۱۳۹۰/۳/۱۸

: كتاب آموزشى شانگهاى درباره اقتصاد سیاسى سوسیالیستى - بخش سوم

فصل یک

مطالعه مقداری اقتصاد سیاسی
موضوع اقتصاد سیاسی

صدر مائوی بزرگ به ما می آموزد: «چرا لنین صحبت از اعمال دیکتاتوری بر بورژوازی کرد؟ داشتن درک روشن در باره این موضوع، اساسی است. ناروشنی در باره این موضوع به رویزیونیسم می انجامد. این مسئله را باید برای عموم ملت روشن کنیم.» (1) مطالعه مقداری اقتصاد سیاسی برای احاطه یافتن بر ماركسیسم و پیگیری در اعمال همه جانبه دیكتاتوری بر بورژوازی، و جهت بكار بست آگاهانه خط پایه ای و سیاستهای حزب در رابطه با دوره تاریخی سوسیالیسم، ضروری است.

نسل جوان که در روستاها و کارخانه ها در خط اول مبارزه قرار دارند امید کشورمان و جانشینان آرمان انقلاب پرولتری می باشند. جوانان برای اینکه مبارزه را بهتر به پیش برند و هر چه سریعتر به لحاظ سیاسی آزموده تر شوند باید اقتصاد سیاسی را مطالعه کنند.



موضوع اقتصاد سیاسی روابط تولیدی است

اقتصاد سیاسی چه نوع علمی است؟ اول باید ببینیم اقتصاد سیاسی چه موضوعی را بررسی می کند. اقتصاد سیاسی علم مطالعه روابط تولیدی است. انگلس بروشنی خاطر نشان کرد که: «اقتصاد نه با چیزها بلكه با روابط میان انسانها و در تحلیل نهایی با روابط میان طبقات سروكار دارد» (2). روابط تولیدی میان انسانها چگونه بوجود می آید؟ برای یافتن جواب باید از فعالیتهای تولیدی انسان بیاغازیم.

صدر مائو گفت، « ماركسیستها معتقدند كه فعالیت تولیدی انسان اساسی ترین فعالیت عملی او و تعیین كننده دیگر فعالیتهای آن می باشد.» (3) اما قبل از تکامل ماركسیسم، یعنی بیش از صد سال قبل، این درك علمی در میان انسانها موجود نبود. متفكرین طبقات استثمارگر همه مخالف این نقطه نظر بودند. برخی این نظریه دروغین را ارائه می دادند که جامعه بشری طبق اراده خداوند تكامل یافته و برخی دیگر یاوه سرائی می کردند که تاریخ را قهرمانان می سازند. این به اصطلاح متفكرین بزرگ بر این واقعیت ساده پرده می افكندند كه انسانها باید غذا و پوشاك و سرپناه برای خود فراهم کنند تا بتوانند درگیر فعالیتهای سیاسی، علمی، هنری و مذهبی گردند و برای اینکه بتوانند غذا و پوشاك و سرپناه تهیه كنند باید وارد فعالیتهای تولیدی شوند. بنابراین، تولید مستقیم نیازهای مادی، اساس رشد جامعه بشری است. بدون فعالیتهای تولیدی مردم كاركن (مردم زحمتکش مترجم) ، بشریت بقا نمی یابد و جامعه رشد نمی كند. برای اولین بار ماركس این قانون تكامل تاریخ بشر را كشف نمود.

مردم برای تولید کردن باید وارد روابط متقابل معینی شوند. افراد جدا از یکدیگر نمی توانند در تولید درگیر شوند. همانطور که مارکس خاطرنشان کرد: « انسان ها برای تولید وارد یکرشته ارتباطات و روابط با یکدیگر می شوند و عمل آنان بر طبیعت تنها در چارچوب این ارتباطات و روابط اجتماعی انجام می پذیرد و تولید در این چارچوب صورت می گیرد.» (4) این روابط که توسط مردم در فرآیند تولید برقرار می شوند، روابط تولیدی خوانده می شوند. درجامعه طبقاتی، این روابط در نهایت بازتاب روابط طبقاتی می باشند.

روابط تولیدی سه وجه دارد:

شکل مالکیت بر ابزار تولید؛

موقعیت افراد و روابط متقابل میان آنها در تولید؛

شکل توزیع فرآورده های تولید.

شکل مالکیت ناظر بر این است که چه کسی مالک ابزار تولید (منجمله ابزار کار مانند ماشین آلات، کارخانه ها، و زمین و موضوعات کار مانند مواد خام) می باشد. شکل مالکیت بر ابزار تولید مهمترین وجه روابط تولید و شالوده روابط تولیدی است. شکل مالکیت بر ابزار تولید ماهیت روابط تولیدی را تعیین می کند. جامعه اولیه، جامعه برده داری، جامعه فئودالی، جامعه سرمایه داری و جامعه سوسیالیستی برحسب اینکه اشکال و الگوهای مالکیت بر ابزار تولید در هر یک چگونه است دسته بندی شده اند. شکل مالکیت تعیین کننده نقش افراد و روابط متقابل میان آنها در تولید و بنابراین تعیین کننده شکل توزیع فرآورده های تولید است.

برای تولید نه تنها ضروری است که روابط میان انسان ها برقرار شود بلکه روابط میان انسان و طبیعت برقرار گردد. قدرت انسان در فتح طبیعت و دگرگون کردن آن، نیروهای مولده خوانده می شود. نیروهای مولده شامل مردم و مواد (یا وسایل تولید) است. در میان نیروهای مولده، ابزار تولید از همه مهمتر است. نوع ابزاری که برای تولید مورد استفاده قرار می گیرد نشاندهنده قدرت بشر در فتح طبیعت است. اما نمی توانیم ابزار تولید را به عنوان عامل تعیین کننده در نیروهای مولده به حساب آوریم. « مردم تعیین کننده اند و نه چیزها.» (5) « در جهان گرانبهاترین چیز مردم اند.» (6) این مردم هستند که ابزار را بکار می گیرند، می آفرینند، و می سازند. بنابراین بدون مردم نه ابزاری ساخته می شود و نه دانشی بدست می آید. بدون مردم، بهترین ابزار «اتوماتیک» هرگز بواقع «اتوماتیک» نیستند.

روابط تولیدی و نیروهای مولده دو وجه تولید اجتماعی را تشکیل می دهند. در کلیت تکامل تاریخی (تکامل تاریخی تولید اجتماعی مترجم) بطور عموم نیروهای مولده نقش عمده و تعیین کننده را بازی می کنند. هرگونه تغییر و تحول در روابط تولیدی الزاما نتیجه سطح معینی از رشد نیروهای مولده است. روابط تولیدی باید منطبق بر (ضروریات تكامل) نیروهای مولده باشد. وقتی روابط تولیدی معینی مانع رشد نیروهای مولده می گردد، این روابط باید عوض شده و جای خود را به روابط تولیدی نو كه با رشد نیروهای مولده سازگارتر است بدهد. باید گفت كه شكل روابط تولیدی توسط اراده ذهنی انسان تعیین نشده، بلكه توسط سطح رشد نیروهای مولده معین می گردد. روابط تولیدی باید با رشد نیروهای مولده سازگار باشد. این یك قانون عینی و مستقل از اراده بشر است. ظهور، تكامل و انهدام روابط تولیدی معین همراه است با تكامل تدریجی تضادهای نیروهای مولده معین. بنابراین اقتصاد سیاسی ماركسیستی هنگام مطالعه روابط تولیدی به بررسی نیروهای مولده نیز می پردازد.

در کلیت تکامل تاریخی، نیروهای مولده نقش تعیین کننده و عمده را بازی می کنند اما این به معنای آن نیست که روابط تولیدی در تاثیر گذاری بر نیروهای مولده منفعل است. بهیچوجه چنین نیست. زمانی كه روابط تولیدی با نیروهای مولده سازگار باشند، در رشد نیروهای مولده همچون محرك فعال عمل می كنند. زمانی كه نیروهای تولیدی، با نیروهای مولده سازگار نباشند، سدی می گردند در مقابل رشد نیروهای مولده. در مقاطعی از تاریخ، بدون تغییر در روابط تولیدی، نیروهای مولده نمی توانند رشد كنند. در این مواقع، دگرگون کردن روابط تولیدی نقش تعیین كننده عمده را بازی می کند (* توضیح مترجم). زمانی كه چین كهن تحت سلطه امپریالیسم، فئودالیسم و سرمایه داری بوروكرات بود، طبقات زمیندار و كمپرادور ارتجاعی ترین و عقب افتاده ترین روابط تولیدی را در چین نمایندگی میكردند. رشد نیروهای مولده بشدت محدود و تضعیف شده بود. قبل از انقلاب1949 چین دارای صنعت ماشین سازی یا اتومبیل و هواپیما نبود. بغیر از شمال غربی چین تولید سالانه فولاد تنها بالغ بر چند صد هزار تن می شد. حتی ضروریات روزمره نیز وارد می شد. پوشاك را پوشاك خارجی و چتر را چتر خارجی می نامیدند. حتی میخ از خارج وارد می شد. در آن شرایط سرنگون کردن حاكمیت امپریالیسم، فئودالیسم و سرمایه داری بوروكرات، تغییر دادن روابط تولیدی كمپرادور فئودال و برقراری روابط تولیدی سوسیالیستی نقش تعیین کننده عمده را در رشد نیروهای مولده بازی كرد.

رشد مهم در نیروهای مولده عموما پس از تغییر در روابط تولیدی رخ می دهد. این یك قانون جهانشمول می باشد. در جامعه سرمایه داری رشد مهم در نیروهای مولده پس از منهدم شدن روابط تولیدی فئودالی توسط انقلاب بورژوایی و رشد سریع روابط تولیدی سرمایه داری انجام پذیرفت. مثلا در انگلستان انقلاب صنعتی پس از انقلاب بورژوایی توانست صورت گیرد. یكی از موضوعات عمده در مبارزات طولانی بین ماركسیستها و رویزیونیستها همواره این بود که آیا باید به نیروهای مولده و روابط تولیدی بعنوان دو وجه یك وحدت دیالكتیكی نگریست یا اینكه نقطه نظر ارتجاعی رشد نیروهای مولده را اتخاذ نمود. لین پیائو در اتحاد با چن پوتا معتقد بود كه وظیفه اصلی پس از كنگره نهم حزب در سال 1969 رشد تولید می باشد. این همان خط رویزیونیستی بود كه توسط لیوشائوچی و چن پوتا وارد قطعنامه كنگره هشتم حزب گردید كه می گفت، « تضاد عمده در جامعه چین تضاد میان نظام پیشرفته سوسیالیستی و نیروهای مولده اجتماعی عقب مانده است.» در چین، روابط تولیدی سوسیالیستی اساسا با رشد نیروهای مولده سازگار می باشند. این سازگاری افقهای كاملا نوینی را برای رشد نیروهای مولده می گشاید. اما این روابط تولیدی بهیچوجه بی نقص نمی باشند. در واقع این نقایص در تضاد با رشد نیروهای مولده قرار می گیرند. تجربه انقلاب سوسیالیستی به ما می آموزد كه فقط سیستم سوسیالیستی برتر میتواند رشد نیروهای مولده را تحرك بخشد. همواره دگرگون کردن آن بخشهائی از روابط تولیدی که با رشد نیروهای مولده در انطباق نیستند، رشد نیروهای مولده را تقویت کرده است. باید پرسید « تضاد میان نظام سوسیالیستی پیشرفته و نیروهای مولده اجتماعی عقب مانده» کجاست؟ قصد جنایتکارانه لیوشائوچی و لین پیائو و فریبکاران دیگر که این یاوه ها را می بافتند این بود که از « رشد نیروهای مولده» به مثابه سلاحی برای ممانعت از ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا و اعمال همه جانبه دیکتاتوری بر بورژوازی استفاده کنند و با خط پایه ای حزب مقابله کنند.

روابط تولیدی باید با نیروهای مولده سازگار باشد. برای رشد نیروهای مولده ضروری است که روابط تولیدی كهن كه با رشد آن سازگار نمی باشد از بین رفته و روابط تولیدی نوین كه با رشد نیروهای مولده سازگار است، جای آن را بگیرد.اما پروسه انهدام روابط تولیدی كهن و ظهور روابط تولیدی نوین پروسه ای نرم و راحت نیست. تغییر روابط تولیدی كهن و استقرار و كامل كردن روابط تولیدی نوین، اغلب پس از مبارزات انقلابی به كف می آید. اما اگر می خواهید بدانید که روابط تولیدی كهن را چگونه باید تغییر داده و روابط تولیدی نوین را جایگزین آن نمود باید علاوه بر مطالعه و بررسی تضاد میان روابط تولیدی و نیروهای مولده، رابطه میان روبنا و زیربنای اقتصادی را نیز باید مورد پژوهش قرار دهید.

روبنا ناظر بر حكومت ملی، ارتش، قانون و دیگر نهادهای سیاسی و اشكال ایدئولوژیك منطبق بر آنها مانند فلسفه،ادبیات و هنر است. زیربنای اقتصادی مشتمل است بر روابط تولیدی. « جمع این روابط تولیدی ساختار اقتصادی جامعه را می سازد. شالوده واقعی این است. بر روی این شالوده، روبنای قانونی و سیاسی جامعه شکل می گیرد و اشكال معینی از آگاهی اجتماعی بر آن منطبق میگردد.» (7) این جمله ماركس بطور علمی رابطه بین روبنا و زیربنای اقتصادی را تشریح می كند.

در تضاد بین روبنا و زیربنای اقتصادی، این دومی است كه عموما نقش عمده و تعیین كننده را بازی می كند. یعنی، زیربنای اقتصادی، روبنا را تعیین می كند. با تغییر در زیربنای اقتصادی، « كلیه روبنای عظیم بطور كمابیش سریع تغییر می یابد.» (8) یعنی اینكه وقتی زیربنای اقتصادی كهن از هم گسیخته می شود، روبنای ساخته شده بر روی این زیربنا نیز باید مضمحل شود. اما روبنا با همان شتاب زیربنا مضمحل نمی گردد، حتی اگر ماشین دولتی ارتجاعی تغییر كند و زیربنای اقتصادی كهن عوض شود، طبقات ارتجاعی با میل خود صحنه تاریخ را ترك نخواهند كرد. آنها بطور اجتناب ناپذیر با طبقات پیشرو در عرصه سیاسی، ایدئولوژیك و فرهنگی درگیر مبارزه خواهند شد. انواع ایدئولوژیهای كهن كه متعلق به طبقات سرنگون شده است تا مدت درازی بقاء خواهند یافت. روبنا توسط زیربنای اقتصادی تعیین می شود. بلافاصله پس از برقراری روبنای جدید، تاثیر عظیمی بر زیر بنای اقتصادی می گذارد. استالین خاطر نشان كرد: «(روبنا) ... فعالانه به شكلگیری و استحكام زیربنای خود یاری می رساند و به حداکثر به نظام نوین در نابود كردن زیربنای كهن و طبقات كهن یاری می رساند.» (9) بدین شرح است كه روبنا همیشه به زیربنای اقتصادی اش خدمت می كند. روبنای سوسیالیستی به زیربنای اقتصادی سوسیالیستی خود و روبنای سرمایه داری به زیربنای اقتصادی سرمایه داری خدمت می كند.

در جامعه سرمایه داری، با تشدید تضاد بین تولید اجتماعی شده و مالكیت خصوصی بر ابزار تولید، بطور عاجل ضروری است كه مالكیت عمومی سوسیالیستی جایگزین مالكیت خصوصی سرمایه داری شود. اما بورژوازی ماشین دولتی ارتجاعی را كنترل كرده و از آن برای حفاظت از زیربنای اقتصادی سرمایه داری بهره می جوید. اگر پرولتاریا ابتدا دولت سرمایه داری را درهم نشكند، نابود كردن نظام اقتصادی سرمایه داری امكان ناپذیر خواهد بود. رویزیونیستهای نو و كهنه ادعا می كنند كه سرمایه داری می تواند بطور مسالمت آمیز به سوسیالیسم برسد. این دروغ محض است.

در جامعه سوسیالیستی روبنا و زیربنای اقتصادی اساسا با یكدیگر سازگارند. اما بدلیل وجود بورژوازی و اشكال ایدئولوژیكی آن، وجود سبك كارهای بوروكراتیك معین در ارگانهای دولتی و وجود نقایص معین در بخشهایی از نظام دولتی، رشد بیشتر زیربنای اقتصادی سوسیالیستی و تحكیم و بهبود آن با مانع مواجه می شود. ما باید روبنای سوسیالیستی را هر چه بهتر بخدمت زیربنای اقتصاد سوسیالیستی درآوریم. ما باید ضرورت مبارزه در روبنا را هر چه عمیقتر دریابیم و انقلاب سوسیالیستی را در روبنا تا به انتها پیگیری نمائیم.

اقتصاد سیاسی عملی ترین و فوری ترین منافع اقشار و طبقات گوناگون را مورد مطالعه قرار می دهد. حادترین و شدیدترین مسائل مبارزه طبقاتی را تشریح می كند. اقتصاد سیاسی ماركسیستی همچون فلسفه ماركسیستی آشكارا اعلام می كند كه در خدمت سیاست پرولتری است. اقتصاد سیاسی علمی است كه مشغله اش مبارزه طبقاتی است.


اقتصاد سیاسی اساس تئوریکی حزب
در فرموله کردن خط پایه ای است

اقتصاد سیاسی مارکسیستی با ظهور پرولتاریای مدرن و نیروهای مولده پیشرفته، بخصوص صنعت مقیاس بزرگ، به ظهور رسید. مارکس در مبارزه طبقاتی زمان خود شرکت کرد. او با استفاده از ماتریالیسم دیالکتیک انقلابی به تحلیل از جامعه سرمایه داری پرداخت. او اسرار استثمار کارگران توسط سرمایه داران را آشکار کرد و بطور علمی تضادهای میان تولید اجتماعی و مالکیت سرمایه داری را نشان داد. این تضادها در تخاصم حاد میان پرولتاریا و بورژوازی متجلی می شدند. با رشد روزمره تضادهای جامعه سرمایه داری، شمار پرولتاریا، گورکنان سرمایه داری، هر چه فزونتر شد. «ناقوس مرگ مالکیت خصوصی سرمایه داری به صدا در می آید. خلع ید کنندگان خلع ید می شوند.» (10) از اینجا نتیجه گیری انقلابی و علمی نشئت می گیرد که نظام سوسیالیستی بالاجبار جایگزین نظام سرمایه داری، و دیکتاتوری پرولتاریا جایگزین دیکتاتوری بورژوازی خواهد شد. « ماركس اجتناب ناپذیری تغییر جامعه سرمایه داری به جامعه سوسیالیستی را كاملا از قانون اقتصادی رشد جامعه معاصر، نتیجه می گیرد.» (11 ) بنابراین اقتصاد سیاسی ماركسیستی همراه با فلسفه ماركسیستی و سوسیالیسم علمی شالوده تئوریكی است كه حزب سیاسی پرولتاریا را قادر می سازد كه سیاست پایه ای خود را فرموله كند. برمبنای ماركسیسم و تحت شرایط سرمایه داری، رهبران انقلابی پرولتری این طبقه، خط پایه ای زیر را برای حزب پرولتاریا فرموله كردند: ضرورت استفاده از قهر انقلابی برای كسب قدرت سیاسی. آنها پرولتاریا را در مبارزه برای سرنگونی کامل بورژوازی و تمام طبقات استثمارگر و جایگزینی دیکتاتوری بورژوازی با دیکتاتوری پرولتاریا و پیروزی سوسیالیسم بر سرمایه داری و در نهایت رسیدن به کمونیسم، رهبری کردند.

اقتصاد سیاسی ماركسیستی در جامعه سوسیالیستی نیز شالوده تئوریك را برای حزب پرولتاریا فراهم می كند تا خط پایه ای خود را فرموله نماید. صدر مائو بطور نافذ تضادهای میان روابط تولیدی سوسیالیستی و نیروهای مولده و روابط میان روبنا و زیربنای اقتصادی را تحلیل کرد و ماهیت طولانی و پیچیده مبارزه میان دو طبقه و میان دو خط را در دوره سوسیالیسم، آشکار کرد. با اتکا بر این اساس تئوریک صدر مائو خط پایه ای حزب را برای تمام دوره سوسیالیسم فرموله کرد. این خط پایه ای بما می آموزد: « جامعه سوسیالیستی در برگیرنده یك دروه تاریخی نسبتا طولانی است. در سراسر این دوره تاریخی، طبقات و تضادهای طبقاتی و مبارزه طبقاتی موجود است. بین راه سوسیالیستی و راه سرمایه داری مبارزه وجود دارد و خطر احیای سرمایه داری و خطر خراب كاری و تجاوز توسط امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم موجود است. این تضادها را فقط با اتكا به تئوری ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا و پیشبرد پراتیك تحت هدایت آن، می توان حل كرد.» (12) خط پایه ای حزب مردم چین را رهبری می کند و آنانرا قادر می سازد که در ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا پیگیر باشند، برای تحکیم دیکتاتوری پرولتاریا مبارزه کنند، با احیا سرمایه داری مقابله کنند، در ساختمان سوسیالیسم مصمم باشند، و برای آرمان بزرگ تحقق کمونیسم در سراسر جهان مبارزه کنند.

صدر مائو خاطرنشان کرده است که : « به یک کلام چین یک کشور سوسیالیستی است. قبل از انقلاب کمابیش مانند یک کشور سرمایه داری بود. حتا اکنون نیز دارای نظام دستمزد هشت رتبه ای است، توزیع را بر حسب کار انجام می دهد، مبادله از طریق پول انجام می شود، و در این زمینه های تفاوت زیادی با جامعه کهن ندارد. آنچه متفاوت است آنست که نظام مالکیت عوض شده است.» (13) صدر مائو همچنین گفته است: « کشور ما اكنون از سیستم كالائی استفاده می كند، نظام دستمزدها نابرابر است و غیره. تحت دیكتاتوری پرولتاریا چنین چیزهایی را فقط می توان محدود كرد. از این رو اگر كسانی مانند لین پیائو قدرت را كسب كنند برای آنها احیای نظام سرمایه داری كاملا ساده خواهد بود. به این دلیل است كه باید هرچه بیشتر به مطالعه آثار ماركسیستی ـ لنینیستی بپردازیم.» (14) حق بورژوایی نهفته در نظام كالائی و انجام توزیع برحسب كار (در جامعه سوسیالیستی) عوامل اقتصادی مهمی هستند كه مایه تولید و بازتولید سرمایه داری و عناصر بورژوایی نوین می شوند. درك خصلت عمیق این مسئله مفاهیم مهمی در زمینه اعمال همه جانبه دیكتاتوری بر بورژوازی، داراست. همه این مسائل مربوط به حیطه اقتصاد سیاسی می باشند. با مطالعه مقداری اقتصاد سیاسی می توانیم دركمان را از خط پایه ای حزب عمیقتر كرده و آگاهی خود را بالا ببریم تا بتوانیم این خط را هرچه بهتر بكار ببندیم.

اقتصاد سیاسی مارکسیستی درست نقطه مقابل اقتصاد سیاسی بورژوائی و رویزیونیستی است. اقتصاد سیاسی مارکسیستی از درون به مصاف طلبیدن و نقد اقتصاد سیاسی بورژوائی و رویزیونیستی تکامل یافته است. مطالعه اقتصاد سیاسی مارکسیستی بهما کمک می کند که مارکسیسم را از رویزیونیسم، سوسیالیسم را از سرمایه داری، و دیکتاتوری پرولتاریا را از دیکتاتوری بورژوازی تمیز دهیم. همچنین به ما در تصحیح انحرافات و ارتقا آگاهی ایدئولوژیک کمک می کند.

بطور خلاصه، اگر می خواهیم ایدئولوژی ضد حزبی و ضد مارکسیستی را مغلوب کنیم؛ ادر می خواهیم در زمینه اعمال همه جانبه دیکتاتوری بر بورژوازی پیگیر باشیم و خط پایه ای حزب را بطور کامل بکار بندیم؛ اگر می خواهیم در انقلاب کبیر سوسیالیستی و آرمان ساختمان سوسیالیسم به پیروزی های بیشتری دست یابیم، باید اقتصاد سیاسی را مطالعه کنیم.

 برای اینکه اقتصاد سیاسی را خوب بیاموزیم
باید تئوری و پراتیک را ترکیب کنیم

اقتصاد سیاسی بکاربستی است از ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی ، و معتبر بودن آنها را نشان می دهد. در مطالعه اقتصاد سیاسی باید ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی را بعنوان راهنما بکار گیریم. روش دیالکتیکی « هر شکل اجتماعی تاریخا تکامل یافته را در حرکت سیال در نظر می گیرد. بنابراین، نه فقط موجودیت فی الفور آن بلکه همچنین ماهیت گذرای آن را نیز مد نظر دارد؛ زیرا اجازه نمی دهد که چیزی بر آن تحمیل شود و در جوهر خود نقاد و انقلابی است.» (15) این جهان بینی پرولتری درست نقطه مقابل ایده آلیسم و متافیزیک است. فقط با درک ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی و استفاده از آن در مشاهده و تحلیل قوانین حركت جامعه سرمایه داری و اقتصاد سرمایه داری می توانیم بفهمیم كه چرا مرگ سرمایه داری و پیروزی سوسیالیسم اجتناب ناپذیر است. فقط با بكار بردن ماتریالیسم دیالكتیكی و تاریخی در مشاهده و تحلیل قوانین حركت جامعه سوسیالیستی و اقتصاد سوسیالیستی می توانیم به ماهیت طولانی و پیچیده مبارزه طبقاتی و مبارزه خطی در جامعه سوسیالیستی پی ببریم و فقط در این صورت است كه می توانیم روند عمومی تکامل تاریخی از سوسیالیسم به كمونیسم را، كه مستقل از اراده بشر است، درك كنیم. چنین دركی عزم ما را در مبارزه برای پیروزی نهایی آرمان كمونیسم محكمتر خواهد كرد، بطوری كه با عزم جزم و بدون هراس از هرگونه مشكل و بدون ابا از هرگونه فداكاری، برای این آرمان برزمیم.

در مطالعه اقتصاد سیاسی باید بر سبک آموزش انقلابی پافشاری کنیم. این سبک انقلابی عبارتست از ترکیب تئوری با پراتیک. صدر ما به ما می آموزد: « لازم است که تئوری مارکسیستی را بیاموزید. آنرا برای بکاربستن بیاموزید.» (16) ترکیب تئوری و پراتیک مربوط به این است که آیا فرد دارای سبک انقلابی مطالعه کردن است یا خیر، آیا دارای روحیه حزبی است یا خیر. ما باید مطالعه اقتصاد سیاسی را با نقد رویزیونیسم، با نقد دروغ های ارتجاعی که توسط لیوشائوچی و لین پیائو و امثالهم اشاعه داده می شود ترکیب کنیم؛ باید مطالعه اقتصاد سیاسی را با سه جنبش انقلابی بزرگ یعنی مبارزه طبقاتی، مبارزه برای تولید و آزمون های علمی ترکیب کنیم؛ باید مطالعه اقتصاد سیاسی را با دگرگون کردن جهان بینی خود ترکیب کنیم. صدر مائو خاطرنشان کرده است: « لنین گفت که "تولید کوچک دائما، هر روز و ساعت و بطور خودبخودی و در مقیاس بزرگ، سرمایه داری و بورژوازی را تولید باز تولید می کند." اینها در میان بخشی از طبقه کارگر و اعضای حزب نیز تولید می شوند. در میان صفوف پرولتاریا و پرسنل دولت و دیگر ارگانها کسانی هستند که به سبک زندگی بورژوائی روی آورده اند.» (17) ما باید از اقتصاد سیاسی مارکسیستی آگاهانه برای مقابله با «سبک زندگی بورژوائی» استفاده کنیم و پیگیرانه علیه نیروهای سرمایه داری و بورژوازی مبارزه کنیم.

آیا آموختن اقتصاد سیاسی ماركسیستی مشكل است؟ بله. ماركس در مقدمه ای بر اولین چاپ کتاب کاپیتال (سرمایه) گفت: «هرچیزی در ابتدا مشكل است. همه علوم اینطورند.» اقتصاد سیاسی ماركسیستی هنگام تجزیه و تحلیل مشخص از پدیده های عینی از سطح به عمق نفوذ می كند، جوهر آن را كشف می كند و به تجرید علمی دست می زند. بهمین جهت در ابتدای كار اغلب با برخی واژه ها و مفاهیم برخورد می كنیم كه فهمشان مشكل است. اما اقتصاد سیاسی ماركسیستی برای پرولتاریا نوشته شده است و در باره انقلاب پرولتری است. اگر آن را با جدیت مطالعه كنیم بتدریج به درك آن نائل خواهیم آمد. « "هیچ چیز در جهان مشكل نیست بشرطی كه آدم فکر و ذکر خود را بر روی آن متمركز كند." گذر كردن به قلمرو جدید مشكل نیست و احاطه یافتن بر آن امكان پذیر است بشرط آنكه آدم ذهن خود را بر روی آن متمركز كند و آموزنده خوبی باشد.» (18)

ماركس یك بار خاطرنشان كرد: «جاده دست یافتن به علم با فرش سرخ مزین نشده است و فقط كسانی می توانند به قله درخشان آن دست یابند كه از خستگی شیب تند آن نهراسند.» (19) رهبران انقلابی پرولتاریا سراسر زندگی خود را وقف تاسیس و تکامل تئوری مارکسیسم کردند. ما باید با پیروی از الگوی درخشان آنان و مطالعه دقیق آثار مارکس، لنین و صدر مائو تلاش کنیم که این سلاح تئوریک مارکسیستی را مطالعه کرده و بر آن احاطه یابیم. این امر برای انجام انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم و برای دست یافتن به کمونیسم در سراسر جهان ضروری است.

-----------------

* توضیح مترجم: منظور این است که در چنین مقاطعی، آنچه عمدتا راه رشد نیروهای مولده را باز می کند، تغییر در روابط تولیدی است. نیروهای مولده و روابط تولیدی دارای یک وحدت دیالکتیکی یا وحدت اضداد هستند. در رابطه دیالکتیکی میان آنان، در یک چشم انداز تاریخی، این نیروهای مولده اند که نقش عمده را در تغییر و تحول روابط تولیدی بازی می کنند ولی برخی از مقاطع روابط تولیدی عمده می شود یعنی اینکه رشد نیروهای مولده وابسته به تغییر در روابط تولیدی می شود.

 آثار مطالعاتی و مرجع
مارکس، پیشگفتار "مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی" - منتخب آثار مارکس و انگلس، جلد یک
انگلس، آنتی دورینگ، قسمت 2 فصل 1
لنین، کارل مارکس- کلیات آثار جلد 21
مائو، در باره تضاد، بخش 4 - منتخب آثار جلد 1
مائو، در باره حل صحیح تضادهای درون خلق، بخش 1- گزیده آثار

 توضیحات

1- نقل شده در مقاله "در باره اعمال همه جانبه دیکتاتوری بر بورژوازی" نوشته چن چان چیائو پکن ریویو شماره 14، 4 آوریل 1975؛ تجدید چاپ در کتاب "مائو پنجمی بود" از ریموند لوتا (انتشارات بنر- شیکاگو 1978) صفحه 209
2- فردریش انگلس، "کارل مارکس، مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی" - منتخب آثار مارکس و انگلس جلد 1 صفحه 514 (چاپ انتشارات پروگرس جلد 1 و 2 سال 1969 و جلد 3 سال 1970) از این پس این منتخب آثار را به اختصار به صورت م ا م آ خواهیم نوشت.
3- مائوتسه دون، "در باره پراتیک" - جلد 1 از منتخب آثار مائو - چاپ انتشارات زبانهای خارجی پکن (جلد 1- 2- 3 سال 1967 و جلد 4 سال 1969- از این پس این منتخب آثار را به اختصار م آ م خواهیم نوشت.
 1-کارل مارکس، "مزد، کار، سرمایه" چاپ زبانهای خارجی پکن 1978، ص 29
2-مائو، "در باره جنگ طولانی"- م آ م 2، ص 143
3-مائو، "ورشکستگی درک ایده آلیستی از تاریخ" م آ م 4، ص 454
4-مارکس، "مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی" م ا م آ 1، ص 503
5-همانجا ص 504
6-ژوزف استالین، "مارکسیسم و مسائل مربوط به زبان" انتشارات زبانهای خارجی پکن 1972، ص 5
7-مارکس، "کاپیتال" جلد 1 نیویورک: انتشارات انترناسیونال 1967، ص 715
8-و. ای. لنین، "کارل مارکس"- در کلیات آثار جلد 21 ، ص 71 (انتشارات پروگرس 1974) از این پس این کلیات آثار را به اختصار ک آ ل خواهیم نوشت.
9-حزب کمونیست چین، "اساسنامه حزب کمونیست چین" در "اسناد دهمین کنگره حزب کمونیست چین"، ص 62 (چاپ انتشارات زبانهای خارجی پکن، 1973)
10-نقل شده در مقاله "اعمال همه جانبه دیکتاتورزی بر بورژوازی" نوشته چن چان چیائو- همچنین در "مائو پنجمی بود" از ریموند لوتا، ص 211.
11-همانجا ص 214.
12-مارکس، "موخره ای بر چاپ دوم نسخه آلمانی کاپیتال"، جلد 1 کاپیتال، ص 29.
13-مائو، "در باره اصلاح سبک کار حزبی" م آ م 3، ص 38.
14-نقل شده در "در باره اعمال همه جانبه..." نوشته چن چان چیائو. در "مائو پنجمی بود"، ص 209.
15-مائو، "مسائل استراتژی در جنگ انقلابی چین"، م آ م 1، ص 190.
16-مارکس، "مقدمه ای بر نسخه فرانسوی کاپیتال" جلد 1 کاپیتال، ص 30.


تکامل تئوریک توسط مائو

مائو این الگوى اقتصاد برنامه ریزى سوسیالیستى را مورد بازنگرى و تغییر قرار داد. او در عین حال كه از جوانب مثبت این نخستین تلاش در ساختمان سوسیالیسم میآموخت، به انتقاد از دو وجه مشخصه برنامه ریزى شوروى ها پرداخت: یکم، از روش های عمودى (فرمان از بالا اجراء از پایین) و دوم، از گرایش آن به تعیین كننده دانستن فن آوری (دترمینیسم تکنولوژیک مشخصه برنامه ریزی شوروی ها بود). بله، ساختمان سوسیالیسم مستلزم یك برنامه اقتصادى دولتى است كه معرف منافع اساسى طبقه كارگر باشد. اما مائو، نسبت به استالین، رویکرد دیالکتیکی تری به مسئله برنامه ریزى متمرکز اتخاذ کرد. یعنی وحدت و مبارزه میان اضدادی مانند كشاورزى و صنعت، صنایع سنگین و صنایع سبك، مركز و مناطق، و تعادل و عدم تعادل را درك كرد. او فهمید كه چه در زمینه تدوین و چه اجراء، نمیتوان با "برنامه" مثل نقشه ای که دارای جزئیات دقیق است، رفتار كرد. نمیتوان با اهداف تولیدى طورى رفتار كرد كه انگار صرفا یك رشته مقرراتند كه با استفاده از قدرت اداری می توان آنها را اجرا کرد. دوره گذار سوسیالیستى، دوره مبارزات، تحولات و آزمونهاى عظیم است. هر چه شور و انرژى توده ها شکفته تر شود، پویائی و تغییر که مفهوم سوسیالیسم و یكى از نقاط قوت سوسیالیسم است بیشتر خواهد بود. توسعه اقتصادى نیز ضرورتا همین پویائی و تغییر را بازتاب میدهد و نمیتواند نرم و موزون باشد. متدولوژى برنامه ریزى باید متکی بر چنین دركى باشد.

مائو در یك بحث عمیقتر، به انتقاد از دیدگاهى پرداخت كه برنامه را یك ابزار فنی برای كنترل اقتصاد میدانست. حال آنكه مسئله بالعکس است؛ برنامه تبارزى از ایدئولوژى و اهداف و دیدگاه یك طبقه است. برنامه، بازتاب واقعیت اجتماعى از نگاه یک طبقه معین است و به نوبه خود بر واقعیت موجود تاثیر میگذارد؛ برنامه سوسیالیستی در پی آن است که از موضع طبقه كارگر و امر رهائى طبقه کارگر، كنترل آگاهانه و اجتماعى تولید را متحقق کند. (زیرنویس: استالین برخلاف نظر مائو، در مقاله مسائل اقتصادى سوسیالیسم كه به سال 1952 منتشر شد، برنامه ریزى را به مثابه یك اقدام عملى معطوف به سیاست های مقطعی دانست که در تعارض با اقتصاد سیاسى بعنوان یك مشغله تئوریك قرار دارد.) تدوین یك برنامه به هیچوجه به جمع آورىاطلاعات فنى و پیش بینى تحولات اقتصادى خلاصه نمیشود. تدوین برنامه دربرگیرنده مبارزه طبقاتى در حیطه ایدئولوژیك بر سر اهداف و جهت گیرى جامعه است. مائو در جریان رسیدن به این نتایج، تجربه انقلابى اتحاد شوروى و چین را جمعبندى كرد.

اجازه دهید به نظریات عمیق و كلیدى مائو در مورد ماهیت جامعه سوسیالیستى نگاهى بكنیم. مائو تاكید داشت كه سوسیالیسم نوعى ماشین اقتصادى و مجموعه ای از موسسات سیاسى که با نظم تیک تیک ساعت حرکت می کنند، نیست. سوسیالیسم، مبارزه اى بسیار مهم و جدى است كه میخواهد تولید با هدف فایده اجتماعى را جایگزین تولید با هدف سود كند، مبارزه ای است برای دگرگون کردن تمامی موسسات و روابط اجتماعى در جامعه، متولد کردن ارزشها و رفتارهاى نوین، برقرار کردن كنترل همه جانبه مردم کارکن بر جامعه تا بتوانند بر همه جوانب جامعه احاطه یافته و آنها را دگرگون کنند و كلیه تمایزات طبقاتى را محدود و سرانجام محو كنند. بطور خلاصه، سوسیالیسم مبارزه اى براى ریشه كن كردن كهنه و ساختن یك دنیاى نوین است. نظریه پردازان سرمایه داری برای خوش مزگی کردن سوسیالیسم را به طعنه "بهشت موعود كارگران" می خوانند. اما سوسیالیسم، نوعى سرانجام اتوپیائى (تخیلی) نیست. سوسیالیسم یك دوره تحول انقلابى در فاصله سرمایه دارى تا كمونیسم است. شكلى از حاكمیت طبقاتى (دیكتاتورى پرولترى) است كه هم دوران گذار است و هم ابزار مبارزه براى متحول كردن شالوده هاى مادى و ایدئولوژیك جامعه طبقاتى و ادامه انقلاب براى رسیدن به جامعهبیطبقه.

از نظر مائو، سوسیالیسم یك پدیده به شدت متناقض است. سوسیالیسم از یكسو، یك جهش عظیم است. تولید با هدف تامین نیازهاى جامعه و بر حسب یك برنامه انجام میگیرد و بر پایه ابتكار عمل و هماهنگى آگاهانه اجتماعى سازمان مییابد. نیروى كار دیگر به مثابه یك كالا خرید و فروش نمیشود، دیگر تحت كنترل نیرویى بیگانه با خود قرار ندارد، دیگر آن روابط اقتصادى را كه سلطه و بردگى را تداوم میبخشد بازتولید نمیكند. اما با وجود اینكه سوسیالیسم یك جهش است، كماكان یك جامعه گذارى است كه هم زخمهاى سرمایه دارى را در بر دارد و هم بذرهاى كمونیسم را.

جامعه سوسیالیستى یا بسوى كمونیسم پیش خواهد رفت یا اینکه به سرمایه دارى رجعت میكند. دو راه باز است: راه سوسیالیستى و راه سرمایه دارى. اینکه کدام راه در پیش گرفته شود، در كوره مبارزات و خیزشهاى حاد طبقاتى جامعه تعیین میشود. این مبارزه طبقاتی بر سر انتخاب یکی از این دو راه میان ستمدیدگان سابق و نیروهای ارتجاعی جریان می یابد: ستمدیدگان كه به قدرت رسیده و می خواهند جامعه را اداره و دگرگون کنند و نیروهاى ارتجاعى بویژه نیروهاى بورژوایى نوخاسته كه می خواهند نظم کهنه را دوباره برقرار کنند و جامعه بر حسب اصول سرمایه داری بازسازی کنند.

این نیروهاى بورژوایى نوخاسته از دل تضادهاى جامعه سوسیالیستى به ظهور میرسند، یعنى از تفاوتهایى كه در زمینه دستمزدها وجود دارد، از تقسیم كار تخصصى بین افراد مختلف در امر تولید، از نقشهاى خاصى كه افراد در امور ادارى و امر رهبرى بعهده گرفته اند، از شكافهاى میان شهر و روستا، از سایر تضادهاى مهم اجتماعى و فضای عمومی روابط كالایى پولى، سربلند می کنند. (زیرنویس: كتاب آموزشى شانگهاى در ارتباط با بنگاه هاى سوسیالیستى دولتى خاطر نشان میكند كه اگرچه مالكیت، اجتماعى شده و روابط میان این بنگاه ها بر پایه تعاون اجتماعى بنا شده است اما كماكان به درجات مهمی شاهد جدایى فعالیت بنگاه ها (یعنى یك نوع استقلال نسبى در عملكرد و مدیریت آنها) هستیم كه میتواند به رقابت و انفصال منجر شود.) در سوسیالیسم این امكان وجود دارد كه در برخی واحدها و حیطه هاى اقتصاد سوسیالیستى، روابط كنترل و استثمار سرمایه دارى زمینه رشد پیدا کند و حتی مسلط شود. و در بخشهای مختلف روبنا، نظیر آموزش و پرورش و فرهنگ، اگر یک خط بورژوائی نخبه گرا مسلط شود، این حیطه ها به دژهاى مستحكم بورژوازی تبدیل می شود.

بورژوازى نوخاسته به مثابه یك طبقه، معرف جنبه هاى بورژوایى نظیر نابرابرىها و تفاوت های اجتماعی که هنوز در درون روابط تولیدی سوسیالیستی موجود است، می باشد؛ معرف روابط واقعا استثمارگرانه اى است كه میتواند درون یك شكل مالكیت کلکتیو (جمعى) تكوین یابد. این طبقه در درون چارچوب مالكیت سوسیالیستى پدید میآید. به مثابه یك نیروى سیاسى، این طبقه در مراكز قدرت یعنى در عالیترین سطوح دستگاه حزبى دولتى حاكم بر جامعه سوسیالیستى منجمله در نیروهاى مسلح لانه می کند و از همین طریق خود را سازمان میدهد. (زیرنویس: از نظر مائو، بوروكراسى در برنامه ریزى اقتصادى و سایر جوانب عملكرد حزب و دولت سوسیالیستی صرفا مشكل مربوط به رشد غیر عقلائی بخش ادارى و نخبه گرایى نیست که باید مهارش كرد. بلكه بوروكراسى یك شكل سازماندهى نیز هم هست که بورژوازى نوخاسته در جامعه سوسیالیستی از طریق آن خود را بازتولید میكند. و یک روش کنترل است که بورژوازى نوخاسته توسط آن سعی می کند قدرتش را در عرصه هاى مشخص تحكیم كند.) به عبارت دیگر، در نتیجه سرنگونى طبقات استثمارگر قدیم، شكست تلاشهاى فورى آنها بعد از سرنگونى به قصد بازگشت به قدرت، و تثبیت یك شیوه تولیدى نوین، روابط طبقاتی تغییر میكند و مختصات مبارزه طبقاتی جابجا و دگرگون می شود. همانطور كه مائو در سال 1976 خاطر نشان كرد: "شما دارید انقلاب سوسیالیستى میكنید و هنوز نمیدانید كه بورژوازى كجاست. بورژوازى درست در حزب كمونیست است. یعنى آن صاحب منصبانى كه راه سرمایه داری در پیش گرفته اند". (زیرنویس: مائوتسه دون، به نقل از مقاله "واژگون كردن احكام صحیح، خلاف اراده خلق است"، خبرنامه پكن شماره 11 دوازده مارس 1976 باز تكثیر در كتاب و مائو پنجمی بود، اثر ریموند لوتا)

توجه متمركز مائو بر مسئله حزب، براى دستیابى به یك درك صحیح از مبارزه طبقاتى تحت سوسیالیسم بسیار اهمیت دارد. توده ها براى اینكه نبرد پیچیده و طولانى جهت اداره و تغییر جامعه و رسیدن به كمونیسم جهانى را پیش برند كماكان به یك هسته رهبرى كننده نیاز دارند. حزب پرولترى به نیروى سیاسى رهبرى كننده در اعمال قدرت سیاسى توده ها تبدیل میشود. حزب به نیروى عمده هدایت كننده اقتصادی که مبتنى بر مالكیت دولتى همگانی است تبدیل میشود. در جامعه سوسیالیستی نقش پیشاهنگ حزب، براى اعمال حاكمیت پرولترى ضرورتی حیاتی است. اما همین نقش یك خصلت دوگانه دارد. زیرا بورژوازى نوخاسته دقیقا درون این نهاد رهبرى كننده، بویژه در عالیترین سطوح آن متمركز می شود. بنابراین در سوسیالیسم، حزب به صورت یك عرصه تعیین كننده مبارزه طبقاتى در میآید و خود نیز میباید مرتبا دستخوش دگرگونی انقلابى شود.

در جامعه سوسیالیستى، رابطه تنگاتنگ و مستقیمی میان اعمال قدرت سیاسى و اقتصادى موجود است. قدرت تخصیص و اداره ابزار تولید به شکل متمرکزی به مثابه رهبری سیاسی (بر وزارتخانه ها، امور مالى، تجارت، واحدهاى تولیدى مجزا و امثالهم) تجسم می یابد. اما منظورمان از رابطه تنگاتنگ و مستقیم قدرت سیاسی و اقتصادی فقط این نیست. مسئله این است که جهت عمومی جامعه بشدت وابسته است به اینکه چه خط مشی ای (چه اهداف و دیدگاهی) و چه سیاستهائی در عالیترین سطوح رهبری غالب است. آن عده از کسانی که در عالیترین مراتب قدرت و نفوذ قرار دارند ولی از راه سوسیالیستى منحرف شده، به توده ها پشت کرده اند، و مدافع و طالب اجراى یك خط سرمایه دارانه جدیدند، بتدریج به شکل مقر فرماندهی بورژوازی در درون حزب سازمان می یابند. این "رهروان سرمایه دارى" نیروى عمده بورژوازى (واقعا به مثابه یك طبقه) هستند و آماج عمده ادامه انقلاب در سوسیالیسم هستند. برنامه سیاسى رهروان سرمایه دارى عبارتست از بهره جستن از عوامل سرمایه دارانه در جامعه سوسیالیستى و گسترش آنها و تبدیل مالكیت سوسیالیستى به یك پوسته که محتوای درونش سرمایه داری است و نه سوسیالیسم. رهروان سرمایه داری این کار را می کنند و منتظر فرصت می نشینند تا در موقع مساعد اقدام به به غصب قدرت کنند.

انقلاب فرهنگى که تحت رهبری مائو براه افتاد، ابزار و شیوه اى براى غلبه بر نیروهایى بود كه میخواستند سرمایه دارى را احیاء كنند. انقلاب فرهنگی از طریق بسیج توده ها و عزم قهرمانانه آنان، مراكز قدرت بورژوایى درون حزب و درون موسسات دولتى را بمباران سیاسى کرد. عناصر بورژوایى كه در مقام رهبرى قرار داشتند به زیر كشیده شدند، بسیار از بخشهاى قدرت كه غصب شده بود دوباره از پایین و توسط انقلاب تسخیر شد. از همه مهمتر، جامعه به هوا رفت و بر پایه این خیزش توده اى، روابط اقتصادى و سیاسىو اجتماعى و نیز تفكر مردم دگرگون گشت. بدین ترتیب، پرولتاریا از طریق ادامه انقلاب به پایه هاى مادى و ایدئولوژیك تمایز، به یک بورژوازى و پایه اجتماعى که حامی و مشوق این تمایزات است، هجوم می برد؛ پرولتاریا خاکی را که از درونش طبقات سر بلند می کنند، زیر و رو می کند.

مبارزه طبقاتى در جامعه سوسیالیستى بر سر اینست كه این یا آن برنامه به توسعه سوسیالیستى خدمت میكند یا به توسعه سرمایه دارى؟ آیا ثمرات كار تولیدی پرولتاریا برای این بکار خواهد رفت که زمینه های محو طبقات مهیا شود یا علیه تولیدكنندگان بكار خواهد رفت؟ آیا جنبه هاى سرمایه دارانه در جامعه و تبارزات آنها در عرصه افکار و فرهنگ محدود و رفع خواهد شد یا گسترش خواهد یافت؟ دامنه مشاركت و ابتكار عمل توده ها در امر اداره جامعه گسترده تر خواهد شد یا محدودتر؟ دولت سوسیالیستى به مثابه یك منطقه پایگاهى براى انقلاب جهانى عمل خواهد كرد یا به پرولتاریاى بین المللى پشت خواهد كرد؟ به یك كلام، انقلاب ادامه خواهد یافت یا سرنگون خواهد شد؟

شك نیست كه در جامعه سوسیالیستی، اقتصاد باید توسعه یابد و بازده كار اجتماعى بالا رود. اما توسعه نیروهاى تولیدى نباید تبدیل به هدفی در خود و برای خود باشد و این توسعه حتى نباید بر پایه اصل به حداكثر رساندن رفاه مادى، پیش برده شود. بلكه هدف توسعه اقتصادی باید این باشد که پایه های مادى ضرورى براى پیشبرد دگرگونی های اجتماعى و سیاسى و ایدئولوژیك را فراهم کند زیرا این است قلب مبارزه انقلابی برای گذار بسوی شكل عالیتر جامعه یعنى جامعهبی طبقه. سیاست باید بر تولید حكم براند. مائو تاكید كرد كه نیروهاى تولیدى باید برپایه انقلابى كردن مداوم روابط تولیدى و دیدگاه مردم رشد داد. به قول مائو، مبارزه طبقاتى حلقه كلیدى است؛ انقلاب را بچسبید و تولید را افزایش دهید.

اگر رهبرى سیاسى از این نگرش منحرف شود، اگر تولید به عنوان حلقه كلیدى پیشرفت جامعه در نظر گرفته شود و روش های تولیدى "كاراتر" به مهمترین معیار و شاخص تبدیل شود، آنگاه تولید براى تولید انجام خواهد شد، كار مرده (به معناى ابزار تولیدى كه محصول كار قبلی کارگران است) بر كار زنده تسلط خواهد یافت... و این شما را به راه سرمایه دارى خواهد انداخت. اگر برنامه ریزى به مثابه یک فنى مربوط به مدیریت و كنترل معنا شود، آنگاه به جاى اینكه پرولتاریا بر برنامه مسلط باشد برنامه بر او تسلط مییابد.... و این شما را به راه سرمایه دارى خواهد انداخت. (زیرنویس: استالین به میزان زیادى بسوى این رویكردهاى نادرست منحرف شد و بسیارى از سیاستهاى اقتصادى وی حکم اکسیژن را برای نیروهاى احیاء كننده سرمایه دارى داشت. اما به این مسئله باید در چارچوب و شرایط خودش نگریست. اولا، پیش از آن هیچگونه تجربه سوسیالیستى مثبت یا منفى وجود نداشت تا بتوان از آن به عنوان یك محك استفاده كرد. ثانیا استالین با همه اشتباهاتش، براى ساختن سوسیالیسم تلاش میكرد نه سرمایه دارى. او در مقابل كسانى ایستاد كه میخواستند هدایت برنامه ریزى و ساختمان اقتصادى را به مكانیسمهاى سود بسپارند.)

مبارزه براى ایجاد یك دنیاى عارى از طبقات و تمایزات طبقاتى، مبارزه براى انجام انقلاب سوسیالیستى و تعمیق آن، این ضرورت را بوجود آورد که ماركسیسم در رابطه با حل یكرشته مسائل جدید و تدوین مفاهیم نوینى که با پیچیدگى جامعه سوسیالیستى خوانایى داشته باشد، بکار برده شود. در انجام این کار، مائوتسه دون دامنه ماركسیسم را به نحو تعیین كننده اى گسترش داد. او اینکار را هم در سطح تئوریک با تئوریزه کردن جامعه سوسیالیستی انجام داد و هم در سطح تبیین جهت گیری سیاسی جامعه سوسیالیستی. در سطح تئوریك به تبیین چیزى پرداخت كه در عرصه عمل درگیرش بودند یعنى ساختن جامعه سوسیالیستی به مثابه یك شكل گذارى جامعه طبقاتى. و در سطح سیاسى، این جهت گیری را فرموله کرد که این جامعه را باید از طریق پایدارى در مبارزه طبقاتى و ادامه انقلاب ساخت. مائو كاملترین دركى كه تاكنون ماركسیسم از اقتصاد و سیاست در گذار از سوسیالیسم به كمونیسم كسب كرده را منظم و مدون کرد. در چارچوب بحث كتاب حاضر، این نكته را میتوانیم چنین عنوان كنیم: بواسطه مائو، اینك یك اقتصاد سیاسى علمی و جامع در مورد سوسیالیسم براى نخستین بار در تاریخ جنبش كارگرى صورت واقعیت به خود گرفته است. كتاب آموزشى شانگهاى، گواه قانع كننده آنست.

 سابقه و میراث كتاب آموزشى شانگهاى

كتاب آموزشى شانگهاى، با این هدف تدوین شد که اقتصاد سیاسى سوسیالیستى را به شكلى جدى و عمیق مورد بحث قرار دهد؛ و در همان حال اینکار را به نحوی انجام دهد که اثرى عامه فهم باشد. متن كتاب و كار گسترده ترى كه به نگارش این اثر انجامید محصول فرایندى از مبارزه و مطالعه بود.

بعد از كسب سراسرى قدرت در سال 1949، اقتصاد سیاسى سوسیالیستى به شدت به كانون توجه تئوریك انقلابیون چینى تبدیل شد. سئوال این بود كه چین چگونه میتواند از انقلاب ملى دمكراتیك به انقلاب سوسیالیستى گذر كند؟ با توجه به شرایط مشخص چین، راه تكامل سوسیالیستى چه باید باشد؟ چین كه به اردوگاه سوسیالیستى تحت رهبرى شوروى پیوسته است، چگونه میباید به مقابله با نیروهاى امپریالیستى برخیزد و در سطح بین المللى به مبارزات انقلابى كمك كند؟ انقلابى كه به پیروزى رسیده بود باید به این دست موضوعات حیاتى پاسخ میگفت. و این موضوعات دربرگیرنده مسائل مشخصترى در مورد توسعه و برنامه ریزى سوسیالیستى بود: روابط میان صنعتى شدن و كلكتیویزه كردن كشاورزى، اولویت هاى سرمایه گذارى، قانون ارزش و برنامه ریزى، نقش نظام هاى مختلف انگیزشى در شكوفایى رشد نیروهاى تولیدى، جایگاه فن آورى (تکنولوژی) پیشرفته و امثالهم.

نمیتوان گفت كه كمونیستهاى چینى، كار رهبرى توده ها در دگرگون كردن و اداره جامعه را از صفر شروع كردند. آنان طى بیشتر از دو دهه، در جریان پیشبرد جنگ خلق تجربه و شناخت گرانبهایى اندوخته بودند. از اواخر دهه 1920 در مناطق پایگاهى انقلاب و سپس در سراسر جنگ ضدژاپنى كه تقریبا دهسال به طول انجامید و در سال 1945 خاتمه یافت، حزب براى پیشبرد ساختمان و تحول اقتصادى و نیز انجام جنگ نظامی به بسیج اهالى پرداخت. جنگ مائوئیستى شامل اصولى نظیر ادغام خط متمرکز و فرماندهى متمركز نظامی با ابتکار عمل ها و عملیات غیرمتمركز بود كه موارد كاربردى گسترده ترى داشت. بعلاوه، انجام تحقیقات عمیق اجتماعى در میان توده ها براى شناخت از نیازها و تجاربشان و بسیج سیاسى آنان بر اساس خطوط و سیاستهایى كه منافع عالیتر توده ها را در خود فشرده داشت یك سنت حزب مائوئیستى بود. اما وقتی که پای ساختمان سوسیالیسم رسید، مناسب ترین کار نگاه به شوروی بود. شوروى پیشگام راه توسعه و اداره یك اقتصاد سوسیالیستى همه جانبه بود. و اقدامات اولیه چین در امر برنامه ریزى و توسعه، به شدت تحت تاثیر تجربه و طرز تفكر شوروىها قرار داشت.

چینى ها مقاله مسائل اقتصادى سوسیالیسم به قلم استالین كه در سال 1952 منتشر شد و نیز كتاب آموزشى مفصل شوروىها تحت عنوان كتاب آموزشى اقتصاد سیاسى را ترجمه و دقیقا مطالعه كردند. پیش نویس این كتاب آموزشى بر مبناى خطوط راهنماى مقاله استالین تهیه شده بود اما تا اواسط دهه 1950 یعنى تا بعد از مرگ وى انتشار خارجى نیافت اما در اقتصاد سیاسى مائوئیستى اشارات زیادى به این اثر شده است. این كتاب، پیشرفته ترین و منظمترین تبیین اقتصاد سیاسى سوسیالیستى بود كه تا آن زمان در دسترس انقلابیون قرار گرفته بود. مائو با در نظر داشتن برخى مسائل، به اعضاى حزب رهنمود داد كه نسخه چاپ سوم این اثر را مطالعه كنند. اما كمی بعد، وى كتاب آموزشى شوروىها از زاویه متدولوژى و نیز فرمولبندىهاى تئوریك مشخصش مورد انتقاد قرار داد.

چین هنگامی كه كار ساختمان سوسیالیستى را آغاز كرد عمدتا الگوى برنامه ریزى و توسعه صنعتى شوروى را به اجراء گذاشت. شعار برنامه پنجساله اول چین این بود: "پیش بسوی مدرن و شوروی شدن!" اما در سالهاى 57-1956 یعنى در مقطعى كه برنامه اول با مخلوطى از نتایج مثبت و منفى رو به اتمام داشت، مائو به بازبینى الگوى شوروى پرداخت. طرح هاى عظیم سرمایه گذاریهاى كلان، خطر بلعیدن بخش بسیار زیادى از منابع و ذخائر را پیش آورده بود. براى اینكه نرخهاى رشد افزایش یابد، كشاورزى محتاج توجه و تحریك بیشتر بود. مكانیسم هاى برنامه ریزى و روش هاى مدیریت طورى بود كه مشاركت توده اى را تقویت نمیكرد. در همین دوره، انقلاب بسوى مراحل بالاتر مالكیت جمعى پیش میرفت (ملى كردن صنایع در شهرها میرفت كه كامل شود و كلكتیویزاسیون در مناطق روستایى نیز رو به جلو داشت.) انقلاب مبارزات اجتماعى نوینى را تجربه میكرد. (زیرنویس: دهقانان فقیر در مناطق روستایى شروع به تقسیم مجدد و یک کاسه کردن اراضى و دارائی ها و استفاده مشترک از آنها کردند. (و مائو به این موج بلند خوشامد گفت.) در شهرها، تلاطماتى در بین بخشهایى از روشنفكران و دانشجویان بروز كرد که ناشى از نارضایتى و ناخشنودى ضدسوسیالیستى آنان بود.) مائو در سخنرانى سال 1956 خود كه "درباره ده روابط بزرگ" نام گرفت رویكردى متفاوت در رابطه با اولویت های توسعه ارائه كرد، منجمله اینكه در مقایسه با صنایع سنگین تاكید بیشترى بر كشاورزى و صنایع سبك گذاشت (البته بدون اینكه نقش مركزى صنایع سنگین را با این تاكید، زیر سئوال ببرد.) بعلاوه، در این رویکرد مسئولیت بیشترى به بخشهاى محلى سپرده شد. در این سخنرانى، مائو به جاى اینكه توسعه را صرفا موضوعى مربوط به یكرشته متغیرهاى فنى تولیدى معرفى كند، آن را به مثابه یك سلسله روابط و تضادهاى اقتصادى اجتماعى ارائه داد. مائو در سال 1958، در دوران جهش بزرگ به پیش در چین به انتقاد از مقاله مسائل اقتصادى سوسیالیسم اثر استالین پرداخت. او منجمله از استالین بخاطر تاكید یكجانبه اش بر روی نیروهاى تولیدى و كم بها دادن به مسئله سیاست، ایدئولوژى و فرهنگ، انتقاد كرد و گفت: "از سر تا ته این كتاب، استالین هیچ حرفى از روبنا نمیزند. او توجهى به انسانها ندارد. او اشیاء را میبیند و انسانها را نمیبیند." (زیرنویس: همین جملات را با تفاوت اندکی در ترجمه می توان در اثر زیر یافت: "نقدى بر مقاله استالین به نام مسائل اقتصادى سوسیالیسم" نوشته مائو که در كتاب نقدى بر اقتصاد شوروى (نشر مانتلى ریویو نیویورك 1977) آمده است.) بعلاوه مائو در مورد موضوع برترى دادن به فن آورى (تکنولوژی) نسبت به سیاست، و برترى دادن به كادرها نسبت به توده ها نیز بحث كرد.

در سالهاى 62-1961 مائو یادداشتهایى بر كتاب آموزشى اقتصاد سیاسى شوروى را نوشت. این مقاله كوبنده كه حاوى نظرات همه جانبه و ملاحظات در باب موضوعات گوناگون است یك اثر اساسى در زمینه اقتصاد سیاسى ماركسى محسوب میشود. مائو در این مقاله گفت پس از برقراری مالکیت سوسیالیستی، باید به انقلابی کردن روابط تولیدى ادامه داد و این مسئله حائز کمال اهمیت است. او حرکت به سطوح عالیتری از مالكیت اجتماعى را یک فرایند مبارزه سیاسى انقلابى در سوسیالیسم می بیند و گذر از سوسیالیسم به كمونیسم را یک انقلاب اجتماعی می داند.

به این ترتیب طى دوره 64-1956 مائو در حال تبیین یک رویكرد متفاوت در مورد توسعه سوسیالیستى بود. پایه های این رویكرد در مبارزه انقلابى و مشاركت توده اى قرار داشت. در این دوره، تجارب مستقیمی بدست آمده بود كه میبایست از آن آموخت: از یكطرف تاثیرات منفى استراتژى رشد و الگوى سازماندهى صنعتى كه اوایل دهه 1950 تحت تاثیر شوروىها به اجراء گذاشته شد و از طرف دیگر، تجربه مثبت جهش بزرگ به پیش در چین. جهش بزرگ نخستین كوره اى بود كه این رویكرد نوین در آن شکل گرفت. این تجربه به درست شدن كمونهاى دهقانى در مناطق روستایى، به آزمون نهادن شكلهاى نوین مدیریت كارگرى، تلاشهاى گسترده براى محدود كردن تمایزات بین شهر و روستا و كار فكرى و كار یدى، و معرفى اولویت ها و مكانیسمهاى جدید برنامه ریزى در خدمت این اهداف انجامید.

طى همین دوره، مائو درک از مسئله طبقات و درگیرىهاى طبقاتى در جامعه سوسیالیستی را کاملتر کرد و سنتزهای بیشتری ارائه کرد. او در یكى از سخنرانىهایش كه به سال 1962 در كنگره حزب انجام شد نظریه مهمی را در مورد تضادهاى طبقاتى و مبارزه طبقاتى تحت سوسیالیسم (كه دیگر به خصلت نسبتا درازمدت آنها پى برده بود) ارائه داد. در آثار جدلى حزب كمونیست چین با اتحاد شوروى در سالهاى 64-1963 كه تحت هدایت کلی مائو به رشته تحریر درآمدند، گفته می شود که یک قشر ممتاز در حاکمیت اتحاد شوروی توانسته انقلاب را در آنجا سرنگون كند. اشاره به این نكته ارتباط زیادى به موضوع توسعه و تحول اقتصادى داشت: مبارزه اى كه در چین سوسیالیستی در جبهه اقتصادى و بر سر سیاستهاى اقتصادى برپا شده بود به وضوح وجود چنین قشرى را نشان داده بود. (بعدها این پدیده را بعنوان ظهور یک طبقه بورژوازی فهمیدند.)

مائو مبارزه طبقاتى علیه نیروهاى محافظه كار رویزیونیست (زیرنویس: "رویزیونیسم" یا تجدید نظرطلبى به معناى كمونیسم دروغین است. این یك جریان بورژوایى در جنبش كارگرى است كه اصول پایه اى ماركسیسم را منجمله در مورد ماهیت سرمایه دارى، انقلاب سیاسى و سوسیالیسم كمونیسم مورد "تجدید نظر" قرار میدهد و تحریف میكند. رویزیونیسم خون رهائیبخش را در رگهاى ماركسیسم خشك میكند. رویزیونیسم كارگران را بر پایه رفرمیسم و منافع تنگ نظرانه مادى خطاب قرار میدهد. هدف و تاثیر رویزیونیسم، تداوم یا احیاى سرمایه دارى اما تحت لوای ماركسیسم است. رویزیونیسم مشتاق و مدافع جایگاه و منافع طبقاتى بورژوائى است. رویزیونیسم، سرمایه دارى در نقاب سوسیالیسم است. در این زمینه رجوع كنید به فصل دوم كتاب آموزشى شانگهاى.) در حزب كمونیست چین را رهبرى كرد. این نیروها به جهش بزرگ به پیش حمله برده، میكوشیدند در آن خرابكارى كنند. اینها تحت لواى مدرنیزه كردن و كارآمد شدن، یك برنامه سرمایه دارانه جلو میگذاشتند. جاى تعجب نیست كه اینها هم براى سوسیالیسم یك اقتصاد سوسیالیستى (در اسم البته!) تدوین كرده بودند. از دهه 1950 تا سال 1976 كه نیروهاى انقلابى سرنگون شدند، نیروهاى محافظه كار رویزیونیست كه گاه دچار تفرقه بودند و گاه مواضع خود را تغییر میدادند، اساسا دو الگوى اقتصادى را جلو گذاشتند: یك اقتصاد غیر متمركز كه در آن، واحدهاى تولیدى منفرد در تصمیمات مربوط به تولید و بازار از استقلال قابل ملاحظه اى برخوردارند. و یك اقتصاد بسیار متمركز كه در آن، اختیار تصمیم گیرى و قدرت اقتصادى (بر سر تخصیص سرمایه ها و منابع مالى و امثالهم) در دست وزارتخانه ها و بنگاه هاى برنامه ریزى و مقامات بالاى حزب متمركز است. علیرغم تفاوتهاى سطحى، این دو الگو بازتاب یك دیدگاه مشترك از صنعتى و مدرنیزه كردن بودند و این امور را هدف نهایى میدانستند. نقطه اتكاء هر دو الگو، معیارهائى مانند كارآیى و شاخصهائى مانند نرخ بازگشت بود و در زمینه كنترل و مدیریت و انگیزه نیز مكانیسمهاى سرمایه دارانه را جلو میگذاشت. (زیرنویس: براى آشنایى با مباحثاتى كه طى دو دهه 1950 و 1960 بر سر موضوعات تئورى اقتصادى جریان داشت رجوع كنید به مقاله راه چینى سوسیالیسم (نشر مانتلى ریویو نیویورك 1970) به قلم اى. ال. ویل رایت و بروس مك فارلین. مقاله ساختمان سوسیالیستى و مبارزه طبقاتى در عرصه اقتصاد (خبرنامه پكن، شماره 16 آوریل 1970). كتاب انقلاب صنعتى چین (انتشارات پانتئون نیویورك 1977) به قلم استیفن آندورس. شالوده هاى اقتصاد برنامه ریزى شده در چین (انتشارات مك میلان لندن 1989) نوشته كریستوفر هووى و كنت ر. واكر)

انقلاب فرهنگى در سالهاى 76-1966 یك پیشرفت و راهگشایى ناگهانى در تئورى و عمل مائوئیستى بود. بلافاصله بعد از مرحله نخستین و پرآشوب انقلاب فرهنگى كه با كسب قدرت و تحول ریشه اى نهادین در عرصه ها و مكانهاى مختلف همراه بود، نیروهاى مائوئیست تصمیم گرفتند بنیان محكمی براى اقتصاد سیاسى سوسیالیسم فراهم كنند. آنان تجربه انقلاب فرهنگى یا به قول كتاب آموزشى شانگهاى، ’انقلاب دوم’ را در دست داشتند. میبایست درسهایى كه این تجربه در مورد خصلت جامعه سوسیالیستى و روابط طبقاتیش در برداشت كه جمعبندى و جذب میكردند. مبناى كار آنان، جمعبندیهاى مائو از راه ها و راهبردهاى ساختمان سوسیالیستى در اتحاد شوروى و چین، تحلیلش از غصب قدرت در اتحاد شوروى توسط رویزیونیستها، و تئورى او در مورد ادامه انقلاب بود.

دیگر، انجام یك تجزیه و تحلیل همه جانبه از ساختار اقتصادى و تضادهاى اجتماعى سوسیالیسم و علل احیاى سرمایه دارى امكانپذیر بود. بعلاوه به اینكار نیازى حیاتى بود، تا یك قطب نماى تئوریك براى شناخت و عبور از دل دریاى گذار سوسیالیستى كه معلوم شده بود دورانى درازمدت است فراهم آید. اینكار به نیاز فورىترى هم پاسخ میداد. یعنى در مواجهه با مخالفت حاد نیروهاى محافظه كار رویزیونیست، براى سیاستهایى كه انقلابیون به اجراء میگذاشتند و تبلیغ میكردند یك پشتیبان تئوریك میساخت. براى هر چه بیشتر روشن شدن ارزش اینكار، باید تا حدى اوضاع و شرایط آن دوره را توضیح دهیم.

در سالهاى اولیه و میانى دهه 1970، اوضاع سیاسى چین پیچیده تر و خطرناكتر میشد. این امر به میزان زیاد ناشى از تغییر و تحولات در اوضاع عمومی دنیا بود. از اواخر دهه 1960، تهدیدات و حركات اتحاد شوروى علیه چین شروع شد كه بطور جدى بوى حمله میداد. آنان از سال 1969 نیروى نظامی عظیمی در مرز شوروى و چین مستقر كرده بودند و علنا از یك گزینه هسته اى حرف میزدند. اینكه چین چگونه باید به خطر فزاینده از جانب شوروىها پاسخ دهد به یك كانون مباحثه سیاسى و مبارزه طبقاتى در سالهاى متعاقب 1969 تبدیل شد. لین پیائو در مقام فرمانده نیروهاى مسلح چین مدافع سیاست سازش با اتحاد شوروى بود. او كه توسط مائو توبیخ شده بود، در سال 1971 دست به یك كودتاى ناموفق علیه وى زد.

عناصر محافظه كار در رهبرى حزب كه به شدت هوادار غرب بودند این اوضاع را گشایشى دیدند و كوشیدند از آن استفاده كنند. آنان از این واقعیت كه لین پیائو بعنوان یكى از چهره هاى انقلاب فرهنگى شناخته میشد سود جستند تا دستاوردهاى آن انقلاب رابیاعتبار كنند. آنان با استفاده از خطر حمله شوروى، چنین استدلال كردند كه چین باید براى تقویت خود، دست به ائتلاف همه جانبه نظامی و ادغام اقتصادى با غرب بزند و مدرنیزاسیون و مدیریت سرمایه دارانه را به اجراء گذارد. این بحث را جلو كشیدند كه چین دیگر نمیتواند آشوبها و تجربه گرائىهاى انقلاب فرهنگى را تحمل كند. دستاوردهاى انقلاب فرهنگى و سیاستها و برنامه هاى مائوئیستها مورد حملات فزاینده قرار گرفته بود. یك مبارزه عمده در حال شكل گیرى بود. آخرین نبرد مائوتسه دون براى جلوگیرى از احیاى سرمایه دارى كه طى سالهاى 1973 تا 1975 براه افتاد و عمق پیدا كرد، بر فعالیتهاى تئوریك تاثیر بسیار گذاشت.

در ماه ژوئن 1971، كار تحقیق و نگارش یك كتاب آموزشى در مورد اقتصاد سیاسى سوسیالیسم آغاز شد. (زیرنویس: این اطلاعات از مقاله یك تئورى پیرامون جامعه در حال گذار و مائوتسه دون و مكتب شانگهاى مندرج در بولتن محققان مسائل آسیا، آوریل ژوئن 1981 اخذ شده است. این مقاله كمك بزرگى به تهیه تاریخچه كتاب آموزشى شانگهاى كرده است.) این بررسى معتبر و قابل اتكائى از شالوده ها و قواى محركه یك اقتصاد سوسیالیستى بود كه خصوصیات كلیدى یك اقتصاد سوسیالیستى و وظایف و مبارزات كلیدى كه در جریان گذار به جامعهبیطبقه سر بلند میكند را مشخص میكرد. شیوه كتاب این بود كه مقولات ماركسیستى در زمینه اقتصاد سیاسى و مبارزه طبقاتى را میگرفت و آنها را در عرصه پیچیده واقعیت تاریخى سوسیالیسم بكار میبست.

به فعالیت مربوط به تبیین اقتصاد سیاسى سوسیالیسم، بصورت یك فعالیت ادامه دار نگاه می شد. فرایند نگارش، به بحث گذاشتن و تصحیح پیش نویسهاى كتاب، فرایندى بارور بود. بین سالهاى 1972 تا 1976، چهار پیش نویس كتاب منتشر شد كه هر یك بروشنی شناخت تئوریك عمیقترى را بنمایش میگذاشت و دستور كار ضرورى براى تحقیقات بیشتر را مطرح میكرد. بررسى تغییراتى كه در هر پیش نویس انجام شده، روشن میكند كه مائوئیستها به بحث برانگیزترین موضوعات اقتصاد سیاسى سوسیالیستى برخوردى خلاقانه داشته اند: از خصلت فرایند كار سوسیالیستى گرفته تا وضعیت قوانین اقتصادى تحت سوسیالیسم، از روابط میان سیاست و اقتصاد گرفته تا خصلت تضادهاى بین نیروهاى تولیدى و روابط تولیدى تحت سوسیالیسم. پنجمین دست نویس اقتصاد سیاسى سوسیالیسم هیچگاه منتشر نشد. بلافاصله بعد از كودتاى دست راستى اكتبر 1976، نسخه هاى در حال چاپ آن توقیف شد.

كتاب آموزشى شانگهاى، همان مطالب كتاب اقتصاد سیاسى سوسیالیسم را به زبان ساده و عامه فهم ارائه میكند. ساختار مطالب و نحوه استدلال هر دو كتاب اساسا یكى است. تفاوتهایى كه به هنگام مقایسه دو متن در شرح مقولات تئوریك مشاهده میشود ناچیز است، بازبینى و تصحیحاتى كه در كتاب آموزشى انجام شده نیز كاملا منطبق بر تغییراتى است كه در چاپهاى مختلف كتاب اصلى صورت گرفته است. ترجمه اى كه در دست دارید بر اساس چهارمین دست نویس اقتصاد سیاسى سوسیالیسم تهیه شده كه اواخر سال 1975 منتشر شده است. اقتصاددانانى كه این پروژه را پیش میبردند در ارتباط با موسسه اقتصاد سیاسى دانشگاه فودان شهر شانگهاى قرار داشتند و بطور كلى این شهر یكى از مراكز فعالیتهاى رادیكال مائوئیستى محسوب میشد. به همین خاطر، عنوان این نسخه انگلیسى از اثر اصول اقتصاد سیاسى به کتاب آموزشی شانگهای تغییر یافته است.

فردى كه در رهبرى پروژه اقتصاد سیاسى سوسیالیسم نقش كلیدى ایفاء كرد، چان چون چیائو بود. او عضوى از هسته رهبرى كننده سراسرى بود كه مائو براى هدایت و جمعبندى از مبارزات پیچیده انقلاب فرهنگى به آن اتكاء داشت. نخستین بار در جریان جهش بزرگ به پیش بود كه نام چان چون چیائو به خاطر نگارش چند مقاله مهم پیرامون سیاستها و موضوعات مربوط به دستمزد تحت مالكیت سوسیالیستى بر سر زبانها افتاد. اما در سال 1967 بود كه با براه افتادن گردباد قدرتمند انقلاب فرهنگى، او به مثابه یك شخصیت بسیار مهم ظاهر شد. چان چون چیائو در قیام كارگرى 1967 شانگهاى كه به توفان ژانویه شانگهاى معروف شد، نقشى محورى بازى كرد. او به مقام معاونت نخست وزیر و عضویت در كمیته دائم دفتر سیاسى كمیته مركزى حزب كمونیست، یعنى بالاترین نهاد رهبرى حزب رسید و به هدایت كارزارهاى سیاسى كه نیروهاى مائوئیست براى جلوگیرى از غصب قدرت توسط رهروان سرمایه دارى براه میانداختند یارى رساند. بعلاوه، چان چون چیائو یك تئوریسین انقلابى بود. در اكتبر 1976، او به همراه چیان چین همسر مائو، و یائو ون یوان و ون هون ون دستگیر شد. اینان "گروه چهار نفر" بودند. در جریان یك محاكمه فرمایشى كه به سال 1980 برگزار شد، چیان چون چیائو و چیان چین استوار بر اصول انقلابى ایستادند، از مائو و انقلاب فرهنگى دفاع كردند و به حبس ابد محكوم شدند (اما یائو ون یوان و ون هون ون ندامت و تسلیم پیشه كردند.) چیان چین در سال 1990 در زندان درگذشت. تا زمان نگارش این مقدمه، هنوز روشن نیست كه چان چون چیائو زنده است یا نه.

او بود كه طرح هاى اولیه تهیه اقتصاد سیاسى سوسیالیسم را تصویب كرد، در مورد مطالب و موضوعات این اثر رهنمود داد، جلسات متعدد و مهم بحث بر سر متن كتاب را رهبرى كرد و بر مبناى نظرات رهبرى وقت چین، پیش نویسهاى نهایى را مورد بازبینى قرار داد. بعد از انتشار نخستین دست نویس در سپتامبر 1972، چان چون چیائو سه موضوع كلیدى را كه كتاب میبایست بیشتر و عمیقتر به آنها بپردازد به روشنى مشخص كرد: چرا در درون روابط تولیدى سوسیالیستى، نیروهای سرمایه دارى وجود دارند؟ چرا مسئله مالكیت، یك مسئله مربوط به قدرت است؟ و چرا روابط میان افراد در فرایند تولید، روابط طبقاتى است؟ او در مقاله اى تحت عنوان "درباره اعمال دیكتاتورى همه جانبه بر بورژوازى" كه به سال 1975 منتشر شد، موضوعات تئوریك مهمی كه در نسخه هاى سوم و چهارم اقتصاد سیاسى سوسیالیسم بسط یافته بود را بیشتر حلاجى كرد.

كتاب آموزشى شانگهاى، اثری است که دارای مقدار زیادی سنتز و نظریه های جدید است و با توجه به گستره و پیچیدگى موضوع باید گفت كه ارائه روشن و دقیق آنها، بخودی خود کار بزرگی است. كتاب آموزشى به پیروى از مائو، سوسیالیسم را به مثابه سه پدیده كه با هم ارتباط درونى دارند، تعریف میكند: یكم، سوسیالیسم یك شكل حاكمیت طبقاتى است كه پرولتاریا (در اتحاد با سایر قشرهاى مردمی بویژه دهقانان فقیر در ملل ستمدیده جهان سوم) از طریق آن بر نیروهاى بورژوایى و استثمارگر قدیم و نوخاسته حكم میراند. دوم، سوسیالیسم یك شیوه تولیدى است كه در آن مالكیت اجتماعى جاى مالكیت خصوصى بر ابزار تولید را گرفته و به جاى سود شخصى، نیاز اجتماعى به هدف و معیار تولید اجتماعى تبدیل شده است. سوم، سوسیالیسم یك دوره گذار است كه با مبارزات حاد طبقاتى و تحولات عمیق رقم میخورد. هدف از این مبارزات و تحولات كه بخشى از فرایند جهانى انقلاب به حساب میآید، محو طبقات و تمایزات طبقاتى در مقیاس جهانى است.

فصل آغازین كتاب توضیح میدهد كه روابط تولیدى جامعه، موضوع بررسى اقتصاد سیاسى ماركسیستى است. سپس كتاب به بررسى این روابط در جامعه چین میپردازد. نقش سیاست و ایدئولوژى و فرهنگ در تكامل اقتصادى مورد بررسى قرار میگیرد. مسیر و شتاب اجتماعى شدن ابزار تولید در بخشهاى صنعتى و كشاورزى چین، و روابط میان این بخشها، از دیگر موضوعاتى است در فصل اول به آن پرداخته شده است. فصل هایى از كتاب به تغییر و تحولات تقسیم كار اجتماعى در محیط هاى كار مربوط میشود و زیر و بم تولید اجتماعى كه صرفا یكرشته اعمال فنى نبوده بلكه روابط اجتماعى را نیز در بر میگیرد، روشن میكند. متدولوژى برنامه ریزى، شكل هاى پرداخت دستمزد، توزیع محصولاتى كه جامعه تولید میكند، هدف ارتقاء استانداردهاى زندگى مردم و ایجاد برابرى بیشتر بین افراد بطور همزمان، و نقش و خطرات پول و محاسبات پولى از دیگر موضوعات كتاب آموزشى شانگهاى است. وظیفه كاهش و سرانجام از میان برداشتن آنچه مائوئیستها "سه تمایز بزرگ" مینامند (یعنى تمایز بین صنعت و كشاورزى، شهر و روستا، و كار فكرى و كار یدى) مانند یك رشته تئوریك در سراسر كتاب تنیده شده است. رویكرد كتاب به هیچوجه یك رویكرد فرمول وار و جزم اندیشانه نیست. كتاب سئوالات تحریك آمیزى مطرح میكند: پرولتاریا كه قدرت و اختیارات معینى در كف نمایندگان نهاده چگونه میتواند با سوء استفاده از این اختیارات، انحصارى كردن این قدرت، و از دست رفتن كنترل بر ابزار تولید مقابله كند؟ خصلت واقعى مالكیت دولتى را چگونه میتوان تعیین كرد؟

در نسخه سال 1975 كتاب آموزشى، موضوع "حق بورژوایى" حائز اهمیت ویژه است. حق بورژوایى یك "نشانه مادرزادى" جامعه سوسیالیستی است که از سرمایه دارى به ارث برده است. حق بورژوایى به روابط اقتصادى و اجتماعى متبلور در قانون و سیاست اطلاق میشود كه مدافع برابرى صورى است اما در واقع عناصر نابرابرى را در بر دارد. اصل توزیع سوسیالیستى یعنى "از هركس به اندازه توانایىاش، به هركس به اندازه كارش" یك نمونه این مسئله است. از یكسو، در مورد همگان معیار یكسانى بكار گرفته میشود یعنى پرداخت دستمزد بر حسب میزان كار انجام شده صورت میگیرد. از سوى دیگر، نیازهاى همگان و بازدهى كار همگان یكسان نیست. بنابراین، چنین معیار برابرى به تقویت نابرابرى كمك میكند. كتاب آموزشى، نگاه را متوجه شكل هاى موجودیت حق بورژوایى و تاثیر ایدئولوژیك آن میكند. (در این كتاب، عبارت حق بورژوایى به مفهومی گسترده تر بكار گرفته شده است. یعنى همه آن روابط جامعه سوسیالیستى كه بذر روابط كالایى و روابط اجتماعى سرمایه دارانه را در خود دارد.) در آن زمان، یك كارزار سراسرى براى آگاه كردن مردم به اینكه چرا حق بورژوایى خاك مساعدى براى پرورش سرمایه دارى است و چرا باید محدود و نهایتا نابود شود، در چین جریان داشت. در عرصه توزیع، محو حق بورژوایى مستلزم بكارگیرى اصل كمونیستى "از هركس به اندازه تواناش، به هركس به اندازه نیازش" است. (زیرنویس: در سوسیالیسم، محدود كردن حق بورژوایى در عرصه توزیع شامل اقداماتى نظیر ایجاد شكل هاى اجتماعىتر توزیع، تامین خدمات حیاتى مثلا خدمات درمانى بدون توجه به درآمد شخصى افراد، دست زدن به ابتكارات اجتماعى براى رفع نابرابریهاى میان زنان و مردان و كاهش تفاوت دستمزدهاست.)

نسخه سال 1975 كتاب آموزشى شانگهاى مبتنى بر شناخت پیشرفته مائوئیسم از آن شرایط مادى و ایدئولوژیكى است که در جامعه سوسیالیستی به نیروهاى ممتاز نوخاسته و سر بیرون آوردن روابط سرمایه داری پا میدهد. اما تجزیه و تحلیل هاى بعدى مائو در مورد خصلت و مكان بورژوازى نوخاسته در سوسیالیسم در این كتاب گنجانده نشده است. پیش از آن، راست روان و رویزیونیستها عموما به مثابه عمال یا نمایندگان طبقات بورژوا و فئودال در نظر گرفته میشدند. چند ماه بعد از انتشار نسخه اول این كتاب بود كه مائو طى چند بیانیه پیاپى توضیح داد كه سطوح بالاى نهادهاى حزبى و دولتى، نقطه تمركز بورژوازى در جامعه است. پیروان مائو بر مبناى این بینش، دست به تحقیقات بیشتر زدند و شواهد زیادى در دست است كه نشان میدهد نسخه سال 1976 بطور مستند به این تكامل تئوریك پرداخته بود.

هدف از نگارش این كتاب، ارائه یك تجزیه و تحلیل از نحوه عملكرد اقتصاد چین یا مشاجرات سیاسى در آن مقطع نبود. (زیرنویس: در بخش موخره، نحوه عملكرد اقتصاد چین مائوئیستى را بررسى خواهیم كرد.) با وجود این، كتاب آموزشى در مورد فرآیندهای کلی رشد و توسعه صحبت می کند و نیز خطوط تمایز اصلی میان رویكردهاى انقلابى و رویزیونیستى در مورد نیازهاى توسعه چین سوسیالیستى را نشان میدهد. یكى از نقاط قوت كتاب دقیقا اینست كه جان مایه خود را از درسهاى غنى انقلاب سوسیالیستى چین میگیرد. انقلاب سوسیالیستى چین، نقطه رجوع تجربى این اثر است. اما كتاب، همه اینها را در خدمت یك هدف بزرگتر قرار داده است: فراهم كردن یك توضیح تئوریك همه جانبه در مورد اقتصاد سیاسى سوسیالیستى.

فراتر از سهم تئوریكى كه كتاب بعهده دارد، این اثر را میتوان از چند زاویه دیگر هم مطالعه كرد. هدف كتاب آموزشى شانگهاى كه به زبان ساده و غیرآكادمیك نگاشته شده، برقرارى ارتباط با مخاطبانى است كه ممكنست تعلیمات تخصصى را سر نگذرانده باشند. متن حاضر یكى از چند عنوان كتابى است كه در فاصله 1972 تا 1976 از سرى آثار خودآموز جوانان منتشر شد. كتابهایى مانند این، نقشى حیاتى در چین مائوئیستى بازى كردند. یك هدف كلیدى انقلاب فرهنگى، ایجاد نظام آموزشى بود كه به جاى تقویت نخبه گرایى به آن ضربه بزند. جنبش "رفتن به عمق روستاها و نوک كوه ها"، بخشى از این تلاش بود. حدود 12 میلیون جوان كه اغلب آنان دانش آموزان مناطق شهرى بودند در نواحى روستایى چین كه محل زندگى اكثریت اهالى كشور بود، به انجام وظیفه پرداختند. كتاب حاضر براى استفاده این جوانان نوشته شد. آنان كتاب آموزشى شانگهاى را به همراه چند اثر دیگر در زمینه هاى فلسفى، ادبى، علوم اجتماعى و طبیعى و فن آورى كشاورزى مطالعه میكردند تا براى كار و آموزش و مبارزه سیاسى در روستاها آماده شوند. بنابراین مطالعه كتاب حاضر، به ما چیزهایى در مورد چگونگى تربیت نسل جدید براى شناخت از جامعه سوسیالیستى میآموزد. بعلاوه، از اینكه تئورى ماركسیستى چگونه در دسترس مخاطبان وسیع قرار گرفت نیز دركى بدست میدهد. زیرا دانشجویان در همان حال كه از دهقانان میآموختند میخواستند آنان را در اطلاعات خود سهیم كنند. مطالعه و بحث عمومی گسترده بر سر تئورى، منجمله اقتصاد سیاسى، یك جنبه حیاتى زندگى سیاسى در چین مائوئیستى بود.

بخشهایى از كتاب حاضر، به شیوه جدلى نگاشته شده است. با رجوع به گذشته، علت این امر را میتوان به روشنى دریافت: مبارزه اى عظیم در چین برپا شده بود.... و سرانجام كسانى كه در پى احیاى سرمایه دارى بودند به پیروزى رسیدند. بنابراین كتاب را میتوان از یك زاویه دیگر هم مطالعه كرد. این اثر نشان میدهد كه انقلابیون چینى چگونه براى نبرد تدارك میدیدند، چگونه مردم را براى تشخیص ساختارها و مكانیسم هاى درون جامعه سوسیالیستى كه باید متحول میشد تعلیم میدادند. چگونه آنان را براى شناخت از آنچه نهایتا محور مبارزه بود، تربیت میكردند: یعنى ادامه انقلاب یا نظاره شكست و سرنگونى انقلاب.

كتاب آموزشى شانگهاى یك كتاب مرجع ارزشمند براى دانشجویان و محققان در بررسى مقایسه اى امور اقتصادى، مطالعات چین و مسئله توسعه در جهان سوم است.این كتاب باید مورد توجه ویژه كسانى قرار گیرد كه تشنه دگرگونىهاى اساسى هستند. یك نكته را نباید فراموش كرد: فعالیت تئوریك انقلابیون چین به نیت خدمت و كمك به مبارزه بین المللى كارگران و ستمدیدگان انجام میشد. این كتاب باید افق و وظایف اقتصاد سیاسى سوسیالیستى و بدون شك تحول سوسیالیستى كل جامعه را براى كسانى كه در گوشه و كنار دنیا درگیر مبارزه انقلابیند روشن كند. دیالكتیك مبارزه و شناخت، همچنان خود را نشان خواهد داد. تردید نیست كه از دل یك یا چند انقلاب پیروزمند، دست نویس آینده اقتصاد سیاسى سوسیالیسم حاصل خواهد شد.ژوئن 1994


فصل یک
مطالعه مقداری اقتصاد سیاسی
موضوع اقتصاد سیاسی

صدر مائوی بزرگ به ما می آموزد: «چرا لنین صحبت از اعمال دیکتاتوری بر بورژوازی کرد؟ داشتن درک روشن در باره این موضوع، اساسی است. ناروشنی در باره این موضوع به رویزیونیسم می انجامد. این مسئله را باید برای عموم ملت روشن کنیم.» (1) مطالعه مقداری اقتصاد سیاسی برای احاطه یافتن بر ماركسیسم و پیگیری در اعمال همه جانبه دیكتاتوری بر بورژوازی، و جهت بكار بست آگاهانه خط پایه ای و سیاستهای حزب در رابطه با دوره تاریخی سوسیالیسم، ضروری است.

نسل جوان که در روستاها و کارخانه ها در خط اول مبارزه قرار دارند امید کشورمان و جانشینان آرمان انقلاب پرولتری می باشند. جوانان برای اینکه مبارزه را بهتر به پیش برند و هر چه سریعتر به لحاظ سیاسی آزموده تر شوند باید اقتصاد سیاسی را مطالعه کنند.

 موضوع اقتصاد سیاسی روابط تولیدی است

اقتصاد سیاسی چه نوع علمی است؟ اول باید ببینیم اقتصاد سیاسی چه موضوعی را بررسی می کند. اقتصاد سیاسی علم مطالعه روابط تولیدی است. انگلس بروشنی خاطر نشان کرد که: «اقتصاد نه با چیزها بلكه با روابط میان انسانها و در تحلیل نهایی با روابط میان طبقات سروكار دارد» (2). روابط تولیدی میان انسانها چگونه بوجود می آید؟ برای یافتن جواب باید از فعالیتهای تولیدی انسان بیاغازیم.

صدر مائو گفت، « ماركسیستها معتقدند كه فعالیت تولیدی انسان اساسی ترین فعالیت عملی او و تعیین كننده دیگر فعالیتهای آن می باشد.» (3) اما قبل از تکامل ماركسیسم، یعنی بیش از صد سال قبل، این درك علمی در میان انسانها موجود نبود. متفكرین طبقات استثمارگر همه مخالف این نقطه نظر بودند. برخی این نظریه دروغین را ارائه می دادند که جامعه بشری طبق اراده خداوند تكامل یافته و برخی دیگر یاوه سرائی می کردند که تاریخ را قهرمانان می سازند. این به اصطلاح متفكرین بزرگ بر این واقعیت ساده پرده می افكندند كه انسانها باید غذا و پوشاك و سرپناه برای خود فراهم کنند تا بتوانند درگیر فعالیتهای سیاسی، علمی، هنری و مذهبی گردند و برای اینکه بتوانند غذا و پوشاك و سرپناه تهیه كنند باید وارد فعالیتهای تولیدی شوند. بنابراین، تولید مستقیم نیازهای مادی، اساس رشد جامعه بشری است. بدون فعالیتهای تولیدی مردم كاركن (مردم زحمتکش مترجم) ، بشریت بقا نمی یابد و جامعه رشد نمی كند. برای اولین بار ماركس این قانون تكامل تاریخ بشر را كشف نمود.

مردم برای تولید کردن باید وارد روابط متقابل معینی شوند. افراد جدا از یکدیگر نمی توانند در تولید درگیر شوند. همانطور که مارکس خاطرنشان کرد: « انسان ها برای تولید وارد یکرشته ارتباطات و روابط با یکدیگر می شوند و عمل آنان بر طبیعت تنها در چارچوب این ارتباطات و روابط اجتماعی انجام می پذیرد و تولید در این چارچوب صورت می گیرد.» (4) این روابط که توسط مردم در فرآیند تولید برقرار می شوند، روابط تولیدی خوانده می شوند. درجامعه طبقاتی، این روابط در نهایت بازتاب روابط طبقاتی می باشند.

روابط تولیدی سه وجه دارد:
شکل مالکیت بر ابزار تولید؛
موقعیت افراد و روابط متقابل میان آنها در تولید؛
شکل توزیع فرآورده های تولید.

شکل مالکیت ناظر بر این است که چه کسی مالک ابزار تولید (منجمله ابزار کار مانند ماشین آلات، کارخانه ها، و زمین و موضوعات کار مانند مواد خام) می باشد. شکل مالکیت بر ابزار تولید مهمترین وجه روابط تولید و شالوده روابط تولیدی است. شکل مالکیت بر ابزار تولید ماهیت روابط تولیدی را تعیین می کند. جامعه اولیه، جامعه برده داری، جامعه فئودالی، جامعه سرمایه داری و جامعه سوسیالیستی برحسب اینکه اشکال و الگوهای مالکیت بر ابزار تولید در هر یک چگونه است دسته بندی شده اند. شکل مالکیت تعیین کننده نقش افراد و روابط متقابل میان آنها در تولید و بنابراین تعیین کننده شکل توزیع فرآورده های تولید است.

برای تولید نه تنها ضروری است که روابط میان انسان ها برقرار شود بلکه روابط میان انسان و طبیعت برقرار گردد. قدرت انسان در فتح طبیعت و دگرگون کردن آن، نیروهای مولده خوانده می شود. نیروهای مولده شامل مردم و مواد (یا وسایل تولید) است. در میان نیروهای مولده، ابزار تولید از همه مهمتر است. نوع ابزاری که برای تولید مورد استفاده قرار می گیرد نشاندهنده قدرت بشر در فتح طبیعت است. اما نمی توانیم ابزار تولید را به عنوان عامل تعیین کننده در نیروهای مولده به حساب آوریم. « مردم تعیین کننده اند و نه چیزها.» (5) « در جهان گرانبهاترین چیز مردم اند.» (6) این مردم هستند که ابزار را بکار می گیرند، می آفرینند، و می سازند. بنابراین بدون مردم نه ابزاری ساخته می شود و نه دانشی بدست می آید. بدون مردم، بهترین ابزار «اتوماتیک» هرگز بواقع «اتوماتیک» نیستند.

روابط تولیدی و نیروهای مولده دو وجه تولید اجتماعی را تشکیل می دهند. در کلیت تکامل تاریخی (تکامل تاریخی تولید اجتماعی مترجم) بطور عموم نیروهای مولده نقش عمده و تعیین کننده را بازی می کنند. هرگونه تغییر و تحول در روابط تولیدی الزاما نتیجه سطح معینی از رشد نیروهای مولده است. روابط تولیدی باید منطبق بر (ضروریات تكامل) نیروهای مولده باشد. وقتی روابط تولیدی معینی مانع رشد نیروهای مولده می گردد، این روابط باید عوض شده و جای خود را به روابط تولیدی نو كه با رشد نیروهای مولده سازگارتر است بدهد. باید گفت كه شكل روابط تولیدی توسط اراده ذهنی انسان تعیین نشده، بلكه توسط سطح رشد نیروهای مولده معین می گردد. روابط تولیدی باید با رشد نیروهای مولده سازگار باشد. این یك قانون عینی و مستقل از اراده بشر است. ظهور، تكامل و انهدام روابط تولیدی معین همراه است با تكامل تدریجی تضادهای نیروهای مولده معین. بنابراین اقتصاد سیاسی ماركسیستی هنگام مطالعه روابط تولیدی به بررسی نیروهای مولده نیز می پردازد.

در کلیت تکامل تاریخی، نیروهای مولده نقش تعیین کننده و عمده را بازی می کنند اما این به معنای آن نیست که روابط تولیدی در تاثیر گذاری بر نیروهای مولده منفعل است. بهیچوجه چنین نیست. زمانی كه روابط تولیدی با نیروهای مولده سازگار باشند، در رشد نیروهای مولده همچون محرك فعال عمل می كنند. زمانی كه نیروهای تولیدی، با نیروهای مولده سازگار نباشند، سدی می گردند در مقابل رشد نیروهای مولده. در مقاطعی از تاریخ، بدون تغییر در روابط تولیدی، نیروهای مولده نمی توانند رشد كنند. در این مواقع، دگرگون کردن روابط تولیدی نقش تعیین كننده عمده را بازی می کند (* توضیح مترجم). زمانی كه چین كهن تحت سلطه امپریالیسم، فئودالیسم و سرمایه داری بوروكرات بود، طبقات زمیندار و كمپرادور ارتجاعی ترین و عقب افتاده ترین روابط تولیدی را در چین نمایندگی میكردند. رشد نیروهای مولده بشدت محدود و تضعیف شده بود. قبل از انقلاب1949 چین دارای صنعت ماشین سازی یا اتومبیل و هواپیما نبود. بغیر از شمال غربی چین تولید سالانه فولاد تنها بالغ بر چند صد هزار تن می شد. حتی ضروریات روزمره نیز وارد می شد. پوشاك را پوشاك خارجی و چتر را چتر خارجی می نامیدند. حتی میخ از خارج وارد می شد. در آن شرایط سرنگون کردن حاكمیت امپریالیسم، فئودالیسم و سرمایه داری بوروكرات، تغییر دادن روابط تولیدی كمپرادور فئودال و برقراری روابط تولیدی سوسیالیستی نقش تعیین کننده عمده را در رشد نیروهای مولده بازی كرد.

رشد مهم در نیروهای مولده عموما پس از تغییر در روابط تولیدی رخ می دهد. این یك قانون جهانشمول می باشد. در جامعه سرمایه داری رشد مهم در نیروهای مولده پس از منهدم شدن روابط تولیدی فئودالی توسط انقلاب بورژوایی و رشد سریع روابط تولیدی سرمایه داری انجام پذیرفت. مثلا در انگلستان انقلاب صنعتی پس از انقلاب بورژوایی توانست صورت گیرد. یكی از موضوعات عمده در مبارزات طولانی بین ماركسیستها و رویزیونیستها همواره این بود که آیا باید به نیروهای مولده و روابط تولیدی بعنوان دو وجه یك وحدت دیالكتیكی نگریست یا اینكه نقطه نظر ارتجاعی رشد نیروهای مولده را اتخاذ نمود. لین پیائو در اتحاد با چن پوتا معتقد بود كه وظیفه اصلی پس از كنگره نهم حزب در سال 1969 رشد تولید می باشد. این همان خط رویزیونیستی بود كه توسط لیوشائوچی و چن پوتا وارد قطعنامه كنگره هشتم حزب گردید كه می گفت، « تضاد عمده در جامعه چین تضاد میان نظام پیشرفته سوسیالیستی و نیروهای مولده اجتماعی عقب مانده است.» در چین، روابط تولیدی سوسیالیستی اساسا با رشد نیروهای مولده سازگار می باشند. این سازگاری افقهای كاملا نوینی را برای رشد نیروهای مولده می گشاید. اما این روابط تولیدی بهیچوجه بی نقص نمی باشند. در واقع این نقایص در تضاد با رشد نیروهای مولده قرار می گیرند. تجربه انقلاب سوسیالیستی به ما می آموزد كه فقط سیستم سوسیالیستی برتر میتواند رشد نیروهای مولده را تحرك بخشد. همواره دگرگون کردن آن بخشهائی از روابط تولیدی که با رشد نیروهای مولده در انطباق نیستند، رشد نیروهای مولده را تقویت کرده است. باید پرسید « تضاد میان نظام سوسیالیستی پیشرفته و نیروهای مولده اجتماعی عقب مانده» کجاست؟ قصد جنایتکارانه لیوشائوچی و لین پیائو و فریبکاران دیگر که این یاوه ها را می بافتند این بود که از « رشد نیروهای مولده» به مثابه سلاحی برای ممانعت از ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا و اعمال همه جانبه دیکتاتوری بر بورژوازی استفاده کنند و با خط پایه ای حزب مقابله کنند.

روابط تولیدی باید با نیروهای مولده سازگار باشد. برای رشد نیروهای مولده ضروری است که روابط تولیدی كهن كه با رشد آن سازگار نمی باشد از بین رفته و روابط تولیدی نوین كه با رشد نیروهای مولده سازگار است، جای آن را بگیرد.اما پروسه انهدام روابط تولیدی كهن و ظهور روابط تولیدی نوین پروسه ای نرم و راحت نیست. تغییر روابط تولیدی كهن و استقرار و كامل كردن روابط تولیدی نوین، اغلب پس از مبارزات انقلابی به كف می آید. اما اگر می خواهید بدانید که روابط تولیدی كهن را چگونه باید تغییر داده و روابط تولیدی نوین را جایگزین آن نمود باید علاوه بر مطالعه و بررسی تضاد میان روابط تولیدی و نیروهای مولده، رابطه میان روبنا و زیربنای اقتصادی را نیز باید مورد پژوهش قرار دهید.

روبنا ناظر بر حكومت ملی، ارتش، قانون و دیگر نهادهای سیاسی و اشكال ایدئولوژیك منطبق بر آنها مانند فلسفه،ادبیات و هنر است. زیربنای اقتصادی مشتمل است بر روابط تولیدی. « جمع این روابط تولیدی ساختار اقتصادی جامعه را می سازد. شالوده واقعی این است. بر روی این شالوده، روبنای قانونی و سیاسی جامعه شکل می گیرد و اشكال معینی از آگاهی اجتماعی بر آن منطبق میگردد.» (7) این جمله ماركس بطور علمی رابطه بین روبنا و زیربنای اقتصادی را تشریح می كند.

در تضاد بین روبنا و زیربنای اقتصادی، این دومی است كه عموما نقش عمده و تعیین كننده را بازی می كند. یعنی، زیربنای اقتصادی، روبنا را تعیین می كند. با تغییر در زیربنای اقتصادی، « كلیه روبنای عظیم بطور كمابیش سریع تغییر می یابد.» (8) یعنی اینكه وقتی زیربنای اقتصادی كهن از هم گسیخته می شود، روبنای ساخته شده بر روی این زیربنا نیز باید مضمحل شود. اما روبنا با همان شتاب زیربنا مضمحل نمی گردد، حتی اگر ماشین دولتی ارتجاعی تغییر كند و زیربنای اقتصادی كهن عوض شود، طبقات ارتجاعی با میل خود صحنه تاریخ را ترك نخواهند كرد. آنها بطور اجتناب ناپذیر با طبقات پیشرو در عرصه سیاسی، ایدئولوژیك و فرهنگی درگیر مبارزه خواهند شد. انواع ایدئولوژیهای كهن كه متعلق به طبقات سرنگون شده است تا مدت درازی بقاء خواهند یافت. روبنا توسط زیربنای اقتصادی تعیین می شود. بلافاصله پس از برقراری روبنای جدید، تاثیر عظیمی بر زیر بنای اقتصادی می گذارد. استالین خاطر نشان كرد: «(روبنا) ... فعالانه به شكلگیری و استحكام زیربنای خود یاری می رساند و به حداکثر به نظام نوین در نابود كردن زیربنای كهن و طبقات كهن یاری می رساند.» (9) بدین شرح است كه روبنا همیشه به زیربنای اقتصادی اش خدمت می كند. روبنای سوسیالیستی به زیربنای اقتصادی سوسیالیستی خود و روبنای سرمایه داری به زیربنای اقتصادی سرمایه داری خدمت می كند.

در جامعه سرمایه داری، با تشدید تضاد بین تولید اجتماعی شده و مالكیت خصوصی بر ابزار تولید، بطور عاجل ضروری است كه مالكیت عمومی سوسیالیستی جایگزین مالكیت خصوصی سرمایه داری شود. اما بورژوازی ماشین دولتی ارتجاعی را كنترل كرده و از آن برای حفاظت از زیربنای اقتصادی سرمایه داری بهره می جوید. اگر پرولتاریا ابتدا دولت سرمایه داری را درهم نشكند، نابود كردن نظام اقتصادی سرمایه داری امكان ناپذیر خواهد بود. رویزیونیستهای نو و كهنه ادعا می كنند كه سرمایه داری می تواند بطور مسالمت آمیز به سوسیالیسم برسد. این دروغ محض است.

در جامعه سوسیالیستی روبنا و زیربنای اقتصادی اساسا با یكدیگر سازگارند. اما بدلیل وجود بورژوازی و اشكال ایدئولوژیكی آن، وجود سبك كارهای بوروكراتیك معین در ارگانهای دولتی و وجود نقایص معین در بخشهایی از نظام دولتی، رشد بیشتر زیربنای اقتصادی سوسیالیستی و تحكیم و بهبود آن با مانع مواجه می شود. ما باید روبنای سوسیالیستی را هر چه بهتر بخدمت زیربنای اقتصاد سوسیالیستی درآوریم. ما باید ضرورت مبارزه در روبنا را هر چه عمیقتر دریابیم و انقلاب سوسیالیستی را در روبنا تا به انتها پیگیری نمائیم.

اقتصاد سیاسی عملی ترین و فوری ترین منافع اقشار و طبقات گوناگون را مورد مطالعه قرار می دهد. حادترین و شدیدترین مسائل مبارزه طبقاتی را تشریح می كند. اقتصاد سیاسی ماركسیستی همچون فلسفه ماركسیستی آشكارا اعلام می كند كه در خدمت سیاست پرولتری است. اقتصاد سیاسی علمی است كه مشغله اش مبارزه طبقاتی است.


اقتصاد سیاسی اساس تئوریکی حزب
در فرموله کردن خط پایه ای است

اقتصاد سیاسی مارکسیستی با ظهور پرولتاریای مدرن و نیروهای مولده پیشرفته، بخصوص صنعت مقیاس بزرگ، به ظهور رسید. مارکس در مبارزه طبقاتی زمان خود شرکت کرد. او با استفاده از ماتریالیسم دیالکتیک انقلابی به تحلیل از جامعه سرمایه داری پرداخت. او اسرار استثمار کارگران توسط سرمایه داران را آشکار کرد و بطور علمی تضادهای میان تولید اجتماعی و مالکیت سرمایه داری را نشان داد. این تضادها در تخاصم حاد میان پرولتاریا و بورژوازی متجلی می شدند. با رشد روزمره تضادهای جامعه سرمایه داری، شمار پرولتاریا، گورکنان سرمایه داری، هر چه فزونتر شد. «ناقوس مرگ مالکیت خصوصی سرمایه داری به صدا در می آید. خلع ید کنندگان خلع ید می شوند.» (10) از اینجا نتیجه گیری انقلابی و علمی نشئت می گیرد که نظام سوسیالیستی بالاجبار جایگزین نظام سرمایه داری، و دیکتاتوری پرولتاریا جایگزین دیکتاتوری بورژوازی خواهد شد. « ماركس اجتناب ناپذیری تغییر جامعه سرمایه داری به جامعه سوسیالیستی را كاملا از قانون اقتصادی رشد جامعه معاصر، نتیجه می گیرد.» (11 ) بنابراین اقتصاد سیاسی ماركسیستی همراه با فلسفه ماركسیستی و سوسیالیسم علمی شالوده تئوریكی است كه حزب سیاسی پرولتاریا را قادر می سازد كه سیاست پایه ای خود را فرموله كند. برمبنای ماركسیسم و تحت شرایط سرمایه داری، رهبران انقلابی پرولتری این طبقه، خط پایه ای زیر را برای حزب پرولتاریا فرموله كردند: ضرورت استفاده از قهر انقلابی برای كسب قدرت سیاسی. آنها پرولتاریا را در مبارزه برای سرنگونی کامل بورژوازی و تمام طبقات استثمارگر و جایگزینی دیکتاتوری بورژوازی با دیکتاتوری پرولتاریا و پیروزی سوسیالیسم بر سرمایه داری و در نهایت رسیدن به کمونیسم، رهبری کردند.

اقتصاد سیاسی ماركسیستی در جامعه سوسیالیستی نیز شالوده تئوریك را برای حزب پرولتاریا فراهم می كند تا خط پایه ای خود را فرموله نماید. صدر مائو بطور نافذ تضادهای میان روابط تولیدی سوسیالیستی و نیروهای مولده و روابط میان روبنا و زیربنای اقتصادی را تحلیل کرد و ماهیت طولانی و پیچیده مبارزه میان دو طبقه و میان دو خط را در دوره سوسیالیسم، آشکار کرد. با اتکا بر این اساس تئوریک صدر مائو خط پایه ای حزب را برای تمام دوره سوسیالیسم فرموله کرد. این خط پایه ای بما می آموزد: « جامعه سوسیالیستی در برگیرنده یك دروه تاریخی نسبتا طولانی است. در سراسر این دوره تاریخی، طبقات و تضادهای طبقاتی و مبارزه طبقاتی موجود است. بین راه سوسیالیستی و راه سرمایه داری مبارزه وجود دارد و خطر احیای سرمایه داری و خطر خراب كاری و تجاوز توسط امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم موجود است. این تضادها را فقط با اتكا به تئوری ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا و پیشبرد پراتیك تحت هدایت آن، می توان حل كرد.» (12) خط پایه ای حزب مردم چین را رهبری می کند و آنانرا قادر می سازد که در ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا پیگیر باشند، برای تحکیم دیکتاتوری پرولتاریا مبارزه کنند، با احیا سرمایه داری مقابله کنند، در ساختمان سوسیالیسم مصمم باشند، و برای آرمان بزرگ تحقق کمونیسم در سراسر جهان مبارزه کنند.

صدر مائو خاطرنشان کرده است که : « به یک کلام چین یک کشور سوسیالیستی است. قبل از انقلاب کمابیش مانند یک کشور سرمایه داری بود. حتا اکنون نیز دارای نظام دستمزد هشت رتبه ای است، توزیع را بر حسب کار انجام می دهد، مبادله از طریق پول انجام می شود، و در این زمینه های تفاوت زیادی با جامعه کهن ندارد. آنچه متفاوت است آنست که نظام مالکیت عوض شده است.» (13) صدر مائو همچنین گفته است: « کشور ما اكنون از سیستم كالائی استفاده می كند، نظام دستمزدها نابرابر است و غیره. تحت دیكتاتوری پرولتاریا چنین چیزهایی را فقط می توان محدود كرد. از این رو اگر كسانی مانند لین پیائو قدرت را كسب كنند برای آنها احیای نظام سرمایه داری كاملا ساده خواهد بود. به این دلیل است كه باید هرچه بیشتر به مطالعه آثار ماركسیستی ـ لنینیستی بپردازیم.» (14) حق بورژوایی نهفته در نظام كالائی و انجام توزیع برحسب كار (در جامعه سوسیالیستی) عوامل اقتصادی مهمی هستند كه مایه تولید و بازتولید سرمایه داری و عناصر بورژوایی نوین می شوند. درك خصلت عمیق این مسئله مفاهیم مهمی در زمینه اعمال همه جانبه دیكتاتوری بر بورژوازی، داراست. همه این مسائل مربوط به حیطه اقتصاد سیاسی می باشند. با مطالعه مقداری اقتصاد سیاسی می توانیم دركمان را از خط پایه ای حزب عمیقتر كرده و آگاهی خود را بالا ببریم تا بتوانیم این خط را هرچه بهتر بكار ببندیم.

اقتصاد سیاسی مارکسیستی درست نقطه مقابل اقتصاد سیاسی بورژوائی و رویزیونیستی است. اقتصاد سیاسی مارکسیستی از درون به مصاف طلبیدن و نقد اقتصاد سیاسی بورژوائی و رویزیونیستی تکامل یافته است. مطالعه اقتصاد سیاسی مارکسیستی بهما کمک می کند که مارکسیسم را از رویزیونیسم، سوسیالیسم را از سرمایه داری، و دیکتاتوری پرولتاریا را از دیکتاتوری بورژوازی تمیز دهیم. همچنین به ما در تصحیح انحرافات و ارتقا آگاهی ایدئولوژیک کمک می کند.

بطور خلاصه، اگر می خواهیم ایدئولوژی ضد حزبی و ضد مارکسیستی را مغلوب کنیم؛ ادر می خواهیم در زمینه اعمال همه جانبه دیکتاتوری بر بورژوازی پیگیر باشیم و خط پایه ای حزب را بطور کامل بکار بندیم؛ اگر می خواهیم در انقلاب کبیر سوسیالیستی و آرمان ساختمان سوسیالیسم به پیروزی های بیشتری دست یابیم، باید اقتصاد سیاسی را مطالعه کنیم.


برای اینکه اقتصاد سیاسی را خوب بیاموزیم
باید تئوری و پراتیک را ترکیب کنیم

اقتصاد سیاسی بکاربستی است از ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی ، و معتبر بودن آنها را نشان می دهد. در مطالعه اقتصاد سیاسی باید ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی را بعنوان راهنما بکار گیریم. روش دیالکتیکی « هر شکل اجتماعی تاریخا تکامل یافته را در حرکت سیال در نظر می گیرد. بنابراین، نه فقط موجودیت فی الفور آن بلکه همچنین ماهیت گذرای آن را نیز مد نظر دارد؛ زیرا اجازه نمی دهد که چیزی بر آن تحمیل شود و در جوهر خود نقاد و انقلابی است.» (15) این جهان بینی پرولتری درست نقطه مقابل ایده آلیسم و متافیزیک است. فقط با درک ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی و استفاده از آن در مشاهده و تحلیل قوانین حركت جامعه سرمایه داری و اقتصاد سرمایه داری می توانیم بفهمیم كه چرا مرگ سرمایه داری و پیروزی سوسیالیسم اجتناب ناپذیر است. فقط با بكار بردن ماتریالیسم دیالكتیكی و تاریخی در مشاهده و تحلیل قوانین حركت جامعه سوسیالیستی و اقتصاد سوسیالیستی می توانیم به ماهیت طولانی و پیچیده مبارزه طبقاتی و مبارزه خطی در جامعه سوسیالیستی پی ببریم و فقط در این صورت است كه می توانیم روند عمومی تکامل تاریخی از سوسیالیسم به كمونیسم را، كه مستقل از اراده بشر است، درك كنیم. چنین دركی عزم ما را در مبارزه برای پیروزی نهایی آرمان كمونیسم محكمتر خواهد كرد، بطوری كه با عزم جزم و بدون هراس از هرگونه مشكل و بدون ابا از هرگونه فداكاری، برای این آرمان برزمیم.

در مطالعه اقتصاد سیاسی باید بر سبک آموزش انقلابی پافشاری کنیم. این سبک انقلابی عبارتست از ترکیب تئوری با پراتیک. صدر ما به ما می آموزد: « لازم است که تئوری مارکسیستی را بیاموزید. آنرا برای بکاربستن بیاموزید.» (16) ترکیب تئوری و پراتیک مربوط به این است که آیا فرد دارای سبک انقلابی مطالعه کردن است یا خیر، آیا دارای روحیه حزبی است یا خیر. ما باید مطالعه اقتصاد سیاسی را با نقد رویزیونیسم، با نقد دروغ های ارتجاعی که توسط لیوشائوچی و لین پیائو و امثالهم اشاعه داده می شود ترکیب کنیم؛ باید مطالعه اقتصاد سیاسی را با سه جنبش انقلابی بزرگ یعنی مبارزه طبقاتی، مبارزه برای تولید و آزمون های علمی ترکیب کنیم؛ باید مطالعه اقتصاد سیاسی را با دگرگون کردن جهان بینی خود ترکیب کنیم. صدر مائو خاطرنشان کرده است: « لنین گفت که "تولید کوچک دائما، هر روز و ساعت و بطور خودبخودی و در مقیاس بزرگ، سرمایه داری و بورژوازی را تولید باز تولید می کند." اینها در میان بخشی از طبقه کارگر و اعضای حزب نیز تولید می شوند. در میان صفوف پرولتاریا و پرسنل دولت و دیگر ارگانها کسانی هستند که به سبک زندگی بورژوائی روی آورده اند.» (17) ما باید از اقتصاد سیاسی مارکسیستی آگاهانه برای مقابله با «سبک زندگی بورژوائی» استفاده کنیم و پیگیرانه علیه نیروهای سرمایه داری و بورژوازی مبارزه کنیم.

آیا آموختن اقتصاد سیاسی ماركسیستی مشكل است؟ بله. ماركس در مقدمه ای بر اولین چاپ کتاب کاپیتال (سرمایه) گفت: «هرچیزی در ابتدا مشكل است. همه علوم اینطورند.» اقتصاد سیاسی ماركسیستی هنگام تجزیه و تحلیل مشخص از پدیده های عینی از سطح به عمق نفوذ می كند، جوهر آن را كشف می كند و به تجرید علمی دست می زند. بهمین جهت در ابتدای كار اغلب با برخی واژه ها و مفاهیم برخورد می كنیم كه فهمشان مشكل است. اما اقتصاد سیاسی ماركسیستی برای پرولتاریا نوشته شده است و در باره انقلاب پرولتری است. اگر آن را با جدیت مطالعه كنیم بتدریج به درك آن نائل خواهیم آمد. « "هیچ چیز در جهان مشكل نیست بشرطی كه آدم فکر و ذکر خود را بر روی آن متمركز كند." گذر كردن به قلمرو جدید مشكل نیست و احاطه یافتن بر آن امكان پذیر است بشرط آنكه آدم ذهن خود را بر روی آن متمركز كند و آموزنده خوبی باشد.» (18)

ماركس یك بار خاطرنشان كرد: «جاده دست یافتن به علم با فرش سرخ مزین نشده است و فقط كسانی می توانند به قله درخشان آن دست یابند كه از خستگی شیب تند آن نهراسند.» (19) رهبران انقلابی پرولتاریا سراسر زندگی خود را وقف تاسیس و تکامل تئوری مارکسیسم کردند. ما باید با پیروی از الگوی درخشان آنان و مطالعه دقیق آثار مارکس، لنین و صدر مائو تلاش کنیم که این سلاح تئوریک مارکسیستی را مطالعه کرده و بر آن احاطه یابیم. این امر برای انجام انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم و برای دست یافتن به کمونیسم در سراسر جهان ضروری است.

-----------------

* توضیح مترجم: منظور این است که در چنین مقاطعی، آنچه عمدتا راه رشد نیروهای مولده را باز می کند، تغییر در روابط تولیدی است. نیروهای مولده و روابط تولیدی دارای یک وحدت دیالکتیکی یا وحدت اضداد هستند. در رابطه دیالکتیکی میان آنان، در یک چشم انداز تاریخی، این نیروهای مولده اند که نقش عمده را در تغییر و تحول روابط تولیدی بازی می کنند ولی برخی از مقاطع روابط تولیدی عمده می شود یعنی اینکه رشد نیروهای مولده وابسته به تغییر در روابط تولیدی می شود.

 آثار مطالعاتی و مرجع

مارکس، پیشگفتار "مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی" - منتخب آثار مارکس و انگلس، جلد یک
انگلس، آنتی دورینگ، قسمت 2 فصل 1
لنین، کارل مارکس- کلیات آثار جلد 21
مائو، در باره تضاد، بخش 4 - منتخب آثار جلد 1
مائو، در باره حل صحیح تضادهای درون خلق، بخش 1- گزیده آثار

 توضیحات

1- نقل شده در مقاله "در باره اعمال همه جانبه دیکتاتوری بر بورژوازی" نوشته چن چان چیائو پکن ریویو شماره 14، 4 آوریل 1975؛ تجدید چاپ در کتاب "مائو پنجمی بود" از ریموند لوتا (انتشارات بنر- شیکاگو 1978) صفحه 209
2- فردریش انگلس، "کارل مارکس، مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی" - منتخب آثار مارکس و انگلس جلد 1 صفحه 514 (چاپ انتشارات پروگرس جلد 1 و 2 سال 1969 و جلد 3 سال 1970) از این پس این منتخب آثار را به اختصار به صورت م ا م آ خواهیم نوشت.
3- مائوتسه دون، "در باره پراتیک" - جلد 1 از منتخب آثار مائو - چاپ انتشارات زبانهای خارجی پکن (جلد 1- 2- 3 سال 1967 و جلد 4 سال 1969- از این پس این منتخب آثار را به اختصار م آ م خواهیم نوشت.

 1-کارل مارکس، "مزد، کار، سرمایه" چاپ زبانهای خارجی پکن 1978، ص 29
2-مائو، "در باره جنگ طولانی"- م آ م 2، ص 143
3-مائو، "ورشکستگی درک ایده آلیستی از تاریخ" م آ م 4، ص 454
4-مارکس، "مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی" م ا م آ 1، ص 503
5-همانجا ص 504
6-ژوزف استالین، "مارکسیسم و مسائل مربوط به زبان" انتشارات زبانهای خارجی پکن 1972، ص 5
7-مارکس، "کاپیتال" جلد 1 نیویورک: انتشارات انترناسیونال 1967، ص 715
8-و. ای. لنین، "کارل مارکس"- در کلیات آثار جلد 21 ، ص 71 (انتشارات پروگرس 1974) از این پس این کلیات آثار را به اختصار ک آ ل خواهیم نوشت.
9-حزب کمونیست چین، "اساسنامه حزب کمونیست چین" در "اسناد دهمین کنگره حزب کمونیست چین"، ص 62 (چاپ انتشارات زبانهای خارجی پکن، 1973)
10-نقل شده در مقاله "اعمال همه جانبه دیکتاتورزی بر بورژوازی" نوشته چن چان چیائو- همچنین در "مائو پنجمی بود" از ریموند لوتا، ص 211.
11-همانجا ص 214.
12-مارکس، "موخره ای بر چاپ دوم نسخه آلمانی کاپیتال"، جلد 1 کاپیتال، ص 29.
13-مائو، "در باره اصلاح سبک کار حزبی" م آ م 3، ص 38.
14-نقل شده در "در باره اعمال همه جانبه..." نوشته چن چان چیائو. در "مائو پنجمی بود"، ص 209.
15-مائو، "مسائل استراتژی در جنگ انقلابی چین"، م آ م 1، ص 190.
16-مارکس، "مقدمه ای بر نسخه فرانسوی کاپیتال" جلد 1 کاپیتال، ص 30.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر