۱۳۹۰/۳/۱۸

: كتاب آموزشى شانگهاى درباره اقتصاد سیاسى سوسیالیستى -بخش دوم

اتحاد شوروى: راهگشایى و محدودیت ها

از این بحث به انقلاب بلشویكى و اتحاد شوروى میرسیم. انقلاب اكتبر اولین موردى بود كه دولت طبقه كارگر به خلع مالكیت از طبقاتى كه پیش از آن مالك ابزار تولید بودند پرداخت و یک شكل اقتصاد سوسیالیستى را برقرار كرد. ابزار تولید كه به شكل خصوصى اداره میشد به مایملك عمومی تبدیل شد و توسعه اقتصادى تابع برنامه ریزى آگاهانه شد. كارگران و دهقانان توسط حزب و دولتشان شروع به اداره دستجمعى و استفاده عقلانى از منابع اقتصادى جامعه كردند. شكل برنامه ریزى شده اقتصاد نه فقط مستلزم هماهنگى و بسیج اجتماعى بود بلكه براى توسعه و دگرگونی اقتصادى یك تئورى راهنما لازم داشت. بدین ترتیب در نخستین دولت كارگرى تحقیقات در زمینه اقتصاد سیاسى سوسیالیسم افتتاح شد و براى اولین بار یک اقتصاد سیاسی سوسیالیستی منظم برای کنکاش ارائه شد. این پروژه تئوریك مملو از روحیه اكتشاف، بحث و جدل، جوشش و زایش که سالهاى اولیه انقلاب را رقم می زد، بود. اما یک فعالیت روشنفكرانه مجرد نبود و نمی توانست باشد. فرایند شناخت پیدا کردن و سیاستگذارى در زمینه اقتصاد سیاسى تحت تاثیر مبارزات حادى كه درون حزب كمونیست بر سر جهت گیرى و دوام انقلاب و مبارزه حیاتی که برای غلبه کردن بر ضدانقلاب داخلى و خارجى جریان داشت، پیش می رفت.

آنچه از این تلاش نخستین نتیجه شد، مفهوم معینى از خصلت جامعه سوسیالیستى و وظایف و روش های ساختمان سوسیالیستى بود. جنبه هائی از پیشرفت تئوریك حاصل شد كه تغییرات گسترده در جامعه شوروى را منعكس میكرد. اما شناختى كه از اقتصاد و جامعه سوسیالیستى بدست آمد شناختى قسمی بود و این عمدتا از محدودیتهای تجربه تاریخى ناشى میشد. علاوه بر این، به علت اشکالاتی که در رویكرد و متدولوژى وجود داشت، دارای اشتباهات مهمی بود. در اینجا فقط چند نكته را خلاصه وار ارائه میكنیم.

انقلاب شوروى در یك كشور سرمایه دارى عقب مانده پیروز شد كه جمعیت دهقانى گسترده اى داشت (طبقه كارگر تنها پنج درصد اهالى را تشكیل میداد.) رویارویى با همین یك واقعیت به تنهایى، چالش مهیبی بود. آیا انقلاب میتوانست داربست خود را محكم كند و نجات یابد؟ آیا میشد سوسیالیسم را ساخت، در حالى كه هنوز پیش شرط هاى مادى نظیر بنیان صنعتى پیشرفته و كشاورزى مقیاس كلان وجود نداشت؟ بلشویكها بطور جدى به این مشكلات توجه داشتند. در روزهاى شورانگیز فرداى پیروزى، آنان انتظار انقلاب و گسترش سوسیالیسم در كشورهاى پیشرفته تر اروپا را میكشیدند و روى چنین حمایتى حساب میكردند. اما كشتى جنبش انقلابى در اروپا، مشخصا آلمان، به گل نشست. بلشویكها خیلى زود فهمیدند كه جمهورى نوبنیاد شوروى باید یكه و تنها كار را شروع كند و شاید تا مدتهابیهمراه بماند. لنین بر آن بود كه انقلاب راه خود را بگشاید: بالاخره، بلشویكها مخاطره رهبرى كردن توده ها در انجام انقلاب را به جان خریده بودند و اینك نیز باید مخاطره رهبرى آنان در ادامه انقلاب را تقبل میكردند. انقلاب میبایست براى بقاى خویش میجنگید و چنین كرد. انقلاب میبایست اقدامات ضدانقلابى طبقات حاكمه كهنه را كه امپریالیستهاى خارجى با مداخلات خود به یارى آنها شتافته بودند در هم میشكست. سیاست اقتصادى از "كمونیسم جنگى" كه یكرشته تدابیر رادیكال براى محدود كردن بازار بود به "سیاست اقتصادى نوین (نپ)" كه ایجاد تسهیلات موقتى براى گسترش بازار ارائه میداد، نوسان كرد.

اما این یك انقلاب بود كه براى بقاى خویش میجنگید و به شكوفایى تحولات اقتصادى و دگرگونىهاى عمیق اجتماعى ادامه می داد. نهادهاى سیاسى و اجتماعى حاكمیت مردمی برقرار شد. كارگران آبدیده در كوره نبرد، در مواضع مهم حكومتى و مدیریتى جاى گرفتند. عمر "زندان ملل" یعنى كشور تزارى سابق به پایان رسید و انقلاب حق تعیین سرنوشت را برسمیت شناخت و یك دولت چندملیتى بر اساس برابرى ملت ها و ملیت ها برپا شد. تلاشهاى عظیمی در جهت رهایى زنان انجام گرفت؛ از سال 1921، طلاق گرفتن كار ساده اى شد. داغ ننگ نامشروعیت كه قوانین گذشته بر پیشانى اولاد حاصل از روابط خارج از ازدواج میزد، پاك شد. سقط جنین قانونى شد. و حق و حقوق برابر و دستمزد برابر به سیاست و قانون تبدیل شد. كارزارهاى توده اى براى ریشه كن كردن بیسوادى براه افتاد. (براى آن گروه از زبانهاى ملل كه تا آن زمان فاقد زبان نگارش بودند، زبان نگارش درست شد.)

از سال 1924 یعنى در سالهاى متعاقب مرگ لنین، این سئوال بار دیگر و با حدت بیشتر مطرح شد كه: آیا در شرایط عقب ماندگى اقتصادى و فرهنگى كشور و محاصره امپریالیستى میتوان سوسیالیسم را ساخت؟ استالین به نفع این دیدگاه مبارزه كرد كه در غیاب گسترش انقلاب در سایر كشورها در كوتاه مدت، می توان و باید سوسیالیسم را در یک کشور ساخت: بخاطر بقاء و رشد مداوم انقلاب در اتحاد شوروى و به خاطر امر انقلاب جهانى. موضع استالین نسبت به مواضع دیگری که از سوی دیگران در آن مقطع جلو گذاشته شد، صحیح ترین بود. اما همانگونه كه باب آواكیان در مقاله اى تحت عنوان "فتح جهان" خاطر نشان كرد بحث و جدل و مبارزه بر سر "سوسیالیسم در یك كشور" تا حدى باعث كمرنگ شدن مهمترین سئوال شد. این سئوال كه..... سوسیالیسم چیست؟

دست آخر رهبرى شوروى، سوسیالیسم را با دو چیز معنا کرد: محو طبقات متخاصم، برقرارى صنعت مدرن و بزرگ تحت مالكیت دولتى. اینها مفاهیم اشتباهی بودند که مائو به نقد كشید و مائوئیسم به بررسى و تحقیق در موردشان ادامه داده است. تا آنجا كه به موضوع طبقات مربوط می شود، دیدگاه غالب در بین بلشویكها این بود كه با لغو مالكیت خصوصى بر ابزار تولید، پایه اقتصادى و اجتماعى براى روابط استثمارى (وجود رابطه استثمارگر و استثمارشونده) و براى موجودیت یك طبقه بورژوا از میان رفته است. به عبارت دیگر، بعد از اینكه مقاومت طبقات سرنگون شده در هم شكسته شد، طبقات و مبارزه طبقاتى دیگر نقش مهم یا تعیین كننده اى در حیات اقتصادى و سیاسى بازى نمیكنند.

بلشویكها متوجه بودند كه به موضوع طبقات و قطب بندى اجتماعى نمیتوان بطور ساده با صدور حكم پایان استثمار، خاتمه داد. لنین در مقاله "دولت و انقلاب" بطور مفصل به ادامه نابرابرى تحت سوسیالیسم پرداخته بود و ادامه تقسیم كار یدى و كار فكرى را یك منبع عمده این نابرابرى می دانست. بعلاوه، لنین در دهه 1920 به پدیده فساد بوروكراتیك در میان برخى مقامات دولتى، مسئله بازتولید روابط كالایى تحت سوسیالیسم و خطراتى كه این دو مقوله براى انقلاب ایجاد میكنند، پرداخته بود. اما اینها مشاهدات اولیه برای دست یافتن به شناخت بود و گرایش به آن داشت که تولید كالایى در سوسیالیسم را فقط در ارتباط با تولید خصوصى كوچك ببیند و وجود طبقات را در شكلهاى مالكیت خصوصى جستجو کند. در آن زمان، پیچیدگى و خصلت متناقض مالكیت "همگانی دولتى" هنوز درك نشده بود. این نكته اى است كه ما دوباره به آن رجوع خواهیم كرد.

در میانه دهه 1930، استالین كوشید مقوله طبقه را به شیوه زیر تدوین كند: با سرنگونى طبقات صاحب مالکیت و با ملى شدن صنایع و کلکتیو (جمعى) شدن كشاورزى، پایه اقتصادى استثمار از میان رفته است. جامعه از دو طبقه غیر متخاصم یعنى طبقه كارگر و دهقانان متشکل در اقتصاد کلکتیو (جمعى) تشكیل شده و در كنار آنان، قشر روشنفكران ادارى و فرهنگى و گروه هاى كاركنان غیر یدى قرار دارند. طبقات حاكمه سابق به مثابه طبقه از بین رفته اند. آنچه بر جا مانده، بقایاى این طبقات سرنگون شده است یعنى افرادى كه به نحوى با شكلبندى طبقاتى ماقبل انقلاب پیوستگى دارند. اما این بقایاى نظم كهن فقط میتوانند از خارج تقویت شوند. بنابراین خطرى كه جامعه را تهدید میكند از جانب عوامل طبقات خلع ید شده است كه توسط سرمایه خارجى تغذیه و حمایت میشوند.

به این ترتیب، از آنجا كه موجودیت طبقه بورژوا فقط در ارتباط با شكل هاى مستقیم و آشكار مالكیت خصوصى در نظر گرفته میشد، نقش بسیار مهم طبقات متخاصم و مبارزه طبقاتى در جامعه سوسیالیستى از دیده پنهان میماند. این خط با واقعیت و پراتیک اجتماعى تطابق نداشت، زیرا جامعه بواقع مملو از تفاوتها و تضادهاى طبقاتى بود.

این نظریه در مورد طبقه، با یک تئوری در مورد بنیان های رشد یابنده سوسیالیسم، مرتبط بود. گرایشى موجود بود كه به سوسیالیسم از دریچه رشد مادی و تکنیکی نگاه می کرد. به این معنا كه سوسیالیسم را مترادف با دستیابى به سطح معینى از رشد نیروهاى تولیدى در چارچوب مالكیت عمومی قرار میداد. از این تئوری رویكرد برنامه اى و تاریخى معینی در رابطه با تحقق كمونیسم نتیجه میشد. طبق این نگرش مالكیت دولتى بر ابزار تولید دست در دست صنعتى شدن میتوانست راه رسیدن به سطوح بالاتر سوسیالیسم را بگشاید و نهایتا بطور نسبتا موزونی به كمونیسم بینجامد. نگرش این بود که صنعتى كردن سوسیالیستى، شالوده دگرگونى روابط اجتماعى، تقسیم كار و ایدئولوژىهایى كه میراث جامعه طبقاتى است را خواهد ریخت و محرك این دگرگونى خواهد شد. انتظار داشتند كه صنعتى كردن سوسیالیستى تقریبا به شكل اتوماتیك این تغییرات را باعث شود. بدین ترتیب، وظیفه كلیدى را بعد از برقرارى مالكیت اجتماعى بر ابزار تولید، رشد نیروهاى ابزارى تولیدی می دانستند. اتحاد شوروى در آن شرایط عقب مانده نیاز به كارخانه ها و ماشین آلات بیشتر، و فن آورى و حمل و نقل و زیرساخت مدرن داشت. نیاز به تعداد هر چه بیشترى متخصص فنى، مهندس و امثالهم داشت. نیاز به یك نظام آموزشى داشت كه چنین افرادى را بپروراند. نیاز به آوردن اهالى از روستاها به شهرها داشت.

بدین ترتیب، ساختمان سوسیالیستى با بسیج منابع براى رشد سریع صنایع سنگین سرمایه - بر، تعریف شد. (زیرنویس: عبارت "سرمایه بر" در اینجا به معنى "سرمایه دارانه" نیست. بلكه منظور صنایعى است كه دارای تکنولوژی بالاست. این برخلاف صنایع "كار- بر" است كه از سطح تکنولوژی نسبتا پایینى برخوردار است و به میزان قابل توجهى بر كار انسانى تکیه دارد.) نگرش این بود که الغاى قانونى مالكیت خصوصى بر ابزار عمده تولیدى و برقرارى مالكیت دولتى، بخودی خود ضامن آن است که فرایند صنعتى كردن به حاكمیت طبقه كارگر خدمت كند. خصلت پیچیده و متناقض شكل هاى مالكیت دولتى و این واقعیت كه مالكیت حقوقى (رسمی و یا قانونى) دولت كارگرى میتواند پرده ساترى بر روابط بورژوایى باشد، درك نشد. (كتاب آموزشى شانگهاى در مورد این نكته روشنگریهاى مهمی دارد و بر ضرورت فراتر رفتن از بحث شكل و پرداختن به محتواى مالكیت دولتى تاكید میگذارد: اداره بنگاه هاى دولتى واقعا به دست كیست؟ آیا محدود کردن نابرابری ها و تمایزات قطب نمای انجام امور است و این جهت گیری سیاسى ایدئولوژیك مسلط است یا گسترش نابرابرىها و تمایزات؟)

نظریاتى كه گفتیم مشخصه یا مختص بلشویكها یا "استالینیست ها" نبود، بلكه درك رایج در جنبش بین المللى كمونیستى بود. اما مائو از این چارچوب نظری برید. او بر اساس تضادهاى مادى، اجتماعى و ایدئولوژیك جامعه سوسیالیستى، تئورى طبقات و مبارزه طبقاتى تحت سوسیالیسم را تدوین كرد. رویكرد مائو به مقوله بنیان سوسیالیسم كاملا متفاوت بود. به نظر او پیشرفت در زمینه فن آورى (تکنولوژی) و رشد اقتصادى ضامن های اساسى سوسیالیسم و كمونیسم نیستند. رشد نیروهاى تولیدى (توسعه اقتصادى) به خودى خود روابط استثمارگرانه و سایر روابط ستمگرانه اجتماعى و ایدئولوژیك (نظیر پدرسالارى) را نابود نمیكند. مائو تاكید كرد كه میان توسعه اقتصادى و دگرگونی مداوم و عمیق اجتماعى و ایدئولوژیك یك رابطه دیالكتیكى وجود دارد: "اگر یك جامعه سوسیالیستى نتواند اهداف اجتماعى اشتراکی را تقویت كند از سوسیالیسم دیگر چه باقى میماند. " (زیرنویس: مائوتسه دون سیكزیان وان سوى چاپ تایپه 1969)

موضوع كلیدى كه پیش پاى جامعه سوسیالیستى قرار دارد و خصلت كلى آن را تعیین میكند، راهی است كه در پیش می گیرد. آیا جامعه به حداکثر درجه ممکن در حال پشت سر گذاشتن روابط طبقاتى است؟ آیا كار طبقه كارگر به این هدف خدمت میكند؟ آیا طبقه كارگر از طریق دولت و رهبرى سیاسىاش ابتكار عمل را در همه جوانب در دست دارد تا در این راه پیشروى و پایدارى كند؟ خلاصه، سئوال كلیدى اینست كه آیا انقلاب در همه جبهه ها ادامه و عمق مییابد یا نه؟ اگر چنین نشود، زمینه اینكه طبقه كارگر قدرت دولتى را از كف دهد فراهم میشود و سرمایه دارى احیاء می شود. اما اگر انقلاب ادامه یابد، قدرت دولتى طبقه كارگر مستحكم می شود و مبارزه در راه كمونیسم پیشروى می کند. در این راه، مقاطعی فرا می رسد که جهش هاى عظیم براى به پیش راندن انقلاب ممكن و ضرورى می شود. و دوره هایى هم هست كه تاكید الزاما بر روی تحكیم کردن دستاوردهاست. این راهی پر افت و خیز است. انقلاب از طریق این فرایند موج وار، پیشروی می کند.

اما پیشروى انقلاب در یك چارچوب بین المللى صورت میگیرد و توسط آن مشروط میشود. یعنى توسط تکامل و تضادهاى نظام جهانى امپریالیستى كه شامل رقابتها، مداخلات نظامی و تاثیرات مستقیم و غیرمستقیم ساختار و تغییرات اقتصاد جهانى امپریالیستى بر اقتصاد سوسیالیستى است. و نیز توسط نقاط قوت نسبى، پیشرویهاى ناگهانى و ملزوماتى كه انقلاب جهانى در برابر دولت سوسیالیستى قرار میدهد. انقلاب پرولترى و شرایط تكاملش را اساسا باید به مثابه یك فرایند بین المللى درك كرد. در آن نقاط عطف تاریخى كه انقلاب جهانى میتواند پیشرفتهای مهم کند (و این مقاطع همواره دوره خطرات و بحرانهاى عظیم نیز هست) اگر یك دولت سوسیالیستى وجود داشته باشد، این دولت سوسیالیستی باید توان مادى و ایدئولوژیكش را براى پیشروى انقلاب جهانى به مخاطره افكند. این یك جمعبندى حیاتى از تجربه انقلاب سوسیالیستى است.

با در نظر داشتن این نكته، بگذارید به تئورى و عمل شوروى بازگردیم. دركى كه از سوسیالیسم وجود داشت و قبلا آن را تشریح كردیم، عمیقا با اقتصاد سیاسى شوروى عجین شده بود. گواه روشن این امر، مباحثاتى است كه درباره راهبرد صنعتى شدن طى دهه 1920 جریان یافت و تئورى اقتصادىاى كه راهنماى اجراى برنامه پنجساله اول و كلكتیویزه كردن كشاورزى در سالهاى 32-1929 شد. فعالیتهاى ارزشمندى انجام شد. این سرآغاز واقعى و خلاقانه اقتصاد سیاسى سوسیالیستى قابل اجراء بود. آثار گسترده و نوینى در این زمینه منتشر شد. مباحثات تئوریك بر سر موضوعات گوناگون نظیر موارد زیر براه افتاد: خصلت ساختمان سوسیالیستى، مناسبات میان ساختار اقتصادى كه پرولتاریا به ارث برده و باید دگرگون شود با ساختار اقتصادى كه انقلاب در پى آفریدن آنست، روش ها و شكل هاى صنعتى كردن، اولویت هاى سرمایه گذارى و طرق ایجاد منابع سرمایه گذارى، سرعت مطلوب رشد سوسیالیستى، روابط میان بخشهاى اقتصاد (مثلا كشاورزى و صنعت) و برقرارى تعادل مادى در درون و مابین بخشهاى مختلف (اقتصاددانان شوروى در عرصه اى پیشگام شدند كه از آن پس، تجزیه و تحلیل نهاده محصول نام گرفت)، نقش پول و قیمتها در محاسبات اقتصادى، در جمع آورى مازاد جامعه و در متعادل كردن توزیع درآمد بین اهالى شهر و روستا. در زمینه تكامل فنون ریاضی در خدمت به برنامه ریزى نیز پیشرفتهایى حاصل شده بود. (زیرنویس: در مورد تكامل تئورى اقتصاد سوسیالیستى در اتحاد شوروى و مباحثات مرتبط با آن بر سر راهبرد اقتصادى طى سالهاى 1920 رجوع كنید به پایه هاى راهبرد شوروى براى رشد اقتصادى: گزیده مقالات مربوط به شوروى، 30-1924، بلومینگتن: انتشارات دانشگاه ایندیانا 1964، نوشته ن. اسپالبر و توسعه اقتصادى شوروى از سال 1917، لندن: انتشارات راتلج و كیگان پل 1948، نوشته موریس داب)

و این اقتصاد یک اقتصاد سیاسى بود. در این گفتمان موضوعات اجتماعى و سیاسى جایگاه خود را داشتند. بطور مثال، تاثیر سیاست های اقتصادی مختلف بر روی اتحاد كارگر دهقان و سایر روابط اجتماعى بررسی می شد. به درجات مختلف، مسائل و سیاستهاى اقتصادى در چارچوب دگرگون کردن نظم اجتماعى كهنه و آفریدن نظم نوین مد نظر قرار میگرفتند. اما وجه اصلى اقتصاد سیاسى شوروى، تولیدگرایانه و فن گرایانه بود. از یكسو، آنچه كه امر تحقیق و مباحثه را عمدتا هدایت میكرد و حد و حدودش را تعیین میكرد، یافتن سریعترین راه توسعه صنایع دولتى بر پایه فنون (تکنولوژی) مدرن بود كه به مثابه اساس بنیادی سوسیالیسم در نظر گرفته میشد. از سوى دیگر، برنامه ریزى را یك فعالیت تکنیکی که به این هدف خدمت می کند، می دانستند. یعنى به آن بعنوان ابزارى براى سازماندهى عقلائی نیروهاى تولیدى و هماهنگ کردن رشد، نگریسته می شد.

تجربه تكامل و برنامه ریزى اقتصاد سوسیالیستى در اتحاد شوروى طى سالهاى 56 1917 یعنى در دورانى كه شوروى یك كشور سوسیالیستى بود، بدون شك بسیار متناقض است. این نه فقط اقدامی جدید و بیسابقه بود بلكه تحت شرایطى بسیار دشوار و خصمانه انجام میگرفت. تهدیدات نظامی و محاصره امپریالیستى، دولت نوبنیاد شوروى را مجبور كرد كه منابعش را متوجه تقویت بنیه صنایع نظامی كند تا بتواند به دفاع از خود برخیزد. همین فشارها كل راهبرد صنعتى كردن سریع كه شوروى اتخاذ كرده و شكلهاى سازماندهى صنعتى كه به اجراء گذاشته بود را متاثر می ساخت. واقعیت اینست كه نخستین دولت كارگرى مجبور شد بیشتر عمر را در جنگ، تدارك جنگ و مرهم نهادن بر زخمهاى جنگ بگذراند.

اگرچه مصاف هاى ساختمان جامعه و اقتصاد سوسیالیستى عظیم بود، اما دستاوردهاى حقیقتا برجسته اى نیز حاصل شد. یك شیوه نوین تولیدى برقرار شد كه بر استثمار متكى نبود و بحرانهاى مخرب اقتصادى نیروهاى بازار سرمایه دارى را نداشت. یك پایه صنعتى مدرن سوسیالیستى و یك نظام كشاورزى كلكتیویزه ایجاد شد. یك مكانیسم برنامه ریزى مركزى قادر بود راستاى كلى توسعه اقتصادى را تعیین كند. این نظام برنامه ریزى، گسترش سریع ظرفیت صنعتى و تقویت توسعه در جمهورىها و مناطق عقب افتاده را ممكن ساخت و توانست منابع و توانایىهای اقتصادی را در مقیاسی عظیم برای مغلوب کردن امپریالیسم آلمان گرد آورد. این بخشی از مجموعه تلاشهای قهرمانانه برای مغلوب کردن آلمان بود.(بطور مثال طى فقط چند هفته، 1500 كارخانه مهم جا به جا شده و به مناطق شرقى كشور انتقال یافتند.) شعار برنامه پنجساله اول این بود: "ما دنیایى نوین میسازیم." میلیونها كارگر و دهقان بویژه در اواخر دهه 1920 و اوایل دهه 1930 با روحیه "شكافتن سقف فلك" در راه آرمان انقلاب جهانى به غلیان درآمدند.

نیروى كلكتیویزاسیون آتش خیزش واقعى علیه اتوریته چند صد ساله و سنت و ستم در روستاها را شعله ور كرد. نظام آموزشى كهنه بطور كلى تصحیح و بروى توده ها باز شد. كارگران جوان به مثابه یك نیروى اجتماعى براى مقابله با هر آنچه كهنه و محافظه كارانه بود بسیج شدند. هنرمندان و نویسندگان و سایر كارگران عرصه هنر تغییرات عظیمی كه در جامعه صورت میگرفت را روز به روز ثبت كردند و بر سر آن هنرى كه در خدمت انقلاب باشد مبارزه ها انجام شد و مباحثات در گرفت. دولت نوین كارگرى از تدوین مشى مبارزات انقلابى در سراسر دنیا پشتیبانى كرد و به كمك آن شتافت. خلاصه، اینها دستاوردهایى واقعى و تاریخى بودند. اما در اینجا، جبهه برنامه ریزى اقتصادى كانون توجه ماست و در این عرصه، مشكلات جدى نیز به چشم میخورد.

نظام برنامه ریزى شوروى توانست بخش بسیار مهمی از منابع سرمایه گذارى جامعه را روانه بخشهاى صنایع كلیدى كند و با اینكار باعث رشد سریع شود. اما این نظام بر صنایع سنگین تاكید بیش از حد گذاشت. بخش عظیمی از منابع اقتصادى به بهاى محرومیت اجتماعى و اقتصادى دهقانان (و درجه دوم، به ضرر توسعه كافى بخش حمل و نقل و توزیع) جذب صنایع سنگین شد. همزمان، هدف توسعه سریع صنعتى و مرجح دانستن پروژه هاى سرمایه گذارى عظیم كه اغلبشان در مناطقی که پیشاپیش صنعتى بودند قرار گرفتند، به افزایش عظیم جمعیت شهرى و تمركز غیر ضرورى فعالیتهاى صنعتى كمك كرد. تاثیر این فرایند، تقویت برخى نابرابرىها بین شهر و روستا و تا حد زیادى تشدید جنبه تخصصى شدن مشاغل بود.

استالین ضرورت غلبه بر تمایزاتى نظیر تفاوت بین شهر و روستا و كار فكرى و یدى را تشخیص داد. اما رویكرد او به مسئله عمدتا از زاویه توسعه تولید بود و به وظایفی مانند کم کردن این تمایزات و تضادها به حداكثر درجه ممكن در چارچوب شرایط مادى موجود، كشاندن توده ها به مبارزه سیاسى علیه نیروها و خطوط و سیاستهاى بورژوایى كه شكاف بین شهر و روستا را گسترده تر میكنند و وحدت كارگر دهقان را در هم میشكنند، مقابله با نخبه گرایى و پرستش تخصص و تحقیر كار یدى، و مقابله با عادات و ایده هاى كهنه، اهمیت کافی داده نشد.

موسسات و روش هاى برنامه ریزیشان نیز اشکال داشت. در شوروی، ساختمان و مدیریت بر یک دستگاه برنامه ریزى فوق متمركز استوار بود. نظام برنامه ریزى شوروى آنگونه كه در اوایل دهه 1950 قوام یافته بود اما بویژه وقتی که برای اجراء در سایر كشورهاى سوسیالیستى بطور رسمی بصورت یک الگو فرموله شد، تاكید اصلى را بر اعمال كنترل سفت و سخت از سوى وزارتخانه هاى صنعتى و بنگاه هاى برنامه ریزى بالا میگذاشت و این كنترل را تا پایین به سطح جزئیات در كارخانه ها بسط میداد. اتكاء به متخصصان و سلسله مراتب با این الگو عجین شده بود و در تقابل با شور و شوق و فعالیت آگاهانه تولیدكنندگان قرار داشت. مقررات سفت و سخت اتوریته و شكل هاى مدیریت تك نفره در این الگو، به سوى بازتولید جوانب معینى از تقسیم كار اجتماعى سنتى سوق مییافت. این نظام برای ایجاد انگیزه بیش از حد بر انگیزه هاى مادى، دامن زدن به كار سخت و فداكارى از طریق ارائه دستمزد بالاتر و پاداش به افراد متكى بود. و این روش در واقع یک تائید ایدئولوژیک بود برای تمایز در دستمزدها و درآمدها.

نظام برنامه ریزى شوروى به لحاظ ادارى عظیم الجثه و بوروكراتیك بود و خود را بیش از حد در وظایفی غرق می کرد که یاراى پاسخ گفتن به آنها را نداشت. مثلا زمانى كه می خواستند توازن و تقسیم منابع را برآورد کنند (مثلا روشن كنند كه بنگاه هاى محلى چه میزان فولاد نیاز دارند) و مواد اولیه را تخصیص دهند، نظام به گونه اى کار می کرد که همه چیز باید توسط عالیترین مقامات محاسبه و هماهنگ میشد. زمختی برنامه ریزى و انعطاف ناپذیریش در سطوح پایینى، راه را بر پویائی سطوح محلى میبست و تصحیح برنامه را در شرایط ظهور مسائل پیش بینى نشده دشوار می کرد. این امر به اتلاف منابع میانجامید. گاهی اوقات لازم بود که برنامه بطور مطلوب تعدیل یابد تا اجرایش تضمین شود. اما کارکرد نظام برنامه ریزی بگونه ای بود که این کار را مشکل می کرد.



تکامل تئوریک توسط مائو

مائو این الگوى اقتصاد برنامه ریزى سوسیالیستى را مورد بازنگرى و تغییر قرار داد. او در عین حال كه از جوانب مثبت این نخستین تلاش در ساختمان سوسیالیسم میآموخت، به انتقاد از دو وجه مشخصه برنامه ریزى شوروى ها پرداخت: یکم، از روش های عمودى (فرمان از بالا اجراء از پایین) و دوم، از گرایش آن به تعیین كننده دانستن فن آوری (دترمینیسم تکنولوژیک مشخصه برنامه ریزی شوروی ها بود). بله، ساختمان سوسیالیسم مستلزم یك برنامه اقتصادى دولتى است كه معرف منافع اساسى طبقه كارگر باشد. اما مائو، نسبت به استالین، رویکرد دیالکتیکی تری به مسئله برنامه ریزى متمرکز اتخاذ کرد. یعنی وحدت و مبارزه میان اضدادی مانند كشاورزى و صنعت، صنایع سنگین و صنایع سبك، مركز و مناطق، و تعادل و عدم تعادل را درك كرد. او فهمید كه چه در زمینه تدوین و چه اجراء، نمیتوان با "برنامه" مثل نقشه ای که دارای جزئیات دقیق است، رفتار كرد. نمیتوان با اهداف تولیدى طورى رفتار كرد كه انگار صرفا یك رشته مقرراتند كه با استفاده از قدرت اداری می توان آنها را اجرا کرد. دوره گذار سوسیالیستى، دوره مبارزات، تحولات و آزمونهاى عظیم است. هر چه شور و انرژى توده ها شکفته تر شود، پویائی و تغییر که مفهوم سوسیالیسم و یكى از نقاط قوت سوسیالیسم است بیشتر خواهد بود. توسعه اقتصادى نیز ضرورتا همین پویائی و تغییر را بازتاب میدهد و نمیتواند نرم و موزون باشد. متدولوژى برنامه ریزى باید متکی بر چنین دركى باشد.

مائو در یك بحث عمیقتر، به انتقاد از دیدگاهى پرداخت كه برنامه را یك ابزار فنی برای كنترل اقتصاد میدانست. حال آنكه مسئله بالعکس است؛ برنامه تبارزى از ایدئولوژى و اهداف و دیدگاه یك طبقه است. برنامه، بازتاب واقعیت اجتماعى از نگاه یک طبقه معین است و به نوبه خود بر واقعیت موجود تاثیر میگذارد؛ برنامه سوسیالیستی در پی آن است که از موضع طبقه كارگر و امر رهائى طبقه کارگر، كنترل آگاهانه و اجتماعى تولید را متحقق کند. (زیرنویس: استالین برخلاف نظر مائو، در مقاله مسائل اقتصادى سوسیالیسم كه به سال 1952 منتشر شد، برنامه ریزى را به مثابه یك اقدام عملى معطوف به سیاست های مقطعی دانست که در تعارض با اقتصاد سیاسى بعنوان یك مشغله تئوریك قرار دارد.) تدوین یك برنامه به هیچوجه به جمع آورىاطلاعات فنى و پیش بینى تحولات اقتصادى خلاصه نمیشود. تدوین برنامه دربرگیرنده مبارزه طبقاتى در حیطه ایدئولوژیك بر سر اهداف و جهت گیرى جامعه است. مائو در جریان رسیدن به این نتایج، تجربه انقلابى اتحاد شوروى و چین را جمعبندى كرد.

اجازه دهید به نظریات عمیق و كلیدى مائو در مورد ماهیت جامعه سوسیالیستى نگاهى بكنیم. مائو تاكید داشت كه سوسیالیسم نوعى ماشین اقتصادى و مجموعه ای از موسسات سیاسى که با نظم تیک تیک ساعت حرکت می کنند، نیست. سوسیالیسم، مبارزه اى بسیار مهم و جدى است كه میخواهد تولید با هدف فایده اجتماعى را جایگزین تولید با هدف سود كند، مبارزه ای است برای دگرگون کردن تمامی موسسات و روابط اجتماعى در جامعه، متولد کردن ارزشها و رفتارهاى نوین، برقرار کردن كنترل همه جانبه مردم کارکن بر جامعه تا بتوانند بر همه جوانب جامعه احاطه یافته و آنها را دگرگون کنند و كلیه تمایزات طبقاتى را محدود و سرانجام محو كنند. بطور خلاصه، سوسیالیسم مبارزه اى براى ریشه كن كردن كهنه و ساختن یك دنیاى نوین است. نظریه پردازان سرمایه داری برای خوش مزگی کردن سوسیالیسم را به طعنه "بهشت موعود كارگران" می خوانند. اما سوسیالیسم، نوعى سرانجام اتوپیائى (تخیلی) نیست. سوسیالیسم یك دوره تحول انقلابى در فاصله سرمایه دارى تا كمونیسم است. شكلى از حاكمیت طبقاتى (دیكتاتورى پرولترى) است كه هم دوران گذار است و هم ابزار مبارزه براى متحول كردن شالوده هاى مادى و ایدئولوژیك جامعه طبقاتى و ادامه انقلاب براى رسیدن به جامعهبیطبقه.

از نظر مائو، سوسیالیسم یك پدیده به شدت متناقض است. سوسیالیسم از یكسو، یك جهش عظیم است. تولید با هدف تامین نیازهاى جامعه و بر حسب یك برنامه انجام میگیرد و بر پایه ابتكار عمل و هماهنگى آگاهانه اجتماعى سازمان مییابد. نیروى كار دیگر به مثابه یك كالا خرید و فروش نمیشود، دیگر تحت كنترل نیرویى بیگانه با خود قرار ندارد، دیگر آن روابط اقتصادى را كه سلطه و بردگى را تداوم میبخشد بازتولید نمیكند. اما با وجود اینكه سوسیالیسم یك جهش است، كماكان یك جامعه گذارى است كه هم زخمهاى سرمایه دارى را در بر دارد و هم بذرهاى كمونیسم را.

جامعه سوسیالیستى یا بسوى كمونیسم پیش خواهد رفت یا اینکه به سرمایه دارى رجعت میكند. دو راه باز است: راه سوسیالیستى و راه سرمایه دارى. اینکه کدام راه در پیش گرفته شود، در كوره مبارزات و خیزشهاى حاد طبقاتى جامعه تعیین میشود. این مبارزه طبقاتی بر سر انتخاب یکی از این دو راه میان ستمدیدگان سابق و نیروهای ارتجاعی جریان می یابد: ستمدیدگان كه به قدرت رسیده و می خواهند جامعه را اداره و دگرگون کنند و نیروهاى ارتجاعى بویژه نیروهاى بورژوایى نوخاسته كه می خواهند نظم کهنه را دوباره برقرار کنند و جامعه بر حسب اصول سرمایه داری بازسازی کنند.

این نیروهاى بورژوایى نوخاسته از دل تضادهاى جامعه سوسیالیستى به ظهور میرسند، یعنى از تفاوتهایى كه در زمینه دستمزدها وجود دارد، از تقسیم كار تخصصى بین افراد مختلف در امر تولید، از نقشهاى خاصى كه افراد در امور ادارى و امر رهبرى بعهده گرفته اند، از شكافهاى میان شهر و روستا، از سایر تضادهاى مهم اجتماعى و فضای عمومی روابط كالایى پولى، سربلند می کنند. (زیرنویس: كتاب آموزشى شانگهاى در ارتباط با بنگاه هاى سوسیالیستى دولتى خاطر نشان میكند كه اگرچه مالكیت، اجتماعى شده و روابط میان این بنگاه ها بر پایه تعاون اجتماعى بنا شده است اما كماكان به درجات مهمی شاهد جدایى فعالیت بنگاه ها (یعنى یك نوع استقلال نسبى در عملكرد و مدیریت آنها) هستیم كه میتواند به رقابت و انفصال منجر شود.) در سوسیالیسم این امكان وجود دارد كه در برخی واحدها و حیطه هاى اقتصاد سوسیالیستى، روابط كنترل و استثمار سرمایه دارى زمینه رشد پیدا کند و حتی مسلط شود. و در بخشهای مختلف روبنا، نظیر آموزش و پرورش و فرهنگ، اگر یک خط بورژوائی نخبه گرا مسلط شود، این حیطه ها به دژهاى مستحكم بورژوازی تبدیل می شود.

بورژوازى نوخاسته به مثابه یك طبقه، معرف جنبه هاى بورژوایى نظیر نابرابرىها و تفاوت های اجتماعی که هنوز در درون روابط تولیدی سوسیالیستی موجود است، می باشد؛ معرف روابط واقعا استثمارگرانه اى است كه میتواند درون یك شكل مالكیت کلکتیو (جمعى) تكوین یابد. این طبقه در درون چارچوب مالكیت سوسیالیستى پدید میآید. به مثابه یك نیروى سیاسى، این طبقه در مراكز قدرت یعنى در عالیترین سطوح دستگاه حزبى دولتى حاكم بر جامعه سوسیالیستى منجمله در نیروهاى مسلح لانه می کند و از همین طریق خود را سازمان میدهد. (زیرنویس: از نظر مائو، بوروكراسى در برنامه ریزى اقتصادى و سایر جوانب عملكرد حزب و دولت سوسیالیستی صرفا مشكل مربوط به رشد غیر عقلائی بخش ادارى و نخبه گرایى نیست که باید مهارش كرد. بلكه بوروكراسى یك شكل سازماندهى نیز هم هست که بورژوازى نوخاسته در جامعه سوسیالیستی از طریق آن خود را بازتولید میكند. و یک روش کنترل است که بورژوازى نوخاسته توسط آن سعی می کند قدرتش را در عرصه هاى مشخص تحكیم كند.) به عبارت دیگر، در نتیجه سرنگونى طبقات استثمارگر قدیم، شكست تلاشهاى فورى آنها بعد از سرنگونى به قصد بازگشت به قدرت، و تثبیت یك شیوه تولیدى نوین، روابط طبقاتی تغییر میكند و مختصات مبارزه طبقاتی جابجا و دگرگون می شود. همانطور كه مائو در سال 1976 خاطر نشان كرد: "شما دارید انقلاب سوسیالیستى میكنید و هنوز نمیدانید كه بورژوازى كجاست. بورژوازى درست در حزب كمونیست است. یعنى آن صاحب منصبانى كه راه سرمایه داری در پیش گرفته اند". (زیرنویس: مائوتسه دون، به نقل از مقاله "واژگون كردن احكام صحیح، خلاف اراده خلق است"، خبرنامه پكن شماره 11 دوازده مارس 1976 باز تكثیر در كتاب و مائو پنجمی بود، اثر ریموند لوتا)

توجه متمركز مائو بر مسئله حزب، براى دستیابى به یك درك صحیح از مبارزه طبقاتى تحت سوسیالیسم بسیار اهمیت دارد. توده ها براى اینكه نبرد پیچیده و طولانى جهت اداره و تغییر جامعه و رسیدن به كمونیسم جهانى را پیش برند كماكان به یك هسته رهبرى كننده نیاز دارند. حزب پرولترى به نیروى سیاسى رهبرى كننده در اعمال قدرت سیاسى توده ها تبدیل میشود. حزب به نیروى عمده هدایت كننده اقتصادی که مبتنى بر مالكیت دولتى همگانی است تبدیل میشود. در جامعه سوسیالیستی نقش پیشاهنگ حزب، براى اعمال حاكمیت پرولترى ضرورتی حیاتی است. اما همین نقش یك خصلت دوگانه دارد. زیرا بورژوازى نوخاسته دقیقا درون این نهاد رهبرى كننده، بویژه در عالیترین سطوح آن متمركز می شود. بنابراین در سوسیالیسم، حزب به صورت یك عرصه تعیین كننده مبارزه طبقاتى در میآید و خود نیز میباید مرتبا دستخوش دگرگونی انقلابى شود.

در جامعه سوسیالیستى، رابطه تنگاتنگ و مستقیمی میان اعمال قدرت سیاسى و اقتصادى موجود است. قدرت تخصیص و اداره ابزار تولید به شکل متمرکزی به مثابه رهبری سیاسی (بر وزارتخانه ها، امور مالى، تجارت، واحدهاى تولیدى مجزا و امثالهم) تجسم می یابد. اما منظورمان از رابطه تنگاتنگ و مستقیم قدرت سیاسی و اقتصادی فقط این نیست. مسئله این است که جهت عمومی جامعه بشدت وابسته است به اینکه چه خط مشی ای (چه اهداف و دیدگاهی) و چه سیاستهائی در عالیترین سطوح رهبری غالب است. آن عده از کسانی که در عالیترین مراتب قدرت و نفوذ قرار دارند ولی از راه سوسیالیستى منحرف شده، به توده ها پشت کرده اند، و مدافع و طالب اجراى یك خط سرمایه دارانه جدیدند، بتدریج به شکل مقر فرماندهی بورژوازی در درون حزب سازمان می یابند. این "رهروان سرمایه دارى" نیروى عمده بورژوازى (واقعا به مثابه یك طبقه) هستند و آماج عمده ادامه انقلاب در سوسیالیسم هستند. برنامه سیاسى رهروان سرمایه دارى عبارتست از بهره جستن از عوامل سرمایه دارانه در جامعه سوسیالیستى و گسترش آنها و تبدیل مالكیت سوسیالیستى به یك پوسته که محتوای درونش سرمایه داری است و نه سوسیالیسم. رهروان سرمایه داری این کار را می کنند و منتظر فرصت می نشینند تا در موقع مساعد اقدام به به غصب قدرت کنند.

انقلاب فرهنگى که تحت رهبری مائو براه افتاد، ابزار و شیوه اى براى غلبه بر نیروهایى بود كه میخواستند سرمایه دارى را احیاء كنند. انقلاب فرهنگی از طریق بسیج توده ها و عزم قهرمانانه آنان، مراكز قدرت بورژوایى درون حزب و درون موسسات دولتى را بمباران سیاسى کرد. عناصر بورژوایى كه در مقام رهبرى قرار داشتند به زیر كشیده شدند، بسیار از بخشهاى قدرت كه غصب شده بود دوباره از پایین و توسط انقلاب تسخیر شد. از همه مهمتر، جامعه به هوا رفت و بر پایه این خیزش توده اى، روابط اقتصادى و سیاسىو اجتماعى و نیز تفكر مردم دگرگون گشت. بدین ترتیب، پرولتاریا از طریق ادامه انقلاب به پایه هاى مادى و ایدئولوژیك تمایز، به یک بورژوازى و پایه اجتماعى که حامی و مشوق این تمایزات است، هجوم می برد؛ پرولتاریا خاکی را که از درونش طبقات سر بلند می کنند، زیر و رو می کند.

مبارزه طبقاتى در جامعه سوسیالیستى بر سر اینست كه این یا آن برنامه به توسعه سوسیالیستى خدمت میكند یا به توسعه سرمایه دارى؟ آیا ثمرات كار تولیدی پرولتاریا برای این بکار خواهد رفت که زمینه های محو طبقات مهیا شود یا علیه تولیدكنندگان بكار خواهد رفت؟ آیا جنبه هاى سرمایه دارانه در جامعه و تبارزات آنها در عرصه افکار و فرهنگ محدود و رفع خواهد شد یا گسترش خواهد یافت؟ دامنه مشاركت و ابتكار عمل توده ها در امر اداره جامعه گسترده تر خواهد شد یا محدودتر؟ دولت سوسیالیستى به مثابه یك منطقه پایگاهى براى انقلاب جهانى عمل خواهد كرد یا به پرولتاریاى بین المللى پشت خواهد كرد؟ به یك كلام، انقلاب ادامه خواهد یافت یا سرنگون خواهد شد؟

شك نیست كه در جامعه سوسیالیستی، اقتصاد باید توسعه یابد و بازده كار اجتماعى بالا رود. اما توسعه نیروهاى تولیدى نباید تبدیل به هدفی در خود و برای خود باشد و این توسعه حتى نباید بر پایه اصل به حداكثر رساندن رفاه مادى، پیش برده شود. بلكه هدف توسعه اقتصادی باید این باشد که پایه های مادى ضرورى براى پیشبرد دگرگونی های اجتماعى و سیاسى و ایدئولوژیك را فراهم کند زیرا این است قلب مبارزه انقلابی برای گذار بسوی شكل عالیتر جامعه یعنى جامعهبی طبقه. سیاست باید بر تولید حكم براند. مائو تاكید كرد كه نیروهاى تولیدى باید برپایه انقلابى كردن مداوم روابط تولیدى و دیدگاه مردم رشد داد. به قول مائو، مبارزه طبقاتى حلقه كلیدى است؛ انقلاب را بچسبید و تولید را افزایش دهید.

اگر رهبرى سیاسى از این نگرش منحرف شود، اگر تولید به عنوان حلقه كلیدى پیشرفت جامعه در نظر گرفته شود و روش های تولیدى "كاراتر" به مهمترین معیار و شاخص تبدیل شود، آنگاه تولید براى تولید انجام خواهد شد، كار مرده (به معناى ابزار تولیدى كه محصول كار قبلی کارگران است) بر كار زنده تسلط خواهد یافت... و این شما را به راه سرمایه دارى خواهد انداخت. اگر برنامه ریزى به مثابه یک فنى مربوط به مدیریت و كنترل معنا شود، آنگاه به جاى اینكه پرولتاریا بر برنامه مسلط باشد برنامه بر او تسلط مییابد.... و این شما را به راه سرمایه دارى خواهد انداخت. (زیرنویس: استالین به میزان زیادى بسوى این رویكردهاى نادرست منحرف شد و بسیارى از سیاستهاى اقتصادى وی حکم اکسیژن را برای نیروهاى احیاء كننده سرمایه دارى داشت. اما به این مسئله باید در چارچوب و شرایط خودش نگریست. اولا، پیش از آن هیچگونه تجربه سوسیالیستى مثبت یا منفى وجود نداشت تا بتوان از آن به عنوان یك محك استفاده كرد. ثانیا استالین با همه اشتباهاتش، براى ساختن سوسیالیسم تلاش میكرد نه سرمایه دارى. او در مقابل كسانى ایستاد كه میخواستند هدایت برنامه ریزى و ساختمان اقتصادى را به مكانیسمهاى سود بسپارند.)

مبارزه براى ایجاد یك دنیاى عارى از طبقات و تمایزات طبقاتى، مبارزه براى انجام انقلاب سوسیالیستى و تعمیق آن، این ضرورت را بوجود آورد که ماركسیسم در رابطه با حل یكرشته مسائل جدید و تدوین مفاهیم نوینى که با پیچیدگى جامعه سوسیالیستى خوانایى داشته باشد، بکار برده شود. در انجام این کار، مائوتسه دون دامنه ماركسیسم را به نحو تعیین كننده اى گسترش داد. او اینکار را هم در سطح تئوریک با تئوریزه کردن جامعه سوسیالیستی انجام داد و هم در سطح تبیین جهت گیری سیاسی جامعه سوسیالیستی. در سطح تئوریك به تبیین چیزى پرداخت كه در عرصه عمل درگیرش بودند یعنى ساختن جامعه سوسیالیستی به مثابه یك شكل گذارى جامعه طبقاتى. و در سطح سیاسى، این جهت گیری را فرموله کرد که این جامعه را باید از طریق پایدارى در مبارزه طبقاتى و ادامه انقلاب ساخت. مائو كاملترین دركى كه تاكنون ماركسیسم از اقتصاد و سیاست در گذار از سوسیالیسم به كمونیسم كسب كرده را منظم و مدون کرد. در چارچوب بحث كتاب حاضر، این نكته را میتوانیم چنین عنوان كنیم: بواسطه مائو، اینك یك اقتصاد سیاسى علمی و جامع در مورد سوسیالیسم براى نخستین بار در تاریخ جنبش كارگرى صورت واقعیت به خود گرفته است. كتاب آموزشى شانگهاى، گواه قانع كننده آنست.



سابقه و میراث كتاب آموزشى شانگهاى

كتاب آموزشى شانگهاى، با این هدف تدوین شد که اقتصاد سیاسى سوسیالیستى را به شكلى جدى و عمیق مورد بحث قرار دهد؛ و در همان حال اینکار را به نحوی انجام دهد که اثرى عامه فهم باشد. متن كتاب و كار گسترده ترى كه به نگارش این اثر انجامید محصول فرایندى از مبارزه و مطالعه بود.

بعد از كسب سراسرى قدرت در سال 1949، اقتصاد سیاسى سوسیالیستى به شدت به كانون توجه تئوریك انقلابیون چینى تبدیل شد. سئوال این بود كه چین چگونه میتواند از انقلاب ملى دمكراتیك به انقلاب سوسیالیستى گذر كند؟ با توجه به شرایط مشخص چین، راه تكامل سوسیالیستى چه باید باشد؟ چین كه به اردوگاه سوسیالیستى تحت رهبرى شوروى پیوسته است، چگونه میباید به مقابله با نیروهاى امپریالیستى برخیزد و در سطح بین المللى به مبارزات انقلابى كمك كند؟ انقلابى كه به پیروزى رسیده بود باید به این دست موضوعات حیاتى پاسخ میگفت. و این موضوعات دربرگیرنده مسائل مشخصترى در مورد توسعه و برنامه ریزى سوسیالیستى بود: روابط میان صنعتى شدن و كلكتیویزه كردن كشاورزى، اولویت هاى سرمایه گذارى، قانون ارزش و برنامه ریزى، نقش نظام هاى مختلف انگیزشى در شكوفایى رشد نیروهاى تولیدى، جایگاه فن آورى (تکنولوژی) پیشرفته و امثالهم.

نمیتوان گفت كه كمونیستهاى چینى، كار رهبرى توده ها در دگرگون كردن و اداره جامعه را از صفر شروع كردند. آنان طى بیشتر از دو دهه، در جریان پیشبرد جنگ خلق تجربه و شناخت گرانبهایى اندوخته بودند. از اواخر دهه 1920 در مناطق پایگاهى انقلاب و سپس در سراسر جنگ ضدژاپنى كه تقریبا دهسال به طول انجامید و در سال 1945 خاتمه یافت، حزب براى پیشبرد ساختمان و تحول اقتصادى و نیز انجام جنگ نظامی به بسیج اهالى پرداخت. جنگ مائوئیستى شامل اصولى نظیر ادغام خط متمرکز و فرماندهى متمركز نظامی با ابتکار عمل ها و عملیات غیرمتمركز بود كه موارد كاربردى گسترده ترى داشت. بعلاوه، انجام تحقیقات عمیق اجتماعى در میان توده ها براى شناخت از نیازها و تجاربشان و بسیج سیاسى آنان بر اساس خطوط و سیاستهایى كه منافع عالیتر توده ها را در خود فشرده داشت یك سنت حزب مائوئیستى بود. اما وقتی که پای ساختمان سوسیالیسم رسید، مناسب ترین کار نگاه به شوروی بود. شوروى پیشگام راه توسعه و اداره یك اقتصاد سوسیالیستى همه جانبه بود. و اقدامات اولیه چین در امر برنامه ریزى و توسعه، به شدت تحت تاثیر تجربه و طرز تفكر شوروىها قرار داشت.

چینىها مقاله مسائل اقتصادى سوسیالیسم به قلم استالین كه در سال 1952 منتشر شد و نیز كتاب آموزشى مفصل شوروىها تحت عنوان كتاب آموزشى اقتصاد سیاسى را ترجمه و دقیقا مطالعه كردند. پیش نویس این كتاب آموزشى بر مبناى خطوط راهنماى مقاله استالین تهیه شده بود اما تا اواسط دهه 1950 یعنى تا بعد از مرگ وى انتشار خارجى نیافت اما در اقتصاد سیاسى مائوئیستى اشارات زیادى به این اثر شده است. این كتاب، پیشرفته ترین و منظمترین تبیین اقتصاد سیاسى سوسیالیستى بود كه تا آن زمان در دسترس انقلابیون قرار گرفته بود. مائو با در نظر داشتن برخى مسائل، به اعضاى حزب رهنمود داد كه نسخه چاپ سوم این اثر را مطالعه كنند. اما كمی بعد، وى كتاب آموزشى شوروىها از زاویه متدولوژى و نیز فرمولبندىهاى تئوریك مشخصش مورد انتقاد قرار داد.

چین هنگامی كه كار ساختمان سوسیالیستى را آغاز كرد عمدتا الگوى برنامه ریزى و توسعه صنعتى شوروى را به اجراء گذاشت. شعار برنامه پنجساله اول چین این بود: "پیش بسوی مدرن و شوروی شدن!" اما در سالهاى 57-1956 یعنى در مقطعى كه برنامه اول با مخلوطى از نتایج مثبت و منفى رو به اتمام داشت، مائو به بازبینى الگوى شوروى پرداخت. طرح هاى عظیم سرمایه گذاریهاى كلان، خطر بلعیدن بخش بسیار زیادى از منابع و ذخائر را پیش آورده بود. براى اینكه نرخهاى رشد افزایش یابد، كشاورزى محتاج توجه و تحریك بیشتر بود. مكانیسم هاى برنامه ریزى و روش هاى مدیریت طورى بود كه مشاركت توده اى را تقویت نمیكرد. در همین دوره، انقلاب بسوى مراحل بالاتر مالكیت جمعى پیش میرفت (ملى كردن صنایع در شهرها میرفت كه كامل شود و كلكتیویزاسیون در مناطق روستایى نیز رو به جلو داشت.) انقلاب مبارزات اجتماعى نوینى را تجربه میكرد. (زیرنویس: دهقانان فقیر در مناطق روستایى شروع به تقسیم مجدد و یک کاسه کردن اراضى و دارائی ها و استفاده مشترک از آنها کردند. (و مائو به این موج بلند خوشامد گفت.) در شهرها، تلاطماتى در بین بخشهایى از روشنفكران و دانشجویان بروز كرد که ناشى از نارضایتى و ناخشنودى ضدسوسیالیستى آنان بود.) مائو در سخنرانى سال 1956 خود كه "درباره ده روابط بزرگ" نام گرفت رویكردى متفاوت در رابطه با اولویت های توسعه ارائه كرد، منجمله اینكه در مقایسه با صنایع سنگین تاكید بیشترى بر كشاورزى و صنایع سبك گذاشت (البته بدون اینكه نقش مركزى صنایع سنگین را با این تاكید، زیر سئوال ببرد.) بعلاوه، در این رویکرد مسئولیت بیشترى به بخشهاى محلى سپرده شد. در این سخنرانى، مائو به جاى اینكه توسعه را صرفا موضوعى مربوط به یكرشته متغیرهاى فنى تولیدى معرفى كند، آن را به مثابه یك سلسله روابط و تضادهاى اقتصادى اجتماعى ارائه داد. مائو در سال 1958، در دوران جهش بزرگ به پیش در چین به انتقاد از مقاله مسائل اقتصادى سوسیالیسم اثر استالین پرداخت. او منجمله از استالین بخاطر تاكید یكجانبه اش بر روی نیروهاى تولیدى و كم بها دادن به مسئله سیاست، ایدئولوژى و فرهنگ، انتقاد كرد و گفت: "از سر تا ته این كتاب، استالین هیچ حرفى از روبنا نمیزند. او توجهى به انسانها ندارد. او اشیاء را میبیند و انسانها را نمیبیند." (زیرنویس: همین جملات را با تفاوت اندکی در ترجمه می توان در اثر زیر یافت: "نقدى بر مقاله استالین به نام مسائل اقتصادى سوسیالیسم" نوشته مائو که در كتاب نقدى بر اقتصاد شوروى (نشر مانتلى ریویو نیویورك 1977) آمده است.) بعلاوه مائو در مورد موضوع برترى دادن به فن آورى (تکنولوژی) نسبت به سیاست، و برترى دادن به كادرها نسبت به توده ها نیز بحث كرد.

در سالهاى 62-1961 مائو یادداشتهایى بر كتاب آموزشى اقتصاد سیاسى شوروى را نوشت. این مقاله كوبنده كه حاوى نظرات همه جانبه و ملاحظات در باب موضوعات گوناگون است یك اثر اساسى در زمینه اقتصاد سیاسى ماركسى محسوب میشود. مائو در این مقاله گفت پس از برقراری مالکیت سوسیالیستی، باید به انقلابی کردن روابط تولیدى ادامه داد و این مسئله حائز کمال اهمیت است. او حرکت به سطوح عالیتری از مالكیت اجتماعى را یک فرایند مبارزه سیاسى انقلابى در سوسیالیسم می بیند و گذر از سوسیالیسم به كمونیسم را یک انقلاب اجتماعی می داند.

به این ترتیب طى دوره 64-1956 مائو در حال تبیین یک رویكرد متفاوت در مورد توسعه سوسیالیستى بود. پایه های این رویكرد در مبارزه انقلابى و مشاركت توده اى قرار داشت. در این دوره، تجارب مستقیمی بدست آمده بود كه میبایست از آن آموخت: از یكطرف تاثیرات منفى استراتژى رشد و الگوى سازماندهى صنعتى كه اوایل دهه 1950 تحت تاثیر شوروىها به اجراء گذاشته شد و از طرف دیگر، تجربه مثبت جهش بزرگ به پیش در چین. جهش بزرگ نخستین كوره اى بود كه این رویكرد نوین در آن شکل گرفت. این تجربه به درست شدن كمونهاى دهقانى در مناطق روستایى، به آزمون نهادن شكلهاى نوین مدیریت كارگرى، تلاشهاى گسترده براى محدود كردن تمایزات بین شهر و روستا و كار فكرى و كار یدى، و معرفى اولویت ها و مكانیسمهاى جدید برنامه ریزى در خدمت این اهداف انجامید.

طى همین دوره، مائو درک از مسئله طبقات و درگیرىهاى طبقاتى در جامعه سوسیالیستی را کاملتر کرد و سنتزهای بیشتری ارائه کرد. او در یكى از سخنرانىهایش كه به سال 1962 در كنگره حزب انجام شد نظریه مهمی را در مورد تضادهاى طبقاتى و مبارزه طبقاتى تحت سوسیالیسم (كه دیگر به خصلت نسبتا درازمدت آنها پى برده بود) ارائه داد. در آثار جدلى حزب كمونیست چین با اتحاد شوروى در سالهاى 64-1963 كه تحت هدایت کلی مائو به رشته تحریر درآمدند، گفته می شود که یک قشر ممتاز در حاکمیت اتحاد شوروی توانسته انقلاب را در آنجا سرنگون كند. اشاره به این نكته ارتباط زیادى به موضوع توسعه و تحول اقتصادى داشت: مبارزه اى كه در چین سوسیالیستی در جبهه اقتصادى و بر سر سیاستهاى اقتصادى برپا شده بود به وضوح وجود چنین قشرى را نشان داده بود. (بعدها این پدیده را بعنوان ظهور یک طبقه بورژوازی فهمیدند.)

مائو مبارزه طبقاتى علیه نیروهاى محافظه كار رویزیونیست (زیرنویس: "رویزیونیسم" یا تجدید نظرطلبى به معناى كمونیسم دروغین است. این یك جریان بورژوایى در جنبش كارگرى است كه اصول پایه اى ماركسیسم را منجمله در مورد ماهیت سرمایه دارى، انقلاب سیاسى و سوسیالیسم كمونیسم مورد "تجدید نظر" قرار میدهد و تحریف میكند. رویزیونیسم خون رهائیبخش را در رگهاى ماركسیسم خشك میكند. رویزیونیسم كارگران را بر پایه رفرمیسم و منافع تنگ نظرانه مادى خطاب قرار میدهد. هدف و تاثیر رویزیونیسم، تداوم یا احیاى سرمایه دارى اما تحت لوای ماركسیسم است. رویزیونیسم مشتاق و مدافع جایگاه و منافع طبقاتى بورژوائى است. رویزیونیسم، سرمایه دارى در نقاب سوسیالیسم است. در این زمینه رجوع كنید به فصل دوم كتاب آموزشى شانگهاى.) در حزب كمونیست چین را رهبرى كرد. این نیروها به جهش بزرگ به پیش حمله برده، میكوشیدند در آن خرابكارى كنند. اینها تحت لواى مدرنیزه كردن و كارآمد شدن، یك برنامه سرمایه دارانه جلو میگذاشتند. جاى تعجب نیست كه اینها هم براى سوسیالیسم یك اقتصاد سوسیالیستى (در اسم البته!) تدوین كرده بودند. از دهه 1950 تا سال 1976 كه نیروهاى انقلابى سرنگون شدند، نیروهاى محافظه كار رویزیونیست كه گاه دچار تفرقه بودند و گاه مواضع خود را تغییر میدادند، اساسا دو الگوى اقتصادى را جلو گذاشتند: یك اقتصاد غیر متمركز كه در آن، واحدهاى تولیدى منفرد در تصمیمات مربوط به تولید و بازار از استقلال قابل ملاحظه اى برخوردارند. و یك اقتصاد بسیار متمركز كه در آن، اختیار تصمیم گیرى و قدرت اقتصادى (بر سر تخصیص سرمایه ها و منابع مالى و امثالهم) در دست وزارتخانه ها و بنگاه هاى برنامه ریزى و مقامات بالاى حزب متمركز است. علیرغم تفاوتهاى سطحى، این دو الگو بازتاب یك دیدگاه مشترك از صنعتى و مدرنیزه كردن بودند و این امور را هدف نهایى میدانستند. نقطه اتكاء هر دو الگو، معیارهائى مانند كارآیى و شاخصهائى مانند نرخ بازگشت بود و در زمینه كنترل و مدیریت و انگیزه نیز مكانیسمهاى سرمایه دارانه را جلو میگذاشت. (زیرنویس: براى آشنایى با مباحثاتى كه طى دو دهه 1950 و 1960 بر سر موضوعات تئورى اقتصادى جریان داشت رجوع كنید به مقاله راه چینى سوسیالیسم (نشر مانتلى ریویو نیویورك 1970) به قلم اى. ال. ویل رایت و بروس مك فارلین. مقاله ساختمان سوسیالیستى و مبارزه طبقاتى در عرصه اقتصاد (خبرنامه پكن، شماره 16 آوریل 1970). كتاب انقلاب صنعتى چین (انتشارات پانتئون نیویورك 1977) به قلم استیفن آندورس. شالوده هاى اقتصاد برنامه ریزى شده در چین (انتشارات مك میلان لندن 1989) نوشته كریستوفر هووى و كنت ر. واكر)

انقلاب فرهنگى در سالهاى 76-1966 یك پیشرفت و راهگشایى ناگهانى در تئورى و عمل مائوئیستى بود. بلافاصله بعد از مرحله نخستین و پرآشوب انقلاب فرهنگى كه با كسب قدرت و تحول ریشه اى نهادین در عرصه ها و مكانهاى مختلف همراه بود، نیروهاى مائوئیست تصمیم گرفتند بنیان محكمی براى اقتصاد سیاسى سوسیالیسم فراهم كنند. آنان تجربه انقلاب فرهنگى یا به قول كتاب آموزشى شانگهاى، ’انقلاب دوم’ را در دست داشتند. میبایست درسهایى كه این تجربه در مورد خصلت جامعه سوسیالیستى و روابط طبقاتیش در برداشت كه جمعبندى و جذب میكردند. مبناى كار آنان، جمعبندیهاى مائو از راه ها و راهبردهاى ساختمان سوسیالیستى در اتحاد شوروى و چین، تحلیلش از غصب قدرت در اتحاد شوروى توسط رویزیونیستها، و تئورى او در مورد ادامه انقلاب بود.

دیگر، انجام یك تجزیه و تحلیل همه جانبه از ساختار اقتصادى و تضادهاى اجتماعى سوسیالیسم و علل احیاى سرمایه دارى امكانپذیر بود. بعلاوه به اینكار نیازى حیاتى بود، تا یك قطب نماى تئوریك براى شناخت و عبور از دل دریاى گذار سوسیالیستى كه معلوم شده بود دورانى درازمدت است فراهم آید. اینكار به نیاز فورىترى هم پاسخ میداد. یعنى در مواجهه با مخالفت حاد نیروهاى محافظه كار رویزیونیست، براى سیاستهایى كه انقلابیون به اجراء میگذاشتند و تبلیغ میكردند یك پشتیبان تئوریك میساخت. براى هر چه بیشتر روشن شدن ارزش اینكار، باید تا حدى اوضاع و شرایط آن دوره را توضیح دهیم.

در سالهاى اولیه و میانى دهه 1970، اوضاع سیاسى چین پیچیده تر و خطرناكتر میشد. این امر به میزان زیاد ناشى از تغییر و تحولات در اوضاع عمومی دنیا بود. از اواخر دهه 1960، تهدیدات و حركات اتحاد شوروى علیه چین شروع شد كه بطور جدى بوى حمله میداد. آنان از سال 1969 نیروى نظامی عظیمی در مرز شوروى و چین مستقر كرده بودند و علنا از یك گزینه هسته اى حرف میزدند. اینكه چین چگونه باید به خطر فزاینده از جانب شوروىها پاسخ دهد به یك كانون مباحثه سیاسى و مبارزه طبقاتى در سالهاى متعاقب 1969 تبدیل شد. لین پیائو در مقام فرمانده نیروهاى مسلح چین مدافع سیاست سازش با اتحاد شوروى بود. او كه توسط مائو توبیخ شده بود، در سال 1971 دست به یك كودتاى ناموفق علیه وى زد.

عناصر محافظه كار در رهبرى حزب كه به شدت هوادار غرب بودند این اوضاع را گشایشى دیدند و كوشیدند از آن استفاده كنند. آنان از این واقعیت كه لین پیائو بعنوان یكى از چهره هاى انقلاب فرهنگى شناخته میشد سود جستند تا دستاوردهاى آن انقلاب رابیاعتبار كنند. آنان با استفاده از خطر حمله شوروى، چنین استدلال كردند كه چین باید براى تقویت خود، دست به ائتلاف همه جانبه نظامی و ادغام اقتصادى با غرب بزند و مدرنیزاسیون و مدیریت سرمایه دارانه را به اجراء گذارد. این بحث را جلو كشیدند كه چین دیگر نمیتواند آشوبها و تجربه گرائىهاى انقلاب فرهنگى را تحمل كند. دستاوردهاى انقلاب فرهنگى و سیاستها و برنامه هاى مائوئیستها مورد حملات فزاینده قرار گرفته بود. یك مبارزه عمده در حال شكل گیرى بود. آخرین نبرد مائوتسه دون براى جلوگیرى از احیاى سرمایه دارى كه طى سالهاى 1973 تا 1975 براه افتاد و عمق پیدا كرد، بر فعالیتهاى تئوریك تاثیر بسیار گذاشت.

در ماه ژوئن 1971، كار تحقیق و نگارش یك كتاب آموزشى در مورد اقتصاد سیاسى سوسیالیسم آغاز شد. (زیرنویس: این اطلاعات از مقاله یك تئورى پیرامون جامعه در حال گذار و مائوتسه دون و مكتب شانگهاى مندرج در بولتن محققان مسائل آسیا، آوریل ژوئن 1981 اخذ شده است. این مقاله كمك بزرگى به تهیه تاریخچه كتاب آموزشى شانگهاى كرده است.) این بررسى معتبر و قابل اتكائى از شالوده ها و قواى محركه یك اقتصاد سوسیالیستى بود كه خصوصیات كلیدى یك اقتصاد سوسیالیستى و وظایف و مبارزات كلیدى كه در جریان گذار به جامعه بی طبقه سر بلند میكند را مشخص میكرد. شیوه كتاب این بود كه مقولات ماركسیستى در زمینه اقتصاد سیاسى و مبارزه طبقاتى را میگرفت و آنها را در عرصه پیچیده واقعیت تاریخى سوسیالیسم بكار میبست.

به فعالیت مربوط به تبیین اقتصاد سیاسى سوسیالیسم، بصورت یك فعالیت ادامه دار نگاه می شد. فرایند نگارش، به بحث گذاشتن و تصحیح پیش نویسهاى كتاب، فرایندى بارور بود. بین سالهاى 1972 تا 1976، چهار پیش نویس كتاب منتشر شد كه هر یك بروشنی شناخت تئوریك عمیقترى را بنمایش میگذاشت و دستور كار ضرورى براى تحقیقات بیشتر را مطرح میكرد. بررسى تغییراتى كه در هر پیش نویس انجام شده، روشن میكند كه مائوئیستها به بحث برانگیزترین موضوعات اقتصاد سیاسى سوسیالیستى برخوردى خلاقانه داشته اند: از خصلت فرایند كار سوسیالیستى گرفته تا وضعیت قوانین اقتصادى تحت سوسیالیسم، از روابط میان سیاست و اقتصاد گرفته تا خصلت تضادهاى بین نیروهاى تولیدى و روابط تولیدى تحت سوسیالیسم. پنجمین دست نویس اقتصاد سیاسى سوسیالیسم هیچگاه منتشر نشد. بلافاصله بعد از كودتاى دست راستى اكتبر 1976، نسخه هاى در حال چاپ آن توقیف شد.

كتاب آموزشى شانگهاى، همان مطالب كتاب اقتصاد سیاسى سوسیالیسم را به زبان ساده و عامه فهم ارائه میكند. ساختار مطالب و نحوه استدلال هر دو كتاب اساسا یكى است. تفاوتهایى كه به هنگام مقایسه دو متن در شرح مقولات تئوریك مشاهده میشود ناچیز است، بازبینى و تصحیحاتى كه در كتاب آموزشى انجام شده نیز كاملا منطبق بر تغییراتى است كه در چاپهاى مختلف كتاب اصلى صورت گرفته است. ترجمه اى كه در دست دارید بر اساس چهارمین دست نویس اقتصاد سیاسى سوسیالیسم تهیه شده كه اواخر سال 1975 منتشر شده است. اقتصاددانانى كه این پروژه را پیش میبردند در ارتباط با موسسه اقتصاد سیاسى دانشگاه فودان شهر شانگهاى قرار داشتند و بطور كلى این شهر یكى از مراكز فعالیتهاى رادیكال مائوئیستى محسوب میشد. به همین خاطر، عنوان این نسخه انگلیسى از اثر اصول اقتصاد سیاسى به کتاب آموزشی شانگهای تغییر یافته است.

فردى كه در رهبرى پروژه اقتصاد سیاسى سوسیالیسم نقش كلیدى ایفاء كرد، چان چون چیائو بود. او عضوى از هسته رهبرى كننده سراسرى بود كه مائو براى هدایت و جمعبندى از مبارزات پیچیده انقلاب فرهنگى به آن اتكاء داشت. نخستین بار در جریان جهش بزرگ به پیش بود كه نام چان چون چیائو به خاطر نگارش چند مقاله مهم پیرامون سیاستها و موضوعات مربوط به دستمزد تحت مالكیت سوسیالیستى بر سر زبانها افتاد. اما در سال 1967 بود كه با براه افتادن گردباد قدرتمند انقلاب فرهنگى، او به مثابه یك شخصیت بسیار مهم ظاهر شد. چان چون چیائو در قیام كارگرى 1967 شانگهاى كه به توفان ژانویه شانگهاى معروف شد، نقشى محورى بازى كرد. او به مقام معاونت نخست وزیر و عضویت در كمیته دائم دفتر سیاسى كمیته مركزى حزب كمونیست، یعنى بالاترین نهاد رهبرى حزب رسید و به هدایت كارزارهاى سیاسى كه نیروهاى مائوئیست براى جلوگیرى از غصب قدرت توسط رهروان سرمایه دارى براه میانداختند یارى رساند. بعلاوه، چان چون چیائو یك تئوریسین انقلابى بود. در اكتبر 1976، او به همراه چیان چین همسر مائو، و یائو ون یوان و ون هون ون دستگیر شد. اینان "گروه چهار نفر" بودند. در جریان یك محاكمه فرمایشى كه به سال 1980 برگزار شد، چیان چون چیائو و چیان چین استوار بر اصول انقلابى ایستادند، از مائو و انقلاب فرهنگى دفاع كردند و به حبس ابد محكوم شدند (اما یائو ون یوان و ون هون ون ندامت و تسلیم پیشه كردند.) چیان چین در سال 1990 در زندان درگذشت. تا زمان نگارش این مقدمه، هنوز روشن نیست كه چان چون چیائو زنده است یا نه.

او بود كه طرح هاى اولیه تهیه اقتصاد سیاسى سوسیالیسم را تصویب كرد، در مورد مطالب و موضوعات این اثر رهنمود داد، جلسات متعدد و مهم بحث بر سر متن كتاب را رهبرى كرد و بر مبناى نظرات رهبرى وقت چین، پیش نویسهاى نهایى را مورد بازبینى قرار داد. بعد از انتشار نخستین دست نویس در سپتامبر 1972، چان چون چیائو سه موضوع كلیدى را كه كتاب میبایست بیشتر و عمیقتر به آنها بپردازد به روشنى مشخص كرد: چرا در درون روابط تولیدى سوسیالیستى، نیروهای سرمایه دارى وجود دارند؟ چرا مسئله مالكیت، یك مسئله مربوط به قدرت است؟ و چرا روابط میان افراد در فرایند تولید، روابط طبقاتى است؟ او در مقاله اى تحت عنوان "درباره اعمال دیكتاتورى همه جانبه بر بورژوازى" كه به سال 1975 منتشر شد، موضوعات تئوریك مهمی كه در نسخه هاى سوم و چهارم اقتصاد سیاسى سوسیالیسم بسط یافته بود را بیشتر حلاجى كرد.

كتاب آموزشى شانگهاى، اثری است که دارای مقدار زیادی سنتز و نظریه های جدید است و با توجه به گستره و پیچیدگى موضوع باید گفت كه ارائه روشن و دقیق آنها، بخودی خود کار بزرگی است. كتاب آموزشى به پیروى از مائو، سوسیالیسم را به مثابه سه پدیده كه با هم ارتباط درونى دارند، تعریف میكند: یكم، سوسیالیسم یك شكل حاكمیت طبقاتى است كه پرولتاریا (در اتحاد با سایر قشرهاى مردمی بویژه دهقانان فقیر در ملل ستمدیده جهان سوم) از طریق آن بر نیروهاى بورژوایى و استثمارگر قدیم و نوخاسته حكم میراند. دوم، سوسیالیسم یك شیوه تولیدى است كه در آن مالكیت اجتماعى جاى مالكیت خصوصى بر ابزار تولید را گرفته و به جاى سود شخصى، نیاز اجتماعى به هدف و معیار تولید اجتماعى تبدیل شده است. سوم، سوسیالیسم یك دوره گذار است كه با مبارزات حاد طبقاتى و تحولات عمیق رقم میخورد. هدف از این مبارزات و تحولات كه بخشى از فرایند جهانى انقلاب به حساب میآید، محو طبقات و تمایزات طبقاتى در مقیاس جهانى است.

فصل آغازین كتاب توضیح میدهد كه روابط تولیدى جامعه، موضوع بررسى اقتصاد سیاسى ماركسیستى است. سپس كتاب به بررسى این روابط در جامعه چین میپردازد. نقش سیاست و ایدئولوژى و فرهنگ در تكامل اقتصادى مورد بررسى قرار میگیرد. مسیر و شتاب اجتماعى شدن ابزار تولید در بخشهاى صنعتى و كشاورزى چین، و روابط میان این بخشها، از دیگر موضوعاتى است در فصل اول به آن پرداخته شده است. فصل هایى از كتاب به تغییر و تحولات تقسیم كار اجتماعى در محیط هاى كار مربوط میشود و زیر و بم تولید اجتماعى كه صرفا یكرشته اعمال فنى نبوده بلكه روابط اجتماعى را نیز در بر میگیرد، روشن میكند. متدولوژى برنامه ریزى، شكل هاى پرداخت دستمزد، توزیع محصولاتى كه جامعه تولید میكند، هدف ارتقاء استانداردهاى زندگى مردم و ایجاد برابرى بیشتر بین افراد بطور همزمان، و نقش و خطرات پول و محاسبات پولى از دیگر موضوعات كتاب آموزشى شانگهاى است. وظیفه كاهش و سرانجام از میان برداشتن آنچه مائوئیستها "سه تمایز بزرگ" مینامند (یعنى تمایز بین صنعت و كشاورزى، شهر و روستا، و كار فكرى و كار یدى) مانند یك رشته تئوریك در سراسر كتاب تنیده شده است. رویكرد كتاب به هیچوجه یك رویكرد فرمول وار و جزم اندیشانه نیست. كتاب سئوالات تحریك آمیزى مطرح میكند: پرولتاریا كه قدرت و اختیارات معینى در كف نمایندگان نهاده چگونه میتواند با سوء استفاده از این اختیارات، انحصارى كردن این قدرت، و از دست رفتن كنترل بر ابزار تولید مقابله كند؟ خصلت واقعى مالكیت دولتى را چگونه میتوان تعیین كرد؟

در نسخه سال 1975 كتاب آموزشى، موضوع "حق بورژوایى" حائز اهمیت ویژه است. حق بورژوایى یك "نشانه مادرزادى" جامعه سوسیالیستی است که از سرمایه دارى به ارث برده است. حق بورژوایى به روابط اقتصادى و اجتماعى متبلور در قانون و سیاست اطلاق میشود كه مدافع برابرى صورى است اما در واقع عناصر نابرابرى را در بر دارد. اصل توزیع سوسیالیستى یعنى "از هركس به اندازه توانایىاش، به هركس به اندازه كارش" یك نمونه این مسئله است. از یكسو، در مورد همگان معیار یكسانى بكار گرفته میشود یعنى پرداخت دستمزد بر حسب میزان كار انجام شده صورت میگیرد. از سوى دیگر، نیازهاى همگان و بازدهى كار همگان یكسان نیست. بنابراین، چنین معیار برابرى به تقویت نابرابرى كمك میكند. كتاب آموزشى، نگاه را متوجه شكل هاى موجودیت حق بورژوایى و تاثیر ایدئولوژیك آن میكند. (در این كتاب، عبارت حق بورژوایى به مفهومی گسترده تر بكار گرفته شده است. یعنى همه آن روابط جامعه سوسیالیستى كه بذر روابط كالایى و روابط اجتماعى سرمایه دارانه را در خود دارد.) در آن زمان، یك كارزار سراسرى براى آگاه كردن مردم به اینكه چرا حق بورژوایى خاك مساعدى براى پرورش سرمایه دارى است و چرا باید محدود و نهایتا نابود شود، در چین جریان داشت. در عرصه توزیع، محو حق بورژوایى مستلزم بكارگیرى اصل كمونیستى "از هركس به اندازه تواناش، به هركس به اندازه نیازش" است. (زیرنویس: در سوسیالیسم، محدود كردن حق بورژوایى در عرصه توزیع شامل اقداماتى نظیر ایجاد شكل هاى اجتماعىتر توزیع، تامین خدمات حیاتى مثلا خدمات درمانى بدون توجه به درآمد شخصى افراد، دست زدن به ابتكارات اجتماعى براى رفع نابرابریهاى میان زنان و مردان و كاهش تفاوت دستمزدهاست.)

نسخه سال 1975 كتاب آموزشى شانگهاى مبتنى بر شناخت پیشرفته مائوئیسم از آن شرایط مادى و ایدئولوژیكى است که در جامعه سوسیالیستی به نیروهاى ممتاز نوخاسته و سر بیرون آوردن روابط سرمایه داری پا میدهد. اما تجزیه و تحلیل هاى بعدى مائو در مورد خصلت و مكان بورژوازى نوخاسته در سوسیالیسم در این كتاب گنجانده نشده است. پیش از آن، راست روان و رویزیونیستها عموما به مثابه عمال یا نمایندگان طبقات بورژوا و فئودال در نظر گرفته میشدند. چند ماه بعد از انتشار نسخه اول این كتاب بود كه مائو طى چند بیانیه پیاپى توضیح داد كه سطوح بالاى نهادهاى حزبى و دولتى، نقطه تمركز بورژوازى در جامعه است. پیروان مائو بر مبناى این بینش، دست به تحقیقات بیشتر زدند و شواهد زیادى در دست است كه نشان میدهد نسخه سال 1976 بطور مستند به این تكامل تئوریك پرداخته بود.

هدف از نگارش این كتاب، ارائه یك تجزیه و تحلیل از نحوه عملكرد اقتصاد چین یا مشاجرات سیاسى در آن مقطع نبود. (زیرنویس: در بخش موخره، نحوه عملكرد اقتصاد چین مائوئیستى را بررسى خواهیم كرد.) با وجود این، كتاب آموزشى در مورد فرآیندهای کلی رشد و توسعه صحبت می کند و نیز خطوط تمایز اصلی میان رویكردهاى انقلابى و رویزیونیستى در مورد نیازهاى توسعه چین سوسیالیستى را نشان میدهد. یكى از نقاط قوت كتاب دقیقا اینست كه جان مایه خود را از درسهاى غنى انقلاب سوسیالیستى چین میگیرد. انقلاب سوسیالیستى چین، نقطه رجوع تجربى این اثر است. اما كتاب، همه اینها را در خدمت یك هدف بزرگتر قرار داده است: فراهم كردن یك توضیح تئوریك همه جانبه در مورد اقتصاد سیاسى سوسیالیستى.

فراتر از سهم تئوریكى كه كتاب بعهده دارد، این اثر را میتوان از چند زاویه دیگر هم مطالعه كرد. هدف كتاب آموزشى شانگهاى كه به زبان ساده و غیرآكادمیك نگاشته شده، برقرارى ارتباط با مخاطبانى است كه ممكنست تعلیمات تخصصى را سر نگذرانده باشند. متن حاضر یكى از چند عنوان كتابى است كه در فاصله 1972 تا 1976 از سرى آثار خودآموز جوانان منتشر شد. كتابهایى مانند این، نقشى حیاتى در چین مائوئیستى بازى كردند. یك هدف كلیدى انقلاب فرهنگى، ایجاد نظام آموزشى بود كه به جاى تقویت نخبه گرایى به آن ضربه بزند. جنبش "رفتن به عمق روستاها و نوک كوه ها"، بخشى از این تلاش بود. حدود 12 میلیون جوان كه اغلب آنان دانش آموزان مناطق شهرى بودند در نواحى روستایى چین كه محل زندگى اكثریت اهالى كشور بود، به انجام وظیفه پرداختند. كتاب حاضر براى استفاده این جوانان نوشته شد. آنان كتاب آموزشى شانگهاى را به همراه چند اثر دیگر در زمینه هاى فلسفى، ادبى، علوم اجتماعى و طبیعى و فن آورى كشاورزى مطالعه میكردند تا براى كار و آموزش و مبارزه سیاسى در روستاها آماده شوند. بنابراین مطالعه كتاب حاضر، به ما چیزهایى در مورد چگونگى تربیت نسل جدید براى شناخت از جامعه سوسیالیستى میآموزد. بعلاوه، از اینكه تئورى ماركسیستى چگونه در دسترس مخاطبان وسیع قرار گرفت نیز دركى بدست میدهد. زیرا دانشجویان در همان حال كه از دهقانان میآموختند میخواستند آنان را در اطلاعات خود سهیم كنند. مطالعه و بحث عمومی گسترده بر سر تئورى، منجمله اقتصاد سیاسى، یك جنبه حیاتى زندگى سیاسى در چین مائوئیستى بود.

بخشهایى از كتاب حاضر، به شیوه جدلى نگاشته شده است. با رجوع به گذشته، علت این امر را میتوان به روشنى دریافت: مبارزه اى عظیم در چین برپا شده بود.... و سرانجام كسانى كه در پى احیاى سرمایه دارى بودند به پیروزى رسیدند. بنابراین كتاب را میتوان از یك زاویه دیگر هم مطالعه كرد. این اثر نشان میدهد كه انقلابیون چینى چگونه براى نبرد تدارك میدیدند، چگونه مردم را براى تشخیص ساختارها و مكانیسم هاى درون جامعه سوسیالیستى كه باید متحول میشد تعلیم میدادند. چگونه آنان را براى شناخت از آنچه نهایتا محور مبارزه بود، تربیت میكردند: یعنى ادامه انقلاب یا نظاره شكست و سرنگونى انقلاب.

كتاب آموزشى شانگهاى یك كتاب مرجع ارزشمند براى دانشجویان و محققان در بررسى مقایسه اى امور اقتصادى، مطالعات چین و مسئله توسعه در جهان سوم است.این كتاب باید مورد توجه ویژه كسانى قرار گیرد كه تشنه دگرگونىهاى اساسى هستند. یك نكته را نباید فراموش كرد: فعالیت تئوریك انقلابیون چین به نیت خدمت و كمك به مبارزه بین المللى كارگران و ستمدیدگان انجام میشد. این كتاب باید افق و وظایف اقتصاد سیاسى سوسیالیستى و بدون شك تحول سوسیالیستى كل جامعه را براى كسانى كه در گوشه و كنار دنیا درگیر مبارزه انقلابیند روشن كند. دیالكتیك مبارزه و شناخت، همچنان خود را نشان خواهد داد. تردید نیست كه از دل یك یا چند انقلاب پیروزمند، دست نویس آینده اقتصاد سیاسى سوسیالیسم حاصل خواهد شد.ژوئن 1994

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر