۱۳۹۰/۳/۱۸

نیمی از آسمان - بخش اول


فهرست مطالب


پیش درآمد بقلم "هان سویین" *
از اینكه پیش درآمدی بر این كتاب می نویسم بسیار خوشحالم. بنظر من این كتابی عالی، فكر شده و ضروریست كه بكار رفع اغتشاشات فكری موجود در میان بسیاری از زنان در دنیای غرب در مورد وضعیت خودشان میآید.
تجربه چین یا بهتر است گفته شود تجربه عظیم و گسترده انقلابی كه در جریان انقلاب مداوم در این كشور بدست آمده است، بطور قطع و از همان آغاز با مسئله رهایی حقیقی زنان گره خورده است. منظور رهایی تمام و كمال است. انقلاب سوسیالیستی در چین نمی تواند فقط "نیمی از جمعیت" را در بر بگیرد و نیمه دیگر را در شرایط بردگی و استثمار، یعنی در شرایطی كه كماكان بخش اعظم زنان جهان بدان گرفتارند، به حال خود رها كند. در این حالت انقلاب سوسیالیستی امكان ناپذیر خواهد بود. اما چینی ها در این حیطه، همانند بسیاری حیطه های عملی دیگر، از یك سری ایده های از پیش تعیین شده حركت نمی كنند؛ حركتشان فرصت طلبانه نیست؛ آنها معتقدند كه رهایی زنان تنها از طریق اقداماتی نظیر "اعطای" حقوق برابر، و مساوات عملی نمی شود. مطالبی كه در این كتاب در جزئیات مورد تشریح قرار گرفته اند عبارتند از: تحول عمیق زنان در نحوه نگرش به خود و به جمع؛ ارزیابی مجدد از تمامی به اصطلاح "ارزش" هائی كه به مناسبات زن با جامعه و خانواده و مرد، و عملكرد وی بعنوان مادر و همسر و كارگر مربوط می شود. تشریح این مسائل، افق دید زنان بیشماری را باز خواهد كرد و برای زنانی كه خواهان تغییر شرایط خویشند اما غالباً به طرق نادرستی چنگ می اندازند، بسیار ارزشمند خواهد بود.
منظور من بهیچوجه كم بها دادن یا نفی جنبشهای رهایی بخش زنان كه اینك در بسیاری كشورهای غربی جریان دارد، نیست. همانطور كه نخست وزیر چوئن لای گفت، انسانها در جوانی برای دست یابی به حقیقت و یافتن راه، به هزار طریق متوسل میشوند؛ و همه جنبشهای اصیل با چنین چیزی روبرو هستند. برای همه زنانی كه حقیقتاً خواهان رهایی هستند، مطالعه این كتاب ضروری است. زیرا در این كتاب مبارزه زنان در چین در زمینه های ایدئولوژیك و مادی، نه فقط در تحول جامعه و "انجام انقلاب" بلكه در متحول كردن خودشان نیز با وضوح بسیار بیان شده است. در هر گوشه كتاب خاطرات، ماجراهای زنده و ملموس برای روشن كردن نكات مورد استفاده قرار گرفته است. جهش بزرگ به پیش زنان چین بهتر از هر جا در این واقعیت منعكس میشود كه آنها نه فقط برای كسب برابری با مردان و منافع اقتصادی به رها كردن خویش پرداخته اند، بلكه جهت "انجام انقلاب" و خدمت به تحكیم سوسیالیسم بدین كار دست زده اند. آنها فقط با تحكیم سوسیالیسم است كه میتوانند رهایی خویش را نیز تحكیم كرده و حقیقتاً به "نیمی از آسمان" تبدیل شوند.
من اعتراف میكنم كه با خواندن این كتاب، بطرق گوناگون به جهل خود در درك از زنان پی بردم؛ و فهمیدم كه خود چقدر به برخی ایده های "فئودالی" و "عقب مانده" از شرایط زنان آلوده ام. علتش این است كه تفكر من محدود به تجربه شخصی من است. تجربه شخصی من در زمینه مبارزه برای كسب آزادی بیان بوده و بخاطر همین تجربه گرایش به نادیده گرفتن بسیاری از جوانب مربوط به بردگی زنان داشته ام ـ جوانبی كه خودم از آنها گریخته بودم و حتی فراموش میكردم كه چقدر باعث فرسایش جسم و روح میشوند. بنابراین، این كتاب به من بسیاری چیزهای خوب یاد داد و از صمیم قلب به نویسنده اش تبریك میگویم، چرا كه تهیه این اثر پراتیك را به تئوری مربوط میكند؛ این كتاب از تفكر پاترنالیستی ، و این تفكر خوش خیالانه كه "نبرد به پیروزی انجامیده" و اینكه وقتی وضعیت زنان بهبود یافت دیگر نباید دنبال چیز بیشتری بود، دوری میجوید. (*)
اغلب در سخنرانی هایم در بسیاری از كشورهای غربی با مردان و زنانی برخورد میكنم كه ظاهراً معتقدند "مناسبات جنسی" و "آزادی جنسی" كه بمعنای مناسبات جنسی زنان و دختران جوان بدون قید و بند ازدواج است، رهایی كامل زنان میباشد. بهرحال این چیزی است كه از بحثهای آنها بر میآید و بنظر میرسد كه همه امید خود را در این خلاصه كرده اند و فكر میكنند كه اگر این آزادی را كسب كنند آنوقت سایر مسائل حل میشود. من با این نظریه مبارزه كرده ام. چون به نظر من رابطه زن و مرد یك مقوله اجتماعی است. اما حالا می بینم كه به حد كافی نمی دانستم "تئوری سكس" واقعا چقدر زیانبار است. فصلی كه تحت عنوان "پیش درآمدی بر بحث درباره مسئله جنسی در چین" آمده، برای روشن كردن این موضوع بسیار مهم است.
امیدوارم كه همه زنان و همینطور بسیاری از مردان این كتاب را بخوانند. شاید برخی موارد (مثلا در رجوع به خانه داری كه بنظر نویسندگان كتاب، هم زنان و هم مردان باید كاملا در آن مشاركت كنند) باعث شگفتی برخی مردان شود. اما خوب است به آنها یادآوری كنیم كه تا چه اندازه انرژی زنان صرف انجام كارهای روزمره خانه میشود؛ یعنی جایی كه حتی بهترین مردان آن را حیطه زنان میدانند. خوب است دوباره به این مسئله فكر شود. هرچند گرایشی قوی وجود دارد كه این مسئله را در چارچوب "خانواده" توضیح دهد. بنابراین جذب این نكته احتمالا بسیار دشوار خواهد بود (زمانیكه شخص فكر كند زنان "استعداد" خانه داری و مادری را دارند بناگزیر تقسیم كار خانه اجباری جلوه میكند و نهایتاً بار این كار دوباره بر دوش زنان می افتد.) مسلماً همیشه یك اختلاف وجود خواهد داشت: مثلا مردان درد زایمان را تحمل نمی كنند. همانطور كه نویسنده كتاب مطرح كرده است، بدون شك باید با سنگ محك ارزشهای سوسیالیستی و پرولتری، جایگاه و ارزش تولید زنان را مجددا ارزش یابی كرد. و عین این مسئله در مورد مسئله مهم تولید مثل، و خانه داری نیز صادق است. من از نویسندگان بخاطر شجاعت و ژرف بینی شان در برملا كردن تمامی این مسائل بسیار سپاسگزارم. امیدوارم كه این اثر عالی باعث شكوفایی ایده های بسیار بیشتر در ذهن زنانی شود كه حقیقتاً درگیر تحول خود و شرایط اجتماعی خویش و بدین طریق دگرگون ساختن جهانند.



* "هان سویین"، از مادری چینی و پدری هلندی زاده شد. او طی چند دهه مشتاقانه پروسه انقلاب چین را دنبال میكرد و از طرفداران جمهوری خلق چین در غرب بحساب می آمد. هان سویین كه در دهه 1930، بعنوان كارآموز در یك زایشگاه میسیونری آمریكائی در ایالت سچوان (چین) فعالیت میكرد، از نزدیك جنگ رهائیبخش خلق را تجربه كرد و قهرمانیهای زحمتكشان تحت رهبری حزب كمونیست را بچشم دید. در سالهای بعد، او كتابهای متعددی درباره انقلاب چین نگاشت كه یكی از مهمترین آنها، "رگبار صبحگاهی" است كه تاریخ انقلاب و حزب كمونیست چین (از زمان تاسیس تا سالهای متعاقب كسب قدرت در سال 1949) محسوب میشود ـ مترجم فارسی

* پاترنالیسم یعنی حمایتگری پدرانه از سوی اولیای امور نسبت به آنانی كه تحت حاكمیتشان هستند. تفكر پاترنالیستی در زمینه رهائی زنان یعنی انتظار "اعطای آزادی" داشتن ـ مترجم فارسی 


یادداشت مترجمان انگلیسی
اگر علاقه، شناخت و كمك اشخاص دیگری كه در حیطه های مشخص تخصص بیشتری دارند وجود نداشته نباشد، هیچ مترجمی نمیتواند كارش را انجام دهد. در اینجا از "نوئل گری" كتابدار انجمن مطالعات انگلستان ـ چین، و "الیزابت كرول" از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی تشكر میكنیم. و بالاخره سپاس ما نثار ویراستار این كتاب، دوستان سخت كوش ما و البته خود "كلودی بوروایل" باد.

میشل كوهن و گاری هرمن لندن 1975


مقدمه نویسنده
ما در نوامبر 1971 از چین دیدن كردیم. منظورم از ما، 12 زنی است كه از پاریس و سایر نقاط فرانسه گرد آمده بودند. در بین ما هم دانشجو بود و هم كارمند. یك دهقان و یك مادربزرگ از طبقه كارگر نیز در این جمع بودند. ما شامل زنان مجرد و مادرانی میشدیم كه از یك تا شش فرزند داشتیم. اما یك چیز در ما مشترك بود: همگی فعالین مبارزه در راه رهایی زنان بودیم.با این وجود كتاب حاضر را نباید بعنوان دیدگاه واحد گروه ما در نظر گرفت. این كتاب محصول یك تلاش جمعی هم نیست. من به تنهایی مسئولیت عقاید ابراز شده در این كتاب را بعهده میگیرم. عقایدی كه ممكن است با عقاید رفقایم فرق داشته باشد. میخواهم از "فرانسواز شومی ین" بخاطر كمك در نگارش این كتاب تشكر كنم.

كلودی بوروایل

 مقدمه نویسنده بر ترجمه انگلیسی
این كتاب را بدنبال سفری كه در نوامبر 1971 داشتم نوشتم. امروز باید توجه خوانندگان را به دو نكته بسیار مهم جلب كنم.اولا این كتاب به هیچ وجه كلام آخر نیست. یك ارزیابی از درجه میانگین رهایی زنان در چین نیز نیست. تلاش من این بوده كه جهتگیری ها و روندها را ترسیم كنم. اگر مایل باشید میتوان این را كتابی درباره "راه چینی" رهایی زن دانست. خود این مسیر مارپیچی شكل است و برخی اوقات بنظر می آید كه قاطعانه در جهت خویش حركت نمی كند. اما جهت گیری كلی مسیر را بوضوح میتوان مشاهده كرد و

دریافت.ثانیاً، این كتاب درباره مشكلاتی كه ما زنان امروز در مبارزه برای رهایی در غرب با آن مواجهیم نیز هست. و شاید بتوان گفت كه خیلی به این مسئله ربط دارد. همیشه نظرم این بوده كه مطالعه تجربه چین در این زمینه یك پیش شرط مطلقاً حیاتی برای هرگونه تلاش جهت روشن كردن مباحث پیرامون "رهایی زنان و رهایی اجتماعی" است. این مسئله همانقدر حیاتی است كه آموختن از شكست انقلاب روسیه، كه بعقیده من بزرگترین تراژدی جنبش كارگری (و بنابراین جنبش زنان) است. من بیش از هر زمان دیگر معتقدم كه علیرغم دستاوردهای انكار ناپذیر و بجایی كه جنبش نوین زنان حاصل كرده، هنوز مهمترین مسئله "تشریح" دقیق مكانیزم پیچیده ستم بر زنان است. یعنی هم باید نظامی كه زنان را در این وضعیت مشخص نگاه میدارد، تشریح كرد و هم هزاران رشته پیوند ارگانیك این وضع با جامعه استثماری را نشان داد. باید با این مكانیزم همانطور رفتار كرد كه ساعت ساز هنگام پیاده كردن ساعت میكند. ما دیگر نمی توانیم به سخنان پیش پا افتاده درباره شرایط زنان یا به ایده های رایج درباره قدرت مردانه (هرچند این ایده ها مد روز باشند) اكتفا كنیم. جهتگیری های كلی ما در مسیر طولانی رهایی، در مبنای مادی ستمی نهفته است كه بر ما روا میشود. این جهتگیری ها را میتوان از آن مبنا نتیجه گرفت. بنظر من گامهایی كه در این مسیر برداشته شده، كماكان ناچیز یا تقریباً ناچیز است.مایلم یك نكته دیگر را هم اضافه كنم. اغلب خوانده و شنیده ام كه سوسیالیسم "حتی در چین" زنان را رها نمیكند. چه دلیلی برای این نظریه وجود دارد؟ هنوز تعداد زنان در مقامات اداری كمتر از مردان است؛ هنوز زنان بیشتر از مردان در خانه به كار میپردازند و از بچه ها نگهداری میكنند و امثالهم. اما چیزی كه در این بحثها نادیده گرفته میشود این است كه به یك مفهوم سوسیالیسم "حتی در چین" پرولتاریا را كاملا رها نمیكند. نظام دستمزدی هنوز وجود دارد؛ هنوز تمایزات مهم بین كارگران یدی و روشنفكران و بین مناطق شهری و روستایی وجود دارد؛ هنوز دولت وجود دارد. هنوز طبقه و مبارزه طبقاتی وجود دارد. هنوز خطر مداوم احیای سرمایه داری وجود دارد. آدم باید كور باشد كه چنین احتمالی را نبیند. برای من موضوعات واقعی تماماً متفاوت است. ما باید به موجودیت قدرت كارگری در یك جامعه سوسیالیستی نگاه كنیم. این جامعه ایست كه دو خصوصیت همزاد دارد: نابودی مناسبات اجتماعی تولیدی مبتنی بر استثمار (كه در چین قبل از انقلاب شامل مناسبات سرمایه داری و مناسبات فئودالی بود) و ظهور جنینی مناسبات اجتماعی نوین كمونیستی. و سوال اینجاست كه آیا بدون براه افتادن كامل راه پیمائی طولانی زنان در راه رهائی كامل، چنین شرایطی قابل تحقق است؟ آیا قدرت كارگری بدون مبارزه فزاینده میلیونها زن برای گسستن زنجیرهای قرون، زنده و معتبر است؟امیدوارم كه چاپ انگلیسی این كتاب به بحث بیشتر بر سر این موضوعات خدمت كند.این را هم باید بگویم كه این كتاب حاوی برخی مسائل بحث انگیز و شماری اشتباهات كوچك یا بزرگ است. من به برخی از آنها آگاهم و از بعضی شان بی خبر. بهرحال بنظرم ناصادقانه است كه اینك به تصحیح آنها بپردازم. هدف ابتدائی من این بود كه مصالح خام و نخراشیده این اثر در جریان بحث و جدل بر سر امر زنان پرداخت شود. هنوز به این مسئله معتقدم. واضح است كه این بحث و جدل، نیاز به مطالعه ماركسیسم را هر چه روشنتر خواهد شد.

كلودی بوروایل ـ پكن، ژوئیه 1974


(*) برای درك عمیقتر مبارزه طبقاتی در چین، مطالعه آثار مائوتسه دون و دیگر رهبران انقلابی چین در زمینه مبارزه دو خط و درسهای انقلاب فرهنگی، ضروری است. مشخصا رجوع كنید به مقاله "درباره اعمال همه جانبه دیكتاتوری بر بورژوازی" نوشته چان چون چیائو. وی از اعضای دفتر سیاسی حزب كمونیست چین بود كه در جریان كودتای بورژوائی سال 1976 همراه با چیان چین و دیگر كمونیستهای انقلابی چین دستگیر شد. سالها بعد، چان چون چیائو و چیان چین  در زندان دن سیائو پین جان باختند.


دلایل پنجگانه
موجودیت جنبش نوین زنان سئوالاتی را طرح میكند. اولین سئوال این است: اصلا چرا امروز جنبش زنانی وجود دارد؟ اولا، زنان در همه كشورهایی كه در آنجا جنبش وجود دارد از حق رای برخوردارند. بنابراین دلیل تشكیل گروههای زنان نداشتن حق رای نیست. ما از حق طلاق به درجه محدودی برخورداریم. بطور محدود حق جلوگیری از بارداری اخیراً در فرانسه بدست آمده است. امروز تقریباً همه زنان در مقطعی از زندگی خود از تجربه كار اجتماعی برخوردار میشوند. اصل "دستمزد برابر در مقابل كار برابر" حتی در قانون كار بورژوایی به روی كاغذ آمده است.
اصلاحات اخیر در قوانین ازدواج، برخی جوانب آشكار تبعیض جنسی را تخفیف داده است. امروز دروازه دانشگاهها بروی زنان باز است. و بالاخره اینكه شمار زیادی از ابزار كار خانگی امروزه بطور گسترده در دسترس قرار گرفته و از فشار این كار میكاهد.
پس چرا جنبش زنان وجود دارد؟ زنان بلحاظ تاریخی چیزهای زیادی بدست آورده اند اما هنوز خود را درجه دوم و تحت ستم می یابند. ما میدانیم كه حق كار، رای، طلاق، تحصیل، استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری و یك ماشین قهوه خردكن الكتریكی باعث آزادی واقعی ما از بردگی خانگی، از مادر بودن اجباری یا از وابستگی اقتصادی به شوهر نشده است. همانطور كه حقوق سیاسی ما به هیچ وجه باعث این نشده كه بتوانیم جامعه را تغییر دهیم. معنایش این است كه ریشه ستم بر ما در فقدان این حقوق نیست. در واقع این اصلاحات ما را رها نكرده ولی باعث شده كه خشونت ستم بر خویش را بیش از گذشته احساس كنیم.
قانونگذار بورژوا سراسیمه فریاد میزند "زنان دیگر چه میخواهند؟ ما كه به آنها همه چیز داده ایم!" كاملا درست است! آنها به ما همه چیز یا تقریباً هرچیزی كه تحت سرمایه داری مجاز باشد را داده اند.
و اینها چیزهای زیادی نیست!
ما نباید از این جامعه هیچ انتظاری داشته باشیم. دایره باید بسته میشد. همه امیدهای واهی در باره راه حلهای قانونی برای مشكلات ما، یعنی چیزی كه جنبشهای گذشته زنان را رقم میزد، باید قبل از اینكه جنبش نوین زنان بتواند ظهور یابد كاملا زائل میشد. حتی اگر جنبش نوین همیشه متوجه این نكته نبوده، واقعیت این است كه موجودیت و طبیعت این جنبش توسط تجربه و محدودیتهای جنبش گذشته تعیین میشود. و با این نقطه شروع، همه كارها هنوز انجام نشده باقی مانده اند.
اما اگر فقدان حقوق قانونی ما هیچ ربطی به ستم واقعی بر ما ندارد، پس این ستم از كجا برمیخیزد؟ برای هركس كه نگران آینده زنان است، كشف دلایل ستم بر زن و بررسی اشكال و نتایج آن جهت تدوین یك تئوری كه بتواند در خدمت مبارزه با این ستمگری قرار گیرد، از اهمیت آشكار برخوردار است. اما جنبش رهایی زنان در فرانسه چندان به این موضوع علاقه ندارد. برای آنها، ستم بر زن یك "تجربه زندگی" است كه باید "احساسش كرد" نه اینكه به تشریح آن پرداخت. آنها معتقدند كه ما تحت استبداد مبتنی بر بی ارتباطی بسر میبریم. یعنی مسئله را اینطور میبینند كه هیچ مردی نمی تواند به حد كافی چشمش را باز كند تا شرایط زنان را درك كند. و زنان هم كه تحت ستم هستند، نه نیازی به تجزیه و تحلیل این ستم دارند و نه نیازی به تدوین یك تئوری رهائیبخش. به گفته آنها، تئوریها را مردان بخاطر مردان میسازند؛ و این حیطه ای مردانه است.
اما بسیاری از ما معتقدیم كه باید از این "فمینیسم" فراتر رویم. بازبینی ماجراهای حقیقی ستم بر زنان وقت چندانی نمی برد. جنبش رهایی زنان مملو از این چیزهاست. این حرفها همانقدر به امر ما خدمت میكند كه داستانهای مربوط به شرایط كارخانه در روشن كردن ذهن پرولتاریا نسبت به وظایفش. ما میخواهیم از این فراتر برویم. طبقه كارگر تحت ستم در دوران كودكی خود، خشمش را متوجه ماشینها میكرد. بعداً این طبقه، كمون پاریس را بنا نهاد. فاصله بین این دو مرحله، مثل فاصله میان قیام علیه "جنس مذكر" و قیام برای رهایی زنان است. و این فاصله ای است كه باید پر شود.
تمامی چیزهائی كه ما در چین دیدیم این مسئله را مورد تایید قرار میدهد؛ و آنچه آموختیم به تصحیح یك درك ناصحیح كمك میكند: رهایی زنان بمعنای انجام یك وظیفه مجزا، یا "افزودن مقداری روح" بقصد انسانی كردن چهره سوسیالیسم نیست. برای نمونه امور جنسی را در نظر بگیریم: هرگونه تلاش برای رها كردن زنان از اسطوره انفعال زن و اینكه زن یك شیئ جنسی است، خیال خام است مگر اینكه ما وظیفه نابودی وابستگی اقتصادی را به پیش ببریم؛ یعنی نابودی همان چیزی كه دقیقاً زن را وامیدارد منفعل باشد و نقش یك شیئ را بازی كند. ما بدون حمله به عملكردهای اقتصادی و سیاسی واحد خانواده بورژوایی كه زنان را گرفتار كرده، نمیتوانیم زن را از آن اسطوره ها رها كنیم.
خانواده پدرسالار در جامعه سرمایه داری، علت وجودی خود را داراست. مدارس، ابداع شیطانی آموزگاران نیستند. همانطور كه خانواده ثمره خطا كاری مردان نیست. كسانی كه در این نمایشنامه به بازی مشغولند، صحنه ها را تنظیم نكرده اند. این نهادها، حكم ماشین، حكم ابزار ضروری را دارند كه كارگران را قادر میسازند هر روز به سر كار بروند و فرزندانشان هر روز نقشی كه جامعه برایشان در نظر گرفته را بیاموزند.
به همین علت است كه سرمایه داری علیرغم اینكه همواره مدافع نوآوری و دگرگونی ست، یكی از كهن ترین صنایع روستایی را حفظ میكند: كارگاه خانگی كه در آن "كارگران صادق" و همسران سر براه آنان تربیت میشوند و به وظایف خویش آگاه شده و مالكیت افراد دیگر را محترم میشمرند. سرمایه داری باید تضمین كند كه زنان یعنی كارگران ماهری كه این خدمت اصیل را ارائه میدهند، از چنین كار سود آوری دور نیفتند؛ حتی وقتی كه مستقیما بعنوان منبع كار ذخیره در خدمت سرمایه داری قرار دارند. در هر حالت اینكه زنان به انجام نقش خانگی خود ادامه دهند برای سرمایه داری امری حیاتی است.
شما نمی توانید دستگاهی  را درهم شكنید بدون آنكه بدانید چگونه كار میكند. مسلماً بردگی خانگی و نقش مادری توسط اسطوره ها و توهمات تقویت شده و بلحاظ معنوی تقدیس میشود. اما اینها همان زنجیرهایی است كه زنان را به شبكه محدود فعالیتهای روزانه اش بند میكند. دقیقاً به همین علت است كه زنان سبزی خرد كردن را بعنوان یك استعداد، یك تعهد، یك سرنوشت نگاه میكنند. این پایه مادی به توهمات و اسطوره ها در باب زنانگی جان می بخشد، نه بالعكس.
ورای همه صحبتهایی كه درباره "جوهر" زنانگی میشود، واقعیت این است كه زن بودن تحت سرمایه داری بمعنای درگیر بودن در پنج نوع مهم از مناسبات اجتماعیست. یعنی داشتن یك رابطه مشخص با:
 كار اجتماعی
خانه داری
فرزندان
خانواده
امور جنسی
اما این پنج جنبه از ستم همه در یك رده قرار ندارند و نمیتوان یكی را بجای دیگری نشاند. بنابراین اتفاقی نیست كه در فصل اول این كتاب به تولید اجتماعی میپردازیم و بلافاصله بعد از آن فصلی را در باب خانه داری می آوریم: زنان بخاطر تقسیم كار در جامعه ما كه آنها را از تولید اجتماعی دور كرده و به خانه داری محدود میكند، تحت ستم هستند. بهمین علت است كه گام نخست در راه رهائی زنان تضمین این است كه آنها بطور كامل قادر به شركت در كار اجتماعی باشند. بدون این مسئله تمامی بحثها درباره رهایی زنان فقط كلماتی توخالی خواهد بود. و این نیز اتفاقی نیست كه به امور جنسی در بخش آخر این كتاب پرداخته ایم: ما باید چارچوبی كه این امور درونش قرار دارد را قبل از تجزیه و تحلیل این كه بلحاظ عینی امور جنسی در چین امروز چگونه بروز می یابد، توضیح دهیم. و باز هم این اتفاقی نیست كه فصل مربوط به رهایی فرزندان در مركز این كتاب قرار گرفته است یعنی بعد از فصل خانه داری و اجتماعی شدن آن و قبل از فصل مربوط به خانواده. نقش مادری در جامعه سرمایه داری فقط در صورتی میتواند كاركرد داشته باشد كه زنان از كار اجتماعی جدا شوند. یعنی در جایی باشند كه عملكرد اصلی آن جریان دارد. برای فهم تغییراتی كه در چین رخ داده، از نقطه نظر رهایی زنان و انقلاب در بچه داری و تعلیم و تربیت، ما نخست باید نقش جدیدی كه زنان در فعالیتهای اجتماعی مختلف بازی میكنند را ترسیم میكردیم. به بیان دیگر، هرگونه برخورد به خانواده در چین بی فایده خواهد بود، مگر آنكه قبلا، نه فقط بندهای جدیدی كه زنان متعلق به این خانواده ها را به جامعه به مثابه یك كل وصل میكند مورد مطالعه قرار گیرد، بلكه همچنین نقش جدیدی كه فرزندان در جامعه بازی میكنند و طریقه ای كه جامعه برای انجام وظیفه مراقبت از آنها دنبال میكند، بررسی شود.
از آنجا كه ما زنان انقلابی هستیم، مردم به ما بعنوان كسانی نگاه میكنند كه بین اهداف مختلف دو شقه شده اند: از ما انتظار دارند كه بگوییم بمثابه زن خواهان مبارزه علیه مردان هستیم. و در عین حال بمثابه انقلابیون ما در حال مبارزه علیه سرمایه داری هستیم.
اما ما دو شقه نیستیم و نمی خواهیم زنان و انقلابیون را نظیر خواهرانی كه با یكدیگر دشمنی دارند، آشتی دهیم. برنامه ما كاملا فرق میكند: ما میخواهیم دقیقاً ببینیم و بفهمیم كه یك جامعه انقلابی یعنی سوسیالیسم چگونه زنان را رها میكند. میخواهیم به این سئوال، جواب دهیم كه سوسیالیسم برای زنان چه كار خواهد كرد؟ ما در پاسخ به این سئوال منفعتی آشكار داریم. و سئوال موكدتر این است كه موجودیت و تكامل جامعه سوسیالیستی چگونه مستلزم رهایی زنان است. بعبارت دیگر، ما میخواهیم بدانیم كه چه ارتباط درونی و دیالكتیكی بین زنان و انقلاب، یعنی بین جزء و كل وجود دارد.
مائو میگوید "زنان نیمی از آسمانند" و اگر این بخش آسمان بی حركت باقی بماند، معلوم میشود آن توفانهای انقلابی كه قرار بود دنیای كهن را درهم بپیچد، فقط نسیمی گذرا بوده است.
ما با در نظر داشتن همه این نكات، سفر به چین را سازماندهی كردیم تا به مطالعه شرایط زنان در آن جامعه بپردازیم. دقیقتر بگوییم، ما میخواستیم سیر انقلاب چین را از نقطه نظر رهایی زنان ترسیم كنیم تا بتوانیم تاثیرات یكی بر دیگری را بفهمیم.
با وجود این، باید خوانندگان را از یك برداشت شتاب زده از این كتاب بر حذر دارم. خوانندگان در این كتاب با یك "تصویر همه جانبه" از اوضاع چین روبرو نخواهند شد. ما خود نیز چنین دید همه جانبه ای از اوضاع نداریم و حتی میتوانیم بگوییم كه فقط تصویری از آن در ذهن ترسیم كرده ایم. تمامی مواضع انقلابی كه ما كوشیده ایم ارائه دهیم و تمامی مطالعات و اظهار نظرات ما در تقابل با یك موضع ارتجاعی بورژوایی است كه می كوشد این تصویر را بزداید. انقلاب در یك خط مستقیم پیشروی نمی كند. انقلاب را نمی توان برنامه ریزی كرد. انقلاب از یك مسیر ناموزون پیروی میكند. بنابراین ما نباید همه تجربه های پیشرو را شاخص معیارهای رایج در كل چین ببینیم. ما در برخی نقاط با آزمونهای هیجان انگیز مشخصی روبرو شدیم، اما فهمیدیم كه در سایر نقاط اینها تقریباً ناشناخته اند.
در "شائو شان" زادگاه مائوتسه دون، كمیسر سیاسی ارتش آزادیبخش خلق در آن منطقه طی مصاحبه ای بما گفت: "درك این نكته مطلقاً ضروری است كه چین تماماً سرخ نیست. برای مثال مشتی مرتجعین حامی امپریالیسم آمریكا در چین امروز وجود دارند. اگر ما چشم خود را بر این واقعیت ببندیم، در همه نقشه های خود با شكست روبرو خواهیم شد. شما نیز مطلقا نباید باور كنید كه در چین همه چیز خوب است. شما نمیتوانید بگویید در چین همه چیز خوب است، وقتی كه هنوز مرتجعین و ایده های ارتجاعی و عملكردهای ارتجاعی وجود دارند. دو پدیده با هم در نبردند: یك طرف انقلاب قرار دارد و طرف دیگر ضد انقلاب. مسلماً از طریق این مبارزه است كه سوسیالیسم تكامل می یابد. اما در صورت شكست ما در این مبارزه، سوسیالیسم خواهد مرد. بعبارت دیگر این سئوال كه در چین بورژوازی غالب خواهد شد یا پرولتاریا هنوز بی پاسخ باقی مانده است."


 فصل اول

 مقدمه
بلافاصله بعد از رهایی در سال 1949، چین با این مسئله روبرو شد كه چگونه میلیونها زن كه تا آنوقت در كار محدود خانگی درگیر بودند را به تولید اجتماعی وارد كند. چین برای اینكه چنین خیزشی برپا كند در موضع خوبی قرار داشت. بطور مشخص، پیروزی انقلاب، پیشبرد پیروزمندانه جنگهای ملی و داخلی بیست ساله، جامعه كهن را عمیقاً متحول كرده و بسیاری ایده های كهن درباره فرودستی زنان را نابود كرده بود. میلیونها زن نقشی
فعال در جنگ علیه ژاپن بازی كرده بودند. آنها به اعمال مستقیم قدرت پرداخته و غالباً در مناطق آزاد شده نقش رهبری كننده ای بعهده گرفته بودند. در بسیاری نواحی، آنها غالباً مسئولیت تولید كشاورزی را بدوش داشتند. این گنجینه تجارب، چارچوبی بود كه مسئله كسب رهایی از دریچه آن دیده میشد. این تجربه یك واقعیت بسیار مهم و جا افتاده بود كه جنبش زنان میتوانست با اتكاء به آن به مرحله بعدی گام گذارد.


كار همیشه رهائیبخش نیست
اگر چه چین در جهان امروز تقریبا تنها كشوری است كه در آن اكثریت گسترده زنان در تولید اجتماعی شركت دارند اما این مسئله نرم و راحت بدست نیامده است. روی برخی نمودارها باید تامل كرد. برای مثال در سال 1966 در شانگهای، در آستانه انقلاب فرهنگی، بیش از نیمی از زنان شغل خود را رها كرده و به زندگی خانگی بازگشته بودند. این مسئله را بخشاً میتوان با سیاست حزب كمونیست چین تحت نفوذ لیوشائوچی كه رئیس جمهور اسبق جمهوری خلق چین بود توضیح داد. این سیاست شامل یك كارزار حاد تبلیغاتی بنفع بازگشت به خانه بود. این سیاست اشكال متنوع بسیار به خود گرفت. مثلا توانایی "یگانه" مادران برای بزرگ كردن فرزندان مورد ستایش قرار میگرفت. مثلا بطور علنی ابراز میشد كه زنان بدرد هیچ كاری نمیخورند و از لحاظ فكری توانایی بسیار محدودی برای آموختن كسب و كار دارند. كمبود مهد كودك و نهارخوری غالباً به مثابه استدلالی علیه كار زنان مورد استفاده قرار میگرفت. در مورد كسانی كه شغلی پیدا كرده بودند، كارشان بنحو خاصی تفسیر میشد: یك دستمزد اضافی برای كمی چیزهای اضافه تر! (كار برای خوراك و پوشاك بهتر خانواده خود) (1) این جنجال هماهنگ ارتجاعی بدون شك آنقدر پر سرو صدا بود كه باعث دلسردی بسیاری افراد با حسن نیت شود. اما مسئله بازگشت گسترده به خانه را نمیتوان فقط با این سیاست توضیح داد. باید به دلایل بنیادینی كه در كار یعنی در خود سازماندهی كار وجود داشت نگاه كنیم. وگرنه درك این مسئله مشكل است كه چرا زنانی كه در تلاش برای كسب رهائی، شغلی پیدا كرده اند میتوانند بخود اجازه دهند با چنین تئوریهای عقب مانده ای قانع شوند. علت واقعی این است كه همه زنان كارگر واقعاً آزاد نشده بودند. در آنجا كه شغلهای آزاد كننده واقعی برای زنان وجود داشت، چندان با ترك كارخانه ها مواجه نمیشویم. در كارخانه "چائو یان" كه ما از آن دیدار كردیم، همانطور كه خود چینی ها گفتند فقط 01 زن "به حیاط خانه خود بازگشتند.
"هیچكس دیگر نمیتواند خود را با نوعی كه شوروی ها مسائل را توضیح میدادند راضی كند: "این یك كارخانه دولتی است. و از آنجا كه دولت حزب است و حزب، همان توده هاست، كارخانه متعلق به كارگران است و قس علیهذا.
" اینطور استدلال دیگر قابل قبول نیست. اگر به من گفته شود "این كارخانه متعلق به تو و خلق است" اما در همان حال من كوركورانه از دستورات مقامات اطاعت كنم، بدون اینكه هیچ چیز درباره ماشینی كه روی آن كار میكنم و حتی درباره بقیه كارخانه بدانم، اگر ندانم بعد از اینكه محصول كار من به مرحله نهائی رسید چه بر سر آن می آید، یا در درجه اول اگر ندانم چــرا این محصول تولید شده است، اگر مجبور باشم سریعتر كار كنم تا پاداشی بگیرم، اگر در كارخانه از فرط خستگی احساس مرگ كنم و تمام هفته انتظار یكشنبه را بكشم، اگر سراسر روز انتظار لحظه اتمام كار را بكشم، اگر بعد از سالها كار نسبت به زمانی كه پا به این عرصه گذاشتم جاهلتر باشم، آنوقت معنایش این است كه كارخانه نه مال من است و نه مال خلق! زمانی كه تولید كماكان بر مبنای جهت گیری های سرمایه دارانه، بر مبنای سیاستهائی كه جدایی بین كار یدی و فكری را حفظ كرده و تعمیق می بخشد و به سلطه سودآوری چسبیده است، سازماندهی شود و زمانی كه تولید بر مبنای آئین نامه بورژوایی به پیش برود، یعنی بر مبنای انضباط كوركورانه و انگیزه های مادی و حفظ تقسیم كار بین كسانی كه فكر میكنند و كسانی كه كار میكنند، آنوقت كسانی كه كمترین آموزش را دیده اند، بویژه زنان، ستمدیده ترین نیز خواهند بود.

بخش قابل توجهی از زنان قانع شدند كه بازگشت به كار خانگی امتیازاتی دارد زیرا در درجه اول مبارزه طبقاتی هنوز بورژوازی را در كارخانه ها شكست نداده بود. بهمین خاطر كار همچنان تحت معیارهای بورژوایی انجام میشد. و تولید سرمایه دارانه بهیچ وجه نمیتواند زنان را "آزاد كند" همانطور كه هیچگاه واقعا مردان را هم آزاد نكرده است. همگی ما كه در كارخانه كار كرده بودیم، مباحثات بی پایان با زنان دیگر بر سر این موضوع را بخاطر داشتیم: "اگر شوهر من در آمد كافی داشت، در خانه میماندم. وقتی كه عروسی كنم، دیگر كار نخواهم كرد.
" این گونه بحثها مرتباً پیش می آمد؛ با وجود این، درست روز بعد همان زنان را میدیدیم كه اذعان میداشتند: "هیچ چیز در این دنیا نیست كه مرا به خانه بند كند. حوصله ام حسابی سر می رود.
" اینگونه سرد و گرم شدنها فقط نشانگر جایگاه مبهم زنان كارگر در یك جامعه سرمایه داری است: آنها به حد كافی تجربه كار اجتماعی دارند تا بی ارزش بودن كار خانگی را بفهمند. اما كار اجتماعی، خود آنقدر بی معناست كه بطور موقت، تصویر در خانه ماندن را یك چیز رنگ و لعاب دار دست نیافتنی جلوه می دهد. یك سیم كش در كارخانه تلویزیون سازی زمانی به من گفت: "صبح دوشنبه، تصویر هفته ای كه باید بگذرانم باعث میشود به حال كسانی كه در خانه مانده اند غبطه بخورم. یكشنبه شب بعد از یكروز رفت و روب، دلم برای آنها میسوزد.
"شركت زنان در كار اجتماعی به رهائی آنها نینجامیده است؛ اما چنین شركتی، عاملی تعیین كننده در برانگیختن هشیاری زنان نسبت به ستمی كه بر آنها روا میشود و اجتماعی كردن شورش آنهاست. شركت زنان در كار اجتماعی، آگاهی آنان نسبت به مقوله ستم را بسیار افزایش داده است. آنها، "سرنوشت زن" یا بدبختی زن بودن را بهتر می فهمند.       


1- طریق صنعتی شدن چین و رهایی زنان

كار كه نباشد،
دستمزد هم نیست.

آنها در كارخانه باقی ماندند!

كارخانه تولید ابزار پزشكی "چائو یان" در پكن، به ظاهر چندان مهم نمی آید. چند تا عمارت آجری است كه به یك حیاط باز میشود و این حیاط قبلا زمین بازی یك مدرسه بوده است. اما تقریباً میشود گفت چیزی كه در اینجا دارد اتفاق می افتد نقش حیاتی در آینده زنان بازی میكند. ما دو سه روزی بعد از ورودمان به چین از آنجا دیدار كردیم. دور یك میز بزرگ نشسته بودیم و در آن اتاق سفید كوچك انگشتان سردمان را با فنجان های داغ گرم میكردیم. یك زن كارگر كه حدوداً پنجاه ساله بود و "ما یو نین" نام داشت برای ما تاریخچه كارخانه را گفت:
"تا سال 1958 اكثر زنان این محله خانه دار بودند و برای خانواده خود كار میكردند، كارهای خانه را انجام میدادند و از بچه ها نگهداری میكردند ... در این سال بود كه كل كشور بپا خاست تا "جهش بزرگ به پیش" را به انجام رساند. انرژی همگان برای برداشتن گامی دیگر در جهت تحول جامعه بسیج شد. در مناطق روستایی، دهقانان پیشرفته ترین تعاونی ها را به كمونهای خلق تبدیل نمودند؛ صنعت بطور گسترده غیر متمركز شد؛ و حتی تا دور افتاده ترین مناطق، صنایع كوچك اشاعه یافت. آیا ما زنان باید به دور از این توفان در خانه می ماندیم؟ صدر مائو از ما خواست "به قدرت خود متكی شوید تا از كار خانگی گسست كرده و در فعالیتهای تولیدی و اجتماعی شركت جویید." ما خواستیم به این فراخوان پاسخ گوییم. ما هم می خواستیم جهش بزرگ به پیش كنیم. اما چگونه بایستی این كار را عملی میكردیم؟ این موقع بود كه حدود بیست زن در این محله تصمیم
 گرفتند "پا از گلیم خانه فراتر گذارند" و یك كارخانه محلی درست كنند. كمیته خیابان به ما اجازه داد كه از دو انبار خالی برای این كار استفاده كنیم. از یك نقطه نظر بنظر می آمد كه همه چیز علیه ما عمل میكند: تعدادمان كم بود، تجهیزاتی نداشتیم، مهد كودكی نبود، نهارخوری نبود، تجربه تولید نداشتیم (همه ما خانه دار بودیم). ما حتی نمی دانستیم چه چیزی باید تولید كنیم. از طرف دیگر، ما برگهای برنده مهمی داشتیم. ما فقط برای اینكه زندگی خانواده خود را كمی راحتتر كنیم تصمیم به كار نگرفته بودیم: ما میخواستیم جامعه را تغییر دهیم، شرایط زنان را متحول كنیم. فقط كافی بود كه زنان درب خانه خود كه جلوی دیدشان را گرفته بود، باز كنند! ما دیگر نمی خواستیم خادم خانواده خود باشیم؛ میخواستیم به خلق خدمت كنیم.
سرانجام بعد از آنكه در آن ناحیه به پرس و جو پرداختیم، تصمیم گرفتیم به تولید محصولات ضروری نظیر كتری، لوله برای اجاق، ماهیتابه و از این جور چیزها بپردازیم. ما ابزارمان را از خانه آوردیم:  چكش، انبر، چند پیچ گوشتی، میخ و امثالهم. ما چیز دیگری نداشتیم. به كارخانه ها مراجعه كردیم تا قطعات اضافی فلزی و لوله های آهنی را جمع آوری كنیم. و مشغول كار شدیم. بعضی وقتها برخی كارگران بعد از كار سراغ ما می آمدند تا به ما طریق انجام كار را یاد بدهند. یك مشكل جدی، كه با مشكلات دیگر تفاوت داشت، نگهداری از بچه ها بود.
برای مثال این رفیق كه می بینید پنج تا بچه داشت. ما به بهترین نحوی كه میتوانستیم سازماندهی كردیم. بچه های بزرگتر مراقب بچه های كوچكتر شدند. بعضی زنان میتوانستند بچه هایشان را به مادر یا مادر شوهر خود بسپارند. همسایگان هم بودند كه كار ما را تایید میكردند و به ما یاری می رساندند. میشود گفت كه مشكل را در آن دوره با كمك متقابل حل كردیم. طی تمام آن دوره ما هیچ دستمزدی نمی گرفتیم. اغلب میشد كه حتی تا دیر وقت در كارخانه بمانیم تا بعضی وظایف كه برای خود تعیین كرده بودیم را به اتمام برسانیم.

گسترش تولید، تعمیق شناخت
"سرانجام از طریق پیگیری در كار و پروسه امتحان و خطا، موفق شدیم كتری و لوله اجاق را با دست درست كنیم. دولت این محصولات را قبول كرد. این اولین پیروزی ما بود. چند خانه دار معمولی و ناوارد به یكدیگر كمك كردند و توانستند واقعاً بواسطه انرژی و سرسختی صرف، وسائل خانه را با كیفیتی تولید كنند كه دولت حاضر به خرید آنها شود. تلاشهای ما مضاعف شد. آنگاه تصمیم گرفتیم بر مبنای نیازهای مردم تولید را متنوع كنیم. ما برای اینكه بدانیم نیازهای جدید محلی چیست به پرس و جو پرداختیم و سپس شروع به تولید ابزار پزشكی كردیم: ورقه های محافظ برای استفاده بهنگام كار با ماشینهای اشعه ایكس؛ كابینتهای محفوظ. ما از ماشینهای از كار افتاده قدیمی استفاده كردیم. آنها را اوراق كردیم، به تعمیرشان پرداختیم و تغییرشان دادیم. زیرا اینطوری برای ما سازنده تر و ساده تر بود. این كار پیچیده تر بود و بیش از ساختن كتری به شناخت احتیاج داشت.
ما در كارگاه خود این نقل قول صدر مائو را به دیوار زده بودیم: "زمانه عوض شده است. و امروز هر كاری كه رفقای مرد میتوانند انجام دهند، از رفقای زن هم بر می آید." هیچ دلیل اساسی وجود نداشت كه زنان نتوانند چنین دستگاهی بسازند. بعضی وقتها، برخی از ما در مواجهه با مشكلات دلسرد میشدند. آنها میگفتند: "فایده همه این تلاشها چیست؟ ما هرگز موفق نخواهیم شد. ما كه تحصیل نكرده ایم. ساختن ابزار پزشكی بسیار دشوار است. بهتر است به همان كتری هایمان بچسبیم." درباره این حرفها بین خودمان بحث میكردیم. "ما اینجا برای پول درآوردن جمع نشده ایم. روشن است كه برای پولدار كردن كارفرما هم نیامده ایم. مردم به این ابزار احتیاج دارند. آیا ما زنان باید در مواجهه با خطر ناكامی، تسلیم شویم؟ برای قرنها با زنان در چین مثل حیوان رفتار شده است. ما بخشی از طبقه كارگر هستیم. این طبقه چگونه میتواند كشور را هدایت كند وقتی كه نیمی از آن در جهل نگهداشته شده و قادر نیست فنون جدید را بیاموزد؟ ما هیچ چیز نمی دانیم! بسیار خب، پس بگذارید بیاموزیم! زیباترین داستانها را بر صفحات سفید نوشته اند!" و بدین ترتیب دوباره مشغول انجام وظایف شدیم و اعتماد بنفس خود را باز یافتیم. با كمك
كارخانه های دیگر، افراد ماهر به مشاورت ما آمدند. ما نه فقط برنامه تولید ورقه های محافظ و كابینتهای محفوظ را ریختیم، بلكه كار تولید گسترده ابزار ضد عفونی در درجه حرارت بالا و لامپ های مادون قرمز را آغاز كردیم. دولت بعد از یك بازرسی، تولید این اشیاء را به كارخانه ما سپرد و از آن موقع اسم این كارخانه شد: "كارخانه تولید ابزار پزشكی چائو یان". بعد از این بود كه شمار ما افزایش یافت. در آن موقع كمی بیش از 330         نفر بودیم كه این شامل 20 مرد هم میشد. در سال 1960 ما چهار كارگاه دیگر در حیاط درست كردیم بدون آنكه حتی یكشاهی از دولت تقاضا كنیم. برای اینكار، خیلی ساده، از آجرهای ساختمانهای كهنه استفاده كردیم. در همان سال یك رستوران و یك مهد كودك در حاشیه كارخانه درست كردیم. همه این كارها بدست خودمان انجام شد. ما میتوانیم سوسیالیسم را با دست خود بسازیم.

نمونه ای از مقاومت پیروزمندانه زنان
"درون كارخانه احساس همبستگی، پویایی و فداكاری حكم فرما بود. خیلی عادی بود كه زنان كارگر بعد از ساعت كار در كارخانه باقی بمانند تا وظیفه ای را به اتمام برسانند یا یك تكنیك دشوار را بیاموزند. البته ما مجبور به این كار نبودیم و برای وقت اضافه، دستمزدی نمی گرفتیم. آیا باید بخاطر انجام انقلاب به ما پاداش میدادند؟ و نكته، درست همینجاست. از این گذشته، تجربه ما به هیچ وجه مورد استقبال همگان قرار نگرفت. در سال 1961 بعضی از مدیران كارخانه كه كاملا بطور كوركورانه از دستورات شورای شهر پكن (1) پیروی میكردند، تصمیم به "عقلایی كردن" تولید گرفتند. آنها فرمان دادند كه تعداد كارگران ما زیادی است و باید تولید كتری را متوقف كنیم زیرا اینك دیگر یك كارخانه تولید ابزار پزشكی هستیم. آنها كتری های ما را تحقیر میكردند. "سازماندهی مجدد" بمعنی این بود كه تعداد قابل توجهی از ما به خانه برگردیم. آنها فكر میكردند با گفتن اینكه دستمزد مردان افزایش خواهد یافت و بدین ترتیب ما میتوانیم در خانه بمانیم و مراقب خانواده خود باشیم، قانعمان میكنند. آیا همه چیز اینطوری ساده تر نمیشد؟ اما این نقشه ها با مقاومت پر شور زنان روبرو شد. زنان اعلام كردند: "ما به آشپزخانه بر نمی گردیم. ما شغل خود را رها نمی كنیم!" فضای كارخانه بسیار متشنج شده بود. یك جناح از مدیریت به مبارزه مذبوحانه علیه اكثریت بزرگ زنان كارگر دست زد كه میخواستند راه برگزیده خویش را بروند. این جناح خواهان اداره كارخانه براساس سود فوری بود و بهیچوجه نمی خواست كه زنان كارگر، خود را رها سازند.
این مبارزه با هشیاری كامل نسبت به مضمون و دورنمای آن به پیش برده شد. ما میدانستیم كه چه چیزی در خطر است. در بیشتر موارد شوهران و سایر مردان از ما پشتیبانی كردند. این را بسادگی میتوان توضیح داد. آنچه در "چائو یان" اتفاق افتاد یك حادثه منفرد نبود. در همه كارخانه ها، لیو شائوچی دست به یك تعرض ارتجاعی زده بود. هدف از اینكار برقراری مجدد معیارهای سرمایه دارانه تولید و یا جلوگیری از سرنگون شدن خود توسط توده ها بود. اینكه مردان كارگر مقاومت زنان را درك كرده و عموما از آن حمایت كردند را اینگونه میتوان توضیح داد؛ زیرا آنها هم باید با تعرض بورژوایی لیو شائوچی مقابله میكردند. از آنجا كه بسیاری از ما از كار كنار گذاشته شده بودیم، هیچ دستمزدی نمی گرفتیم. اما مهم نبود. اگر ما هیچ كاری نداشتیم، برای خودمان كار می تراشیدیم! اگر دستمزدی نمی گرفتیم، از طریق كمك به یكدیگر سرپا می ماندیم! از سایر كارخانه ها خواستیم كه به ما كار بدهند تا بعد در "كارخانه خودمان" آن كارها را انجام دهیم. برخی زنان كارگر قطعاتی نظیر آجر و ورقه های فلزی و امثالهم را به كارخانه آوردند و ما مشغول كار روی آنها و تمیز كردنشان جهت تبدیل آنها به مواد مفید شدیم. كار زنان مفید بود، حتی اگر "سودآور" نبود. و ما این را به اثبات رساندیم. چند زن، یعنی فقط 15 نفر از ما نتوانستند به این كار ادامه دهند. آنها یا برای كار راهی كارخانجات بزرگ شدند و یا به خانه بازگشتند. طی انقلاب فرهنگی ما با وضوح بیشتری خصلت واقعی این سیاست ارتجاعی را درك كردیم. ما كارزارهایی را در افشای شیوه به اصطلاح "عقلایی كردن" به پیش بردیم. اكثر كسانی كه از خط لیو شائوچی حمایت می كردند دریافتند كه واقعاً در خدمت چه منافعی بودند. آنها اینك شانه به شانه ما كار میكنند. تقریباً همه زنانی كه
كارخانه را ترك كرده بودند برای كار به اینجا بازگشتند. اخیراً زنان كارگر این كارخانه، پروسه تولید سیلیكون را تكمیل كرده اند. قبلا كارگران اینجا همگی خانه داران سابق بودند كه عموماً مسن محسوب میشدند، یعنی بین چهل تا پنجاه سال داشتند. حالا ما برخی كارگران جوان كه ترك تحصیل كرده اند هم داریم. آنها دانش خود را در اختیار كارگران مسن تر قرار داده و همزمان از كیفیت آنها یعنی از استواری انقلابی و عزم پرولتریشان می آموزند. در این محله واقعاً هیچ زنی در خانه نمانده است، مگر آنهایی كه خیلی پیر هستند یا وضع جسمانی بدی دارند. اما حتی برای آنها هم زندگی تغییر كرده است. آنها به یكدیگر كمك میكنند و برخی وظایف خانگی را برای كمك به كسانی كه محل كارشان دور از اینجاست به پیش میبرند؛ فعالیتهای سیاسی و فرهنگی محلی را سازماندهی میكنند. آنها مثل سابق در انفراد به سر نمی برند. این تغییر، نتیجه پیوستن هزاران زن به فعالیتهای تولیدی و اجتماعی است. تا آنجا كه به خودمان مربوط میشود، مزدبگیر هستیم. و این نكته مهمی است كه ما استقلال اقتصادی خود را بدست آورده ایم. اما نكته مهمتر برای ما این است كه به مسائل جهان بطور همه جانبه بپردازیم. یعنی بجای آنكه فقط بفكر مسائل خانوادگی باشیم، به امور عمومی بپردازیم . ما از تولید بعنوان سلاحی جهت رهایی خویش، جهت خدمت هر چه بهتر به خلق چین و انقلاب جهانی استفاده كرده ایم.

نكات بیشتری درباره كارخانجات كوچك محله ای
در چین، هزاران كارخانه كوچك محلی از نوع "چائو یان" وجود دارد. اولین موج ساختن كارخانه در دوران "جهش بزرگ به پیش" شروع شد. این كارخانجات بی وقفه زیر آتش لیوشائو چی قرار داشت و بسیاری از آنها تعطیل شد. طی انقلاب فرهنگی كارخانجات كوچك جدیدی از هرگوشه سر برآورد. آنها در حال حاضر یك شبكه متراكم و گسترده تولید صنعتی را در سراسر چین تشكیل میدهند. و چین از طریق آنها كار میكند، نفس میكشد و زندگی میكند. همانطور كه كارخانه كوچك "چائو یان" اثبات كرده بدون شك، برای شروع كار به هیچ سرمایه گذاری نیاز نیست یا سرمایه گذاری اندكی كفایت میكند. زیرا این كارخانجات تماماً وابسته به كار زنده و عزم و خلاقیت سیاسی كارگران است. بعلاوه آنها از این امتیاز برخوردارند كه با جامعه محلی بندهای نزدیك داشته و مشكلات مشخص و نیازهای فوری خلق را درك میكنند. زنان محله "چائو یان" در پكن هم خواست كار جمعی و مفید را داشتند و هم اراده تغییر واقعیت زندگی در محله. اگر خانه داران برای عملی كردن تصمیم خود، یعنی "ترك خانواده" صرفاً راهی كارخانجات بزرگ خارج از محله میشدند، نتیجه مهمی كه حاصل میشد این بود كه محله آنها به یك خوابگاه تبدیل میشد. اما در واقعیت همان چیزی اتفاق افتاد كه "ما یو ئین" به ما خاطر نشان كرد. یعنی اینكه وقتی كارخانجات كوچك در قلب محله ایجاد شد، مناسبات نوین و فعالیتهای نوین در محله برقرار گشت. كارخانجات به محلات حیاتی نوین بخشیدند و تاثیرات آنها واقعاً در سراسر آن ناحیه گسترش یافت.
ما كارخانجات كوچك را در روستا و شهر مشاهده كردیم. كارخانه ها درست در جاده اصلی كه از میان خانه ها میگذرد بنا شده و همه دروازه های آنها باز است. این كمك میكند كه اهالی آنجا چه در كارخانه شاغل باشند چه نباشند، شب و روزشان ریتم پیدا كند. بازنشسته ها از طریق سازماندهی نگهداری دستجمعی بچه ها بعد از ساعات مدرسه، به چرخیدن كارخانجات كوچك كمك میكردند.
مبارزه برای ایجاد و گسترش این كارخانجات باعث شد كه زنان به حل معضل خانه داری بپردازند. در اغلب موارد آنان دست به گشایش ناهار خوری های عمومی و مهد كودك زدند. زمانی كه معضل خانه داری، امور كارخانجات را به مخاطره می افكند، مردان به شراكت در وظایف خانه متعهد تر می شوند. نهادهای بهداری در حول و حوش كارخانجات درست شده كه از آن هم كارگران استفاده میكنند و هم كل اهالی. اغلب بزرگسالان وبویژه زنان بزرگسالی كه مدرسه رفتن را از سر گرفته اند، بخاطر آن است كه بتوانند مشكلاتی را كه طی تولید با آن روبرو میشوند، حل كنند.

سرمایه داری همراه با نابود كردن طبقه پیشه ور، مناسبات وابستگی متقابل بین پیشه وران با مصرف كنندگان را نیز نابود كرد. بلحاظ سنتی، تولید دستی ضرورتاً پیوند تنگاتنگی با نیازهای محلی داشت. كارخانجات محلی چین در عین حال كه تولید فردی خرد را از میان برداشته اند اما پیوند با مصرف كنندگان را حفظ كرده اند و حتی آنرا تقویت نموده اند. این مسئله نه فقط در مورد تولیدات ابزار خانگی نظیر ماهیتابه و صندلی به خوبی انجام میشود، بلكه در مورد تولید ماشین آلات زراعی هم صدق میكند. این نوع توسعه صنعتی بطور مشخص به شركت زنان در تولید اجتماعی می انجامد. زنان از كیفیت فنی برخوردار نبودند، اما این توسعه نیازمند كیفیت فنی از قبل نبود بلكه فقط محتاج ابتكار عمل و شناخت زنان از نیازهای واقعی مردم بود. چه كسی بهتر از زنانی كه برای سالیان سال زندگی روزمره محله را به پیش برده اند میتواند آنرا دگرگون سازد؟ زنان طی قرنها، اشیاء را نه با این نگاه كه آیا سودآور است یا خیر، بلكه با این دید كه آیا برای خانواده شان مفید است یا نه، تهیه كرده و آنها را حفظ كرده اند. پس چه كسی بهتر از آنها میتواند چیزها را نه بر مبنای ارزش كالائی شان بلكه بر مبنای ارزش مصرفشان بشناسد و این جنبه را برجسته كند؟  این كار، همواره فشار زیادی بر زنان وارد آورده و ستمگرانه بوده است. در واقع ریشه طغیان آنان است. اما تحت همین شرایط زنان درك عمیقی از كار مفید كسب كرده اند؛ یعنی كاری كه نمیتوان آن را با سود و ارزش اضافه و زمان كار اندازه گیری كرد. وقتی كل جامعه درگیر مبارزه بی امان علیه نفع شخصی است، وقتی زنان گرد هم می آیند تا كار را دوباره معنی كنند (تا دیگر كار، خدمت به واحدهای خصوصی نباشد)، آنگاه "كیفیات زنانه" واقعی كه از دیرباز سركوب شده اند شروع به درخشیدن میكنند.
ایجاد ارتباط دیالكتیكی بین نیازهای فوری خلق و رشد یك صنعت مدرن، كار كوچكی نیست. همه ما از چگونگی كارزارهای ایدئولوژیك عظیم شوروی آگاهیم: فداكاری یك نسل ضامن آینده ای شاد خواهد بود. ولی چنین آینده ای نصیب توده های مردم شوروی نشد. اولویت كمرشكنی كه به صنایع سنگین داده شد، معضل مایحتاج مصرفی توده ها را لاینحل كرد و مسكوت گذاشت. و این زنان بودند كه باید بار ایستادن در صف های دراز برای تهیه كالاهای مصرفی كمیاب را نیز بدوش می كشیدند. این زنان بودند كه باید هر طور شده كله شان را بكار می انداختند تا حداقل معاش را تامین كنند. شك نیست كه اگر چین هم چنین مسیری را برای صنعتی شدن در پیش میگرفت، وضع زنان و نیز اكثر مردان چین امروز بهیچ وجه بهتر از كارگران غیر ماهر در ارتش ذخیره كار نبود. آنها چیزی میشدند غیر از آنچه امروز هستند؛ یعنی دیگر كارگرانی آگاه نبودند كه خود را در جریان تغییر جهان، تغییر دهند.
 پیشرفتهای تكنولوژیك، حتی زمانیكه فورا موجب ارتقاء بازدهی تولید نشوند را نباید دست كم گرفت. ارزش عظیم صنعتی شدن چین در اینست كه به همه كارگران اجازه داده در رشد نیروهای تولیدی فعالانه شركت كنند. "چائو یان" نمونه خوبی است از اینكه در چین پیشرفته ترین تكنولوژی ها از چه طریقی بدست آمده است: بر پایه پیشرفت خود كارگران. زنان خانه دار سابق كه تقریبا بیسواد بودند و در ابتدا كتری درست میكردند در عرض 8 سال نخست به تولید وسائل ضدعفونی و سپس وسائل الكترونیكی ارتقاء یافتند. "مایو یین" میگفت: "ما توانستیم شیوه های پیچیده تولیدی را به كمك كارخانه های بزرگ یاد بگیریم." كار اینگونه است كه: كارخانه كوچك محله برای تربیت تكنیسینهایش، چند زن كارگر را به كارخانه های بزرگتر می فرستد. آنها در آنجا با تكنیسینها و كارگران مجرب روی ماشینهای جدید كه اخیرا ابداع شده كار میكنند و دانش مفید جدید را كسب میكنند. وقتی به كارخانه خود بر میگردند با سایر زنان كارگر "تیم های نوآوری تكنولوژیك" تشكیل میدهند. كار این تیم اینست كه به كمك هم مشكلات ناشی از فقدان امكانات و آموزش را پشت سر گذارند.





نیروهای تولیدی چین در مقایسه با گذشته نه چندان دور، پیشرفتی جهش وار كرده اند. با وجود این، این نیروها از جانب مردم كنترل میشوند؛ و مردم بر آنها احاطه دارند. اگر شناخت طبقه كارگر از تولید، جسته گریخته و محدود بوده و تكنولوژی بر او مسلط باشد، چگونه می تواند اعمال قدرت كند. زنان چین از طریق انقلاب در تولید اجتماعی، شناختی همه جانبه از جامعه بدست آورده اند. آنها هزاران سال در كنج آشپزخانه از چنین امكانی محروم بوده اند. در چین، شركت زنان در قدرت، واقعی است نه صوری. و رهائی زنان نیز دقیقا بر این شالوده استوار است.


"سوچو":
درباره "كیفیات زنانه"
اگرچه زنان در همه بخشهای اقتصاد چین درگیرند، اما هنوز خیلی جاها را میتوان پیدا كرد كه زنان به "كارهای زنانه" نظیر بهداری، تعلیم و تربیت و نساجی اشتغال دارند. عموماً نظر بر آن است كه این یك وضعیت موقتی است و بالاجبار رفته رفته كنار خواهد رفت. میگویم "عموماً" زیرا به هیچ وجه این یك عقیده همگانی نیست. ما افراد مختلفی را دیدیم كه بنظر نمیرسید به این مسئله توجه كافی داشته باشند و از اوضاع جاری بسیار خرسند بودند. یك مقام مرد در یكی از كارخانه ها با غرور به ما گفت كه زنان در اینجا انواع گوناگون مشاغل را بعهده دارند و در پایان صحبتش این گفته مشهور مائوتسه دون را نقل كرد كه: "هركاری رفقای مرد بتوانند انجام دهند، زنان نیز از پس آن بر می آیند.
" "شانتال" در جواب او گفت: "این بسیار خوب است اما همین حالا كه از مهد كودك كارخانه دیدن میكردیم در آنجا هیچ مردی ندیدیم كه به نگهداری از بچه ها بپردازد. چرا؟" بحث نسبتاً داغی در بین رفقای چینی آغاز شد. سپس آن مقام مرد جواب داد: "ببینید، علتش این است كه زنان برای نگهداری از كودكان كیفیات فوق العاده ای دارند.
""شانتال" به طنز پرسید: "بنابراین شما معتقد به نظریه خصلت ذاتی و تغییر ناپذیر انسانها هستید؟"
و او با سراسیمگی و حالتی كه پیدا بود احساس توهین میكند گفت: "نه، معلوم است كه نه! منظورم این نبود." او لحظه ای مكث كرد و شلیك خنده در اطراف او بگوش رسید. سپس پاسخ داد: "تذكر رفیق شانتال بسیار درست است و من از او بخاطر انتقاد از كمبودهایم تشكر میكنم. مبارزه طبقاتی با سوسیالیسم پایان نمی گیرد. اگر شما چند سال بعد برگردید و اوضاع را مشاهده كنید، مسلماً با تغییرات بزرگی روبرو خواهید شد و مشخصاً خواهید دید كه مردان هم در مهد كودك هستند." او اضافه كرد: "ما نباید فقط بگوییم هركاری كه یك رفیق مرد میتواند انجام دهد، یك رفیق زن هم از پس آن بر میآید. بلكه این را هم باید بگوییم كه آنچه یك رفیق زن میتواند انجام دهد، یك رفیق مرد هم میتواند انجام دهد.
"خصوصیات "زنانه" را برعكس آنچه كه ادعا میشود طبیعت به ما نداده بلكه از ستم بر زن نشئت گرفته است؛ این میراث ما از گذشته است و در برخی موارد میتوان آنرا تغییر داد و محرك تغییری در شرایط زنان شد. ما بطور خاص در كارخانه گلدوزی شهر "سو چو" نمونه روشنی از این امر را شاهد بودیم.

گلدوزی برای انقلاب
در قدیم "سو چو" بخاطر گلدوزی هایش مشهور بود. اما زنانی كه به این كار میپرداختند در خانه گلدوزی میكردند و بطرز بیسابقه ای فقیر بودند. بعد از رهایی، حزب كمونیست چین در این ناحیه نظیر سایر نواحی رهنمود داد كه زنان باید در تولید اجتماعی شركت جویند. در آن شهر كوچك میشد چند تایی كارخانه درست كرد و زنان را تشویق به كار در آنجا نمود. اما رهبری انقلابی محل تصمیم گرفت سیاست دیگری را به پیش ببرد. در "سو چو" صدها كارگر گلدوز وجود داشتند كه در كارشان بسیار وارد بودند. نسل از پی نسل آنها به دوختن گلها و پروانه ها بر لباس اربابان ثروتمند پرداخته و چشمشان را بر سر این كار گذاشته بودند. آیا هنری كه طبقه دارا آنرا تصاحب كرده بود میبایست نابود شود، یا باید
 تغییر یافته و به خلق بازگردانده شود؟ تصمیم گیری بر سر این مسئله احتمالا بدون مبارزه حاصل نشد. ایده "اجتماعی كردن" گلدوزی مسلماً برای جنبش كارگری در دهه 1950 یك مسئله پرنسیپی نبود. برداشت مكانیكی از بحثهای ماركس در مورد پروسه تولید میتوانست این باشد كه نمی توان تولید را اجتماعی كرد مگر آنكه نخست مكانیزه شده باشد. اما این عقیده، نظر زنان كمونیست در "سو چو" را جلب نكرد. همانطور كه گیاه به آب احتیاج دارد، خلق چین هم به هنر احتیاج دارد. گلدوزی برای خلق مفید است. گفته می شد كه كشوری با چند صد میلیون جمعیت و یك اقتصاد كماكان توسعه نیافته كه تازه میخواهد بر زخمهای كهنه قحطی و جنگ مرهم گذارد، به ماشین بیشتر از هنر نیاز دارد. اما چنین حرفی، بین این زنان خریدار نداشت. بدون هنر، انقلابی هم در كار نخواهد بود!
در "سو چو" درست مثل "چائو یان" این اراده یك گروه كوچك از زنان (فقط هشت نفر) بود كه واقعاً باعث همیاری اكثریت شد. آنها باید در مقابل خصومت بسیاری از گلدوزان خانگی مقاومت میكردند.
مسئله نخست این بود كه فنون از نسلی به نسل بعد انتقال یافته بود و هر گلدوز با حرص و حسادت میكوشید "راز خانوادگی" را حفظ كند. تعاون بمعنای سهیم شدن در فوت و فن حرفه ای و بنابراین از دست رفتن ارزش فردیت بود. در گذشته طرحهائی كه اصیل بودند ارزشمند بودند. حالا اگر كسی میتوانست یك طرح را كپی بكند چه پیش می آمد؟ نكته بعد این بود كه كار در خانه، امتیازات خود را داشت. مثلا شما میتوانستید گلدوزی كنید و در عین حال بچه ها را هم نگهداری كنید. هشت "فمینیست" ما فریب این استدلالات را نخوردند. آنها ابریشم، قیچی، سوزن و فرزندانشان را برداشتند و بطور جمعی به گلدوزی پرداختند. آنها همه چیز را روی هم ریختند: تجربه، ابتكارات و شور و شوق خویش را.
طرحهای آنها در جریان كار به آنچنان تنوعی دست یافت كه به هیچ وجه نمیشد آنها را حوصله سر بر و غیر اصیل محسوب داشت. این تغییر به فاصله چند ماه مشاهده شد. آنها با یكدیگر طرحهای اولیه را می زدند، بر سرش بحث میكردند، به انتقاد از طرحها دست میزدند و آنها را بهبود می بخشیدند. این هشت زن طرحهایی بمراتب متنوعتر و زیباتر از صد زن گلدوز كه در خانه هایشان حبس شده بودند خلق كردند. به همین نحو، آنها از لحاظ فنی نیز پیشرفتی خیره كننده داشتند. تا پیش از این، گلدوزی فقط بر یك روی ابریشم انجام میگرفت. این زنان به روشی دست یافتند كه گلدوزی در دو طرف پارچه صورت گیرد. نسبت به گذشته جنبه برجسته كاری گلدوزی ها بیشتر شد. در عرض یكسال تعاونی آنها از 8 عضو به صد عضو رسید.
در آن زمان هنوز برخی سرمایه داران در چین وجود داشتند (تا سال 1956، موسسات سرمایه داری كوچك تحت كنترل سفت و سخت دولت وجود داشتند.) تجار ابریشم در "سو چو" نظر خوشی نسبت به این گردان زنان جسور نداشتند. آنها كوشیدند جنبش را با افزایش قیمت خرید گلدوزی ها نابود كنند. برای مثال تجار ابریشم برای یك بالش گلدوزی شده كه دولت در مقابلش 20 فـن به تعاونی میپرداخت، 24 فـن میپرداختند؛ اما به این شرط كه بالشها در خانه درست شود. این روش آنقدر كه انتظار میرفت موفق نبود. در واقع این مسئله باعث بیداری بسیاری زنان شد. "آیا تا بحال یك سرمایه دار را دیده اید كه بدون هیچ چشمداشتی دستمزد كارگران را اضافه كند؟ واضح است كه كاسه ای زیر نیم كاسه است." صفوف تعاونی فشرده تر شد. اگرچه همیشه برخی گلدوزان منفرد و تك و توك بودند كه به لطف تقاضای تجار ابریشم و رقابت متقابلی كه بین خودشان وجود داشت، بكار ادامه دهند، اما تعاونی با كمك دولت خیلی زود توانست یك درآمد ثابت از فروش گلدوزی ها را برای اعضایش تضمین كند. آنها از حق درمان رایگان كه تمامی كارگران چین از آن بهره مند بودند برخوردار شدند و در اطراف كارگاهها، شیرخوارگاه و مهد كودك درست كردند. با جمع آوری منابع مالی، آنها توانستند تولید را گسترش دهند. آنها قابهای بزرگ خریداری كردند (یعنی چارچوبهائی چوبی كه پارچه ابریشمی برای گلدوزی كردن به روی آن محكم و كشیده میشد). بدین ترتیب آنها توانستند طرحهای بزرگی را مشتركا گلدوزی كنند.
این واقعیت كه زنان به انجام یك كار هنری برانگیخته شدند از لحاظ سیاسی حائز اهمیت بود. چرا كه از قدیم گفته بودند زنان چیزی از هنر نمی دانند. زیرا هنر به معنای خلاقیت است و جنس ضعیف تر نمی تواند خود را به سطح خلاقیت برساند! جل الخالق! كارگران آنهم كارگران زن و فهم هنر!؟ باید به چه كسی خدمت میكردند؟ خلق یا دشمنان خلق؟ باید از سنت كهن دفاع میكردند یا اینكه دست به ابداع میزدند؟ باید تصویر شاهان و امیران را میكشیدند یا نقش كارگرانی كه در حال پیشروی هستند؟ بحثهای داغ بالا گرفت. برخی زنان كه كماكان تحت نفوذ ایدئولوژی بورژوایی بودند، به بهانه حفظ سنن غنی مطرح كردند شما نمی توانید دستان خشن دهقانان را در این هنر ظریف تصویر كنید. دیدگاه آنها بهبود تكنیك را مهمتر از انقلابی كردن محتوا قرار میداد. به همین خاطر بود كه تا زمان انقلاب فرهنگی، بخش عمده گلدوزی ها همچنان بر مبنای طرح شخصیتهای قدیمی انجام میشد و كاملا مورد پسند دلالان عتیقه فروش پاریسی بود.
بزودی روشن شد كه موضع این زنان حتی در مورد امور فنی اشتباه بود. برای مثال آنها به بیشتر گلدوزان فقط اجازه میدادند كه روی زمینه كار كنند و كار بر روی چهره ها را به چند نفر گلدوز برگزیده می سپردند كه در این كار وارد بودند. این گلدوزان ماهر كارشان را در خفا انجام میدادند و بدین ترتیب موقعیت برتر خود را حفظ می كردند. این كار از نظر سایر گلدوزان كه هیچ كاری بجز دوختن زمینه ها و یا بدنهای بی سر به آنها سپرده نمیشد، مشمئز كننده بود. زنان كنترل بر كارخانه را از دست داده بودند و تصمیمات مدیریت در واقع توسط تیمی از "متخصصان" اتخاذ میشد بدون آنكه آمال و آرزوهای زنان در نظر گرفته شود. یك گلدوز جوان ماجرای خود را اینطور نقل كرد:
"من از بچگی شور آتشینی برای گلدوزی چهره قهرمانان انقلابی كه چین را رها ساختند به روی ابریشم داشتم. اما ملت مرا مسخره میكردند. می گفتند تو خیلی جوانی. تو حتی نمی دانی چطور میتوان آسمان و دشت را گلدوزی كرد، چشم و دماغ كه جای خود دارد! تو زیادی بلند پروازی میكنی! من به تنهایی هركاری كه از دستم بر می آمد انجام دادم ولی موفق نشدم. آنگاه با دلخوری به سر كار قبلی ام برگشتم و به گلدوزی آسمان و زمین پرداختم. طی انقلاب فرهنگی ما تصمیم گرفتیم كه گلدوزی چهره ها دیگر نباید یك برتری و امتیاز ویژه محسوب شود. ما همگی قادریم این كار را انجام دهیم. بنابراین همه گلدوزان باید چگونگی انجام این كار را بیاموزند. ما تلاشهای زیادی كردیم كه همیشه خیلی موفق نبود. یكبار من سرباز نگهبانی را گلدوزی كردم كه در تاریكی كشیك میكشید و مراقب دشمن بود. من میخواستم فضای سكوت سنگین و سكون را بروی پارچه منتقل كنم. یعنی همان چیزی كه وقتی چنین صحنه هایی را برایتان تعریف میكنند، احساس میكنید. اما وقتی دوستانم گلدوزی مرا دیدند از خنده منفجر شدند: "سرباز نگهبان تو از قرار حسابی دویده است. دارد نفس نفس میزند. چهره اش برافروخته است و انگار مثل یك گاو وحشی دارد خرناس میكشد. دشمن باید كر باشد كه صدایش را نشنود!" من ناراحت شدم اما دوستانم بطور جدی با من صحبت كردند و گفتند: "مهم نیست. اگر تلاش نكنی هیچگاه موفق نخواهی شد. بگذار اینبار با هم كار را شروع كنیم. و اینبار مطمئناً زیاد از رنگ سرخ استفاده نخواهیم كرد. ببینیم نتیجه كار چه خواهد شد." اگرچه این كار به اندازه كافی دشوار است اما حالا دیگر ما خوب میتوانیم چهره ها را در بیاوریم. زیرا میكوشیم به یكدیگر كمك كنیم؛ ما فنون كار را از یكدیگر پنهان نمی كنیم.
"در حال حاضر 1600 گلدوز در این كارخانه كار میكنند. ما مردان جوانی را دیدیم كه پشت قابها نشسته بودند و همراه با زنان گلدوزی میكردند و به مشورت میپرداختند. "ادیت" از یكی از آنها پرسید: برایت مهم نیست كه كاری زنانه میكنی؟
"بهیچوجه. من این كار را دوست دارم. این كار، زنانه نیست. این شیوه نگرش جامعه كهن بود كه صحبت از كار مردانه، كار زنانه میكرد. دوره عوض شده است.
""اما بقیه مردان مسخره ات نمی كنند؟"
"نه. گلدوزی به درد انقلاب میخورد. البته هنوز افرادی هستند كه فكر میكنند این كاری زنانه است." او با خنده اضافه كرد: "مبارزه طبقاتی هنوز تمام نشده است. ما همچنان باید نبرد كنیم."


مبارزه علیه جدایی كار یدی از كار فكری و رهایی زنان
طی دیدار از یك كارخانه بزرگ نساجی در "چانگ شا" بود كه ما ناگهان موضوعی را دریافتیم كه تا آنموقع بنظر بسیار مبهم میرسید. در این كارخانه بیش از هفت هزار كارگر كه 80 درصدشان زن هستند، كار میكنند. ما فهمیدیم كه چگونه تغییر مناسبات بین روشنفكران و كارگران در قلب كارخانجات به رهایی زنان خدمت عظیمی میكند.
دیدار آن روز ما از كارخانه بالاجبار كوتاه بود زیرا برای آنروز برنامه های زیادی داشتیم. ما بسرعت از كارگاههایی كه آكنده از سروصدای دوكها بودند گذشتیم. بعد از آنهم در سالن اجتماعات، چیز زیادی توجهمان را جلب نكرد. سپس این حرفها را شنیدیم: "قبل از انقلاب فرهنگی بیش از 2500 قانون و مقررات وجود داشت كه هدف از آن سركوب زنان كارگر در كارخانه ما بود." "دانیل" از زن جوان كارگری كه چهره ای جدی داشت و این حرف را به زبان آورده بود پرسید: "میتوانی به ما بگویی این قوانین چگونه علیه زنان كارگر عمل میكردند؟" او بدون مكث جواب داد: "بخاطر این قوانین مسخره، زنان كارگر نمی توانستند به هیچگونه نو آوری تكنیكی دست بزنند. اگر قصد بهبود تولید را داشتند، پروژه آنها باید از یك سلسله مراتب پیچیده و رعب انگیز گذر میكرد. و زمانیكه بالاخره روی میز تكنیسین قرار میگرفت، آن مرد معمولا هیچ چیز جالبی در آن نمی دید و پروژه را روانه سطل زباله میكرد. سیستم، ما را از تكامل تولید دلسرد میكرد و این روند را كند میساخت.
"من هنوز نگاه حاكی از تاسف و تعجب كه هنگام شنیدن این حرفها بین ما رد و بدل شد را به یاد دارم. نخستین تصویری كه از ستم بر زنان كارگر در ذهن این زن جوان نقش بسته این واقعیت بوده كه به او فرصت كافی برای توسعه تولید نداده اند. این بنظر ما حرفی كلیشه ای و غیر قانع كننده میرسید.
"دانیل" بحث را عوض كرد: "آیا زنان كارگر اجازه تغییر شغل دارند؟ بحدی كه بتوانند بفهمند كار در عرصه های گوناگون چگونه است؟" آن كارگر جوان جواب داد: "ما تلاش میكنیم كار در عرصه های مختلف و با افراد مختلف را برای زنان تسهیل كنیم. اما این كار دشواری است. برخی مشاغل نیازمند تجربه زیادند. بنابراین زنان مسن تر راحت تر از زنان جوان میتوانند به بخشهای مختلف منتقل شوند. اگرچه ما همیشه تلاش میكنیم كه این تغییرات را امكان پذیر سازیم، اما این كار را حیاتی بحساب نمی آوریم. شناخت همه جانبه از كار، در درجه اول مستلزم شركت هر چه بیشتر در امر توسعه و طراحی است. در هر كارگاه یك تیم نوآوری فنی توسط زنان كارگر، تكنیسینها و كادرهای انقلابی درست شده است. اعضای تیم در عین حال كه در سالن كارگاه به كار میپردازند، نقشه ها را هم طراحی میكنند، الگوها و تصاویر شطرنجی و طرحها را هم ترسیم میكنند. تیم پیشنهادات، انتقادات و توصیه های روزمره كارگران را جمع آوری میكند. بدین طریق دانش و كار یدی، تئوری و پراتیك، روشنفكران و كارگران تدریجاً متحد شده اند. و دو سوی این شكاف كهنه بطور كیفی متحول شده اند. البته شكاف هنوز وجود دارد، اما تنگ تر شده است. هدف این است كه یك انسان نوین خلق شود. انسانی كه به روشنفكران یا كارگران قدیمی شبیه نباشد. یعنی نه از پراتیك و كار و مشكلات مشخص خود دور افتاده باشد و نه از شناخت تئوریك.
هر دو طرف محتاج تغییرند، اما این فقط در صورتی امكان پذیر است كه كارگران، رهبری سیاسی و ایدئولوژیك اعمال كنند. كارگران و روشنفكران به ساختن یكدیگر كمك میكنند اما این واقعاً كارگران هستند كه روشنفكران را تجدید تربیت میكنند. این حرف بنظر متناقض می آید، اینطور نیست؟ خیلی وقت پیش ما فكر میكردیم كه این وظیفه روشنفكران است كه به كارگران "دانش" ارزانی دارند. این یك دیدگاه یكجانبه بود. در عین حال كه دانش یك كارگر ناكامل است اما این دانش توسط پراتیك محك خورده و بر یك موضع طبقاتی انقلابی استوار است."
به همین علت است كه كارگران باید انجام این تغییر را رهبری كنند. اگر قرار است آنها خود بر محدودیتهای دانش خویش فایق آیند، باید روشنفكران را نیز رها كنند. بار دیگر تز ماركس در یك مورد خاص جنبه عملی پیدا می كند: "پرولتاریا فقط از طریق رها كردن كل نوع بشر میتواند رهایی نهایی خویش را بدست آورد." مشاغل مختلف شبیه چرخ دندانه های یك ماشین بزرگ هستند. كارگران با پریدن از یكی به روی دیگری میتوانند دامنه
 تجربه پراتیكی خویش را گسترده سازند. اما به این طریق هیچگاه نمی توانند از مرز میان تئوری یك پروژه كلی و تحقق عملی آن عبور كنند. توضیحی كه آن زن كارگر در "چانگ شا" به ما داد واقعاً آنچه را كه در اول بحث مطرح كرده بود روشن ساخت: زنان كارگر واقعاً رنج میبردند زیرا نمی توانستند به نوآوری های فنی دست بزنند و به ابتكارات خود آزادانه میدان دهند.
شما ممكن است بگویید بسیار خوب، همه این حرفها را فهمیدیم؛ اما اینها مشخصاً چه ربطی به زنان دارد؟
مسئله بسیار ساده است. شما هم مثل ما متوجه آن خواهید شد. وقتی ما كار یدی و فكری را از هم متمایز میكنیم، این را نیز میبینیم كه اكثریت گسترده زنان بطور سنتی كارگر یدی بوده اند. علتش فقط این نیست كه مثل كارگران مرد از اطلاعات كافی بهره مند نیستند. بلكه این هم هست كه زنان توسط خانواده حبس شده و بنابراین بیش از هر كس دیگر از نگاه عمومی به جهان دور افتاده اند. دنیای آنها، آشپزخانه و اتاق بچه ها و تختخواب است. آنها كارگران نیمه ماهر خانگی هستند.
وقتی كه زنان، خانه را بقصد كار در كارخانجات متعارف ترك میكنند، بیشتر از همكاران مرد خود به ایفای نقش اجرا كننده "فرامینی كه هیچ از آن سر در نخواهند آورد" تنزل می یابند. اما به دلایل مشابه، آنها نخستین كسانی هستند كه از تغییر انقلابی مناسبات بین روشنفكران و كارگران نفع میبرند.
وقتی كه ستم بر زن به واسطه جدا افتادن زنان از فعالیتهای اجتماعی و بنابراین محروم ماندن آنها از یك دیدگاه اجتماعی رشد می یابد، آنگاه هیچ راه حلی باقی نمی ماند مگر اینكه اطلاعات علمی در وسیعترین و همه جانبه ترین مفهوم در دسترس آنان قرار داده شود. این امر نباید به صورت دادن اطلاعات از طرف معلم به شاگرد باشد. بلكه باید به تلاش برای همكاری متقابل روشنفكران و زنان كارگر میدان عمل كامل دهد.
كسب مهارتهای جدید و متنوع كردن تجربه عملی، راههای مهم دیگریست كه كارگران از آن طریق شناخت گسترده ای از امور بدست می آورند؛ این شناختی است كه سابقاً از كسب آن منع میشدند. این واقعیت كه برخی كارگران چینی از طریق تربیت پراتیكی و تئوریك توسط پزشكان مجرب در میدان عمل، خود به پزشك تبدیل شده اند شهره همگان است. این كارگران به دانشگاه نرفتند. نمونه های مشابه بسیار دیگری وجود دارد. برای مثال كارگران غالباً برای چند ماه به مناطق روستایی میروند تا به ایجاد صنایع كوچك محلی كمك كنند، یا دهقانان را تعلیم دهند تا به كارگران ماهر جهت رفع نیازهای كمون تبدیل شوند. همچنین گروههایی از كارگران توسط همكارانشان برگزیده میشوند تا معمولا برای یكسال علاوه بر كارخانه، وظیفه هدایت فعالیت سیاسی و ایدئولوژیك در اماكن گوناگون نظیر تئاتر، بیمارستان، مدرسه، ادارات دولتی و فروشگاههای دولتی را بعهده بگیرند.
مضافاً آنها ممكن است به تحصیل بپردازند یا تحصیلاتشان را ادامه دهند. برای نمونه، سایر كارگران كارخانه افرادی را از میان خود برای اعزام به دانشگاه، یا شركت در كلاسهای شبانه و یا در مراكز آموزشی نیمه وقت كه در برخی كارخانه ها ایجاد شده انتخاب می كنند. مثلا در كارخانه ابزار ماشین در شانگهای چنین مركزی وجود دارد كه كارگران نیمی از روز را به كار در كارگاه و نیم دیگر را به آموزش در آن مركز می پردازند.
هدف تیمهای نوآوری فنی و نیز متنوع كردن مشاغل، كاستن از شكاف بین كار یدی و فكری است. از آنجا كه ستم بر زنان ارتباط نزدیكی با این شكاف دارد، شركت آنان در جنبش انقلابی اجتماعی كه با هدف پر كردن این شكاف بر پا میشود، راه رهایی زنان را هموار میكند.

"كار برابر، دستمزد برابر": این اصلی ساده، اما در پراتیك پیچیده است
رفیق "پای" دبیر كمیته انقلابی كمون دوستی خلقهای چین و آلبانی به ما توضیح داد كه چگونه نظریات مبتنی بر "تساوی گرایی مطلق" بار دیگر به ستم بر زنان ختم میشدند. برخی مردان با این ایده كه زنان دستمزد برابر بگیرند مخالفت میكردند. آنها تحت عنوان برابری و اصل پرداخت برابر میگفتند: "زنان كار برابر نمی كنند. آنها به اندازه ما بار حمل
نمی كنند." رفیق پای به ما گفت كه این نظرات از جانب اقلیتی از مردان ابراز میشد اما یك چیز نادر نبود. در جامعه نوین، این نظرات منعكس كننده مبارزه ای است كه میان راه سرمایه داری و راه سوسیالیستی در جریان است. "باید این نظرات مورد نقد قرار گیرد و قاطعانه با آنها مخالفت شود زیرا اینها بقایای یك برخورد فئودالی نسبت به زنان و كار است. علیرغم واقعیات بیشمار و تاریخی مهم، اقلیت هنوز به اشتباه معتقد است كه زنان موجوداتی پست ترند و سهم آنها در جامعه ناچیز است. در زمینه كار، این فقط تجار برده و استثمارگران هستند كه كار انسانی و كار حیوانی را با معیارها و ارزش های یكسان می سنجند؛ یعنی در چارچوب نیروی جسمانی مطلق. برای مثال اربابان تب تی فهمیده بودند كه میتوانند یك برده سالم و قوی را با دو برده ضعیف تر معامله كنند. در جامعه نوین، ما در تبعیت از نمونه تاچای (2) باید در درجه اول به رفتار سیاسی فرد نسبت به جامعه و برخوردش به كار بدون در نظر گرفتن جنسیت وی نگاه كنیم. پیش از آنكه بتوانیم تعیین كنیم سهم كار او (اعم از زن یا مرد) چه خواهد بود.
"همانطور كه مقاله ای از نشریه "پرچم سرخ" (3) به تاریخ فوریه 1972 نشان میدهد، بحث و مشاجره بر سر ارزشی كه كار زنان تولید میكند به موضوع یك جدل عمیق در سراسر كشور تبدیل شده است:"افراد در كار جسمانی، توانایی های متفاوتی دارند. كار مزرعه كه قدرت جسمانی زیادی طلب میكند، باید به مردان واگذار شود كه چنین توانی دارند. طبیعی است كه تفاوتهای فیزیولوژیك بین زن و مرد را باید بهنگام تخصیص مشاغل بحساب آورد. (در مورد تفاوتهای بین زنان، بارها به ما گفته شد كه كارهایی كه نیاز به توانایی جسمانی زیاد دارد به مردان ضعیف یا زنانی كه از سلامت كافی برخوردار نیستند داده نمیشود ـ یادداشت نویسنده) ... اما بهیچ وجه نباید درجه توان جسمانی توجیهی برای تفاوت دستمزد زنان و مردان شود. تبعیت از اصل از هر كس بر حسب توانایی هایش، و به هركس بر حسب كارش یعنی معیاری كه تعیین كننده دستمزدهاست، كمیت و كیفیت واقعی كار هر كارگر و نیز میزان خدمتش به تولید سوسیالیستی را بحساب می آورد." (4)
توجه به خصوصیات جسمی مشخص زنان در تنظیماتی كه در زمینه استراحت روزانه و تعطیلات انجام میشود نیز مشخص است. هر كس حداقل هفته ای یكروز تعطیل دارد، اما زنان چه در شهر باشند چه در روستا، در ماه چهار روز بیشتر به هنگام عادت ماهانه شان تعطیل دارند. بعلاوه زنان بر حسب نوع كاری كه انجام میدهند در پنجاه یا پنجاه و پنج سالگی بازنشسته میشوند. در حالی كه سن بازنشستگی مردان حدود 60 سال است. مرز تمایز بین تساوی گری مطلق و برابری بین جنسها بسیار ظریف است و ممكنست خطر ترویج نظریه برابری بر مبنای "طبیعت" كه فیزیولوژی پشتوانه آن است، را در بر داشته باشد. ما از كجا میدانیم كدام یك از تمایزات جنسی كاملا فیزیولوژیك است و كدام یك اكتسابی است، و یا حداقل قسماً توسط نقش زن در جامعه تعیین شده است؟ خط تمایز را نمی توان بسادگی ترسیم كرد اما این خطی است كه باید در جایی ترسیم شود.
همین نوع مشاجره بر سر "كار مردانه و كار زنانه" به این سئوال پیوند خورده كه آیا زنان توانایی احاطه بر برخی مشاغل كشاورزی را دارند یا نه؟ برخی افراد (ظاهراً كسانی كه مخالف "تساوی گرایان" هستند) تا آنجا پیش میروند كه میگویند زنان و مردان باید بر حسب جنسیت خود در كار سهم بگیرند. مقاله فوق الذكر در "پرچم سرخ" چنین اظهار نظر میكند:
((تقسیم كار كشاورزی به مشاغل مردانه و زنانه یك میراث جامعه كهن است كه هنوز در برخی مناطق به حیات خود ادامه میدهد. برای مثال مشاغلی كه مستلزم مهارتهای فنی پیچیده تر است، نظیر كاشت گندم و برنج یا كود دادن به زمین را در گذشته كار مردانه محسوب میكردند. برخی افراد هنوز به زنان اجازه آموختن این مشاغل یا شركت در این كارها را نمی دهند. برخی صرفاً به مسخره كردن زنانی كه در این كارها شركت میكنند پرداخته و میگویند كه "آخر زمان شده" یا اینكه "دنیا برعكس شده است".))
این مقاله خاطر نشان میكند كه مردان فقط به این علت در انجام این كارها خبره تر شده اند كه برای مدت طولانی تری آنرا تجربه كرده اند. این در حالی است كه جامعه كهن زنان را به وظایف مربوط به خانه محدود میكرد و عموماً اجازه كار در دشت و مزرعه را به آنها نمی داد.
"پرچم سرخ" ادامه میدهد: "چرا زنان نتوانند با پراتیك، فن كشت نشائی را خوب فرا بگیرند؟ اگر فنون از تجربه عملی حاصل نمی شوند پس از كجا ناشی میشوند؟ این نوع برخوردها بخشی از یك تفكر فئودالی است. اینها جلوه ای از تحقیر زنان توسط طبقات استثمارگر است. این همان نظریه زیانبار و ارتجاعی خصلت زنانه است كه لیوشائوچی و سایرین به آن رجوع میكردند.
"تاثیراتی كه این برخورد بر دستمزد مردان و زنان داشت، در آن مقاله بدین نحو مورد بحث قرار گرفته است:
((یك ایده اشتباه آمیز دیگر هم وجود دارد كه باید با آن مبارزه كرد. برخی رفقا قبول دارند كه نادرست است به زنان در مقابل كاری كه برای مردان 10 پوئن بهمراه دارد، 8 پوئن داده شود. (5) با این وجود آنها هیچ كاری برای رفع این اشتباه نمی كنند و چنین استدلال میكنند كه "اگر به دستمزدها از زاویه یك خانوار نگاه كنید و نه یك فرد، آنوقت می بینید كه در واقعیت هیچكس بلحاظ مالی صدمه نمی بیند. زیرا هر خانواده از مردان و زنان تشكیل شده است. " این نوع تفكر، حاملانش را بدانجا میكشاند كه از زاویه غلطی بر اجرای اصل پرداخت برابر تاكید بگذارند... این استدلالی نادرست است زیرا مشكل را نمی توان از زاویه سود یا زیان خانوار مورد بررسی قرار داد. بكاربست اصل دستمزد برابر برای كار برابر در درجه اول یك مسئله مهم سیاسی و مسئله ای مربوط به ایدئولوژی است. برابری اقتصادی دو جنس با برابری سیاسی پیوندی تنگاتنگ دارد. این واقعیت كه ایدئولوژی كهنه برتری مرد و فرودستی زن هنوز در برخی نواحی كشور به حیات خود ادامه میدهد، هیچ چیز نیست مگر بازتاب سیاسی نابرابری اقتصادی بین زنان و مردان. در واقع مبارزه توده زنان علیه نابرابری بین زن و مرد یك مبارزه سیاسی است. برخی زنان مسئله را خیلی خوب مطرح میكنند وقتی میگویند: "ما بخاطر چند پوئن اضافه در كار مبارزه نمی كنیم، بلكه برای شخصیت اجتماعی خود مبارزه می كنیم." اگر نابرابری دستمزد بین زنان و مردان بعنوان یك مسئله اساسی در نظر گرفته نشود، زنان عملا به موقعیت درجه دوم رانده خواهند شد. این برخورد بخشی از ایدئولوژی فئودالی تحقیر زنان است!


                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                    
2  -اجتماعی شدن روستاهای چین و رهایی زنان

زنان دهقان حكایت خویش را باز میگویند
یك زن دهقان كه چهل سالی داشت در سالن اجتماعات كمون خلق "شاوان" به ما گفت كه چگونه اراضی كمون كلكتیویزه شد و این پروسه در هر مرحله اش با نقشی كه زنان ایفا نمودند رقم خورد.
"در دوره جنگ رهائیبخش، اصلاحات ارضی بلحاظ سیاسی دهقانان فقیر و میانه را آزاد ساخت و به زنان همانند مردان زمین داد اما خانواده كماكان واحد تولید بود و زمانیكه دشواریها فرا میرسید باید مسائل خودش را خود رفع میكرد. سال قحطی بزرگ فرا رسید و اگر بنا برآن بود كه حداقل برداشتی داشته باشیم میبایست با اتكا به منابع خود به آبیاری مزارع میپرداختیم. خانواده های تنگدست از این لحاظ در موقعیت بسیار بدتری قرار داشتند. من بیوه ای را میشناختم كه طی اصلاحات ارضی "پنج مو" (هر مو كمی بیش از یك هكتار است) دریافت داشت؛ اما او هیچ كمكی نداشت و درآمدش بسیار پایین بود. او درباره ماهیت و منشاء مشكلاتش فكر كرد و نقش فعالی در ایجاد نخستین گروههای كمك متقابل بین خانوارها بعهده گرفت. اما این گروهها نتوانستند همه مسائل را حل كنند. ما به یكدیگر كمك میكردیم اما از آنجا كه تولید مبتنی بر مالكیت خانواری بود، این خانواده بود كه مسئولیت نهایی موفقیتها یا ناكامیها را بدوش میكشید. یكسال، خانواده ای كه همسایه ما بود بطور جدی بواسطه بیماری ضربه خورد. آنها قادر به كار نبودند و مجبور شدند زمینشان را بفروشند تا بتوانند دارو بخرند. (تا سال 1952 هنوز حق فروش اراضی وجود داشت). این یك درس سیاسی مهم برای همه دهقانان فقیر روستا بود.
 ما چنین بنظرمان رسید: "اگر كار بیشتری برای كلكتیویزه كردن انجام ندهیم تمایزات طبقاتی تشدید خواهد شد." بنابراین ما اولین تعاونی ها را درست كردیم. چند خانوار با یكدیگر به كار میپرداختند و سود را بر حسب میزان زمین و دامی كه هر یك داشت بین خود تقسیم میكردند. علاقه زنان به این تعاونی ها مضاعف بود. اولا آنها بعنوان دهقان میدانستند كه این تنها راه جلوگیری از تبدیل دوباره روستا به جهنم تهیدستان استثمار شده است. ثانیاً آنها میدانستند تا زمانیكه تولید بر محور واحد خانوار بچرخد، زنان در خانه حبس خواهند بود. چه كس دیگری بود كه از بچه ها نگهداری كند، خانه داری كند و غذا بپزد؟ اما زمانیكه تیمها تشكیل شد همه كس، مرد و زن بطور یكسان بر زمین كار میكردند و مشكلات فرزند و خانه میبایست بر مبنایی كلكتیو حل میشد.
موضع زنان این بود: اگر ما در زمین به یك دیگر كمك میكنیم، باید در خانه نیز یاور هم باشیم. من به شوهرم گفتم: ما هم باید به تعاونی بپیوندیم. اما او جواب داد : یابو! تو هیچی سرت نمیشود و حق كار كردن بیرون از خانه را نداری! من واقعاً كفری شدم و گفتم: ما زنان خودمان آزادی خود را بدست آورده ایم. تو بهیچ وجه حق نداری با من اینطور رفتار كنی. ما هرچه داریم با مبارزه بدست آورده ایم و من تسلیم نمیشوم! و من به تنهایی به تعاونی پیوستم. شوهرم دهقان فقیری بود كه قطعه زمین كوچكی داشت. برخی اوقات او نمی توانست همه كارها را شخصاً انجام دهد. و درباره مشكلاتش آه و ناله میكرد. من واقعیاتی را در برابرش گذاشتم و برایش امتیازات تعاونی را تشریح كردم. او بتدریج متوجه شد كه سماجتش از ایده های فئودالی او در مورد مالكیت خصوصی و نقش زن نشئت گرفته است. زمانی كه این مسئله را قبول كرد توانست به تعاونی بپیوندد. من خانواده های بسیاری را در روستا میشناسم كه عیناً همین مسئله درونشان اتفاق افتاده است.
سپس ما گام دیگری در راه كلكتیویزه كردن برداشتیم. برای اینكه بتوانیم پروژه های بزرگ و ضروری برای كنترل نیروهای طبیعت را عملی كنیم، باید نیروهای بیشتری را گرد می آوردیم. برای مثال ما میخواستیم شبكه آبیاری را براه بیندازیم. اما طرفداران لیوشائوچی بجای اینكه كلكتیویزه كردن بیشتر را تشویق كنند از هر بلای طبیعی استفاده میكردند تا این حرف بی معنی را جا بیندازند كه "خانواده باید واحد تولید باشد." آنها بحثهای تسلیم طلبانه راه می انداختند یا اینكه بطور توهین آمیزی میگفتند كمون شما با داشتن دو هزار نفر نیروی كار، كوچكتر از آن است كه بتواند چنین پروژه های بزرگی را به انجام برساند. آنها این رقم دو هزار را اینطور بدست آورده بودند كه هر دو زن را مساوی یك مرد حساب كرده بودند.))
"تپه هایی كه گرداگرد بریگاد (1) ما بود آنقدر خشك و بی آب و علف بود كه بنظر نمی آمد هیچوقت بشود آبادش كرد. دهقانان فقیرتر كه خواهان كلكتیویزه كردن بیشتر بودند میگفتند: انسان باید طبیعت را كنترل كند و نه بالعكس. این تپه های بی آب و علف بالاخره سر سبز خواهد شد. و ما مبارزه را آغاز كردیم. روز از پی روز سبدهای پر از خاك را بر شانه های خود به تپه ها میبردیم. ما زمین را تراس بندی (تسطیح پلكانی) كردیم. بدین ترتیب چهار تپه گرداگرد كمون یكی از پس دیگری تحت سلطه ما قرار گرفت. اینك ما بیشترین میزان چای منطقه را از همین تپه ها برداشت میكنیم. آیا هیچوقت ممكن بود كه روی قطعات كوچك و پراكنده اراضی بتوانیم چنین دستاوردی داشته باشیم؟ پیروزی های ما سلاحی شد كه بتوانیم با آن علیه طرفداران لیوشائوچی نبرد كنیم. و در این مبارزه زنان پیشاهنگ بودند. و این واقعیت برای همه جا افتاده است.
"دبیر كمیته انقلابی كه در كنار این زن دهقان نشسته بود به ما گفت: ((میل دارم چند مثال بیاورم تا ببینید چگونه زنان غالباً به ما با صراحت و روشنی و با پیگیری درسهایی انقلابی آموختند. چند وقت پیش، قبل از اینكه شبكه آبیاری را درست كنیم، یك خشكسالی وحشتناك اتفاق افتاد. برداشت محصول بطور كلی بخطر افتاده بود. ما حتی نمی توانستیم روی انتقال آب حساب كنیم زیرا همه رودخانه های اطراف خشك شده بود. چند نفر از افراد پیر كمون گفتند كه از بچگی شان بیاد دارند كه چشمه ای در دشت بزرگ نزدیك روستا وجود داشته است. اما هیچ یك از آنها دقیقا محل آن را بخاطر نداشت. یك تیم از دختران تصمیم گرفت كه بدنبال این چشمه بگردد. آنها همگی راهی دشت كنار
روستا شدند. پنج شبانه روز زمین را برای یافتن چشمه بیل زدند. خیلی از مردم فكر میكردند كه این تلاشی بیهوده است. مسخره كردنها شروع شد: چشمه در شاوان؟! هرگز! اما صبح روز ششم دختران با عجله و فریاد كنان به روستا برگشتند: "ما چشمه را پیدا كردیم، پیدایش كردیم!" همگان به سمت محل دویدند و جریان كوچك آب را دیدند كه از زمین بیرون میزند. دختران برای پیدا كردن چشمه خاك را با دست خود لمس كرده بودند تا اینكه در جایی احساس كردند خاك، مرطوب است. سپس به بیل زدن پرداختند تا اینكه بالاخره به چشمه رسیدند. این كار ساده ای نبود. سپس همه مردم روستا كار را آغاز كردند و تمام روز به حفر یك استخر بزرگ پرداختند. بعد از آن ما چند كانال درست كردیم. بعد از یك هفته ما آب كافی برای آبیاری مزارع در اختیار داشتیم.  محصولات ما با دستان خالی این دختران بار آمد زیرا آنها با عزم خویش ثابت كردند كه كلكتیویسم بهتر از مالكیت خصوصی خانواری است. و بارها میشد كه مردان به یكدیگر یادآوری كنند: "چشمه را یادتان می آید؟ حق با چه كسی بود؟ زنان یا ما؟ هیچگاه نباید درس چشمه را فراموش كنیم!"))
بعد از این نشست ما مسیر باریكی كه به چشمه میرسید را در پیش گرفتیم. در مقابل ما استخر عظیمی حفر شده بود كه شش هزار لیتر آب را در خود جای میداد و گرداگرد آن را دیوارهای سنگی فراگرفته بود. "ادیت" در ذهن خود آن شش دختر را نشسته برخاك مجسم كرد كه هر سانتی متر دشت را میگردند و همانقدر به موفقیت خویش اطمینان دارند كه هركول زمانی كه برای انجام وظیفه اش به شكم هیولا پا گذاشت. چرا مردان به این كار دست نزدند؟ در درجه اول بدان خاطر كه زنان هیچ استعداد خاصی در ماوراءالطبیعه جلوه دادن آب نداشتند! و چرا تهیدست ترین دهقانان بودند كه نخست به تعاون پرداختند؟ یقیناً به خاطر وضع اقتصادیشان، بهتر از بقیه میتوانستند امتیازات كلكتیویسم را درك كنند. زنان پنج روز با دست خالی در پی آب گشتند زیرا مصمم بودند ثابت كنند كه كلكتیویسم بهتر از مالكیت خصوصی خانواری است. آنها مالكیت خصوصی خانواری را بعنوان یك شكل مشخص ستم بر زن نیـــز تجربه كرده بودند.
یك گرایش بسیار قوی وجود دارد كه فقط در ارتباط با تضادهای بین زن و مرد، خصوصیت معین زنان را حائز اهمیت میداند. اما تجربه طولانی ستم كه زنان با آن آشنایند، گسترده تر از این چیزهاست. باید خصوصیت زنانه را در دو شكلش در نظر بگیریم، یا دقیقتر بگوییم این مسئله خصلتی دوگانه دارد. از یكطرف زنان (در یك جامعه مبتنی بر مالكیت خصوصی) بعنوان موجودات اجتماعی پست تر در نظر گرفته میشوند. از طرف دیگر، زنان بطور سنتی در مناسبات روزمره خود با مردان در جایگاهی فرودست قرار دارند. موقعیت فرودست زنان در مناسبات با مردان، محصول فرودستی اجتماعی آنهاست. و از آنجا كه دیدگاه زنان در مورد خانواده توسط این ستم دوگانه شكل میگیرد، آنها محدودیت های واحد خانواده را روشن تر درك میكنند. آنها مشتاقانه تر از مردان این توهم را رد میكنند كه "ایده آل این است كه در خانه خودت ارباب باشی." زنان در مقاطع معین تاریخی پیشتاز بوده اند زیرا برخی از آنها بیشتر از سایر گروه بندی های مردم در موقعیت بی چیزی كامل قرار داشته اند، یعنی هیچ چیز جز زنجیرهایشان را برای از دست دادن نداشته اند.  مصاف زمین كاوان و جویندگان آب در "شاوان" را فقط میتوان و بایــد بدینطریق درك كرد. برای زنان كه همیشه بیش از دیگران تحت تسلط طبیعت بوده اند، قرار گرفتن در صف اول مبارزه برای كنترل طبیعت یك دگرگونی درخشان تاریخی است؛ و این چه شكست بزرگی برای بدبینان است!

كمیته های جدید زنان در "شاوان"
در جریان گفتگویی كه با اهالی "شاوان" داشتیم این نكته مورد تاكید قرار میگرفت كه طی انقلاب فرهنگی سازمان قدیمی زنان "تعطیل" شد. این گروه انقلابی قدیمی از دل شعله های جنگ ضد ژاپنی زاده شده بود. و بعداً به نوعی سازمان مددكاری تبدیل شد كه ایدئولوژی ارتجاعی ماندن زن درخانه را جلو می نهاد و تنها به دنیای كوچك رنج و سعادت خانگی علاقه داشت. این همان ایده "حقارت زن" است كه از طریق مجلات مخصوص زنان در كشورهای سرمایه داری با آن بسیار آشناییم. رفیق "تون آن مینگ" كه دهقانی سی
ساله بود به ما گفت،  در "شاوان" چند كمیته انقلابی تشكیل شد كه حدوداً 5500 زن از كمون خلق (بیش از 80 درصد زنان) را در بر میگرفت. خود این رفیق یكی از مسئولین این كمیته ها بود. طی دیدارمان بارها شنیدیم كه تشكیلاتهای زنان به مرحله "مبارزه ـ انتقاد ـ اصلاح" رسیده بود. این گروهها كماكان بخشی از فعالیتهای گذشته را به پیش میبردند. بعلاوه، جهتگیری های نوین هنوز بطور روشن ترسیم نشده بود. كاملا واضح بود كه كل اهالی همچنان درگیر بحث درباره این موضوع هستند. یك تشكیلات سراسری با صدور یك فرمان از بالا ایجاد نخواهد شد بلكه بر پایه مشاهدات و تحقیقات خود توده ها بوجود خواهد آمد. بنابراین ما بطور خاص علاقه مند بودیم بفهمیم كه كمیته های انقلابی زنان "شاوان" چه اهدافی را دنبال میكنند (حتی اگر بنظر آید كه اینها اهداف كوتاه مدت هستند.) "تون آن مین" به سئوال ما چنین پاسخ داد: "در حال حاضر ما بر سر پنج وظیفه اصلی توافق كرده ایم. اولا، مطالعه ماركسیسم و لنینیسم و اندیشه مائوتسه دون. مایلم بگویم كه این كار را چگونه به پیش برده ایم. برای شروع، ما گروههای مطالعاتی مختلط داشتیم. بنابراین زن و شوهرها، كودكان خردسالشان را با خود می آوردند و این مسئله باعث اختلال در مطالعات ما می شد. زنان پیشنهاد كردند كه بجای كمك به یكدیگر در نگهداری فرزندان برحسب همسایگی، بهتر است مردان در خانه بمانند و این وظیفه را به انجام رسانند تا زنان بتوانند به آموختن بپردازند. بدین طریق ما آزادانه میتوانستیم مطالعه كنیم. علاوه بر این مردان هم میتوانستند ایده روشنتری از معنی واقعی نگهداری بچه ها بدست آورند. مسائل اینگونه سازماندهی شد و بدین ترتیب زنان و مردان جداگانه به آموزش پرداختند و هر یك در ماه در شش جلسه آموزشی شركت میكردند. زنان از این سیستم بسیار راضی بودند. آنها میگفتند: بنظر ما این طریقه آموزش سیاسی بسیار موثر است..."
همین موقع یك پیرزن دهقان صحبت "تون آن مینگ" را قطع كرد و گفت: "یك شب من باید به كلاس میرفتم. درست همان موقع، باران شروع شد. ظلمت همه جا را فرا گرفته بود. شوهرم گفت در این هوا نباید بیرون بروی. تاریكی مطلق است. جواب دادم كه قدیمها حتی در روشنایی روز تقریباً همه ما زنان كور بودیم. من نه میتوانستم بخوانم و نه میتوانستم بنویسم. حالا من بیش از شصت سالم است و به مدرسه میروم تا در تجارب انقلابی با سایر زنان شریك شوم. دوباره به آموزش خود بپردازم و سطح آگاهی سیاسی ام را بالا برم. میخواهی كه من در خانه بمانم؟ به او گفتم: تو نمی دانی كه ما زنان برای آموختن حاضریم چه قیمتی بپردازیم. این داستان را برایتان تعریف كردم زیرا نشان میدهد كه زنان واقعاً كمر به آموزش سیاسی بسته اند." پیرزن دهقان یك نفس همه ماجرا را برای ما تعریف كرد. واضح بود كه او از صحبت در جمع و در مقابل خارجیان معذب است؛ اما تصمیم گرفته این كار را انجام دهد. زیرا معتقد است كه بیان این نكته اهمیت حیاتی دارد: زنان برای آموختن شوری آتشین دارند.
"تون آن مینگ" در مورد وظیفه دوم چنین گفت: "به هر طریق ممكن باید راه عمیقترین نقد انقلابی را باز كنیم. ما زنان باید مبارزه همه جانبه ای را علیه هر شكل بروز رویزیونیسم به پیش بریم. مشخصاً باید از طریق این مبارزه به انتقاد توده ای از اهداف كهنه تشكیلات زنان برخیزیم." او ادامه داد: "وظیفه سوم این است كه به هر كاری دست بزنیم تا زنان قادر شوند در هر نوع فعالیت سیاسی بطور كامل شركت جویند؛ تا بتوانند نقش خویش را بعنوان نیمی از آسمان ایفا كنند. در هر عرصه و در تمام سطوح رهبری، زنان وجود دارند. اما كماكان خیلی از آنها جرات ابراز عقیده در مجامع عمومی را ندارند و خیلی از مردان هم هستند كه مایل به شنیدن عقاید زنان نیستند. كار ما این است كه در مورد این مشكل تحقیق كنیم، توده ها را بسیج كنیم و راه حلی برای آن بیابیم."
بخاطر می آورم گفته های آموزگار سیاسی یكی از مدارس "7 مه" (2) در نزدیكی پكن كه میگفت: "آنجا كه یك مرد و یك زن از كیفیت برابری برای بعهده گرفتن یك مقام برخوردارند، سیاست حزب این است كه رفیق زن را انتخاب كند. این یك پرنسیپ انقلابی است."
وظیفه چهارم این است كه بر ایده های ارتجاعی در ذهن زنان و مردان، مشخصاً ایده های مربوط به به اصطلاح برتری مردان در حیطه های معین فنی غلبه
كنیم. ما بخشی از مسئله را این میبینیم كه زنان بدون استثناء در تمامی فعالیتهای اجتماعی شركت جویند. ما بیرحمانه علیه خرافات كه بویژه زنان را آماج قرار میدهد، مبارزه میكنیم.
این نكته برای رفیق "تون" یك حرف توخالی نبود، بلكه یك واقعیت ستبر را بیان میكرد. معدنچیان "شاوان" به ما گفتند كه زنان در گذشته بدشگون به حساب می آمدند. اگر زنی در حال عبور از نزدیكی یك تونل مشاهده میشد، كارگران از ورود به آن خود داری میكردند زیرا گمان میكردند كه تونل فرو خواهد ریخت. یك رسم باستانی زنان را از نوشیدن شراب در معابد منع میكرد. گفته میشد كه اگر زنی از شراب مقدس بنوشد در جا خواهد مرد؛ یعنی به تیر غیب گرفتار خواهد شد. زنان شورشگر كه با تاریك اندیشی می جنگیدند در مقابل چشمان وحشت زده اهالی از این شراب نوشیدند. و معتقدین به خرافه وقتی دیدند كه هیچ بلایی بر سر آنها نیامد به شدت یكه خوردند."
تون آن مینگ" برای ما داستان دیگری تعریف كرد: ((چند سال پیش بارانی سیل آسا بارید. مزارع بسیاری نابود شد و سیل تمام مزارع شیب دار را شست. سیل یك صخره نیم تنی را بیش از یك كیلومتر حركت داد. یكی از دشمنان طبقاتی ما كه "هن" نام داشت كوشید مردم را فریب داده و از عكس العمل بازدارد. او اینجا و آنجا مطرح كرد: وقتی می بینید كه سیل از كوه فرود می آید معنایش این است كه خدای طاعون پا به زمین میگذارد. باید او را به حال خود بگذارید وگرنه همه چیزمان را از بین میبرد. این گفته های فئودالی ذهن بعضی از دهقانان را مغشوش میكرد. بعلاوه پیرترها گمان میكردند كه این مجازات الهی بخاطر تغییرات اجتماعیست كه انجام شده. بدین ترتیب رفیق "پین" جلو آمد و برای اهالی روستا با صدای بلند به سخنرانی پرداخت: "سیل چیزی جز آب نیست. سیل فقط نتیجه باران سنگین است. سیل چه چیزی را میتواند نابود كند؟ شاید خانه ها و مزارع، اما آنطور كه "هن" میخواهد شما تصور كنید، سیل نمی تواند همه چیز را نابود كند. سیل نمی تواند اراده ما برای انجام انقلاب تا به آخر را نابود كند. هیچ نیرویی در جهان نمیتواند این كار را بكند. ما نه فقط باید بر ترس از مجازات الهی فائق آییم، بلكه باید با تمام قوا مبارزه كنیم تا بر بلایای طبیعی غلبه كنیم. اگر ما مسیر سیل را تغییر دهیم میتوانیم از نابودی بیشتر محصولات و خانه های خود جلوگیری كنیم. پس دست بكار شویم!" او زنان را سازماندهی كرد تا در این كار سهم مهمی به دوش بگیرند. بعد از چند روز فعالیت سخت، ما بیش از سی هزار متر مكعب خاك را جابجا كردیم و توانستیم سیل را بطور كامل كنترل كنیم! در آن سال علیرغم سیلابهایی كه بر اثر باران جاری شد، ما توانستیم نسبت به سال قبل 25 تن بر محصول خویش بیفزاییم. دهقانان فقیر و میانه حال در كمون "شاوان" علیه زمین و آسمان و دشمنان طبقاتی مبارزه كردند و از این مبارزه پیروز بدر آمدند. زنان در هر یك از این مبارزات نقشی بسیار مهم ایفا كردند و این بحث مائو را مورد تاكید قرار دادند كه زنان برای پیروزی انقلاب نیرویی تعیین كننده هستند.
وظیفه پنجم ما تلاش مضاعف برای انقلابی كردن ایده ها در باب خانواده است. در این زمینه نیز زنان خدمت مهمی به جامعه نموده اند. ما تجارب بسیاری در این عرصه كسب كرده ایم. رفیق "لی ما شین" در این زمینه تجربه خودش را برای شما بازگو میكند.))
"لی ما شین" كه حدوداً 40 سال دارد با صورت آفتاب خورده اش در برابر ما نشسته و صحبت را آغاز میكند:  "یك روز بریگاد ما برای كلكتیو به یك میز احتیاج پیدا كرد. وقتی از موضوع مطلع شدم به رفقا گفتم كه من یك میز مناسب در خانه دارم و میتوانم آن را بیاورم. وقتی كه شوهرم از ماجرا باخبر شد از كوره در رفت و گفت: بعضی زنان میروند كار میكنند تا چیز بیشتری برای خانواده شان بیاورند، اما زن من عكس این كار را میكند و تازه، چیزهایی كه در خانه داریم را هم بیرون میبرد. بعد از اینكه همه حرفهایش را زد، من در خانواده خود جلسه آموزش اندیشه مائوتسه دون تشكیل دادم. من مشخصاً از این خط رویزیونیستی لیو شائوچی انتقاد كردم كه میگفت بین منافع جمعی و فردی هیچ تضادی وجود ندارد. این یك ایده عوامفریبانه است و خودخواهی را تشویق میكند. ما دهقانان فقیر باید تماماً خادم خلق باشیم. ما علیرغم منافع فردیمان، باید علیه خودخواهی مبارزه كنیم و بكوشیم به یك درك پرولتری ازجهان دست یابیم. باید یاد بگیریم كه در درجه اول و
بیشتر از هر چیز منافع خلق را به پیش بریم. طی این جلسه مادر شوهرم از رنجهای گذشته و خوشبختی امروز گفت. او گفت: عجب! یعنی ما باید خودخواهانه در پی خوشی باشیم و فقط به خانواده خود فكر كنیم؟ یعنی باید گذشته ها را فراموش كنیم و هفتصد میلیون چینی و سه میلیارد مردم سراسر جهان را از یاد ببریم؟ یعنی باید به فكر رفاه خود باشیم و دو سوم نوع بشر كه هنوز زیر یوغ ستم و استثمار بسر میبرند را فراموش كنیم؟ همه این بحثها شوهرم را عمیقاً تكان داد. اینك او مالكیت كلكتیو را بالاتر و مهمتر از همه چیز قرار میدهد و مایملك خود را تابع آن میداند. وقتی كه رفقا كمی بعد برای بردن میز آمدند شوهرم از خود انتقاد كوچكی كرد و گفت: هر وقت بریگاد به هر چیزی احتیاج داشت، درب خانه ما باز است.
"ایجاد دگرگونی انقلابی در خانواده یك وظیفه عظیم است. این شامل تغییر كاركرد اجتماعی خانواده و  نابودی منافع فردی، و نیز ایجاد فزاینده مناسبات نوین بین مرد و زن و تغییر ریشه ای مناسبات بین والدین و فرزندان است. به همین خاطر باید به این نكته مهم توجه كرد كه انقلابیون چینی دگرگونی خانواده را یك نتیجه ساده خیزش اجتماعی ندانسته بلكه یك پیش شرط ضروری انقلاب به حساب می آورند. آنها بر این عقیده اند كه زنان طبعاً مسئول "رهبری" انقلاب در خانواده هستند و این یكی از وظایف پایه ای است كه زنان باید در در قبال نوع بشر به انجام رسانند. "تون آن مینگ" چنین نتیجه گیری كرد: "ما میتوانیم وظایف كمیته انقلابی را بدین شكل خلاصه كنیم. تحت رهبری حزب و صدر مائو، باید به هر كار ممكن دست بزنیم تا زنان قادر شوند نقش تاریخی خود را بطور كامل ایفاء كنند." اشتباه نكنید! چینی ها نیازی ندارند كه زنان را جذب انقلاب كنند. آنها نیازی به بی طرف كردن زنان هم ندارند. آنها صرفاً باید بگذارند زنان نقش تاریخی خویش را بازی كنند. بدون این كار، انقلاب ناقص و نیمه كاره خواهد بود.
جنبش نوین زنان چین چگونه خواهد بود؟ از نمونه كمیته های "شاوان" و برخورد مائوتسه دون به موضوع چنین بر می آید كه جنبش نوین زنان بر این درك استوار خواهد بود كه زنان سهم برجسته ای در انقلاب دارند. این جنبش همان اندازه از پدرسالاری لیوشائوچی به دور است كه از گرایش مسلط در انترناسیونال سوم كه زنان را توده ای عقب مانده و بازیچه میدانست كه باید آنان را به درون مبارزه هل داد.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر