود. مثلا بسیاری از گویش ها و ضرب المثلهای فولكوریك در تحقیر زنان از دیدگاه كنفسیوس نشات میگرفت. و در طی این كارزار به تبارزات جان سخت تحت انقیاد بودن زنان توجه مشخص میشد. اینها در تعداد نمایندگان زنان در مناصب رهبری حزب، تفاوت دستمزدها در نواحی روستایی، آداب خواستگاری و ازدواج، و تقسیم كار در خانه بوضوح مشهود بودند.
هدف سیاسی اصلی این كارزار نیروهای احیاگری بود كه سمت و سوی واپسگرایی و ضدیت با "موازین نوین سوسیالیستی" داشتند. یعنی افرادی از قماش لین پیائو كه معتقد بود تحت فشار توده ها راه افراط پیموده شده است ـ وی "اصل اعتدال" كنفسیوس را موعظه میكرد. هدف كارزار عبارت بود از مجهز نمودن توده ها به درك احیای سرمایه داری و تلاشهای جناح راست جهت منحرف ساختن سمت و سوی صحیح انقلاب فرهنگی. به این منظور از تلاشهای احیاگرانه نمایندگان سیاسی طبقه برده دار قیاس تاریخی بعمل می آمد. این یك ضد حمله سنگین علیه كوششهای جناح راست بود كه با اصلاحات و دگرگونیهای انقلاب فرهنگی مقابله میكردند و سعی میكردند كادرهایی را كه افشا شده
بودند به سر كار باز گردانند.
این كارزار عموما ماهیتی آموزنده داشت. هدف عبارت بود از خلق افكار عمومی علیه دسیسه های جناح راست و مشخص نمودن حساسیت اوضاع برای توده ها. در ابتدای كارزار هدف این نبود كه بلافاصله مبارزه ای از نوع مبارزات سالهای اولیه انقلاب فرهنگی ـ ـ كه طی آن كادرها در سطح رهبری بركنار شدند ـ براه انداخته شود. بلكه این كارزار می بایست با ادامه تلاش جهت حفظ دستاوردهای انقلاب فرهنگی پیوند خورده و بدان استحكام می بخشید. همزمان با براه افتادن این كارزار، در باراندازهای شانگهای مبارزه مهمی رخ داد. چرا كه در آنجا سهمیه بندی بر كار سیاسی ارجحیت یافته بود و انگیزه های مادی جهت تطمیع كارگران برای انجام كار و وادار نمودن آنها بفراموش نمودن همه چیز (و بیش از همه انقلاب) دوباره بكار گرفته شده بود. در جاهای دیگر نیز برای نشان دادن اینكه كادرهای رهبری غیرقابل تحمل شده اند و از انجام كارهای یدی سرباز می زنند، كارگران شعار میدادند: "پتك كادرهای ما كجاست؟" اینها نمونه های روشنی از مبارزه علیه انحطاط بود.
علاوه بر این، زمینه های دیگری نیز وجود داشت. منطقه گرایی و محلی گرایی نیز به مسئله ای جدی در ارتش بدل شده بود. و همچنین تلاشهای بعضی دبیران ایالتی حزب علیه خط یگانه حزب تلاشهائی در پیش گرفته بودند. در این كارزار، تبلیغ سیاستهای وحدت گرایانه چین شی هوان در واقع حمله به این تلاشها بود. همچنین دامنه كارزار به مسئله خیانت ملی نیز كشانده شد. كنفسیوس در دوره خاندان "هان" غربی دلیل تداركات جنگی خود را چپاولگری اریستوكراسی شمال ذكر میكرد. لین پیائو نیز بهمان سان توطئه چیده بود كه چین را بزیر چتر دفاعی شوروی ها ببرد ـ كه چیزی جز تسلیم در برابر آنان نبود.
اگر به گذشته و آن كارزار نگاهی بیفكنیم میبینیم كه مائو و جناح چپ تحت هدایت وی نگاه به تاریخ گذشته را صرفا بمعنای انتزاعی آن مطرح نمی نمودند، بلكه این مسئله را با طعن و كنایه به كادرهای درگیر قضیه گوشزد می كردند. این یك سنت دیرینه در صحنه سیاست چین و روش معمول مباحثه و پلمیك در حزب كمونیست چین بود. در اینرابطه، جناح چپ حملات خود را بر چوئن لای و دن سیائوپین متمركز كرده بود. آیا این كارزار میتوانست صرفا علیه كنفسیوس و لین پیائو و نه علیه كنفسیونیسم باشد؟ وجود تشابهه چوئن لای و دن سیائوپین با كنفسیوس زیاد بود. اینها كنفسیوسها عصر نوین بودند. كنفسیوس نیز بعلت بیماری در بستر افتاده بود و علیرغم سرسختیش نمی توانست بنویسد و تنها فقط سخن میگفت. چوئن لای رهبر راست رو و یا حداقل برجسته ترین حامی جناح راست درون حزب بود و بیش از هر كس دیگر مسئول بازگشت كادرهای اخراجی و بركنار شده بود. "احكام چو" (چو یك خاندان كهن حاكم بر چین) برنامه سیاسی پیروان كنفسیوس بود و به سیاستی گفته می شد كه شدیدا بین موقعیت اجتماعی بردگان و برده داران تفاوت قائل شده و جایگاه اجتماعی و عنوان هر آرستوكرات برده دار را تعیین مینمود. تنها وجود نام چو كافی بود كه ایجاد شبهه نماید چه كسی در واقع مورد حمله است. اما محتوی این احكام اساسی با سیاستهای چوئن لای قابل مقایسه اند: برنامه عجولانه بازگرداندن كادرها و تجلیل از سلسله مراتب كهن در حزب. شاهزاده چو در آندوره بمثابه یك شخصیت ارتجاعی بود و همانطور كه متذكر شدیم كنفسیوس صدارت او را بعهده داشت. این آشكارا شبیه موقعیت دن سیائوپین بود. جناح راست ثابت نمود كه هركس سمبل كدام شخصیت تاریخی است: آنها طی شورشی متعاقب مرگ چوئن لای شعار "مرگ بر چین شی هوا" را بر زبان جاری ساختند كه در واقع منظور مائو بود.
آنچه كه به تمثیل كنفسیوس گیرایی می داد این بود كه او در همان زمان كه از درستكاری و استعانت سخن می گفت نیرنگ باز و دغلكار بود. چوئن لای نیز یك چنین شخصیتی بود ـ ـ وظیفه شناس، مقدس مآب و به ظاهر مدافع مردم ـ ـ كه علیه انقلاب توطئه می چید. شاید عجیب بنظر برسد كه چوئن لای كه از مدتهای مدید به داشتن ارتباط نزدیك با مائو شهرت داشته و از اعتبار انقلابی بسیار برخوردار بود، در راس ستاد ضد انقلاب درون حزب باشد. اما چوئن لای نمونه تیپیك یك قشر از كادرها و رهبران حزب
بود كه از درون مبارزه قهرمانانه و حتی شاید اصیل بیرون آمده بودند ولی تكوین و انكشاف مداوم انقلاب را نه مفید بلكه مضر دانسته و آنرا تهدیدی بر امنیت و موقعیت خود می دیدند. اینكه كسانی همانند چوئن لای در این یا آن مقطع از مبارزه ـ ـ بویژه در مراحل اولیه انقلاب دمكراتیك نوین ـ ـ نقش مثبت ایفا میكردند می تواند صحیح باشد. اما خط فاصل بین انقلاب و ضد انقلاب دیگر این نبود كه آیا كسی برای استقلال و امحا فئودالیسم در چین مبارزه می كند. بلكه
خط فاصل این بود آیا برای ادامه انقلاب و حمایت از دستاوردهای انقلاب فرهنگی گام بر میدارد. چوئن لای یك پیرو اصیل كنفسیوس بود كه در همه حالت تحت پوشش خودسازی و درستكاری در جهت احیای نظم كهن عمل میكرد.
كارزار انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس از اینجا براه افتاد كه مائو در كنگره دهم حاضر به سازش روی این اصول نبود: انقلاب فرهنگی باید مورد حمایت قرار گیرد، جناح راست مهمترین دشمن است، لین پیائو یك راست رو است، و "خلاف جریان رفتن یك اصل ماركسیستی است". پس جای تعجب نیست كه گروهی كه به گرد چوئن لای جمع شده بودند ـ ـ كه در برابر موجشان مقاومت شده بود ـ ـ هیچ نقش فعالی در این كارزار نداشتند. در عوض خواهان مبارزه علیه كسانی بودند كه خودشان آنها را "الترا ـ چپ" های لین پیائوئی خطاب می كردند. ماهیت آرام و پنهان "كارزار انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس" با این واقعیت مشخص می گردید كه این شلیك افتتاحیه چیزی بود كه بوضوح می رفت به یك مبارزه جدی تبدیل گردد ـ صف آرایی نیروها در كنگره دهم هم این مسئله را مشخص میكرد. ضروری بود كه مبارزه كاملا شكوفا گشته و خلق افكار عمومی شود تا بروز برخورد نهایی در مناسبترین شرایط صورت پذیرد.
اوضاع در اوایل 1974 از اینقرار بود كه جناح چپ ابتكار عمل را مجددا بدست گرفته بود. اما مسئله انقلاب فرهنگی هنوز حزب را بدو شقه تقسیم میكرد و این مسئله با درگیری بر سر جایگزینی كادرها تشدید شده بود. قصد جناح راست از مردود شمردن لین پیائو در واقع مردود شمردن انقلاب فرهنگی بود و بسیاری از كادرهایی كه بكار بازگشته بودند به سیاستهای انقلاب فرهنگی تاختند. با گسترش یافتن كارزار انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس، جناح راست انقلاب فرهنگی را بخاطر وجود پاره ای مشكلات و مسائل در بخشهای مختلف جامعه مورد سرزنش قرار می داد. در عین حال بطور همزمان موقعیت خود را در دولت مركزی مستحكم می كرد. از یكسو، این امر جناح راست را قادر به اجرای سیاستهایش كرد مثلا وزارت تجارت خارجی تقریبا بطور كامل توسط آنها اداره می شد و بنابراین می توانستند سیاستهای تجاری نوین اعمال دارند. آنها از سیاست دیرینه برابری تقریبی واردات و صادرات دست برداشته و به بستن قراردادهای واداتی درازمدت با بهره های پنهان پرداختند. از سوی دیگر، آنها توانستند از استحكام سیاسی برخوردار شده و جناح چپ را تحت فشار قرار دهند. دن سیائوپین در ژانویه 1974 وارد دفتر سیاسی شد.
در مقابل، جناح چپ جنبشی سیاسی در میان توده ها را پی ریزی كرد. اما در تابستان 1974 جناح راست دست برتر را كسب كرد و برای "كارزار انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس" دام گسترد. جناح راست به بهانه اینكه این كارزار باعث ایجاد اخلال در تولید و برخورد كارگران با یكدیگر شده است از آن انتقاد نمود. جناح چپ، در پیوند دادن این كارزار با تولید اصرارد داشت. بسیاری از كارخانجات متعاقب برگزاری كارزار انتقاد از كنفسیوس افزایش تولید گزارش دادند. این كارزارها دیدگاه كنفسیوس را كه "فقط افراد با استعداد قدرت فرماندهی دارند" مورد نقد قرار میدادند و میان كارگران و مدیران كه تقسیم كار اكید میان آنها برچیده شده بود، روابط رفیقانه ایجاد میكردند.
در اواخر 1973 و اوایل 1974، مبارزه در عرصه فرهنگی بطور قابل ملاحظه ای داغ شد. ورود اركسترهای سمفونیك خارجی به چین مباحثات متضاد را حول این مسئله برانگیخت. برخورد جناح چپ به قضیه این بود كه اساس تبادلات فرهنگی باید چگونه باشد، بر چه پایه ای میتوان از آنها استقبال كرد و بمثابه یك زمینه از روابط دیپلماتیك ضروری با غرب كه بهرحال نفوذ و تاثیرات بورژوازی را افزایش می دهد، تا چه حد قابل قبول هستند. بنظر می رسد كه چوئن لای مسئول ترتیب دادن این روابط بود و جناح راست كلا بر تلاشهای خود جهت باز نمودن سیل بندها بر روی فرهنگ بورژوایی می افزود. در مقابل، چیان چین و كسانی كه تحت راهنمایی های او كار می كردند مقالاتی در رابطه با تجزیه و تحلیل
موسیقی كلاسیك غربی نوشتند. (سند شماره 11) در واقع آیا اینگونه موسیقی (مثل قطعات سوناتا و كنسرتو كه ادعای عدم وابستگی به زمان و مكان خاص را دارند) بدون مفهوم و محتوی طبقاتی است؟ جناح چپ توضیح داد كه این موسیقی بوژوایی بوده و می بایست مورد انتقاد قرار گیرد، اگرچه بعضی اشكال آن را میتوان نقادانه مورد استفاده قرار داد.
این مباحثات در مورد موسیقی كلاسیك، جزو بحثهای صرفا آكادمیك نیستند. همانگونه كه مائو مداوما تاكید نمود، نقش روبنا ـ ـ كه نه فقط شامل سیاست بلكه فرهنگ، ایدئولوژی و غیره نیز هست ـ ـ در یك جامعه سوسیالیستی بینهایت مهم بوده و بعضی اوقات از نقش تعیین كننده برخوردار می شود. در جامعه سوسیالیستی هنوز بسیاری از عرصه های روبنایی همچنان قلمرو بورژوازی است. بورژوازی جهت پراكندن ایدئولوژی ارتجاعی خویش و تحمیق افكار عمومی بنفع خود از نفوذ خویش در بعضی عرصه ها مثل هنر و ادبیات استفاده می كند. اگر چنین نفوذی در نطفه خفه نشود می تواند در زیربنای اقتصاد سوسیالیستی خرابكاری نماید. بدین جهت است كه در دست گرفتن و متحول ساختن كلیه عرصه های روبنایی توسط طبقه كارگر ضروری می شود.
در عین حال، این امر مسئله مهم سیاست صحیح برخورد به روشنفكران بویژه كسانی را كه بصورت تام در عرصه فرهنگی كار می كنند ـ ـ را در بر میگیرد. بورژوازی روی این روشنفكران بعنوان پایگاه اجتماعی خویش سرمایه گذاری می كند. روشنفكران بیش از همه در برابر این موسیقی منقاد هستند. باید با این خصائل آنان مبارزه شود و بر این اساس آنان را تشویق نمود كه از طریق ترسیم دیدگاهها و جهانبیی پرولتاریا، جذب نقادانه آنچه كه از گذشته بجا مانده و آنچه در جهان وجود دارد و برای جامعه سوسیالیستی می تواند مفید باشد، به انقلاب خدمت نمایند.
جناح چپ در چارچوب .... خطرات موجود در اقدامات ضروری دولت چین جهت بوجود آوردن بعضی پیوندها با ممالك سرمایه داری، به این مسئله برخورد می نمود. نكته ای كه آنان مطرح
می كردند این نبود كه ایجاد رابطه با غرب جهت مقابله با تهدیدات شوروی غلط است بلكه نظرشان این بود كه این مسئله نباید به مجوزی برای بلعیدن همه چیز فرهنگ بورژوایی غرب و كلیه اثرات مخرب آن بدل گردد. مجیزگویی از فرهنگ غربی با قلب نمودن هنر پرولتری مثل اپراهای انقلابی و ممانعت از رشد آنها همراه گردید. جناح چپ برای از بین بردن هرگونه شكی در مورد باز كردن راه نفوذ فرهنگ غرب مثال فیلمساز ایتالیایی میكل آنجلوآنتونیونی را مطرح می نمود كه اجازه یافت فیلم مستندی در مورد چین بسازد كه علیرغم "هنرمندانه" بودن و "باریك بینی" آن چیزی مگر حمله ای كلی علیه سوسیالیسم نبود.
جناح راست، در عرصه فرهنگی كه تحت كنترل جناح چپ بود چنان جسارت یافت كه اپرای "سه بار بالا رفتن از درخت هلو" را بر روی صحنه آورد كه تقریبا بازسازی ماهرانه ای بود از روی اپرای "سه بار پائین آمدن از درخت هلو" كه لیوشائوچی از آن در جهت ترغیب سیاستهای كشاورزیش استفاده نموده بود. بنظر میرسید كه جناح راست هل من مبارز می طلبید و می گفت "گور انقلاب فرهنگیتان را گم كنید". حال كه سخن از اپرا بمیان آمد باید بگوئیم كه هواكوفن در تولید و فیلمبرداری یك اپرا در هونان بنام "آواز باغبان" كه زندگی آكادمیك را نشان میداد دست داشت. جناح چپ در اوت 1974 این اپرا را بخاطر برخورد مفتضحانه به دانش آموزان و نیز دیدگاه آن در مورد آموزگاران، توقیف نمود.
در اینزمان بود كه نیروهای چوئن لای ضدیت خویش را نسبت به انقلاب فرهنگی در برنامه ای تحت عنوان "چهار نوگرایی" مشخص نمودند. در عین حال، برای جا انداختن افرادشان بعنوان چهره های خوب برای جانشینی تلاش میكردند. جناح راست یكدست نبود، بلكه در میان رهبران آن كشمكشها و نیز اختلافات در زمینه سیاستهایی در رابطه با درجه كاستن از شدت خصومت با شوروی، درجه سرعت در به آغوش كشیدن غرب و غیره وجود داشت. اما همین جناح راست در مقابله با جناح مخالف خود یكدست و یكپارچه عمل میكرد. سریشی كه نیروهای جناح راست را به یكدیگر می چسباند همانا مقاومت سرسختانه در جلوگیری از پیاده شدن خط مائو توسط "چهار نفر" بود. چوئن لای و دن سیائوپین رهبران جناح راست بودند كه اولی نیروی متحد كننده و قطب جذب كننده جناح
راست و دومی عنصر مهاجم علیه جناح چپ، بودند.
چه كسانی نیروهای اردوگاه چوئن لای را تشكیل میدادند؟ اول از همه كسانی از قماش خود چوئن لای بودند مثل لی سین نین، یه چین پین و دیگران كه در هیئت دولت مورد حمایت چوئن لای قرار داشتند. این افراد در طی انقلاب فرهنگی عناصر متزلزلی بودند كه در بعضی مقاطع سعی بر جلوگیری از گسترش بیشتر آن داشتند. این امر در "وزش مخالف در فوریه" كه یه چین پیه و لی سین نین در آن دخیل بودند به بیشترین نحوی مشهود بود. این جریان تلاشی بود جهت مختومه اعلان كردن انقلاب فرهنگی برای جلوگیری از اینكه گریبان افراد بیشتری را بگیرد.
بنظر میرسد كه خود چوئن لای تحت تاثیر مائو با انقلاب فرهنگی همراهی نمود. در سالهای 57 ـ 1956 چوئن لای لنگ لنگان خود را به پیش می كشید و در عمل مخالف خیزشهایی بود كه به جهش بزرگ به پیش منتهی شد، اما دست آخر به حمایت از جهش بزرگ پرداخت. پس جای تعجب نیست وقتی مائو در مورد خودش می گوید كه بعضی اوقات در دوره ای كه به انقلاب فرهنگی منتهی شد، در بین كادرهای قدیمی كمیته مركزی اقلیتی تك نفره را تشكیل می داد. حمایت چوئن لای از انقلاب فرهنگی در اواخر كار، حمایتی مشروط به این بود كه محدودیتهایی برای انقلاب فرهنگی گذارده شود و به او اجازه داده شود كه نظم را تا حدودی اعمال دارد. اما با ادامه جنبشها و كشتاری كه لین پیائو انجام داد متقاعد شد كه عقیده مائو در مورد اینكه انقلاب فرهنگی در اشكال گوناگون و با درجات و شدت متفاوت باید ادامه یابد، از روی بی ملاحظگی مائو و همچنین بیگانگی او با ضرورت ساختمان اقتصادی و دفاعی چین است.
اینكه دقیقا چگونه این جدایی از مائو شكل گرفت البته صرفا حدس است و یقین نیست ولی سیاستهای وی و نیروهایی كه به آنها روی آورد ـ دن سیائوپین بعنوان آشكارترین نمونه ـ او را در اردوگاه ارتجاع قرار میدهد. چوئن لای یك سیاستمدار زیرك و حیله گر بود ـ نه بخاطر اینكه بقول بورژواهای غربی "واقع بین" بود بلكه از این جهت كه از مبارزه دو خط مشی در حزب كمونیست چین درس گرفته بود. او آمادگی سوء استفاده از پرستیژ خود و توسل جستن به گرایشات كاریریستی و نیز سود بردن از تمایلات بعضی اقشار توده ها و بخش قابل توجهی از كادرها و روشنفكران به "بازگشت به حالت عادی" را دارا بود. بعبارتی ناجی فداكاری بود كه تجسمی بود از هر آنچه كه انقلاب فرهنگی هدف قرار داد. از نظر حكام كنونی چین وی نمونه تیپیك یك كمونیست "عملگرا" بود.
در اردوگاه چوئن لای علاوه بر رهروان راستین و اصلاح ناپذیر مثل دن سیائو پین، افراد متزلزلی نیز قرار داشتند، افراد دیگری مثل دن كوبی، وان دون سین، هواكوفن نیز در اردوگاه او وجود داشتند. چی دن كوبی و هواكوفن در مراحل اولیه انقلاب فرهنگی مورد حمله واقع شدند (هواكوفن در 1966 به اتهام "سلطنت طلب" بودن از دبیر كلی ایالت هونان بركنار گردید) اما آنها سریع بازگشتند و از انقلاب فرهنگی حمایت كردند. آنها نه هواخواهان مبارز انقلاب فرهنگی، بلكه افرادی بودند كه از آن سوء استفاده بردند. انقلاب فرهنگی با كنار گذاشتن بسیاری از كادرهای بالای حزب به كادرهای دون پایه فرصت رشد داد. آنها از دگرگونیهای ناشی از انقلاب فرهنگی سود بهره مند میشدند و از آن دفاع می كردند. این افراد در برسمیت شناختن انقلاب فرهنگی منافع معینی داشتند.
هواكوفن در 72 ـ 1971 به هیئت دولت وارد شد و تحت نظر چوئن لای و بهمراه افرادی نظیر وان دون سین در شبكه امنیتی بعنوان بخشی از هیئت تحقیقات در مورد مسئله لین پیائو بكار پرداخت. آنها بخشی از گاردهای جدید را تشكیل میدادندكه نقشی درحمایت یامخالفت باانقلاب فرهنگی ایفا ننموده بودند.اما حساسیت سیاسی آنها اساسا۫ همان حساسیت سياسی
سیاسی جناح راست بود. آنها بر سر مسائل خاص كه پای منافع خودشان در میان بود ـ مثلا موقعیتشان تا چه حد تغییر میكرد و یا تعادل نیروها چگونه بود ـ از جناح راست جدا می شدند. ولی در عین حال بر سر مسائل اساسی ـ مثلا در مورد اینكه درصورت ظهور "چهار نفر" و سیاستهای آنها بمثابه هسته رهبری انقلابی در فردای مرگ مائو، چه عكس العملی ضروریست ـ به نیروهای ارتجاعی می پیوستند.
چهارمین كنگره ملی خلق
در اواخر 1974 تداركات برگزاری كنگره ملی خلق آغاز گردید. جناح راست با دست پر در این كنگره شركت كرد. بازگشت كادرهای زیاد، موقعیت آنها را مستحكم كرده بود. بحث در مورد وضعیت غیرطبیعی اقتصاد بارها و بارها سر بر می آورد. دامن زدن جناح راست به توهم بی نظمی و سقوط اقتصادی، از "جهش بزرگ به پیش" در 1958 (كه طی آن دهقانان كمونها را تشكیل دادند و چهره روستاها با پروژه های ساختمانی و صنعتی كه به ابتكار توده ها بود دگرگون شد) آغاز شده بود. از دیدگاه جناح راست، اینكه دهقانان فولاد بسازند و كارگران قوانین و مقررات ظالمانه را براندازند، معادل هرج و مرج بود. دیدگاه انقلابی یعنی نظر جناح چپ این بود كه، آری، برانگیختن جنبشهای توده ای جهت افزایش بازده و بالا بردن سطح تكنیكی كارگران و دهقانان بدون شك مسائل و مشكلاتی را در بردارد، اما در دراز مدت فایده آن ـ یعنی توزیع معقول صنعت، توسعه تخصصها و شركت مستقیمتر توده ها در گرداندن چرخ اقتصاد ـ بر ضررش میچربد. جناح راست به مقابله با این جنبشها بر می خاست اما در دراز مدت كه بعضی از پروژه ها به بازدهی می رسیدند آنها دهان باز كرده و می گفتند: "ببینید، ما نظم را احیا كردیم كه باعث این بازدهی شده است".
اگر قرار باشد كه میزان موفقیت انقلاب را بر اساس نتایج آنی اقتصادی بسنجیم پس بهتر خواهد بود كه برای بهره برداری از منابعمان از سرمایه بین المللی دعوت بعمل آوریم (كاری كه حكام كنونی چین صورت میدهند) در اینرابطه می توان نمونه اندونزی را ذكر نمود كه در اواخر دهه 1960 و اوایل 1970 از رشد سرانه بالاتری نسبت به چین برخوردار بود. اما چگونه یك كمونیست استراتژی و اصول اساسی خود را بر پایه آنچه در یك یا چند سال رخ میدهد تعیین می كند
استدلالات حكام رویزیونیست در توجیهه واژگون كردن احكام انقلاب فرهنگی بدلیل وجود ناهماهنگها در اقتصاد، صرفا یك استدلال دایره وار است. جناح راست فعالانه سیاستهای بورژوایی را به پیش می برد. جناح چپ توده ها را برای مبارزه جهت جلوگیری از اعمال این سیاستها توسط جناح راست بسیج مینممود. و جناح راست می گفت، "ببینید، برای احیای نظم و پیشبردن اقتصاد به این سیاستها احتیاج داریم" در مورد عملكرد سیستم اقتصادی باید بگوئیم
اگرچه رشد صنعتی در 1974 به 4 درصد تنزل یافت ولی در دوره 1964 بازده صنعتی به بیش 190 درصد ترقی كرده بود. و مهمترین نكته این بود كه توده ها بطور روزافزونی در اداره اقتصاد كشور مشاركت می یافتند و این زمینه ای شد كه بر اساس آن مشكلات تولیدی بنفع طبقه كارگر حل شده و در درازمدت به رشد سریعتر سوسیالیستی منتج گردد.
مبارزه سیاسی و مانورها در كنگره ملی خلق مثل كنگره دهم حزب شدید بود. طی پلنوم دوم در دهمین كمیته مركزی حزب كه مدت كوتاهی پیش از كنگره ملی خلق تشكیل گردید تصمیم گرفته شد كه دن سیائوپین بفرماندهی ستاد ارتش و چان چون چیائو به ریاست بخش سیاسی آن منصوب شوند. مائو نه در این نشست شركت داشت و نه در كنگره خلق. و همانگونه كه راهنمایی های بعدی وی نشان می دهند از روند پیشرفت مسائل راضی نبود.
چوئن لای "گزارش اساسی دولت" را ارائه نمود (سند شماره 51). خط این گزارش اساسا برنامه انقلابی جناح چپ را در بر می گرفت. در آن چنین تائید شده بود كه انقلاب فرهنگی دارای تاثیرات بسیار مثبت بوده است. و كارزار انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس مورد تائید قرار گرفت وحمایت از موازین نوین سوسیالیستی بعنوان اساسی ترین وظیفه اعلام گردید. این گزارش بر زمینه اساسی فعالیت جناح چپ تاكید ورزید و گفت مبارزه "قانونگرایان"(لیگالیستها) علیه كنفسیوس یعنی مبارزه ای تاریخی علیه احیاگران . با توجه به اینكه چوئن لای و دن سیائوپین هیچگونه همكاری با این كارزار انجام نداده بودند و سعی در حفظ خود و متوقف كردن آن داشتند، چه كسی بجز مائو می توانست این نكته را در گزارش بگنجاند
بعلاوه، این گزارش می گوید: "ارتجاعیون در خارج و داخل مملكت جار می زنند كه انقلاب فرهنگی كبیر پرولتاریایی مطمئنا مانع رشد اقتصادی خواهد شد. ولی واقعیتها مشت
محكمی بر دهان آنها كوبید." (حالا دیگر مشخص شده كه چه كسانی این را جار می زنند و بر كسی پوشیده نیست.) گزارش بیان داشت كه "انقلاب سوسیالیستی موتوری قدرتمند جهت رشد نیروهای اجتماعی است" و بالاخره، این گزارش برنامه ای برای توسعه اقتصادی در 52 سال آینده پیشنهاد كرد كه شامل روند دو مرحله ای مدرنیزاسیون بود با این هدف كه اقتصاد چین را در سال 2000 به "یكی از پیشرفته ترین اقتصادهای جهان" تبدیل نماید.
در واقع، گزارش به قضاوت در مورد مسئله كلیدی اهمیت انقلاب فرهنگی و "موازین نوین سوسیالیستی" و اینكه وظیفه اساسی چیست ـ یعنی تعمیق بخشیدن به "كارزار انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس" در راستای اصل "گذشته چراغ راه آینده" ـ پرداخت. (تاكید از متن اصلی است)
تا آنجا كه به مسئله مدرنیزاسیون مربوط می گردد. جالب توجه است كه چوئن لای نتوانست سخن جدیدی از مائو زینت بخش برنامه اش سازد. مائو در سال 1974 برای پیشبردن اقتصاد كشور رهنمودی صادر نموده بود ولی چوئن لای مجبور شد كه برنامه مدرنیزاسیونش را از روی بیانیه مائو در 1964، پیش از كنگره خلق در همانسال، طرحریزی نماید. مائو بهیچوجه مخالف مدرنیزاسیون نبود. بلكه ـ همانگونه كه مبارزات بعدی آنرا روشنتر نمود ـ وی مخالف این بود كه این امر به وظیفه اساسی مردم چین تبدیل شود.
مسئله مورد برخورد بین نیروهای تحت رهبری چوئن لای و نیروهای تحت رهبری مائو چنین بود: "مسئله اصلی چیست، مدرنیزاسیون یا مبارزه طبقاتی؟" چان چون چیائو در "گزارش در مورد قانون اساسی دولت" (سند شماره 16) توضیح میدهد كه گنجاندن "حق اعتصاب" در ماده 13 به اصرار شخص مائو بود. چرا؟ زیرا مائو اگرچه خواهان وحدت و ثبات بود ولی هیچوقت از نظر دور نمی داشت كه این امر باید بر چه اساسی استوار باشد ـ ـ یعنی بر اساس تداوم مبارزه طبقاتی. بوضوح آشكار بود كه وی عقیده نداشت كه وقت آن رسیده كه مبارزه طبقاتی را بخاطر و یا بنام مدرنیزاسیون تعطیل كنند.
همانگونه كه حكام كنونی چین نیز اذعان دارند مائو شب قبل از تشكیل كنگره چهارم خلق تا صبح بیدار بود تا رهنمودی در مورد تئوری دیكتاتوری پرولتاریا برشته تحریر در آورد. مائو این بیانیه را بهمراه چند مقاله دیگر منتشر ساخت: "چرا لنین از اعمال دیكتاتوری بر بورژوازی سخن راند؟ ضروریست كه این نكته را روشن كنیم، فقدان روشنی در این مسئله به رویزیونیسم خواهد انجامید. باید تمام ملت اینرا بداند."
مائو سپس در مورد نظام سوسیالیستی سخن گفت: "به یك كلام چین یك كشور سوسیالیستی است و پیش از انقلاب چیزی شبیه سرمایه داری بود. حتی اكنون نیز اعمال سیستم هشت درجه ای دستمزد، اصل توزیع به هركس بر اساس كارش، و مبادله پولی، چندان تفاوتی با آنچه در جامعه كهن انجام میشد ندارند. آنچه كه متفاوت است سیستم مالكیت می باشد." "اكنون در كشور ما سیستم كالایی برقرار است. در سیستم دستمزد نیز عدم تساوی وجود دارد. مثلا سیستم هشت درجه ای دستمزد اعمال می شود و قس علی الهذا..... اینها را در دیكتاتوری پرولتاریا فقط می توان محدود ساخت. بهمین دلیل اگر اشخاصی نظیر لین پیائو بقدرت برسند، به آسانی می توانند نظام سرمایه داری را مستقر سازند. از این روست كه ما بیش از این باید به مطالعه متون ماركسیست ـ لنینیستی بپردازیم." لنین گفت: "تولید كوچك مداوما، روزانه، و هر ساعت و بدون وقفه در سطحی گسترده سرمایه داری و بورژوازی را بوجود می آورد." این بازتولید بورژوازی در میان كارگران و یك بخش از اعضای حزب نیز روی میدهد. هم درون صفوف پرولتاریا و هم در میان پرسنل ارگانهای دولتی كسانی یافت می شوند كه از شیوه زندگی بورژوایی تقلید می كنند."
از آنجا كه جناح راست حركت گستاخانه ای را آغاز كرده و ضروری بود كه در عرصه تئوریك بمقابله با آن شتافت، مائو این بیانیه را منتشر ساخت. مبارزه طبقاتی دقیقا روی درك از این مسئله متمركز شده بود كه چرا پرولتاریا باید دیكتاتوریش را اعمال دارد. مائو متوجه بود كه وظایف ضروری ساختمان اقتصادی تاثیرات قدرتمند بورژوایی را نشر میداد و جناح راست از مدرنیزاسیون جهت بی محتوا ساختن انقلاب سوء استفاده می كند.
تجلی آن در این گفته دن سیائوپین نهفته است: "كار سخت بیشتر، حرف مفت كمتر". بنابراین
مائو بر مبارزه علیه رویزیونیسم تاكید مجدد نمود.
علاوه بر این بیانیه های مائو، دو مقاله دیگر بنامهای "درباره پایه اجتماعی دارودسته ضد حزبی لین پیائو" توسط یائوون یوان (سند شماره 18) و "درباره اعمال دیكتاتوری همه جانبه بر بورژوازی" توسط چان چون چیائو (سند شماره 19) در نقشه مائو جایگاه بسیار مهمی داشتند و حاوی تحلیلهای بسیار مهمی از ماهیت دوره گذار سوسیالیستی بودند. بودن امضای نویسندگان پای این مقالات خود بیانگر جدی بودن مسئله و در حال نضج گرفتن یك مبارزه مهم بود. این امر شبیه انتشار مقاله ای به امضای یائوون یوان تحت رهبری مائو در 1965 بود كه نقطه آغاز انقلاب فرهنگی گردید. مقالات چان چون چیائو و یائوون یوان در 1975، یك ضد حمله اساسی علیه آن رویزیونیسمی بود كه جناح راست به پیش می برد ـ ـ بویژه در رابطه با چهارمین كنگره ملی خلق. جناح راست معتقد بود كه رمز حیات و توسعه چین بمثابه یك كشور در باصطلاح "چهار نوگرایی" نهفته است. پاسخ جناح چپ این بود كه صرف توسعه اقتصاد بخودی خود هیچ تضمینی برای پیشرفت سوسیالیسم نیست. چان چون چیائو در تحلیل از تجربه شوروی گفت: "ما هرگز نباید تجربه تاریخ را نادیده انگاریم، كه ماهواره ها به آسمان فرستاده شدند اما پرچم سرخ بر زمین افكنده شد." و تحلیل نمود كه جامعه سوسیالیستی نیز می تواند به مناسبات سرمایه داری و عناصر نوین بورژوازی كه آنها را نمایندگی می كنند، اجازه رشد دهد. نتیجتا دیكتاتوری پرولتاریا و انجام مبارزه طبقاتی علیه بورژوازی، رمز تداوم انقلاب است.
یكی از مسائل كلیدی كه مورد انتقاد قرار گرفت این ادعا بود كه اساس اقتصادی ضعیف چین محدود نمودن حق بورژوائی در عرصه توزیع را ناممكن میكند. روشن است كه در سوسیالیسم اجرای اصل توزیع بر اساس كار بر استثمار ارجحیت دارد ولی در واقع عدم تساوی را نیز بازتولید میكند، زیرا كه نیازها و توانایی های مردم متفاوت است. (طی كنفرانسی در مورد دستمزدها در بهار 1975، دن سیائوپین چنین استدلال نمود كه شرایط مادی اجازه كاستن تفاوت میان دستمزدها را نمی دهد.)
در تطابق با بیانیه های مائو، جناح چپ می گفت كه اگر روابط تولیدی ابگونه ای ادامه دار صلاح نشوند و نابرابری ها محدود نگردند، سرمایه داری رشد خواهد نمود و به عناصر بورژوازی اجازه خواهد داد كه ثروت بیشتری بیندوزند و بر قدرت خویش در پروسه تولید و جامعه بطور عام بیفزایند. جناح چپ پافشاری مینمود كه صرف وجود شكل كلكتیوی مالكیت برای تضمین حاكمیت كارگران بسوی كمونیسم كافی نیست و باید بر محتوی مالكیت انگشت گذارد ـ ـ اینكه آیا كارگران واقعا مسئول كارخانه ها هستند یا خیر و اینكه خطی كه حالكم است خط محدود نمودن و كم كردن نابرابریهاست یا بالعكس. دیكتاتوری پرولتاریا نمی تواند در میان راه توقف نماید، در سطحی معین از مالكیت و یا تنها در بعضی بخشها اعمال گردد. اگر قرار است كه قدرت و نفوذ
سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیك بورژوازی در هم شكسته شود و جامعه به پیش رود، طبقه كارگر باید دیكتاتوری همه جانبه و درازمدت خود را اعمال دارد، و این تنها از طریق انقلاب مداوم امكانپذیر است. آنهایی كه این اصل را انكار مینمودند، ماركسیستهای واقعی نبودند.
سه علف هرزه
لازم به توضیح نیست كه جناح راست هیچكدام از اینها را قبول نداشت. اینها بیش از هر چیزی با نسخه مدرنیزاسیون چوئن لای در تضاد بود. دن سیائوپین كه اكنون نخست وزیر وقت بود آماده ضد حمله می شد. نكته دیگر، استفاده جناح راست از ارگانهای دولت مركزی بود كه مملو از "آدمهایشان" بود. از 30 پست در دولت مركزی در 1975، 20 پست در دست كادرهای بازگشته بكار بودند. اكنون مشخص می شد كه خواست واقعی جناح راست از بازگرداندن همگانی این افراد در 1974 چه بود.
دن سیائوپین در ماههای مه تا اكتبر 1974 خواهان برگزاری كنفرانسهایی در رابطه با صنایع دفاعی و آهن، كشاورزی، آموزش و پرورش، علم و تكنولوژی و مسائل نظامی گردید. بنا به استناد به روزنامه های دیواری، وی حداقل در شش كنفرانس از این نوع و یا كنفرانسهای مشابه شخصا شركت نمود. این كنفرانسها در تطابق با "برنامه عمومی" بودند كه تحت سرپرستی وی در تابستان 1975 طرحریزی شده بودند. (ضمیمه شماره 1)
این برنامه تشریح طرح مدرنیزاسیون جناح راست بود. در مركز آن اولویت دادن به رشد اقتصاد ملی و دست زدن به اصلاح و تصفیه اساسی و بیرحمانه در كلیه عرصه های صنعت، كشاورزی، مالیه، بازرگانی، و غیره قرار داشت.
بحثی كه راست براه انداخت اساسا این بود كه تولید آنچنان توسط ساختار ساده تر و نوین اداری و قوانین و مقررات سراسری مورد مطالبه كارگران محدود و زیان آور شده و آنچنان هرج و مرجی در نتیجه مبارزات سیاسی و آموزشی كارگران در كارخانجات بوجود آمده كه تنها شدیدترین اقدامات ـ ـ كه "تصفیه" نامیده می شد ـ ـ می تواند تولید را تسریع نماید. نكته مهم این "تصفیه" آن چیزی بود كه دن سیائوپین آنرا "مسئله نهادهای رهبری كننده" می نامید، كه معنی آن خلاص شدن از دست و مردم و انقلابیون بود. این كارها با خط دن سیائوپین جور در می آمد. اگر قصد این باشد كه شیوه های مدیریت بالا به پائین و یك خط رویزیونیستی پیش برود، پس جای دادن افرادی كه چنین طرز تفكری دارند در نهادهای رهبری كننده، ضروری میشود. برای آگاه شدن نسبت به نظریه ای شبیه عقیده دن سیائوپین در مورد از بین رفتن تولید توسط جنبشهای سیاسی خواننده می تواند به توصیه شوروی ها رجوع كند (ضمیمه شماره 5) كه در آن همین تحلیل دن سیائوپین ارائه شده كه سوسیالیسم در چین محكوم به شكست است زیرا توده ها افسار گسیخته شده اند و باید سرجای خویش نشانده شوند. اگرچه تضاد میان حكام رویزیونیست چین و شوروی شدید است ولی هر دو نماینده تضادهای بورژوا ـ ناسیونالیستی هستند. چیزی كه این رویزیونیستها در آن وجه اشتراك دارند، تنفر و تحقیر شدید نسبت به توده ها، انقلاب و خط مائو است.
"برنامه عمومی" دن سیائوپین چه بود؟ دن سیائو پین ، آن سه رهنمودی را كه مائو قبلا در مقاطع مختلف سال 1974، در مورد رشد اقتصاد ملی، بسط ثبات و وحدت، مطالعه تئوری دیكتاتوری پرولتاریا، ارائه داده بود را گرفت، آنها را در هم آمیخت و به یك كل "جدائی ناپذیر و مرتبط بهم" تبدیل نمود كه برای 52 سال آتی برنامه عمومی و راهنمای "چهار نو گرایی" باشد. این برنامه به "سه اصل راهنما بمثابه حلقه كلیدی" مشهور گردید و همانگونه كه مائو بعدها متذكر گردید قصد این برنامه ممانعت از انجام مبارزه طبقاتی بود. "برنامه عمومی"، لین پیائو را "الترا ـ چپ" ارزیابی نمود، فرمولبندی گزارش چهارمین كنگره خلق (تنها پیشرفت در انقلاب باعث پیشرفت در تولید می شود) را به مبارزه طلبید، و كارزار ضد كنفسیوس را به استهزاء كشید. این برنامه، جناح چپ را فراكسیون نابودگر خواند و اساسا خواستار حمله به كادرهای انقلابی و تصفیه نمودن آن و از بین بردن "موازین نوین" گردید. این بود آن "تصفیه" كه از صمیم قلب خواستار آن بودند.
دو گزارش دیگر، یكی در مورد مدیریت صنعتی و برنامه ریزی و دیگری درباره علم و تكنولوژی (ضمیمه های شماره 2 و 3) دستاوردهای انقلاب فرهنگی در این عرصه ها را مورد حمله قرار دادند. این اسناد برنامه ای ارائه دادند كه در ماهیت چیزی نبود مگر همان برنامه ای كه دن سیائوپین بخاطر آن در انقلاب فرهنگی مورد انتقاد قرار گرفته بود. قصد آن وابسته شدن به تكنولوژی پیشرفته از خارج، و در عوض آن منابع داخلی را به حراج نهادن، و بازسازی سیستم مدیریت بسیار متمركز و مقررات و قوانین بسیار سخت برای تشدید كار كارگران بود. اینها همان "سه علف هرز " بودند. هواكوفن (با تائئد حكام كنونی چین) مستقیما در آماده سازی گزارش در مورد علم و تكنولوژی و نیز بطور غیرمستقیم در ارتباط با تهیه دو گزارش دیگر بود.
در عرصه علم و تكنولوژی سر و صدای رویزیونیستها برخاست كه "خط رویزیونیستی در تحقیق علمی دیگر چیست؟ آیا كسی هست كه پاسخ روشن دهد؟" البته منظور آنها این بود كه: علم، علم است و چگونه سیاست می تواند ربطی به آن داشته باشد. البته وجود خط رویزیونیستی در علم چندان پنهان نیست. هواكوئوفن و دیگران با همكاری رئیس آكادمی علوم این چنین خطی را در "گزارش مختصری درباره علم و تكنولوژی" متبلور ساختند. لب كلام گزارششان این بود كه فاصله بسیار زیاد بین علم و تكنولوژی در چین و استانداردهای بین المللی وجود دارد و اینكه سیاستهای انقلاب فرهنگی نظیر "تحقیق در فضای باز" ـ ـ یعنی تلفیق مطالعه و كار در آزمایشگاهها از یكسو با تحقیق و كار در رابطه با پژوهش های علمی توسط توده ها ـ ـ "بدون تمایز بكار بسته شده اند". گزارش چنین
ادامه می دهد كه تحقیق علمی (نه تجربه، ابتكار و فعالیت آگاهانه توده ها) عامل درجه اول توسعه تولید است. براین اساس، گزارش چنین پیشنهاد نمود كه شرایط جدیدی برقرار شود تا
دانشمندان و متخصصین بتوانند فارغ از رهبری سیاست پرولتری، بكار بپردازند.
آنچه كه جناح راست خواستار آن بود چیزی نبود مگر بازگشت مجدد روشنفكران بورژوا یا باصطلاح "مسئولین درجه نخست" كه زندگیشان "بهدر" می رفت، زیرا كه مجبور بودند از لابراتوارها بیرون رفته و آنچه را كه می دانند بدیگران نیز منتقل سازند، كارشان را با ضروریات مشخص سوسیالیسم در چین تحت رهبری حزب پیوند دهند یعنی به تحقیقات عملی الویت دهند، و از جنبشهای توده ای دهقانان و كارگران بیاموزند. گزارش هواكوئوفن، تائید حرفه ای گرایی و تخصص گرایی و جدا نمودن روشنفكران از توده ها بود.
بنا بعقیده رویزیونیستها، دانش محصول جنبشهای توده ای و تجربه همگانی نبوده بلكه دستاوردی "فردی" است. از نظر آنها، دانش علمی یك اسلحه برای تغییر جهان نبوده بلكه كالایی است كه صاحب آنرا به مرتبه شهرت و ثروت می رساند. این خط نه تنها حمله مستقیم به مائو بود ـ ـ كه سیاست "گسیل علم به میان توده های زحمتكش و كار یدی برای روشنفكران" را فرموله نمود ـ ـ بلكه بر كار علمی نیز تاثیر منفی می گذاشت، زیرا نه از ضروریات واقعی توده ها بلكه از كسب سود و شهرت، الهام می گرفت.
بهترین مثال برای اینكه از محتوی این امر مطلع شویم، اشعاری است كه در ستایش از ریاضی دان پیری در چین سروده شد. این فرد سالها در مورد باصطلاح "اتحاد گلدباخ" زحمت میكشید كه كاربرد عملی آن بسیار ناچیز بود ولی ارزش آن در چشم روشنفكران بورژوا بسیار زیاد بود. مقالات زیادی در ستایش از وی نوشته شد كه او ساعتها در اتاق مطالعه اش می نشیند و سعی میكند تئوریش را ثابت نماید تا درك 8 ـ 5 ـ 3 برایمان ساده تر شود. این آن نمونه كار علمی است كه در چین امروزی انجام میگیرد ـ ـ نه آن دانشمندانی كه بمیان توده ها میروند. رویزیونیستها سیستم عنوان دان و ارتقا مقام را احیا كردند تا اینگونه افراد را مطمئن سازند كه كارشان ارج و قرب خواهد داشت. در انطباق با دستورهای "گزارش مختصر" هم اكنون كاركنان علمی دسته دسته از كارخانجات و روستاها فراخوانده میشوند.
انتشار این اسناد، انعقاد این كنفرانسها، و حملات بر كادرهای انقلابی و اخراج آنها (شاید حدود 2000 نفر از كادرهای جوانتر كه در طی انقلاب فرهنگی به رهبری رسیده بودند در ناحیه پكن بین اواخر 1973 و انتشار این "علفها" در 1975 از كار بركنار شدند) نشانه حمله جناح راست بود كه بعدها به جریان "انحرافی راست" معروف گردید. دن سیائوپین و همكارانش در هیئت دولت مستقیما مائو را زخم زبان می زدند. مثلا در مباحثات پیرامون دستمزد در "گزارش درباره صنعت" هیچ جا صحبت از این گفته مائو نمیشود كه وجود سیستم هشت درجه ای دستمزد در صورت بقدرت رسیدن كسانی مثل لین پیائو، برگرداندن كشور را بسوی نظام سرمایه داری نسبتا آسانتر می نماید.
دن سیائوپین خیلی بی محابا پیش میرفت و متفرعنانه به نشر رویزیونیسم میپرداخت. او از مورد حمله واقع شدن ترسی نشان نمی داد. از دیگران نیز می خواست شهامت بیشتری بخرج
دهند و "توجه بیشتری به تولید معطوف دارند" او پرچم تولید در مقر فرماندهی را بر فراز هر چیز دیگری ـ بویژه انقلاب ـ بر افراشته بود. باید گفت كه رویزیونیسم دن سیائوپین از نوع بی پرده، و رویزیونیسم چوئن لای از نوع تزئین شده آن بود.
كارزار مطالعه تئوری دیكتاتوری پرولتاریا و ممانعت و مبارزه علیه رویزیونیسم تبلور خود را در پراتیك های نوین و تجارب نوینی كه در جهت انتقاد از حق بورژوایی در بخشهای گوناگون و محدود ساختن آن یافت و همانطور كه چپ تاكید میكرد مبارزه برای محو تدریجی شرایطی كه سرمایه داری را بازتولید میكرد، منعكس شد. "انستیتوی كشاورزی چائویان" در لیائونین در 1975، بعنوان نمونه تیپیك محدود ساختن حقوق بورژوایی در زمینه آموزشی ارائه می شد (سند شماره 34) آنچه كه انستیتوی چائویان را متمایز می ساخت این بود كه در منطقه روستایی واقع شده بود و اكثر دانشجویانش به كمونها باز می گشتند. در مقابل، حتی در ایندوره نیز بسیاری از مدارس كشاورزی در شهرها قرار
داشتند و عده قابل توجهی از دانشجویان به روستاها باز نمی گشتند. برنامه كار "چائویان" منعكس كننده ضروریات واقعی توسعه سوسیالیستی در روستاها بوده و بر امتزاج دانشجویان، دهقانان و استادان در كار و مطالعه اصرار می ورزید. مسائل سیاسی در صدر قرار می گرفتند.
تلاشهایی در زمینه محدود ساختن اثرات مخرب تجارت میان روستاها ـ كه مبادلات خصوصی در آنها برقرار بود ـ انجام گردید و تجربیات بازرگانی بزرگ سوسیالیستی در ایالت لیائونین بمثابه نمونه ای آموزنده محسوب می شد. در یك مقاله در روزنامه "مردم" (سند شماره 21) در رابطه با توضیح شیوه برخورد به این گونه مسائل چنین آمده بود: "در دوران سوسیالیسم حق بورژوایی نظیر بازرگانی به ناگریز وجود دارند... وجود آنها توسط سیاست حزب اجازه داده میشود، اما نباید به آنها اكسیژن و خون رساند، نباید اجازه رشد نامحدود به آنها داد" سپس این مقاله تلاشهایی را برشمرد كه در زمینه ایجاد روابط بازرگانی نوین بودند كه حق بورژوایی را در عرصه مبادله و تا حدودی در زمینه تولید محدود می نمود.
این نمونه ها با استقبال جناح راست روبرو نشد. مبارزه ای كه در درون حزب در 1975 تعمیق یافته بود، انعكاس خود را در مبارزات مهم در سطح جامعه متبلور ساحت و برخوردهایی در كارخانجات بعضی نقاط كشور انفاق افتاد. هنگامی كه در 4591 كارزار انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس براه افتاد و كارگران در مقابل تلاش در جهت محدود نمودن مشاركت آنها در مدیریت از یكسو و مشاركت كادرها در كار یدی، مقاومت نمودند، مبارزه شدت یافت. اما این مسئله مستقیم تر از پیش با برخوردهای روزافزون علنی میان دو ستاد فرماندهی مصادف شد. برخوردهای مهمی در 1975 در بیش از 25 كارخانه اتفاق افتادند كه ارتش آزادیبخش خلق برای حفظ نظم فراخوانده شد.
هر چند مختصات دقیق مبارزه (كه سر مسئله شرایط كار و مشاركت كادرها در كار یدی بخشی از این مبارزات بود) و نیروهای محلی درگیر در آن كاملا روشن نیست، اما واضح است كه
تقابل میان كارزار دیكتاتوری پرولتاریا و ضد حمله دن سیائوپین (كه از نظر هر دو جناح عمده بودند) در آن دخیل بوده و سران هر دو طرف درگیر این مبارزه بودند. سرزنش كردن "چهار نفر" بعنوان مسئول ناآرامیها این حقیقت را انكار می كند كه جناح راست سر وته كارزارهای گوناگون را می زد و از آنها جهت مقاصد سیاسی خویش استفاده می نمود و كارگران را به دسته بندی ها ترغیب می نمود كه رهبران محلی می توانستند از این دسته بندیها علیه مخالفین خود استفاده كنند. بعلاوه، جناح راست مایل بود كه ثابت كند كه اصلاحات و دگرگونیهای بدست آمده توسط انقلاب فرهنگی كارآیی ندارند كه این بمعنی خرابكاری در "موازین نوین" و ایجاد هرج و مرج بود. عمدتا جناح راست مسئول ایجاد ناآرامی ها بود، و هر كجا كه جناح چپ ناآرامی میكرد برای دفاع از دستاوردهایی كه مورد حمله جناح راست واقع شده بود، ضروری بود. اینها ضروری و صحیح بودند و زیان آنها به سوسیالیسم بسیار كمتر از كسب قدرت توسط ضد انقلاب بود (دقیقا آن چیزی كه جناح راست در پی آن بود).
مهمترین و متمركزترین حملات بر دستاوردهای انقلاب فرهنگی در عرصه آموزشی بود. چرا كه نظام آموزشی پیوندی غیرقابل انكار با حكومت هر طبقه در جامعه دارد كه افكار نسلهای جدید را شكل میدهد. جناح راست نه تنها سعی در به انحراف كشاندن سیاستهای انقلاب فرهنگی داشت بلكه از روشنفكران و آموزگارانی درخواست كمك كرده بود كه در طی مبارزات در زمینه آموزشی، خود مورد انتقاد سخت قرار گرفته بودند و عنصری مهم در پایه اجتماعی را تشكیل میدادند كه می توانستند توسط جناح راست بسیج گردند. چوجان سین، وزیر آموزش و پرورش در ژوئیه، یك بازدید عمومی انجام داد و طی آن علیه سیاست "آموزش در فضای باز" كه دانشجویان بخشی از وقت خود را در كارخانجات و روستا بعنوان قسمتی از دوره تحصیل شان می گذراندند، داد سخن داد. وی از "نزول" استاندارهای تحصیلی صحبت كرد (جدیدا همقطارش دن سیائوپین از "روشنفكر مفلوج" به زعم وی محصول دگرگونیهای آموزشی بودند، سخن رانده بود) شكایتها در مورد "اضمحلال" و "عدم موفقیت كارها" علنی تر شد. واقعیت این بود كه با برقراری "موازین نوین" آنچه مضمحل شده بود عبارت بود از معیارهای بورژوائی در مورد "موفقیت" .
انتقاد از رمان "حاشیه آب"
این یك "وزش انحرافی راست" بود. برای مقابله در اواسط ماه اوت مائو به واكنش برخاست. وی رهنمودی دال بر انتقاد از رمان كلاسیك چینی بنام "حاشیه آب" داد. مائو متذكر شد كه جنبه مثبت این كتاب در تشریح "كاپیتولاسیون" است. چرا می بایست از این كتاب انتقاد شود؟ زیرا كه این رمان "بعنوان یك نمونه منفی میتواند وسیله آموزشی مفیدی باشد برای كمك به مردم در تشخیص تسلیم طلبان". همانند كارزار ضد كنفسیوس ولی در ابعادی وسیعتر، مائو به
كمك یك قیاس تاریخی افكار عمومی را آماده می ساخت. سون چیان (شخصیت اصلی كتاب) بدرون صفوف دهقانان شورشی رخنه می كند و رهبری آنان را در دست می گیرد. وی بعد از مدتی "مقاومت" به امپراطور تسلیم می شود و به دهقانان شورشی پشت می كند.
بطور كل، مائو به دو نكته توجه داشت. یك نكته رابطه میان رویزیونیسم و خیانت ملی بود. خط رویزیونیستی مبنی بر اینكه "متخصصین باید در رهبری" باشند و اتكا به كمك خارجی (برای كشور فقیری مثل چین)، بدون شك در نهایت به انقیاد و شكست می انجامید. این چنین سیاستی در مقابل دشمن خارجی صرفا نشانه ضعف و زبونی است. مسائل مربوط به اقتصاد و سیاست خارجی، مثل استفاده از منابع چین، مذاكرات بازرگانی و گفتگو با شوروی ها بر سر اختلافات مرزی ـ و نیز گفتگو برای آزادی خلبان هلیكوپتر روسی در همانسال و بهمراه عذرخواهی ـ كه دن سیائوپین گرداننده آنها بود، مطمئنا مسائل مورد نظر بودند.
مائو به مسئله نظرگاههای مختلف در مورد چگونگی برخورد به خطر جنگ بویژه از ناحیه شوروی نیز پرداخت. آیا مقابله با این خطر، نیازمند دست یازیدن به یك برنامه فشرده و عجولانه برای صنعتی كردن كشور و بازرگانی خارجی و بهمراه آن تخفیف مبارزه طبقاتی بود (تا از هرآنچه كه با این برنامه تداخل میكرد جلوگیری شود) آیا چین از طریق تحمیل نظم، هر نظمی، تقویت می شد؟ مائو اینطور فكر نمی كرد. در حالی كه مطمئنا توسعه صنایع نظامی و دیگر تحولات در اقتصاد از اهمیت برخوردار بودند و بعلت تحول در اوضاع جهانی بعضی سازشها با بعضی امپریالیستها و ارتجاعیون ضروری بود، اما قوی ترین پایه ممكنی كه چین می توانست بر آن اساس خود را برای جنگ آماده سازد، نه ایجاد نوعی صلح اجتماعی در داخل مملكت بلكه بسیج توده ها برای انجام مبارزه طبقاتی و در نتیجه مقابله با دشمنان خارجی و داخلی بود. هرگونه استراتژی دیگری غیر از این شكست میخورد.
اگرچه جای پرداختن به سیاست خارجی چین زمان مائو نیست، ولی انتقاد از "حاشیه آب" بوضوح نشان میداد كه مائو بفكر ایجاد یك ائتلاف بزرگ با دول غربی بعنوان بخشی از تداركات جنگی چین نبود. انتقادات بعدی مائو از دن سیائوپین، بخاطر اینكه او تفاوتی میان امپریالیسم و ماركسیسم قائل نمی شد، دقیقا انتقاد از نیروهایی بود كه بر تمایزات میان منافع طبقه كارگر و منافع قدرتهای ارتجاعی پرده می افكنند. امروز چین را به بهانه امنیت ملی بزیر پرچم یك ابر قدرت بردن ـ و شاید فردا بزیر پرچم ابر قدرت دیگر ـ تنها به انقیاد منتهی می گردد. این نكته مورد نظر مائو بود.
از آنجا كه تئوری سه جهان به مائو منتسب شده است باید گفت كه او جهت بررسی تضادهای درجه دوم در جهان میتوانسته به بعضی گروهبندیهایی از كشورها اشاره كرده باشد. ولی قصد وی هیچگاه جانشین ساختن این گونه تضادها و گروهبندیها بجای تحلیل طبقاتی یا انجام مبارزه طبقاتی در این كشورها نبود. این امر از مثالهای بسیاری هویداست. هنگامی كه قانون اساسی نوین دولت چین در پنجمین كنگره خلق بتصویب حكام رویزیونیست این كشور
رسید، تئوری باصطلاح سه جهان بعنوان سنگ بنا یا معادل انترناسیونالیسم پرولتری بكار گرفته شد.نكته مهم دیگر اینكه، قانون اساسی قبلی كه در زمان مائو تصویب شده بود حاوی اینچنین فرمولبندی نیست. جالب تر آنكه این تحلیل (سه جهان) بعنوان استراتژی مائو تنها پس از مرگ وی ارائه گردید. تئوری سه جهان بعنوان یك استراتژی و بدانگونه كه توسط حكام نوین چین ارائه شده است برقراری اتحاد بین چین و بسیاری دولتهای ارتجاعی را نقطه آغاز سیاست خارجی چین میداند. این خطی علیه ماركسیسم و انقلاب است، و دفاع از چین و "چهارنوگرائی" را بعنوان اساس خود جا می زند و آنرا برترین و مقدس ترین وظیفه چین و كلیه انقلابیون جهان میداند.
رویزیونیستهای چین "چهار نفر" را متهم به مردود شناختن تئوری سه جهان میكنند. كل سابقه آنها مبارزه علیه بورژوازی در چین و مقاومت در برابر تسلیم طلبی بود. بعلاوه اظهار نظرهای موجود در رابطه با این موضوع (كه بسیار حساس است) همگی حق را بجانب هواكوئوفن و دارودسته هایش میدهند كه "چهار نفر" را متهم به همراهی نكردن با تئوری سه جهان می كنند. وان هون ون در یك سخنرانی در برابر هیئتی از كامبوج (سند شماره 14) كه یك هفته قبل از سخنرانی دن سیائوپین در سازمان ملل (ضمیمه شماره 6) (كه وی برای نخستین بار تئوری سه جهان را ارائه داد) انجام گرفت، خواستار حمایت از مبارزات انقلابی گردید و گفت كه مائو بتازگی به او یادآور شده است كه "ما كمونیست هستیم و باید به خلق كمك كنیم. عدم انجام این وظیفه مترادف با خیانت به ماركسیسم است." همچنین در جریان كارزار انتقاد از لین پیائو و كنفسیوس، "چهار نفر" توده ها را به مبارزه علیه خط رویزیونیستی "تعطیل مبارزه علیه امپریالیستها، ارتجاعیون و رویزیونیستهای نوین و كاستن از حمایت فعال از مبارزات انقلابی و خلقهای ممالك مختلف" (سند شماره 13) فرا خواندند. این چنین انتقادی به مبارزات جاری در آن زمان اشاره داشت.
نكته اساسی مورد نظر مائو در طی كارزار انتقاد از "حاشیه آب"، بصدا در آوردن زنگ خطر علیه كسانی مثل سون چیان بود كه فقط برای خیانت كردن بدرون صفوف انقلاب خزیده بودند. این افراد نیز مثل سون چیان فقط علیه مامورین فاسد مبارزه می كردند نه علیه امپراطور. بعبارتی، آنها با بعضی تغییرات همراهی می كنند ولی با تداوم انقلاب تا به آخر همراه نیستند. آنها با مبارزه طبقاتی همگام نمی شوند بلكه تا حدودی با آن پیش می روند و سپس خیانت می كنند. تصادفا ـ یا شاید هم غیر تصادفا ـ سون چیان از یك منشا طبقاتی فئودالی برخاسته بود و این نمونه بیوگرافیك با یك رهبر پرسابقه مثل چوئن لای جور در می آمد كه به جنگ با امپراطور (به معنای بورژوازی در كلیه اشكال و مراحل رشدش) نیز چندان مشتاق نبود.
انتشار نقطه نظرات مائو درباره "حاشیه آب" نشان دهنده این بود كه یك مبارزه در شرف انجام است و خائنین در صفوف انقلاب رخنه كرده اند كه شكست دادن آنها محتاج قاطعیت شدید است. اینك زمان یافتن آنها بود.
جای تعجب نیست كه چرا حكام كنونی چین در رابطه با این كارزار حرف زیادی برای گفتن ندارند.
یكبار دیگر شیوه های عملكرد ستادهای فرماندهی دو جناح درگیر و برنامه هایی كه گرد آنها هواداران خود را جمع می كردند تفاوتهای فاحش نشان دادند. جناج چپ با استفاده از نفوذش در رسانه های گروهی و وجود مائو بعنوان حامی اش، با انجام مبارزات آموزشی و نتیجتا بیرون كشیدن حامیان جناح راست از سوراخهایشان، در بسیج افكار عمومی تلاش داشت. برنامه ای كه آنها مردم را به گرد آن جمع می كردند همانا تداوم انقلاب و اولویت دادن به مبارزه طبقاتی نسبت به سایر مبارزات بود. جناح راست از اقدامات بوروكراتیك ( قدرتمند كردن و افزودن به نیروهایش در حزب و سلسله مراتب ارتش) و "تصفیه" كسانی كه تبعیت نمی كردند، استفاده می نمود.
كسانی مثل هواكوئوفن كه از طریق انقلاب فرهنگی به صحنه آمدند ولی تجربه شان بیشتر اداری بود (وی مدتی با لی سین نین رابطه داشت) بخشی از اردوی جناح راست را تشكیل میدادند بدون اینكه كاملا با آنان دمخور باشند. رقابتها و اختلافاتی میان این افراد وجود داشت و آنچه كه آنها را بهم جوش میداد ضدیت مشتركشان با برنامه انقلاب مداوم، و بویژه مخالفت با جانشینان راستین مائو یعنی "چهار نفر" بود كه در دست گرفتن آتوریته درون حزب توسط آنها برابر بود با قرار دادن مبارزه طبقاتی در موقعیت بالاتر و برتر از تولید. آنچه آنها را در این اردو متحد میكرد برنامه "چهار نوگرائی" بود ـ یعنی كه مدرنیزاسیون برتر از همه چیز.
تداوم "وزش انحرافی راست"
در اكتبر 1975، طی كنفرانس "از تاچائی بیاموزیم" () جناح راست به حمله مهم دیگری
دست زد. گزارش هواكوئوفن بخشی از "وزش انحرافی راست" بود كه وزیدن آغاز كرده بود. اهمیت كنفرانس و گزارش در این بود كه اولین بیان چشمگیر "مدرنیزاسیون برتر از همه چیز" بود كه چوئن لای در طی چهارمین كنگره خلق در اوایل همان سال سعی كرده بود كه پیاده كند ولی با شكست روبرو شده بود. قضیه این روند "نوگرائی" واضحتر شد و كنفرانس تاچائی نقطه آغاز آن چیزی بود كه جناح راست برای اقتصاد در مخیله می پروراند.
گفته شده است كه مبارزه سختی در طی این كنفرانس در گرفت و چیانگ چینگ گزارش هواكوئوفن را رویزیونیستی خواند ـ البته با دلایل كافی. این گزارش بندرت سخن از انقلاب فرهنگی بمیان آورد و مبارزه طبقاتی جاری در آن زمان تا سطح پاكسازی بعضی خرابكاران و كارشكنان خارج از حزب ، پائین میاورد. همین زمینه نیز در"برنامه عمومی" بچشم میخورد: پیروزی های بزرگی كسب شده اند و حال نوبت مسئله اصلی رسیده است ـ یعنی پرداختن به برنامه "چهار نوگرائی".
در سخنرانی هواكوئوفن این نقل از مائو آمده بود كه "در چین هنوز سیستم كالائی و سیستم هشت درجه ای دستمزد برقرار است" اما او نتیجه گیری مائو را حذف كرد كه اگر اشخاصی
نظیر لین پیائو بقدرت دست بیابند، بآسانی میتوانند نظام سرمایه داری را مستقر سازند. از اینروست كه ما بیش از این باید به مطالعه متون ماركسیست ـ لنینیستی بپردازیم. از قلم انداختن این نتیجه گیری مائو، جوهر اساسی سخن او را حذف مینمود، به مسئله محدود ساختن حق بورژوائی اشاره ای گذرا شده بود. و بویژه از كاستن تفاوتهایی بین گروههای تولیدی سخن بمیان نیامد. برجسته تر آنكه گزارش هواكوئوفن از "تصفیه" در سطوح پائین حزب صحبت نمود ـ برای منحرف ساختن توجه توده ها از مبارزات جاری در سطوح بالای حزب. مسئله اصلی این كنفرانس نه اهمیت مكانیزاسیون مزارع بود و نه الویت به مدرنیزاسیون صنعت بود، علم و تكنولوژی، و صنعت دفاعی، بلكه نكته اساسی این بود كه توسعه اقتصادی چگونه باید باشد و این اینكه آیا انقلاب باید در موقعیت برتر قرار گیرد یانه. سخنرانی هواكوئوفن بی هیچ تردیدی مواضع او را نشان داد. و این موضع وی بمثابه اسلحه كلیدی در زرادخانه جناح راست جای گرفت.
در همان ماه، گروهی از اعضای "كمیته انقلابی تسین هوا" از پائین آمدن سطح آموزش بعلت تحولات ناشی از انقلاب فرهنگی شكایتی به مائو ارسال كردند. "چوچان سین" نیز قبلا در ژوئیه اینكار را كرده بود. مائو انتقادات كتبی آنها را برای دانشجویان و كاركنان دانشگاه فرستاد و از آنها خواست تا مباحثه ایگسترده بر سر مسئله خط صحیح آموزشی براه اندازند. مائو میدانست كه این امر به مبارزات مهمی دامن خواهد زد و سوالات بسیاری را مطرح خواهد كرد نظیر، چه مسئله ای در جریان است؟ واقع امر چیست؟ و چه كسانی پشت آن مخفی شده اند؟ صفبندی افراد بر سر مسئله حیاتی انقلاب آموزشی، موضعگیری آنان در رابطه با مسائل اساسی دیگر واضحتر نشان میداد. مائو در این رایطه گفت: "مسئله درگیر در تسین هوا یك مسئله انتزاعی نیست، بلكه تبلوری از میارزه جاری بین دو خط مشی است."
جناح راست در تابستان، "كارزار مطالعه تئوری دیكتاتوری پرولتاریا" را از جوشش انداخت ـ یا بهتر بگوئیم مورد سابوتاژ قرار داد ـ و بنوبه خود به ضد حمله دست زد. انتقاد از "حاشیه آب" و براه انداختن مباحثات بر سر مسئله آموزش از سوی مائو پاسخی به اقدامات گستاخانه جناح راست بود. بویژه باصطلاح "هرج و مرج" در عرصه آموزشی به جرقه ای تبدیل شد كه در نوامبر بر خرمن مبارزه علیه "وزش انحرافی راست" فرو افتاد.
"گروه چهار نفر" با تمام قوا وارد مبارزه در عرصه آموزشی شد و به رهبری آن پرداخت. چان چون چیائو در مورد دفاع از اصل رهبری طبقه كارگر در عرصه آموزشی، تداوم اصلاحات در سیستم امتحانی و اهمیت امتزاج یافتن مطالعه با فعالیت اجتماعی و تحقیقات، در تسین هوا سخنرانی كرد. در اینجا بود كه وی علنا چنین گفت: "پرورش دادن استثمارگران و اریستوكراتهای روشنفكر دارنده آگاهی و فرهنگ بورژوازی، یا پرورش دادن كارگران آگاه اما بدون فرهنگ، كدام را میخواهید؟ من شخصا كارگران بدون فرهنگ را بر اریستوكراتهای روشنفكر و با فرهنگ ترجیح میدهم." حكام كنونی چین این گفته چان چون چیائو را مستمسك این اتهام قرار داده اند
كه وی معتقد بوده كه كارگران به فرهنگ احتیاجی ندارند. در واقع نكته مورد اشاره او این بود كه كارگران به فرهنگ ضد كارگری احتیاجی ندارند كه جناح راست بر سر محدودیت آن اشك تمساح میریخت. این آگاهی سیاسی، مسئله ای مهم در مدارس، لابراتوارها، كارخانجات، و خلاصه در همه جا بود.
اینكه مائو همه چیز را زیر نظر داشت و خود هدف حمله قرار گرفته بود، در یك مقاله كه او در اواخر 1975 نوشت و بعنوان سرمقاله ویراستار در اول سال 1976 بچاپ رسید، روشنتر بچشم میخورد. در پاسخ به خط دن سیائوپین مبنی بر "سه رهنمود حلقه كلیدی اند"، مائو میگوید: "وحدت و ثبات به معنی نادیده گرفتن مبارزه طبقاتی نیست. مبارزه طبقاتی حلقه كلیدی است و هر مسئله دیگر وابسته بدان است." در همین زمان بود كه مائو در رابطه مستقیم با تلاشهای جناح راست جهت از بین بردن تحولات ایجاد شده توسط انقلاب فرهنگی، گفت: "واژگون نمودن احكام صحیح در تضاد با اراده مردم است." در كنار این حملات به دن سیائوپین و شركا، مائو دو شعر منتشر ساخت (سند شماره 25) كه مضمون آنها چنین بود كه توده ها چیزی بیش از سیر كردن شكم خود میخواهند، آنها دنیایی نوین را خواستارند و تنها با جرئت صعود به قله ها است كه میتوان دنیا را دگرگون ساخت. موضع این اشعار بوضوح جوابی بود به دن سیائوپین كه بدنبال بسیج توده ها بگرد كوته نظرانه ترین مشغله ها و منافع آتی شان بود و مجیز گذشته را می گفت. مبارزه آموزشی به موسسات دیگر نیز سرایت كرد و مائو در حال گستراندن مبارزه خطی به ورای حیطه آموزش بود. "برنامه عمومی" و خط مشی آن تحت حمله قرار گرفت و طراحان آن ـ بطور مشخص دن سیائو پین (و چوئن لای حامی وی) ـ تحت فشار واقع شدند.
چوئن لای در ششم ژانویه سال 76 درگذشت. تاثیر مرگ وی بر مبارزه در حال رشد دوگانه بود. جناح چپ كه میرفت ابتكار عمل را در دست گرفته و به افشای بیشتر دن سیائوپین بپردازد، حال كه دیگر چوئن لای وجود نداشت از او حمایت كند، حركت قاطعانه تریرا آغاز كرد. از سوی دیگر، مسئله جانشینی چوئن لای پیش آمده بود و هر دو جناح بر سر این مسئله مستقیما با یكدیگر برخورد داشتند. كارزار در حال رشد علیه دن سیائوپین به ابتكار مائو براه افتاده بود و تنها دخالت مائو بود كه دن سیائوپین را از نخست وزیری محروم ساخت. بعضی روزنامه های دیواری چنین بیان كردند كه مائو در مخالفت با عقیده اكثریت عمل نمود. و یه چین ین، لی سین نین، و چوته تا مدتها پس از آن جلسه كمیته مركزی دیده نشدند كه خود بیانگر عدم رضایت خاطر آنها از روند جریانات بود.
بدین ترتیب، هواكوئوفن بعنوان نخست وزیر موقت انتخاب گردید این حقیقت كه خود هواكوئوفن از پایه قدرت كافی برخوردار نبود، این انتصاب تنها بمعنای اتخاذ تدبیری مقتضی بود كه توسط تناسب قوای دو طرف دیكته شد. مائو و جناح چپ كه خواستار نخست وزیری چان چون چیائو بودند نتوانستند در تحمیل این خواست خود برتری یابند. از آنجا كه دن سیائوپین مورد انتقاد شدید مائو و توده ها بود، جناح راست نمی توانست بر او اصرار ورزد. در عین حال این جناح از
آنچنان قدرتی برخوردار بود كه بتواند بر انتصاب هواكوئوفن تاكید بورزد. اگرچه هواكوئوفن در جناح راست جای میگرفت ولی از آنچنان نفوذ و قدرتی مثل دن سیائوپین برخوردار نبود. بدین دلیل ـ و تنها بدین دلیل ـ بود كه هواكوئوفن "متفقا" از سوی دو جناح برگزیده شد.
اوضاع در حال تغییر و گذر بود و هر دو جناح بر حملات خود تاكید داشتند. اندكی بعد جناح چپ مقالاتی در مطبوعات حزبی منتشر نمود كه در آن به رهروان سرمایه داری اصلاح ناپذیر اشاه شده بود. جناح راست نیز بزودی وارد عمل شد. این جناح بین 92 فوریه و 5 آوریل تظاهراتی در پكن برگزار نمود كه در آخرین روز ذكر شده منجر به شورش گردید. در طی تظاهرات، كه با شركت هزاران نفر توسط جناح راست تحت لوای احترام به چوئن لای و سیاستهای وی (كه دن سیائوپین آنها را نمایندگی میكرد) برگزار شد و در واقع حمله به جناح چپ بود. وسایل نقلیه ارتش واژگون گشت و به آتش كشیده شدند و افرادی از مردم مورد حمله واقع گشتند. واقعه "میدان تین آن من" (سند شماره 27) در حقیقت حمله به شخص مائو بطور اخص و جناح چپ بطور عام بود. شعارهایی به درو دیوار نصب شده بودند: "دیگر زمان چین شی هوان بسر رسیده است". "مرگ بر اعلحضرت دواگر" "زنده باد چهار نوگرائی". و نیز شعارهای مشابهی شفاها ابراز میشدند. برای خواباندن این قائله از تلاشهای مشترك ارتش سرخ، پلیس و میلیشیا استفاده شد. اینگونه وقایع در شهرهای دیگر نیز بوقوع پیوستند.
جناح راست جسارت عمل یافته بود زیرا كه می بایست مبارزه علیه "وزش انحرافی راست" را كه میرفت به حملات مهم علیه نقاط استراتژیكی این گروه تبدیل شود، متوقف میكرد. هنگامی كه این غائله خاتمه یافت مشخص گردید كه جناح راست بدون مبارزه تسلیم نخواهد شد و در واقع به مقاومت خشن تری دست خواهد زد. خلاصه اینكه، این اقدام فراخوان و گوشزدی بود به هوادارانش كه "مبارزه ادامه خواهد یافت".
بنابراین، راست توانست با این تظاهرات به هدف فراخوان دادن و تحرك بخشیدن به پایه اجتماعی خود نائل گردد. این واقعه جناح چپ را نیز وادار نمود كه بلافاصله علیه دن سیائوپین ـ كه یك مهره مهم پشت پرده حوادث بود ـ واكنش نشان دهد. ممكن است عجیب بنظر رسد، ولی این واكنش كارزار علیه وی را كند كرد. دن سیائوپین از مسئولیتهایش كنار نهاده شد ولی این عمل نتیجه یك كارزار درازمدت كه خط او و ریشه های رویزیونیستی آنرا طی یك مبارزه و آموزش بی امان ایدئولوژیك كاملا "افشا" نموده باشد، نبود. بلكه برخوردی تشكیلاتی به وی بود ـ خلاصه اینكه از مسئولیتهایش خلع شد. و این در زمانی صورت میگرفت كه جناح چپ نمی توانست كسی را از سوی خود به نخست وزیری برگزیند.
دن سیائوپین بركنار گردید. جناح راست مجبور به گردن نهادن بر این تصمیم شد زیرا مخالفت با آن مخالفت با مائو بود ـ كه در بستر بیماری بود ـ در آن زمان بسود آنها نبود. از سوی دیگر، جناح راست مانع نخست وزیر شدن چان چون چیائو گردید و به دن سیائوپین اجازه داده شد كه همچنان صرفا عضویت حزب را دارا باشد. هواكوئوفن به حمایت جناح راست بعنوان نخست وزیر و
معاون اول صدر كمیته مركزی حزب انتخاب گردید. لی سین نین ـ یك راست رو بود كه قبلا در
سلسله مراتب حزبی در مرتبه برتر از هواكوئوفن قرار داشت ـ می توانست اولین كاندید جناح راست بعد از دن سیائوپین باشد. انتساب هواكوئوفن بخشی از سازشی بود كه جناح چپ برای خلاص شدن از شر دن سیائوپین بدان گردن نهاد. ادعای اینكه هواكوئوفن از سوی مائو كاندید بود، این نكته را نادیده میگیرد كه با توجه به توازن قوا وی تنها انتخاب بود. جناح راست دن سیائوپین را داد و هواكوئوفن را گرفت، و چان چون چیائو را كنار نگه داشت. این امر نشانه قدرت قابل ملاحظه جناح راست بود. و نیز مائو مانع اصلی بر سر راه حركت قاطعانه آنها علیه جناح چپ بود.
دیدگاه مائو در مورد مسئله جانشینی و تداوم مبارزه علیه جناح راست (زیرا كه وی می گفت "رهروان سرمایه داری هنوز در این راه گام برمیدارند") این بود كه بهترین امید جناح چپ در تعمیق یافتن كارزار علیه سیائوپین و كارزار "علیه وزش انحرافی راست" نهفته است كه احتمالا نه تنها برای ماهها بلكه برای سالها می بایست ادامه می یافت. از طریق بسیج توده ای جناح چپ می توانست قدرت كافی بدست آورد تا اكثریت كمیته مركزی را وادار نماید كه با آن ائتلاف كرده و یا كاندیداهای جناح چپ را برای مقامات مهم حزبی و دولتی بپذیرد. این امكان نیز وجود داشت كه جناح چپ نخواهد توانست در آن مقطع نیروهای لازم را برای پیروز شدن جمع كند و این بیش از پیش لزوم توسعه جنبش سیاسی را آشكار می ساخت. و آنچه كه جناح راست در پی آن بود از بین بردن جنبش بود.
از آنجا كه مائو مبتكر براه انداختن كارزار "انتقاد از دن سیائوپین" و "وزش انحرافی راست" بود هواكوئوفن مجبور به نشان دادن حمایت از آنها بود. از نظر جناح چپ گذاردن هواكوئوفن در موقعیتی كه مجبور به حمایت از جنبش باشد، مهم بود چرا كه در صورت چسبیدن او به راست ماهیت اپورتونیستی اش آشكارتر می گشت این بمعنای نفی امكان جلب هواكوئوفن در نتیجه رشد مبارزه نمی باشد، اما چپ نه بروی این موضوع حساب باز كرده بود و نه بر او اتكا میكرد. و اما در مورد اظهار نظرهای مائو در باره وی ـ "كه با بودن تو در مسئولیت خیال من جمع است" ـ باید گفت كه اگر هم حقیقت داشته باشد كه مائو چنین چیزی را گفته است، فقط می تواند در چارچوب این نبرد بر سر جانشینی معنا پیدا كند. نبردی كه در آن راست توان تحمیل كاندیدای "سازش" خود را داشت و چپ نیازمند آن بود كه جلوی بقدرت رسیدن عناصر قدرتمندی كه اصلاح ناپذیر بودن آنها مسجل بود، را بگیرد.
لازم به یادآوری است كه هواكوئوفن دست پروده چوئن لای بود. هواكوئوفن از حیثیت و سابقه یك مبارز انقلاب فرهنگی برخوردار نبود. حمایت وی از كلكتیویزه كردن "جهش بزرگ به پیش" (به شیوه بوروكراتیك خویش) و پشتیبانی اش از انقلاب فرهنگی (لنگ لنگان و تبعیت از "مد" روز)، ماهیت او را كمتر از عناصر سرسخت جناح راست تیره و تار ساخته بود و از این نظر مهره بسیار مفیدی برای جناح راست بحساب می آمد.
كارزار انتقاد از دن سیائوپین
بعد از این مبارزه بر سر جانشینی چوئن لای كارزار "انتقاد از دن سیائوپین" و كارزار "بر وزش انحرافی راست غلبه كنیم" اوج یافتند. مائو در 1976 در رابطه با مبارزه در عرصه آموزشی و غیره گفته بود كه "واژگون كردن احكام صحیح در تضاد با اراده خلق است." یك كارزار عظیم كه میلیونها نفر در آن درگیر شدند در انتقاد از سیاستهای رویزیونیستی دن سیائوپین در عرصه های آموزش، فرهنگ، علم و تكنولوژی، صنعت و حمل و نقل، و بازرگانی خارجی و كلا تسلیم طلبی وی با امپریالیسم و سیاستهای خرابكارانه اش در كشاورزی سوسیالیستی برپا گردید. اینها مهمترین زمینه هایی بودند كه نظرات رویزیونیستی دن سیائوپین در آنها مورد بررسی واقع شده اند. مقالاتی از سوی كارگران انتشار یافت كه در آنها بطور گسترده شباهت میان "اصلاحات" دن سیائوپین در زمینه مدیریت و سیاستهادی اقتصادی شوروی ( منجمله تاسیس تراستها) را بر می شمردند. مقالات فلسفی متعدد در باره رابطه بین تئوری و پراتیك در فعالیتهای علمی و اهمیت قبول این اصل كه پراتیك تعیین كننده است، منتشر شد. جلسات عمومی بسیاری برای مباحثه در این مسائل تشكیل گردید.
همچنین، در بهار 1976 درباره پیدایش و ماهیت رهروان سرمایه داری در حزب بیانیه ای منتشر شد. این بیانیه دنباله همان تفكر سابق مائو بود كه طی "جنبش آموزش سیاسی" در 1964 تكامل یافته بود و طی آن از تضاد آنتاگونیستی میان طبقه بوروكرات و طبقه كارگر و از مسئله مسئولین حزبی كه براه سرمایه داری می روند، سخن رانده بود (كه در انقلاب فرهنگی تبلور یافت). مائو توضیح داد: "پس از انقلاب دمكراتیك كارگران و زحمتكشان و قشر تحتانی دهقانان میانه حال آرام ننشسته اند، و خواهان انقلاب هستند. از سوی دیگر، عده ای از اعضا حزب مایل به پیش رفتن نیستند. بعضی دیگر حتی عقبگرد كرده و به مخالفت با انقلاب برخاسته اند. چرا؟ زیرا كه آنها به مناصب عالیرتبه رسیده اند و خواهان حفظ منافع این مناصب عالیرتبه هستند."
مائو در ادامه صحبتش درباره همین اشخاص می گوید: "خود آنها هم در انقلاب سوسیالیستی زیر آتش حمله واقع می شوند. هنگام تحول كئوپراتیوی در كشاورزی بعضی از افراد حزبی با آن مخالفت كردند. زمانی كه نوبت به انتقاد از حق بورژوایی می رسد اكراه نشان میدهند. شما در حال انجام انقلاب سوسیالیستی هستید و هنوز نمی دانید بورژوازی كجاست. بورژوازی در حزب لانه كرده است ـ كسانی كه در قدرت هستند و راه سرمایه داری برگزیده اند. رهروان سرمایه داری هنوز در راه سرمایه داری گام بر می دارند."
بنابراین، بودند بسیار افرادی كه در مقطع خاصی به انقلاب پیوستند لیكن طرز تفكر و ایدئولوژی آنها پابپای تكامل مسائل و انقلاب رشد ننمود. این امر بویژه در مورد كسانی صادق بود كه در مرحله انقلاب دمكراتیك به حزب پیوسته بودند. آنها بورژوادمكراتها بودند كه در واقع قشر بزرگی را در حزب تشكیل میدادند (سند شماره 39). این بدان معنا نیست كه این افراد از ابتدا وصله ناجور بودند و یا به انقلاب خدمت نكردند، بلكه بعضی از آنها پابپای انقلاب و وظایف نوین پیش
نیامدند. افكار آنها دستخوش تحول انقلابی نشد و به مرحله قبلی انقلاب چسبیدند، یعنی مرحله ای كه در آن مسئله بیرون راندن امپریالیستها و سرنگون ساختن ارتجاعیون داخلی بویژه طبقه ملاكین فئودال بود. از نظر آنها انقلاب حال دیگر به اهداف خود نائل آمده است یعنی زمینه ای را بوجود آورده كه بر آن اساس می توان چین را به یك كشور قدرتمند تبدیل نمود. بسیاری از آنها رفتاری بوروكراتیك و خودپرستانه در پیش گرفتند، و از گذشته خود بعنوان سرمایه ای جهت حفظ
موقعیتشان استفاده كرده و خود را از انتقاد پذیری مبرا میپنداشتند. بسیاری از این كادرها به مقاومت در برابر انقلاب نیز دست زدند. زیرا كه یا نمی توانستند انجام آنچه را كه باقی مانده بود درك كنند و یا اینكه چنین تشخیص داده بودند كه انجام تحولات بیشتر ممكن است منافع و موقعیت استثنائی آنها را بر هم زند.
پایه مادی امتیازاتی كه آنان سعی در حفظشان داشتند در چیزهایی از قبیل حق بورژوایی در توزیع و تفاوت بین كار یدی و فكری كه محدود نمودن آنها جهت تكامل انقلاب یك وظیفه وضیفه اصلی بود، قرار داشت. ما می پرسیم (بقول مائو) كیست كه از به نقد كشیدن حق بورژوایی اكراه دارد؟ چه كسی فكر می كند این محدود كردن "چپ روی " است و مانع مدرنیزاسیون میگردد؟ گروه "چهار نفره"، یا كسانی نظیر چوئن لای، دن سیائوپین، هواكوئوفن؟ و چرا این مسئله چنین خط تمایزی است؟ زیرا كه پایه های مادی احیا سرمایه داری در وجود حق بورژوایی قرار دارد و دیدگاه هر فرد در مورد این مسئله ـ اینكه حق بورژوایی توسعه یابد و یا محدود شود ـ بیانگر موضع وی است كه در جهت انقلاب خواهد ایستاد یا علیه آن. این فرمول مائو كه بورژوازی در حزب است مورد طعن و لعن رویزیونیستهای حاكم قرار گرفت (ضمیمه شماره 7). این مسئله قابل درك است. روی سخن مائو با آنها و در مورد رشد آنهاست. درنتیجه تحولات در توازن نیروهای طبقاتی و تعمیق انقلاب، حیات اقتصادی بورژوازی دیگر در گرو اعمال مالكیت خصوصی بر كارخانجات و سیستم پرداخت بهره نیست، بلكه وجود حق بورژوایی در زیربنای اقتصاد سوسیالیستی است كه اگر اجازه رشد یابد به مالكیت سرمایه داری تبدیل میشود. بطور مثال، اگر اختلاف توزیع بین مدیران و كارگران تولید كننده محدود نشود و مدیران خود را از كار تولیدی معاف كنند، پس دستمزدهای سطح بالا و پاداشهای این مدیران بتدریج ماهیتی استثمارگرانه می یابند و این همه در حالی است كه مالكیت خصوصی رسما وجود ندارد. در جامعه سوسیالیستی، از نظر سیاسی، قدرت بورژوازی در تشكلات جداگانه ای كه خواهان بازگشت سرمایه داری باشند نهفته نیست. بلكه در بعضی فرآكسیونها و ستادهای درون حزب كمونیست كه خود را بدور یك خط مشی رویزیونیستی سازماندهی میكنند، است.
موقعیت اجتماعی ـ در ساختارهای حاكم بر جامعه ـ كه رهروان سرمایه داری از آن برخوردارند و ایدئولوژی كه حامل آن هستند، آنها را به هسته بورژوازی و فرمانده نیروهای اجتماعی آن تبدیل می كند. خط مشی مائو، نوعی چاره جوئی جهت مقابله با یورش رویزیونیسم در بالاترین
رده های حزب و نشان دادن خطرناكترین منبع احیا سرمایه داری در آنجا بود. این ضربه ای قاطع بود علیه "ناجیان فروتنی" همانند چوئن لای، و هواكوئوفن كه به توده ها می گفتند: به مقامهای خود بچسبید، فرمانبردار و كوشا باشید و غم نخورید كه رهبران خوبند و حزب كشور را بطور كلی در چه سمتی می راند.
انتقاد از "سه علف هرزه" (بویژه رجوع كنید به سندهای شماره 30 ـ 31 ـ 32 ـ 35) و درك مفهوم وجود بورژوازی در درون حزب (رجوع كنید به سندهای شماره 39 ـ 40) اصلی ترین مضامین ایدئولوژیك و سیاسی كارزار "انتقاد از دن سیائوپین" و "وزش انحرافی راست" بودند. این مبارزه ای در دفاع از "موازین نوین" و آماده سازی توده ها برای یك زورآزمائی جدی تر با رویزیونیستها بود.اما خطرات و فرصتها بالا رفته بود. در مقایسه با كارزارهای پیشین ـ علیه لین پیائو و كنفسیوس، مطالعه تئوری دیكتاتوری پرولتاریا و مبارزه و مقابله با رویزیونیسم و انتقاد از تسلیم طلبهائی مانند قهرمان رمان "حاشیه آب" ـ این كارزار از ماهیتی علنی و گاهی خشونت آمیز با نیروهای جناح راست در مقیاس وسیع برخوردار بود. مبارزه طبقاتی بنحوی تكامل می یافت كه تا اوائل 1976 دیگر برخوردهای بین ستادهای فرماندهی دو جناح همه جانبه بود. اقتصاد كشور و دیگر نهادها تحت تاثیر این مبارزات قرار داشتند. در بسیاری نقاط كشور اعتصاب و درادارات حزبی و دولتی تحصنهائی صورت گرفت. و وزرای آموزش و پرورش و راه آهن از كار بركنار شدند.
از همان ابتدا مبارزه علیه باند رویزیونیستی توسط جناح راست سد شد. مقامات استانها در بسیاری موارد آب سرد بر این آتش گرم می ریختند. برخلاف استدلالات ظاهربینانه كه ملاط آن توسط حكام كنونی چین تامین می شود، این جناح راست بود كه بیشترین استفاده را از بهم ریختگی و بی نظمی و ایجاد هرج و مرج می برد. چرا كه آب را
گل آلود كرده و مسائل مورد مشاجره را خدشه دار می نمود، خود را از زیر آتش حملات بیرون می كشید و به تمایل توده ها به برقراری نظم دامن می زد و راست این تمایل توده ها را به این معنا ترجمه می كرد كه: "دیگر جلوی كارزارها را بگیرید." آنها برای ممانعت بعمل آوردن از پیشرفت این كارزار و حمله به جناح چپ هر مستمسكی ـ حتی زلزله ـ را دست آویز قرار میدادند.
در واقع، زلزله اواخر ماه مه بهانه ای بدست آنها داد كه از شدت كارزار بكاهند. آنها چنین عنوان میكردند كه چگونه ممكن است سیاست بر زندگی و رنج انسانها ارجحیت داشته باشد. جناح چپ بالعكس چنین می گفت كه استمداد و استمالت از زلزله زدگان باید با این كارزار پیوند یابد. (سند شماره 42). این كاملا یك موضع صحیح ماركسیستی بود زیرا كه انسان از طریق جامعه ـ جامعه طبقاتی در این عصر از تاریخ ـ علیه طبیعت مبارزه می كند.
گذشته از تلاشهای سیاسی جناح راست برای استفاده از زلزله جهت در هم كوبیدن جنبش توده ای در حال رشد، در حقیقت مسائل مهم سیاسی ای بوسیله زلزله بوجود آمده بودند كه
حل آنها بر كار امدادگرانه تاثیر می نهاد. آیا كارگران برای كار اضافی امدادگرانه در مناطق زلزله زده باید دستمزد اضافی دریافت دارند؟ آیا باید از افراد در ازای استفاده مواد و مصالحی كه جهت ساختمان و سرپناه بكار رفته است پول بگیرند؟ این خانه ها به چه كسانی تعلق می گیرند؟ جناح راست از زلزله برای اشاعه ترس از بی نظمی ها استفاده نمود و خرافات سنتی را دراین رابطه به خدمت گرفت. جناح چپ از طریق نشریات تبلیغ می نمود كه زلزله انقلابیون را مایوس و دستپاچه نمی كند. فی الواقع اینگونه مصیبتها می تواند آنان را آبدیده و با تجربه سازد. این كارزار، مبارزه ای بسیار شدید بود. جناح راست همچنین، از زلزله برای محكم نموده پایه اش در درون ارتش كه در كار امدادگری به وسعت زیاد دخالت داشت، استفاده نمود. آنها با در دست گرفتن مسئولیت كارهای امدادگرانه تلاش كردند كه از هواكوئوفن چهره ای مردم دوست ترسیم بكنند كه بجای فرو رفتن در "بگو و مگوهای بیهوده" بدنبال التیام توده هاست. و یا خود را چنین می نمایانند كه مسئول این كار هستند.
هواكوئوفن نیز كاملا خود را درون جناح راست یافته بود زیرا كه میدانست در صورت تعمیق مبارزه ای كه جناح چپ به پیش میبرد وی و نیز آنان كه با او در رابطه بودند، مورد آماج حمله خواهند شد. و نیز تشخیص داده بود كه كفه ترازوی جناح راست سنگینتر شده است. مسئله مهمی كه هردو جناح به آن فكر می كردند این بود كه كدام خط و گروه ـ چهار نفر یا جناح راست ـ پیروز می شود. این مسئله در مباحثات چند سال آخر خود را متبلور ساخت ـ بویژه در مسئله، مدرنیزاسیون یا مبارزه طبقاتی، كدام حلقه كلیدی اند؟ كه اكنون به جدالی علنی ارتقا یافته بودند. اختلافات و رقابتها كه بدون شك درون جناح راست بسیار بود، در خدمت به كوبیدن جناح چپ و خط انقلابی آنها، كنار نهاده شد. هنگام مرگ مائو در نهم سپتامبر، مبارزه تشدید یافته بود. جناح راست مرگ مائو را بمثابه چراغ سبز جهت اقدام قطعی علیه جناح چپ تلقی كرد، زیرا كه مائو حامی جناح چپ بود. بنا بقول منابع موثق، مائو پیش از مرگ دو كار انجام داد: یكی اینكه با دفتر سیاسی ملاقات نمود. دوم اینكه شعری از برای چیان چین سرود و در آن جناح راست را متهم ساخت كه برای انجام نقشه هایشان منتظر مرگ وی هستند. و توضیح داد كه با چیان چین برخورد صحیح صورت نگرفته و او باید مبارزه را به پیش ببرد. وی همچنین متذكر شد كه باید علیه هر دو ابرقدرت آمریكا و شوروی مبارزه شود.
كودتا
مهمترین اشخاص مجری كودتا عبارت بودند از یه چین یین، هواكوئوفن، چن سی لین و وان تون سین، و دن سیائو پین از نقش قدرتمندی در پس پرده برخوردار بود. یه چین یین از 1971 قاطعانه كنترل نیروهای مسلح در اختیار داشت. او در رابطه نزدیك با چوئن لای و نیز دشمن سرسخت جناح چپ بود. وی بیش از هر فرد دیگری در كودتا نقش داشت و از وفاداری بسیاری از فرماندهان ارتش برخوردار بود. و در بهترین موقعیت برای اقدام علیه جناح چپ قرار گرفته بود.
هواكوئوفن بدون حمایت یه چین یین محلی از اعراب نداشت.
چن سی لین فرمانده ارتش آزادیبخش خلق در ناحیه پكن بود. واحد ویژه 8341 مامور محافظت از محل سكونت رهبران عالیرتبه حزب تحت فرماندهی ون تانگ شین قرار داشت. این ون تانگ بود كه می بایست "چهار نفر" را دستگیر سازد. و همكاری وی با یه چین یین و چین سی لین موید این اطمینان بود كه پكن بدون درگیری مهم از درون فتح خواهد شد. برای اینكه وانمود شود كودتایی روی نداده و تحولات، تداوم همان خط مشی مائو است هواكوئوفن مورد استفاده جناح راست قرار گرفت ـ اگرچه آنها می توانستند بدون وجود او نیز كار خود را به پیش برند. بنظر می رسد كه یه چین و دیگر نیروهای سرسخت جناح راست او را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند و او با كمال میل آن را پذیرفت و در شش اكتبر چهار نفر دستگیر شدند، و بطور موقت نقطه پایانی بر دوره صدر مائو و حكومت پرولتری در چین نهاده شد.
در اینجا قصد ما بررسی علت شكست جناح چپ نیست ولی به بعضی نتیجه گیری ها می توانیم دست یابیم. آشكارترین واقعیت این بود كه جناح راست از قدرت زیادی برخوردار بود ـ بیش از آنچه كه بعد از پیروزی های انقلاب فرهنگی فكر می شد. این مائو بود كه می گفت به انقلابات متعدد دیگری نیز احتیاج است و او بود كه خطر احیای سرمایه دار ی را گوشزد می كرد. راست توانست دست به كودتا بزند چرا كه رهبری ارتش عمدتا در كمپ آنان بود، این شامل سلسله مراتب مركزی ارتش می شد كه بسیاری از آنان طی انقلاب فرهنگی مورد انتقاد قرار گرفتند و بعضی رهبران ارتش در كارزار ضد لین پیائو به نیروهای چوئن لای پیوستند. بعضی از فرماندهان ارتش همانند چن سی لین كه در آغاز كارشان با دن سیائوپین در رابطه بودند ولی در انقلاب فرهنگی از مائو حمایت كردند. چن سی لین در سالهای آخر در كنار جناح چپ قرار می گرفت ولی هنگامی كه بوی پیروزی جناح راست به مشام رسید بدان سوی چرخید.
اما كلا، ارتش پایگاه جناح راست بود. انقلاب فرهنگی نتوانسته بود عمیقا بدرون ارتش نفوذ نماید. مسئله لین پیائو بهانه بدست جناح راست داد كه بتواند بسیار ی از جنبشهای سیاسی مهم را از ارتش بدور نگهدارد. جناح راست از بعضی ویژگیهای هدایت جنبشهای سیاسی در ارتش برای اینكه بالكل نیاز براه انداختن این جنبشها در ارتش را نفی كند، سوءاستفاده می كرد. و این بنوبه خود تمایلات تخصص گرایی كه بناگزیر در ارتش سربلند می كند، دامن می زد. اكثر تحولاتی كه در سالهای آخر در ارتش انجام یافت ابعاد درگیری ارتش در اداره امور را كاهش میدادند و اما این بمعنای كاهش نفوط رویزیونیستها در آن نبود. بالاخره اینكه، مباحثات جناح راست مبنی براینكه اگر قرار باشد چین در مقابل تجاوز شوروی پایداری كند، مدرنیزاسیون در ارتش نیز ضروری است، هواداران زیادی در ارتش پیدا كرده بود كه خواهان اسلحه های پیشرفته بودند و حتی بعضی افسران آن دكترین "جنگ توده ای" مائو را در این دوران منسوخ و نوعی خودكشی میدانستند.
جناح چپ از این مشكل آگاه بود و توانست چان چون چیائو را در راس "بخش سیاسی عمومی
ارتش آزادیبخش خلق" قرار دهد. اما او نمی توانست تحولات اساسی ایجاد كند. در مارس 1975، وی بحث بر سر "كارزار دیكتاتوری پرولتاریا" را در بین افسران براه انداخت كه با مقاومت و مزاحمت بسیاری روبرو گردید. جناح چپ، كارزارهایی را در نیروی دریایی براه انداخت اما نتوانست حمایت قابل توجهی در ارتش كسب كند. میلیشیا كه به ابتكار جناح چپ پس از كنگره دهم حزب بازسازی شده و قدرت یافته بود، بعنوان جایگزین ارتش آزادیبخش خلق محسوب نمی شد. این واقعیت كه میلیشیای شانگهای متعاقب كودتای ششم اكتبر در برابر ارتش آزادیبخش خلق مقاومت نمود خود بیانگر وجود تاثیرات انقلابی در درون آن بود.
جناح راست علیرغم جابجایی های سریع درون ارتش، دارای امتیازات دیگری نیز بود. در طی این دوره جناح راست در رده های مختلف دستگاه دولت و حزب از قدرت برخوردار بود. جناح چپ اگرچه توانسته بود برای حمایت از خط مشی خود در كنگره دهم نیروهایش را صف آرایی كند و كارزارهایی طی سالها براه اندازد ولی انجام تصمیمات اتخاذ شده قدرت بیشتری می طلبید. جناح راست چوب لای چرخ كارزارهای سیاسی می گذاشت و با در اختیار داشتن مناصب كلیدی، دستاوردهای انقلاب فرهنگی را پایمال می كرد. و مائو از آزادی عمل برخوردار نبود.
دوم اینكه، جناح راست چوئن لای را داشت كه سمبل انقلاب چین و مهمتر از آن ثبات بود. او نقطه اتكایی بود برای بسیاری از كادرها، روشنفكران و توده هایی كه از تداوم انقلاب طی دهه 1970 خسته بودند. خط مشی ی كه وی نمایندگی میكرد و تبلیغ مینمود این بود كه "اقتصاد نابسامان است"، "موازین نوین" كارساز نیستند، و مبارزات سالهای اخیر راه بجایی نبرده اند و موجب "آنارشی شده اند". بویژه در دوره رودررویی با تهدید شوروی، دوره نوینی آغاز شد كه تبلور خود را در "سه علف هرزه"نشان میداد و بعنوان یك خط رسمی در چین كنونی ستوده می شود. راست از چوئن لای حداكثر استفاده را میكرد. زمانی كه سیاست آنها با مقاومت و مخالفت برخورد میكرد، شبح چوئن لای را علم میكردند تا با احساساتی كردن مردم برای سیاستهای خود حامی جمع كنند.
جناح راست از تهدید ملموس از جانب شوروی و مشكلات واقعی اقتصادی كاملا بهره گرفت و چنین مطرح كرد كه برای اینكه چین دوباره بتواند خود را جمع و جور كند، وقت تنگ است. آنها می گفتند كه مبارزه طبقاتی در بسیاری امور مهم دیگردخالت كرده و كینه جویانه دست به "تصفیه" می زدند. همانگونه كه مائو می گوید آنان كه امحاء مبارزه طبقاتی را موعظه می كنند بدون شك به حمله به نیروهای انقلابی دست خواهند زد.
جناح راست نیروی قدرتمندی برای مقابله كردن بود چوئن لای حتی توانست برای خلع سلاح جناح چپ از وجه تشابه خویش با مائو در چشم توده ها استفاده كند. اشكال وضعیت از آنجا ناشی میشد كه بسیاری از كادرهایی كه در طی انقلاب فرهنگی مورد انتقاد قرار گرفته بودند به فراخوان حركت رو به پیش انقلاب پاسخ مثبت نمی دادند. آنهایی كه بدون اینكه تغییر كنند به مناصب سابق خود بازگشته بودند، بوضوح بازگشت به اوضاع پیشین را انتظار می كشیدند.
اما در میان نیروهای صادق نیز بودند بسیاری كه میترسیدند با نكشاف جنبشهای توده ای مناصب خود را از كف بدهند. در دوره"هرج و مرج" در عرصه آموزشی، بسیاری از مربیانی كه روی خوش به دستاوردهای انقلاب فرهنگی نشان داده بودند، هنگامی كه این دستاوردها مورد حمله قرار گرفت، منفعل برخورد كردند.
نقش مائو در طی مبارزات عظیم سالهای 76 ـ 1973 چنین بود: وی كارزارهای مهم سیاسی در این دوره براه انداخت و از جناح چپ و "چهار نفر" كه هسته مركزی چپ را تشكیل میدادند حمایت فعال نمود. كارزارهای "علیه لین پیائو و كنفسیوس"، "مطالعه دیكتاتوری پرولتاریا"، "مبارزه و مقابله با رویزیونیسم"، "كارزار حاشیه آب"، "انتقاد از دن سیائوپین"، و "وزش انحرافی راست"، همگی جناح راست را بمثابه خطر عمده مورد حمله قرار داده بود. مائو در مورد رابطه با این كارزارها رهنمودهای مهمی صادر كرد و در لحظات حساس در آنها دخالت نمود. مثلا دخالت و اصرار وی در انتشار یافتن مقالات یائوون یوان، و چان چون چیائو، و بر اخراج دن سیائوپین در 1976. مائو هیچ ابهامی در مورد دن سیائو نداشت. در مورد او گفت: "این شخص مبارزه طبقاتی را درك نمی كند، او هیچگاه به این حلقه كلیدی رجوع نكرده است. دیدگاه او در مورد "گربه سفید، گربه سیاه" تفاوتی میان ماركسیسم و امپریالیسم قائل نمی شود." او چیزی از ماركسیسم ـ لنینیسم نمیفهمد، و بورژوازی را نمایندگی می كند. او قبلا گفته بود كه "هرگز از دیدگاه صحیح منحرف نخواهد شد". نمی توان روی این حرف او حساب كرد."
آیا هیچ نشانه ای در این رابطه وجود دارد كه چوئن لای، دن سیائوپین، و هواكوئوفن بنوعی نقش مهمی در حمایت از كارزارهای "علیه كنفسیوس"، "مطالعه تئوری دیكتاتوری پرولتاریا"، و یا "كارزار حاشیه آب" ایفا نمودند؟ نه، بهیچوجه چنین چیزی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد زیرا كه این كارزارها خط سیاسی خود آنها را هدف قرار داده بود. حكام كنونی چین چگونه برخوردی نسبت به این كارزارها دارند؟ آنها یا از كنار این كارزارها با سكوت می گذرند و یا به آنها افترا می زنند. چرا كه نه؟ این كارزارها علیه همان خطوطی بود كه امروزه توسط حكام چین ماركسیستی قلمداد می شود. و اما در مورد مبارزه علیه دن سیائوپین و وزش انحرافی راست، تقریبا واضح است كه دن سیائوپین چه نقشی در آنها ایفا نمود ـ و این امر در مورد چوئن لای پیش از مرگش نیز صدق می كند.
تهمتها و افتراهای شخصی علیه "چهار نفر" حكایت از ورشكستگی حكام كنونی چین می نماید. شیوه حمله این چنین بود كه ابتدا چهار نفر كمونیست را كه در ارتباط نزدیك با
انقلاب فرهنگی و مائو بودند جدا كرده، و تمركز حملات را نه بر خط سیاسی آنها بلكه بر داستانهای دهشتناك و ساختگی خویش گذاردند و گفتند كه "این گروه "غاصب" هستند و هرگز گامی صحیح برنداشته اند، و بجز داشتن زندگی فاسد و منحط و تلاش در كسب قدرت كاری انجام نداده اند، چان چون چیائو مامور گومیندان بود و چیان چین از اول یك خائن بود و مثل ستاره های سینما زندگی میكرد" (كه در لفافه بیانگر این است كه چیان چین فاحشه ای در پوشش دروغین بود). تهمتها و افتراهای گوناگون علیه آنان شایع گردند بر این مبنا كه : دروغ هرچه بزرگتر باشد.... و با گذشت زمان به باور می نشیند.
رویزیونیستهای چینی اتهام میزنند كه "گروه چهارنفره توجهی به تولید نداشت." گواه این مدعا چیست؟ مطمئنا این امر در شانگهای صادق نبود چرا كه پیشرفتهای تكنیكی و روابط كئوپراتیوی شركتها ابتدا در آنجا ارائه می شد (سندهای شماره 10 ـ 20 ـ 23). شانگهای شهری بود كه بیشترین تعداد كارگران متخصص را به سایر نقاط چین صادر می نمود. پس دلایل شما كجاست؟ حتما اطلاعیه های تحریف شده یا نقل قولهای دم بریده را شاهد می آورید.
"گروه چهار نفره مایل نبود كه ترنها سر موقع حركت كنند." مشكل بتوان گفت كه كدام عجیبتر است: خود اتهام ـ كه بسیار مضحك است ـ یا این حقیقت كه رویزیونیستهای حاكم بر چین فكر می كنند مردم این مزخرفات را باور می كنند؟ "چهار نفر" چكار كردند؟ آیا برنامه حركت ترنها را در دست گرفتند و سپس به مامورین ترنها بی سیم زدند كه پانزده دقیقه دیرتر حركت كنند؟ یا مسئله این است كه است كه آنها برای اینكه ترنها بموقع حركت كنند از موسولینی تقلید نمیكردند؟
حتی بفرض اینكه "چهار نفر" گفتند كه آنها ترنهای سوسیالیستی ی را كه دیرتر حركت میكنند بر ترنهای سرمایه داری ی كه سروقت حركت میكنند، ترجیح میدهند. باید كاملا روشن باشد كه منظور آنها چه چیزی و چه كسانی بود. این جناح راست بود كه می گفت توده ها نمی توانند ترنها را سر وقت به حركت در آورند و فقط متخصصین و به كار واداشتن توده ها توسط قوانین خشك، از عهده این كار بر می آیند. این رویزیونیستهای غرق در التقاط، اتهامات پوشالی ارائه میدهند: "مخالفت یكجانبه نسبت به سود در اقتصاد" و یا "مخالفت یكجانبه نسبت به انضباط" (شاید همین روزها اتهام "مخالفت یكجانبه با ترنهایی كه سرموقع حركت می كنند" را نیز علم نمایند). آنها این اتهامات را بر سر زبانها می اندازند و می گذارند تا بلكه باصطلاح این انحرافات بمثابه مسئله اصلی جا بیفتند ـ و مشخص است كه اینها مشكلات اصلی نیستند ـ تا در پرتو آن، رویزیونیسم خود را مترقی و مناسب جا بزنند.
اتهاماتی كه علیه "چهار نفر" اقامه می شد نمیتوانند انگیزه های واقعی حكام كنونی چین را پنهان كنند. از نظر اینان مدرنیزاسیون و "نظم عظیم" ،آن هدف غایی است كه طبقه كارگر برایش مبارزه كند. می گویند كه "چهار نفر" تولید را مضمحل كرده و به مردم اجازه اظهار عقیده نمی دادند. آیا به وضوح روشن نیست كه این اتهامات بدین خاطر مطرح می شوند كه اضمحلال انقلاب و سركوب كسانی كه شهامت اظهار عقیده و عمل كردن علیه ضد انقلاب را دارا هستند، عین عدالت جلوه دهند؟ بعلاوه لفظ "باند چهار نفره" اسم رمز یا اسم مستعار خود مائوتسه دون است، چرا كه "چهار نفر" از خط مشی وی حمایت كرده و برای آن مبارزه مینمودند و در صف اول كارزارهایی كه خود مائو مبتكر آن بود قرار داشتند. هنگامی كه مائو در قید حیات بود دن سیائوپین بزیر آورده شد و تنها پس از مرگ مائو و در غیاب مبارزه وی علیه جناح راست بود كه
دن سیائوپین یكه تازی كرده و "چهار نفر" بزیر كشیده میشوند. خلاصه اینكه، حمله به "چهار نفر" حمله عنان گسیخته به مائو و خط سیاسی اوست. رویزیونیستها كه همه پلیدیها را به "چهار نفر" نسبت داده اند، اكنون آنان را با خط مشی مرتبط میكنند ـ كه در واقع نیز این چنین است.
آخرین مبارزه علیه جناح راست از ابتدا تا بخش اعظم، خلاف سالهای آغازین انقلاب فرهنگی، شكل شورشها و جنبشهای عظیم را بخود نگرفت. یكی از ویژگیهای برجسته این كارزارها سمت وسوی گسترده آموزشی آنها بود، مثل "مطالعه تئوری دیكتاتوری پرولتاریا"، "انتقاد از كنفسیوس" و غیره. این ویژگی را شرایط ملی و بین المللی تحمیل كرد. از سالهای آغازین انقلاب فرهنگی و بخاك مالیده شدن پوزه آمریكا در ویتنام و آغاز
قدرت نمایی شوروی ها بمثابه یك ابر قدرت در سطح جهانی، خطر جنگ بطور قابل ملاحظه ای افزایش یافته بود. اوضاع اواسط دهه 1970 این ضرورت را مطرح ساخته بود كه تا سر حد امكان مبارزه به شیوه ای متفاوت دنبال گردد.
همچنین اوضاع خود چین در اینكه مبارزه تا حد زیادی خصلت آموزشی بخود بگیرد نیز دخیل بود. زمان لازم بود كه توده ها را از نظر ایدئولوژیك آماده سازد تا هنگام رسیدن به نقطه عطف مبارزه آنها در قوی ترین موقعیت ممكن باشند. و در رابطه با این حقیقت نیز بود كه جنبشهای توده ای نمی تواند تا بینهایت با یك شدت ادامه یابند. توده ها تا حدودی بسختی می توانستند عمق مسئله فرار لین پیائو در 1971 و دردسرهای بسیاری را كه جناح راست ایجاد مینمود، درك كنند. علاوه بر اینها مسئله چوئن لای بود كه بسادگی قابل برخورد نبود. آیا سالها مبارزات مختلف لازم نبود تا یك جنبش توده ای شكل بگیرد كه بتواند لیوشائوچی را كاملا افشا و ترد نماید؟ این امر صرفا از 67 ـ 1966 آغاز نشد.
آنچه كه برای مائو همیشه اصل بود، خط بود ـ نه دست زدن به یك تصفیه مختصر، بلكه مسئله او براه انداختن جنبشی بود كه توده ها بتوانند مسائل مطروحه را درك كنند، قدرت و شور خود را نشان دهند و سطح آگاهی خویش را در مورد سره و ناسره بالا برند. بعلاوه، این مساعدترین عرصه ای بود كه بدانوسیله می شد بسیاری را كه از خطوط نادرست بودند جذب نمود. همچنین ، از نظر تاكتیكی بنفع انقلابیون نیست كه هنگامی كه صف بندی های دو جناح هنوز مشخص نشده و جا نیفتاده به حمله قاطع و نهایی علیه جناح راست اقدام كنند. بدین ترتیب، مائو دست به راه انداختن و انكشاف جنبشهای سیاسی زد كه عمدتا جنبه آموزشی داشته و برای ایجاد مناسبترین شرایط ممكن برای نیروهای انقلابی بود تا بتوانند دشمنان قدرتمند داخلی را شكست دهند.
رهنمود مائو در اواخر 1974 در مورد مطلوبیت ثبات و وحدت، بازتاب ضرورت ادامه این شیوه مبارزه بود. این شیوه مبارزه مانع انجام كارزارهای مهم در واحدهای مجزا و بركنار ساختن مسئولین نشد. و نیز جای سخن اضافی نیست كه این رهنمود بمعنای این نبود كه جناح راست
در هر لحظه كه امكان آن وجود داشت ضربه نهایی را وارد نمی آورد. و همانطور كه مائو با محكوم كردن دن سیائو نشان داد، منظور رهنمود فوق بهیچوجه آن نبود كه وحدت و ثبات را همردیف با مبارزه طبقاتی تلقی كند. در هر صورت، بهترین شانس پیروزی در انكشاف شیوه فوق الذكر بود.
مبارزه "علیه دن سیائوپین" و "وزش انحرافی راست" نقطه عطفی در گذر به برخورد علنی با جناح راست بود، اگرچه شكل دوره 68 ـ 1966 را بخود نگرفت. پس از كنار نهادن دن سیائوپین، "چهار نفر" تمركز را بر مسائل حساس خطی نهادند و تلاش نمودند اقشار وسیعتری از توده ها را به میدان این مبارزه بكشانند. اما هنگام مرگ مائو، جناح راست برتری كسب كرده بود و توانست به كار جناح چپ پایان دهد. البته این كار بدون مقاومت صورت نگرفت.
ارتش آزادیبخش خلق در شانگهای، پكن و نیز سایر نقاط بمیدان آورده شد. گزارش شده است كه در منطقه ای بنام "پائوتین" در جنوب پكن، هزاران سرباز به شورشیان پیوستند. و حتی حكام كنونی اذعان دارند كه تنها پس از مارس 1977 بود كه مخالفت سركوب شد. رادیوی ایالتی كه خارج از كشور استماع می شد، بین نوامبر 1976 و ژوئن 1977 گزارشات متعددی از حمله به دفاتر حزبی و تاسیسات نظامی و مقاومت مسلحانه میداد. در بعضی نواحی هنوز تا مارس 1977 حركت ترنها از سر گرفته نشده بود و اعتصابات در چندین كارخانه بزرگ در نواحی مختلف كشور گزارش می شد. گزارشهایی از ووهان می رسید دال بر اینكه غیبت های دستجمعی در اعتراض علیه اجرای مجدد قوانین و مقررات مربوط به پیش از 1966، و جدیدا نیز اخباری از مبارزات در دانشگاهها میرسد. و باید تائید نمود كه هم اكنون جناح راست كاملا در قدرت است.
در حدود یك چهارم افراد كمیته مركزی (منجمله علی البدلها) متعاقب كودتا تصفیه شدند، 51 نفر از این افراد از رهبران توده ای طبقه كارگر بودند، شش نفر از وزرا كه در رابطه با "چهار نفر" بودند از هیئت دولت اخراج گشتند و 13 نفر از 29 نفر رهبران حزبی واحدهای اداری (استانها، مناطق خودمختار، و غیره) نیز كنار نهاده شدند. گسترده ترین تصفیه ها در "بخش تبلیغات" كمیته مركزی و در ارگانهای مركزی خبر پراكنی دولت كه از
ابتدای انقلاب فرهنگی مقر چپ و حامی فعال مائو شده بودند، انجام گردید. 14 تن از مسئولین سطوح بالای دستگاه خبرپراكنی دولت كه بازسازی شده است، در طی انقلاب فرهنگی از كار بركنار شده بودند. از آنجائیكه پایه اصلی "چهار نفر" عمدتا در سطوح پائین بود مبارزه نیز در این سمت ادامه یافت.
در مارس 1977 گزارشات اعدامها در روزنامه های دیواری منتشرشد و یك سال پس از كودتا یك سرمقاله مشترك در روزنامه مردم، پرچم سرخ، و روزنامه ارتش آزادیبخش خلق بچاپ رسید كه در آن "تلاشهای بیشتر در انتقاد از باند چهار نفره" و "از بین بردن كامل شبكه فرآكسیون بورژوایی آنان" خواسته شده بود، كه نه تنها نشانه ای از تداوم مقاومت بلكه همچنین بیانگر تداوم موج ترور در سطح توده ها (و نیز درگیریهای میان فرآكسیونهای درون خود جناح راست)
بود. قانون اساسی جدید مصوبه 1978، بازسازی اساسی میلیشیا و انحلال كمیته های انقلابی در سطح واحدها كه از ساختار توده ای برخوردار بودند، را خواستار می شد. این اقدامات برقراری و اعمال قوانین جدید، احیای دادستانی، همه نشانه آن بود كه حكام كنونی چین برای هرگونه مخالفتی چه نقشه هایی در سر دارند. اساسنامه حزبی جدید مصوبه اوت 1977، ماده ای را كه خواستار مبارزه فعال ایدئولوژیك میشود و یكی از ثمرات انقلاب فرهنگی بوده و در اساسنامه های حزبی نهم و دهم نیز وارد شده بود، حذف كرد.
نفرت ازانقلاب فرهنگی و خواست سرنگونی مائو و "چهار نفر" كه از انقلاب دفاع میكردند، خواست مشتركی بود كه نیروهای جناح راست را بدور هم جمع مینمود. حال كه این خواست مشترك حاصل شده است. آنها دچار تفرقه میشوند. ممكن است كه در مورد سرعت استحاله نمودن دستاوردهای انقلاب فرهنگی اختلاف بروز نماید، چرا كه سرعت كنونی انجام این امر اعجاب برانگیز است. كسانی مثل هواكوئوفن ممكن است بخواهند كه بعضی جنبه های بی ضرر "موازین نوین" را حفظ نمایند چرا كه مشروعیت او وابسته به این است كه تا حدی تشابه خطی خود را با مائو حفظ كند، در حالی كه دن سیائوپین خواهان از میان برداشتن كلیه آثار خط مائو است. اما در اینجا انتخاب واقعی وجود ندارد. بی تعارف بگوئیم، "سه علف هرزه" و "موازین نوین سوسیالیست" را نمی توان با هم سازش داد. آنها هر كدام نمایانگر جهانبینی های متفاوت و منافع طبقاتی گوناگون هستند. بطور مثال، نمی توان تولید را حول اصل "اگر بكار آید، پس درست است" سازمان داد و در عین حال بطور همزمان قوه ابتكار توده ها را رشد داد و روابط پیشرفته تر سوسیالیستی را برقرار نمود، زیرا روابط پیشرفته سوسیالیستی فقط با حركت خلاف عرف و نیروی عادات عمل كردن، امكان پذیر است. موازین نوین سوسیالیستی نه وسیله زینت بخش، بلكه بیان مشخص دیكتاتوری تام و تمام پرولتاریا، و دگرگونی انقلابی كلیه عرصه های جامعه بودند.
حال در چین نوبت این فرا رسیده است كه سیاستهای مائو برچیده شده و به آن حمله شود و به این دلیل ساده كه این سیاستها كه بازتاب بسیج توده ها جهت پیشروی بسوی امحا طبقات و كلیه نابرابریهایی كه به اختلاف طبقاتی منتهی شوند، بوده و در خدمت این امر هستند. استحكام یافتن حاكمیت رویزیونیستی مستلزم این است كه توده ها از نظر ایدئولوژیك خلع سلاح شده و از نظر سیاسی منفعل گردند. این دقیقا همان چیزی است كه در چین كنونی اتفاق می افتد. بدون شك مبارزه سختی بر سر تقسیم غنائم كودتا ـ مناصب، مسئولیتها، و اینكه چه كسی بنفع كس دیگر كنار رود ـ در خواهد گرفت. برخوردهای اجتناب ناپذیری میان كادرهای قدیمی رویزیونیست كه می خواهند آنچه را كه از دست داده اند باز پس بگیرند و كادرهای جدید رویزیونیست كه خواهان ترقی یافتن هستند، رخ میدهد. این حس انتقامجوئی برای بقا به جنگ سختی و.....تبدیل خواهد شد.
این امر محصول ذات انسان نیست بلكه نتیجه اجتناب ناپذیر جایگزین شدن یك خط بورژوایی بجای یك خط مشی پرولتری و بهمراه آن احیای قانون جنگل است.
یكی از بیوگرافی نویسان هواكوئوفن، گفته ای از ماركس نقل كرده است: "بعضی لحظات تاریخ، متوسط ترین مردان را به قهرمانان بدل می سازد." در حقیقت در رابطه با هواكوئوفن باید گفت كه یكی از بسیار متوسط ترین افراد به جایگاه یكی از پست ترین اراذل تنزل یافته است. و اما در مورد مردم چین، باید گفت كه آنها با شرایط بسیار
دشواری روبرو هستند. اما تجارب و درسهای این مبارزه جهت مقابله علیه كلیه دشمنان و موانع حركت بسوی آینده ناگزیر بشریت، فناناپذیرند. مائو میراثی غنی از خود بجای گذاشت. همانگونه كه خود وی در 1966 گفت: "اگر راست روها به انجام یك كودتای ضد كمونیستی در چین مبادرت ورزند، من مطمئن هستم كه روی آرامش بخود نخواهند دید و به احتمال فراوان عمر حكومتشان كوتاه خواهد بود، چرا كه این حاكمیت از برای انقلابیونی كه نماینده منافع 09 درصد مردم جامعه اند، تحمل پذیر نخواهد بود."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر