۱۳۹۰/۳/۱۸

: كتاب آموزشى شانگهاى درباره اقتصاد سیاسى سوسیالیستى- بخش پنجم


فصل 4
روابط متقابل بین مردم را
برحسب اصول سوسیالیستی برقرار كنید

جایگاه افراد و روابط متقابل میان آنها  در تولید سوسیالیستی

جایگاه افراد در تولید و روابط متقابل میان آنها در تولید یك جزء متشكله مهم از روابط تولیدی است. بعد از برقراری مالكیت همگانی سوسیالیستی، برقراری شکلی از روابط متقابل میان افراد در تولید که منطبق بر این شكل مالكیت باشد اهمیت بسیار دارد. اگر حلقه واسط  روابط تولیدی درك شده و مداوما بهبود یابد، نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی و روابط توزیع سوسیالیستی بیش از پیش تحكیم خواهد شد و مداوما توسعه خواهد یافت.
 جایگاه افراد در تولید و روابط متقابل میان آنها در فرایند تولید  دستخوش تغییرات اساسی شده است

 نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی  پیش شرط برقراری روابط متقابل سوسیالیستی است
طی تاریخ، جایگاه افراد در فرایند تولید و روابط متقابل میان آنها در فرایند تولید، همواره توسط نظام مالكیت ابزار تولید معین شده است. نظام مالكیت برده داری، روابط بین برده دار و بردگانش را معین می كرد. نظام مالكیت اربابان فئودال، روابط بین مالك و دهقان را معین می كرد. نظام مالكیت سرمایه داری، روابط بین سرمایه دار و كارگر را معین می کرد. در جوامع برده داری و فئودالی، روابط متقابل بین افراد در تولید، بطور آشکار یک  روابط نابرابر می باشد؛ در این نوع جوامع روابط بین استثمار کننده و استثمار شونده، بین ستمگر و ستمدیده بسیار عریان است. اما در جامعه سرمایه داری روابط میان سرمایه داران و كارگران، روابط استثمار کننده  و استثمار شونده، حاكم و محكوم،  توسط یك برابری دروغین پوشیده شده است. بعلاوه این روابط غالبا در برگیرنده مبادله فرآورده هاست و بشكل روابط بین فرآورده ها جلوه می کند. تا مدتهای طولانی اقتصاددانان بورژوا درباره روابط بین اشیاء كتابها می نوشتند و تئوری ها می بافتند تا واقعیت تخاصم طبقاتی بین افراد را بپوشانند. « در جائی كه اقتصاددانان بورژوا نگاهشان را بر روی رابطه بین اشیاء (مبادله یک كالا با كالائی دیگر) متمرکز کرده بودند،  ماركس روابط بین افراد را آشكار كرد.» (1) « اقتصاد با اشیاء سر و کار ندارد، بلكه مرکز توجهش روابط بین افراد و در تحلیل نهایی  روابط میان طبقات است.» (2)
     روابط متقابل بین افراد در تولید سوسیالیستی فقط پس از آنکه پرولتاریا و مردم زحمتكش ماشین دولتی بورژوایی را از طریق قهر سرنگون كرده و دیكتاتوری پرولتاریا و نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی بر ابزار تولید را برقرار نمودند، برقرار شد.
      در جامعه سوسیالیستی، روابطی كه در جامعه كهن بین حاكم و محكوم برقرار بود، واژگون گشته است. در روابط جامعه کهن، طبقه كارگر و توده دهقانان  در یك سو قرار داشتند و بورژوازی، ملاكان و دهقانان مرفه در سوی دیگر. این واژگونی پیش شرط تغییر نظام مالكیت خصوصی بر ابزار تولید به نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی بود. برقراری نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی یك اقدام اقتصادی جبری است. در این نظام، طبقه استثمارگر از ابزار خود برای استثمار مردم کارکن محروم شده و مجبور است به تغییراتی كه توسط پرولتاریا و مردم کارکن انجام میشود گردن نهد. از سوی دیگر، با برقراری نظام مالكیت سوسیالیستی، پرولتاریا و توده های زحمتكش كه در جامعه كهن برده محسوب می شدند به همه كاره جامعه نوین تبدیل میشوند. از اینجا ببعد، پرولتاریا و مردم كاركن در موضع حاكم بر پروسه تولید سوسیالیستی قرار دارند. حال آن كه، بورژوازی و كلیه طبقات استثمارگر در موضع محكوم قرار گرفته اند. روابط متقابل سوسیالیستی باید بر این مبنا برقرار شده و توسعه یابد.
     نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی، مردم کارکن را قادر می سازد که از جایگاه ستمدیده و محكوم در تولید اجتماعی به جایگاه حاكم ارتقا یابند. این عظیمترین تغییر درروابط متقاابل بین افراد در فرایند تولید از زمان پیدایش نظام برده داری در چند هزار سال پیش است. از این زاویه كه كارگران به اربابان تولید اجتماعی تبدیل شده اند، روابط متقابل اجتماعی پیشاپیش دربرگیرنده یك عنصر كمونیستی است. اما همانطور که مالكیت سوسیالیستی و روابط توزیع سوسیالیستی کماکان اثرات و سنن جامعه کهن را با خود حمل می کنند و باید خود را از آنها رها کنند، روابط سوسیالیستی میان مردم نیز هنوز نشانه های جامعه كهن را با خود حمل می کند و باید خود را از آنها رها سازد. در جامعه سوسیالیستی، حق بورژوایی به درجات بسیار جدی حتی میان مردم کارکن به بقای خود ادامه می دهد. با وجود آنکه در تولید اجتماعی، مردم کارکن کاملا درموضع حاكم قرار دارند، اما هنوز تفاوتهای مهمی وجود دارد: بین كارگر و دهقان از نقطه نظر شرایط كار و استانداردهای مادی، فرهنگی و معیشتی تفاوتهایی وجود دارد؛ بین مردم كاركن كماكان تقسیم كار فكری و كار یدی موجود است (كارگران فكری عموما نسبت به كارگران یدی از شرایط كار بهتر و استانداردهای معیشتی بالاتر برخوردارند.) بعلاوه،  در روابط اقتصادی بین صنعت و كشاورزی ، و  بین شهر و روستا، كماكان نیاز به استفاده از مبادله كالایی است. حتا  روابط تعاونی میان موسسات دولتی كماكان از اصل مبادله برابر پیروی می كند. همه اینها جلوه های حق بورژوایی در حیطه تولید و مبادله است و این پدیده ها تماما در سه اختلاف مهم و در تقسیم كار اجتماعی كهن كه به این سه اختلاف مربوط است ریشه دارد. {سه اختلاف مهم: میان صنعت و کشاورزی؛ شهر و روستا؛ کار فکری و یدی}
      در زمینه روابط متقابل، مبارزه میان تحدید حق بورژوایی و روندهای ضد تحدید، یك جزء متشكله مهم از مبارزه بین دو طبقه، دو راه و دو خط در دوران سوسیالیستی است. طی كل دوران تاریخی سوسیالیسم، پرولتاریا و توده های مردم كاركن بسختی تلاش خواهند كرد تا از موضع حاكم خویش در تولید سوسیالیستی دفاع كرده و آن را استحكام بخشند. آنها بسختی تلاش خواهند كرد تا حق بورژوایی را محدود كنند. بدین ترتیب آنها برای تحكیم و عالیتر کردن روابط متقابل سوسیالیستی خواهند كوشید. بورژوازی و تمامی طبقات استثمارگر هیچگاه جایگاه مسلط گذشته خود بر زحمتكشان، یعنی " روزهای خوش گذشته" را كه می توانستند بدون کارکردن بهره مند شوند، فراموش نمی كنند. آنها همواره تلاش خواهند کرد که خود را از جایگاه طبقه محکوم که زیر فشار امواج تغییر و تحول است، برهانند. بورژوازی برای گسترش حق بورژوایی و احیای روابط متقابل سرمایه داری بسختی تلاش خواهد كرد. لین پیائو از اندرزهای سیاسی بشدت مرتجعانه كنفسیوس حمایت می کرد و می گفت: " مقامهای از میان رفته اند را احیا كنید، از خاندانهای سرنگون شده اعاده حیثیت کنید، و كسانی كه به انزوا رانده شده اند به كار دعوت كنید." به این ترتیب برای سرنگونی مردم کارکن که به همه كاره جامعه تبدیل شده اند، توطئه چینی می کرد. او می خواست روابط متقابل سرمایه داری را احیا كند. بنابراین فرایند تحكیم و توسعه روابط متقابل سوسیالیستی اساسا فرایند مبارزه بین پرولتاریا و بورژوازی است.

روابط متقابل سوسیالیستی كماكان خصلت طبقاتی دارند
روابط متقابل بین افراد در جامعه طبقاتی نهایتا روابط بین طبقات است. چگونه روابط متقابل بین افراد در تولید سوسیالیستی بشكل روابط طبقاتی جلوه می كند؟
      برای درك بهتر روابط طبقاتی در تولید سوسیالیستی، ضروری است كه بطور مختصر روابط طبقاتی در چین نیمه مستعمره و نیمه فئودالی را ردیابی كنیم.
      زیربنای اقتصادی چین كهن به ظهور طبقات زیر پا داد: پرولتاریا، دهقانان، خرده بورژوازی شهری، بورژوازی ملی، بورژوازی بوركرات و ملاكان. در آن زمان جایگاه و روابط متقابل بین این طبقات را می شد بطریق زیر مشخص نمود: ملاكان و بورژوازی بوركرات كه كنترل ابزار مهم تولیدی و ماشین دولتی ارتجاعی را در دست داشته و در پیوند با امپریالیسم بودند، جایگاه مسلط را در تولید اجتماعی اشغال كرده بودند. آنها بی وقفه پرولتاریا، دهقانان و خرده بورژوازی شهری استثمار كرده و تحت ستم قرار میدادند. بورژوازی ملی نیز كمیت بزرگی از ابزار تولید را در تملك خود داشت. آنها از یكطرف در پروسه كلی تولید با امپریالیسم، ملاكان و بورژوازی بوركرات مرتبط بودند و در استثمار پرولتاریا و خلق زحمتكش سهم داشتند؛ اما از سوی دیگر توسط ملاكان و بورژوازی بوروكرات محدود شده و زیر فشار قرار داشتند. پرولتاریا و توده های وسیع دهقانان فقیر موقعیت درمانده ای در تولید اجتماعی داشتند. آنها یوغ ستم و استثمار سه گانه امپریالیستها، نیروهای فئودالی و بورژوازی را بر گردن داشتند.
     «سرنگونی نظام اجتماعی كهن و برقراری نظام اجتماعی نوین یعنی نظام سوسیالیسم یك مبارزه عظیم است.  یك دگرگونی عظیم در نظام اجتماعی و در روابط افراد با یكدیگر است.» (3) زمانی كه چین وارد دوران تاریخی انقلاب سوسیالیستی شد، و دگرگونی سوسیالیستی در كشاورزی، صنایع دستی، صنعت و تجارت سرمایه داری بطور اساسی به انجام رسید و مالکیت همگانی سوسیالیستی بر ابزار تولید به یگانه اساس اقتصادی بدل گشت، روابط طبقاتی در سراسر كشور دگرگون شد. (4) ملاكان و بورژوازی بوروكرات سرنگون شده بودند و در جایگاه محکوم و تغییر یافتن از طریق تولید اجتماعی قرار گرفته بودند. ابزار تولیدی كه متعلق به بورژوازی ملی بود، در دست پرولتاریا و بطور كلی مردم كاركن قرار گرفته بود. بورژوازی ملی كه جایگاه کنترل کننده را در موسسات تولیدی از دست داده بود مجبور شد آموزش طبقه کارگر را قبول کند و تغییر کند. دهقانان (منجمله صنعتگران دستی منفرد) از تولید كنندگان منفرد به كارگران كلكتیو تبدیل شده و همراه با طبقه كارگر همه كاره اقتصاد سوسیالیستی شده بودند. خرده بورژوازی شهری در جریان دگرگونی سوسیالیستی،  در روابط تولیدی سوسیالیستی جذب شده بود. طبقه كارگر به طبقه رهبری كننده كشور تبدیل شده بود و  شریان حیاتی اقتصاد سوسیالیستی را تحت كنترل داشته و در كل فرایند تولید اجتماعی جایگاه  رهبری كننده را اشغال كرده بود. طبقات سابقا موجود در جامعه نیمه مستعمره و نیمه فئودالی همچنان وجود داشتند، اما روابط بین این طبقات دستخوش تغییری اساسی شده بود.
     رویزیونیستها (از خروشچف و برژنف گرفته تا لیوشائوچی و لین پیائو و همدستانشان) اینطور تبلیغ می کردند که با تبدیل نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی به یگانه اساس اقتصادی کشور، كلیه طبقات استثمارگر محو می شوند. نتیجتا روابط تولیدی كه در برگیرنده روابط بین افراد است، خصلت طبقاتی خود را از دست میدهد و روابط متقابل بین افراد به روابط بین باصطلاح "رفقا، یاران و برادران" تبدیل میشود. این فریبكاری تماما خلاف ماركسیسم بوده و از واقعیات جامعه سوسیالیستی گریزان است.
      در جامعه سوسیالیستی اگرچه طبقه استثمارگر ابزار تولید را از كف داده اما كماكان بعنوان یك طبقه موجود است.  بعد از آن كه تحول سوسیالیستی ماكیت بر ابزار تولید اساسا بانجام رسید، موجودیت طبقات وابسته است به مسئله روابط اقتصادی مردم قبل از تحولات سوسیالیستی و همچنین موضع سیاسی آنها در مبارزه بین دو راه سوسیالیستی و سرمایه داری. بعلاوه بقای سه اختلاف بزرگ و حق بورژوایی زمینه ای است كه سرمایه داری را تولید کرده و عناصر بورژوازی نوخاسته از آن سربلند می كنند. این امر حائز اهمیتی بسیار است. زیرا بدین معناست كه طبقات برای مدت زمانی طولانی وجود خواهند داشت. در واقع، بعد از اینكه اصلاحات ارضی و تحول سوسیالیستی ابزار تولید اساسا بانجام رسیده، نه فقط ملاكان و بورژوازی كماكان موجودند، بلكه در بین طبقات كاركن نیز عناصر بورژوای نوخاسته مداوما بظهور می رسند. لنین زمانی خاطر نشان كرد: «برای محو كامل طبقات سرنگونی استثمارگران، زمینداران و سرمایه داران كفایت نمی كند. لغو حقوق مالكیت آنها كفایت نمی كند. بلكه مالكیت خصوصی ابزار تولید و تمایزات بین شهر و روستا و كارگر یدی و كارگر فكری را هم باید محو كرد. این مستلزم مدت زمان بسیار طولانی است.» (5) هرچند برخی افراد اذعان دارند كه كملكلن طبقات استثمارگر در جامعه سوسیالیستی موجودند، اما از قبول اینكه طبقات مذكور درون روابط تولیدی سوسیالیستی به بقا خود ادامه می دهند سرباز می زنند. پرولتاریا بعد از سرنگون كردن طبقات استثمارگر كماكان باید اكثریت بزرگ اعضای این طبقات را گام بگام به كارگرانی تبدیل كند كه روی پا خود ایستادند. برای انجام اینكار نمی توان آنها را در خلاء حبس كرد. ضروری است كه آنها در دولت سوسیالیستی و موسسات کلکتیو به كار مشغول شوند و بدین طریق بتوانند تحت نظارت پرولتاریا و دهقانان فقیر و لایه های پائینی دهقانان میانه حال قرار گرفته و توسط آنها متحول شوند. این روابط،  یعنی حكم راندن پرولتاریا بر اعضای طبقات استثمارگر و متحول كردن آنها، بخشی اساسی از مضمون بنیادین روابط متقابل میان افراد در جامعه سوسیالیستی است. این تصور كه روابط تولیدی سوسیالیستی خود را بعنوان روابطی كه در آن طبقه كارگر و مردم كاركن بر طبقات استثمارگر حكم نمی رانند و آنها را متحول نمی سازند، به این نتیجه گیری رویزیونیستی خواهد انجامید كه روابط تولیدی سوسیالیستی مستقل از طبقات است. برخی افراد فكر می كنند همین كه همه ما از طریق كار كردن زندگی خود را تامین می كنیم به معنای یكسان بودن همگان است و بنابراین دیگر طبقات موجودیت ندارند. این تئوری غلط  با تئوری نفی ماهیت طبقاتی روابط تولیدی سوسیالیستی ارتباط تنگاتنگ دارد.
     در شرایط چین دو طبقه استثمارگر و دو طبقه كاركن وجود دارد. دو طبقه استثمارگر، بقایای طبقات ملاكان و كمپرادورها، طبقه بورژوازی و روشنفكران وابسته به آنها هستند. دو طبقه كاركن، طبقه كارگر و دهقانان كلكتیو و روشنفكران كاركن وابسته به آنها هستند. روابط متقابل در تولید سوسیالیستی عمدتا روابط میان این چهار طبقه و درون آنهاست. در سراسر كل دوران تاریخی سوسیالیسم، تضاد عمده میان پرولتاریا و بورژوازی است. روابط بین پرولتاریای حاكم و بورژوازی، رابطه طبقاتی بنیادین در جامعه سوسیالیستی است. روابط متقابل بین افراد در فرایند تولید بناگزیر توسط رابطه فوق الذكر هدایت و تنظیم شده و تحت تاثیر آن قرار دارد. رویزیونیستهای مدرن بر ماهیت طبقاتی روابط متقابل افراد در تولید پرده می افكنند. آنها علنا اعلام می كنند كه روابط متقابل بین افراد تماما روابطی "رفیقانه، دوستانه و برادرانه" است. دارودسته لین پیائو شعارهایی نظیر این را با سروصدا تبلیغ میكرد: "همانطور كه دو مبارزه همه افراد را به دشمن هم بدل می كند، دو مسالمت همه آنها را به دوست هم بدل می کند؛ در دل چهار دریا همه با هم برادرند". چه مزخرفاتی! هركس كه با ماركسیسم ـ لنینیسم آشنا باشد میداند که در جامعه طبقاتی هیچگونه روابط رفیقانه، دوستانه و برادرانه مستقل از طبقات وجود ندارد. نفرت پرولتاریا از بورژوازی ریشه در استثمار و ستم بورژوازی بر پرولتاریا داشت. «در این جهان مطلقا چیزی نظیر عشق و نفرت بی دلیل نیست.» (6) این دو طبقه هرگز نمی توانند "دوست" یا "برادر" باشند. آیا می توان تصور كرد كه پرولتاریا و مردم كاركن از حاكمیت خود دست بكشند و به "برادر و دوست" بورژوازی تبدیل شوند؟ نیت رویزیونیستهای مدرن از اشاعه این فریبكاری ها، دفاع از بورژوازی، گمراه كردن مردم كاركن و پوشاندن توطئه های شان برای تبدیل روابط متقابل سوسیالیستی به روابط متقابل سرمایه داری است تا بدین ترتیب سرمایه داری احیا شود. (7) در جامعه سوسیالیستی، دو طبقه استثمارگر اینك در موضع محكوم قرار دارد. در شرایط چین، نسبت به این دو طبقه سیاستهای متفاوتی در پیش گرفته شده است. به تضاد  طبقات ملاك و كمپرادور با خلق بعنوان تضادی بین دشمن و خلق برخورد شده است. حال آن كه به تضاد بین بورژوازی ملی با خلق بعنوان تضادی درون خلقی برخورد شده است. برای ایجاد دگرگونی در این دو طبقه استثماگر، شیوه های مختلف به آنان تحمیل شده است. اما روابط هر دوی آنها با كارگران و دهقانان كماكان مبتنی بر تضاد طبقاتی است. در تولید سوسیالیستی، مردم كاركن جایگاه مسلط را اشغال كرده و همه كاره روابط تولیدی سوسیالیستی است. طبقه كارگر و دهقانان فقیر و لایه های پائینی دهقانان میانه حال از طریق مبارزه ای پیگیر و قاطع اكثریت این دو طبقه استثمارگر را بعد از دوران طولانی آموزش دوباره از طریق كار تدریجا به كارگرانی تبدیل می كنند كه روی پا خود بایستند.
     طبقه كارگر و مردم کارکن، تجربه دردناك مشتركی از ستم و استثمار در جامعه كهن دارند. آنها تحت سوسیالیسم با بكارگیری ابزار تولید که تحت مالکیت دولت یا كلكتیو است،  همگی  در نقش های مختلف، برای جامعه نوین كار می كنند. در جامعه نوین آنها بار مشترك اصلاح طبقه استثمارگر را بدوش می كشند و برای هدف مشترك رسیدن به كمونیسم تلاش می کنند. بنابراین منافع پایه ای آنها یكسان است. در تولید سوسیالیستی، روابط بین كارگران، دهقانان و روشنفكران این طبقات، و روابط بین هر یك از این گروهبندی ها روابط تکامل یابنده بین رفقای انقلابی است كه منافع پایه ای مشترك دارند. این نکته اساسی، ماهیت سوسیالیستی روابط بین مردم كاركن را تعیین می کند.
     اما آیا وضعیتی می توان یافت كه در آن هیچگونه اختلاف و تضادی در روابط بین مردم كاركن در فرایند تولید سوسیالیستی، وجود نداشته باشد؟ خیر! در تولید سوسیالیستی نه تنها بین مردم كاركن تضادهایی وجود دارد بلكه این تضادها بناگزیر خصلت تضادهای طبقاتی را بخود می گیرند. علت این امر فقط وجود تفاوتهای میان كارگر و دهقان، شهر و روستا، و كار فكری و یدی نیست. بلكه مسئله این است كه دو طبقه كاركن یعنی كارگران و دهقانان كماكان از طریق دو نوع مالكیت سوسیالیستی متفاوت بهم مرتبطند. بعلاوه تفاوت  بین روشنفكران با توده های كارگر ـ دهقان نیز خصلت تفاوت طبقاتی بخود می گیرد. در عین حال، مبارزات طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی بناگزیر در میان مردم كاركن بازتاب خواهد یافت. كلیه موضوعاتی مثل صحیح و ناصحیح، انقلابی و محافظه كار، پیشرفته و عقب مانده برخود مهر طبقاتی دارند. همه این روابط و موضوعات تحت تاثیر تضاد بین پرولتاریا و بورژوازی كه تضاد عمده جامعه است قرار دارند. در واقع این تضاد عمده بقیه مسائل را جهت می دهد و تنظیم می کند. تضادهای میان مردم بدرجات گوناگون در تضادها و مبارزات بین راه سوسیالیستی و راه سرمایه داری نیز منعكس می شود. بنابراین روابط متقابل میان مردم كاركن در تحلیل نهایی روابط طبقاتی است. {توضیح:  نیروهای انقلابی گردآمده حول مائو تسه دون به تعمیق تحلیل از ماهیت روابط طبقاتی در سوسیالیسم و منابع و مراکز برخاستن بورژوازی نوین، ادامه دادند. به ضمیمه این فصل مراجعه کنید.}

 نقش فوق العاده فعال روابط متقابل بین افراد
روابط متقابل میان افراد در فرایند تولید، مبتنی بر نظام مالکیت برابزار تولید است. هر نظام مالکیت، روابط متقابل مربوط به خود را دارد. اما روابط متقابل میان افراد محصول منفعل نظام مالکیت بر ابزار تولید نیست. بلکه بنوبه خود بر روی دو جنبه دیگر روابط تولیدی ( یعنی بر روی شكل مالكیت بر ابزار تولید و روابط توزیع مربوط به آن) اثرفوق العاده فعال دارد.
      در دوران تاریخی قبل از پیدایش جامعه سوسیالیستی، عملكرد روابط متقابل بین افراد در تولید بر روی دو جنبه دیگر روابط تولیدی، بسیار مشهود بود. مثلا، بورژوازی برای برقراری و تحكیم نظام مالكیت سرمایه داری و روابط توزیع سرمایه داری مجبور بود روابط بین افراد را برمبنای اصول سرمایه دارانه برقرار كند و روابطی برقرار کند که در آن بورژوازی بر كارگر حكم می راند. ماركس در رد بحثهای ارتجاعی مدافعان نظام برده داری در آمریكا كه ادعا می كردند (کار نظارت و مدیریت) ستم و استثمار را "توجیه" می کند، گفت: «حال نوبت کارگر مزدی است که مثل برده، دارای اربابی باشد که او را مشغول کار می کند و بر او حکمرانی می کند.» (8) اگر سرمایه داران و مامورانشان از قدرت سلطه كامل بر كارگران برخوردار نبودند و اگر نمی توانستند كارگر را طبق اراده خودشان بكار بگیرند، آن وقت استثمار سرمایه داری مادیت نمی یافت و نظام مالكیت سرمایه داری و روابط توزیع سرمایه داری كه در آن «كسی که کار می کند بهره مند نمی شود و کسی که بهره مند می شود کار نمی کند» هرگز نمی توانست تحكیم و توسعه یابد. بنابراین بورژوازی توجه بسیار زیادی به تثبیت و تحكیم جایگاه تبعی كارگر نسبت به سرمایه می کند تا با تضمین این جایگاه تبعیت مالكیت و توزیع سرمایه داری را تحكیم و توسعه بخشد.
     در جامعه سوسیالیستی، دگرگون کردن روابط متقابل یك حلقه مهم در دگرگون کردن روابط تولیدی است. توجه به این حلقه و بهبود دائمی آن، تاثیرات عظیمی در تحكیم و عالیتر کردن نظام مالكیت سوسیالیستی و روابط توزیع سوسیالیستی دارد و نتیجتا تاثیر عظیمی در رشد هر بیشتر نیروهای مولده اجتماعی دارد.
     تجربه تاریخی دیكتاتوری پرولتاریا در سطح ملی و بین المللی بما می گوید كه پیشروی یا عقبگرد در نظام سوسیالیستی كاملا به تنظیم روابط متقابل میان افراد بستگی دارد. زمانی كه حق بورژوایی تحت شرایط دیكتاتوری پرولتری محدود شده و عناصر كمونیستی تقویت شوند، برقراری تدریجی روابط متقابل بین افراد برمبنای اصول سوسیالیستی امكانپذیر می شود. در نتیجه، شور و شوق و خلاقیت كارگران بطور تمام و كمال گسترش می یابد، جهتگیری سوسیالیستی موسسات را می توان محكمتر از گذشته تضمین نمود و نظام مالكیت سوسیالیستی را می توان هرچه بیشتر تحكیم كرد و روابط توزیع را بهتر از بیش ساخت. زمانی كه حق بورژوایی تقویت شود و توسعه یابد، راه را برای روابط پولی سرمایه دارانه، روابط كاری سرمایه دارانه و روابط رقابت سرمایه دارانه باز خواهد كرد. در نتیجه، عناصر بورژوا را قادر خواهد ساخت كه روابط متقابل سوسیالیستی را نقد كرده، در آن خرابكاری نموده و موضع مسلط توده ها  را بخطر افكنده و شور و شوق آنان را سركوب و سد كنند. در نتیجه مالكیت سوسیالیستی و روابط توزیع سوسیالیستی لطمه خواهد دید. و در واقع حتی می تواند قلب ماهیت داده و به انحطاط بگراید.
     روابط متقابل كه تدریجا برمبنای مالكیت همگانی بر ابزار تولید و برحسب اصول سوسیالیستی برقرار شده، محدود به یك موسسه نیست. این روابط كل موسسات، بخشهای اقتصادی، نظام مالكیت عموم مردم، و نظام مالكیت کلکتیو (جمعی) را در بر می گیرد. روابط متقابل بین مردم در فعالیتهای اقتصادی نظیر تعاون در تولید و مبادله تجارب پیشرفته و تكنولوژی پیشرفته، بازتاب می یابد. ایجاد و تكامل این حلقه ها و مبادلات متقابل در تولید، که  در برگیرنده رهبری هماهنگ و برنامه ریزی بین موسسات و بخشها است، برتری نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی را تجسم می بخشند. اما تعاون میان موسسات سوسیالیستی مختلف غالبا باید شكل مبادله كالایی بخود بگیرد و با اصل مبادله ارزشهای برابر خوانایی داشته باشد. این اصل حاویی حق بورژوایی است و زمینه پیدایش سرمایه داری می باشد. پرولتاریا فقط با محدود كردن این نوع حق بورژوایی تحت دیكتاتوری خود است كه می تواند تحكیم و تكامل مالكیت سوسیالیستی را به پیش برده، نیروهای موجود در بخشهای گوناگون تولیدی را بطور تمام و كمال بسیج كرده، ظرفیت های تولیدی را بطور كامل مورد استقاده قرار داده و رشد سریع نیروهای مولده اجتماعی را بانجام رساند. بهبود گام بگام روابط متقابل از نقطه نظر تحكیم روابط تولیدی و رشد نیروهای مولدهاجتماعی حائز اهمیتی عظیم است. این امر سزاوار بذل توجه كامل از جانب ماست. بعد از برقراری نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی، موضوع روابط متقابل را باید مداوما و با پشتكار حل نمود.

 روابط متقابل سوسیالیستی را از طریق مبارزه تحكیم كنید و توسعه دهید

 روابط حمایت متقابل و تقویت متقابل میان  صنعت و كشاورزی را توسعه دهید
اگر موضوع روابط متقابل را نه از زاویه یك موسسه مشخص بلكه در چارچوب كل تولید اجتماعی بنگریم، روابط متقابل ابتدا در شکل روابط بین صنعت و كشاورزی جلوه گر می شود. صنعت و كشاورزی دو بخش پایه ای تولیدات مادی هستند. مالكیت سوسیالیستی عموم مردم كه در  صنعت غلبه دارد و مالكیت کلکتیو (جمعی) سوسیالیستی مردم كاركن كه در كشاورزی غلبه دارد، دو نوع مالكیت سوسیالیستی هستند. از نقطه نظر روابط طبقاتی، این ساختار اقتصادی روابط بین كارگر و دهقان را بیان می كند. این روابط طبقاتی بنیادا با روابط بین طبقه كاركن و طبقه استثمارگر تفاوت دارد: این روابط اتحاد كارگر ـ دهقان است كه منافع پایه ای همسان داشته و رهبری آن بدست طبقه كارگر است.
      بعد از كسب پیروزی اساسی در عرصه مالكیت در انقلاب سوسیالیستی چین صدر مائو گفت: « روابط بین تولید و مبادله در بخشهای گوناگون اقتصاد ما بتدریج و بطور روزافزونی برحسب اصول سوسیالیستی برقرار شده و اشكال مناسبتری بخود می گیرد.»(9) روابط درونی بخشهای گوناگون اقتصادی در درجه اول روابط میان صنعت و كشاورزی بوده و نتیجتا روابط بین كارگر و دهقان است. كارگران و دهقانان همه كاره ابزار تولیدند. كارگر در موسساتی که تحت نظام مالكیت عموم مردم قرار داردند، كار می كند. دهقان در موسساتی که تحت مالكیت کلکتیو هستند، کار می کند. كارگر و دهقان باید با یكدیگر بده بستان کنند تا تولید اجتماعی پیش رود.
     در جامعه سوسیالیستی، كارگر و دهقان هر دو نیروهای صنعتی در ساختمان سوسیالیستی محسوب میشوند. روابط آنها، روابط رفقای انقلابی در جریان تولید است. روابط میان آنها برشالوده نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی، روابط حمایت و تقویت متقابل فزاینده است. در پروسه تولید و مبادله، كارگر ماشین آلات مختلف كشاورزی، كود شیمیایی، سموم دفع آفات نباتی و محصولات صنعتی برای مصرف روزانه روستا تولید می كند و بدین ترتیب از رشد تولید كشاورزی حمایت كرده و معیشت دهقان را بهبود می بخشد. دهقان حبوبات خوراكی، مواد خام و محصولات گوناگون كشاورزی و جنبی تولید می كند. بعلاوه به موازات نرخ رشد بازدهی كار در كشاورزی، دهقان میزان مناسبی از نیروی كار را برای حمایت از توسعه تولید صنعتی عرضه میدارد. دهقان با این كار ملزومات مادی تولید صنعتی را پاسخ گفته و به تضمین معیشت اهالی شهر یاری می رساند. تحت رهبری طبقه كارگر، حمایت و تقویت متقابل بین كارگر و دهقان با منافع پایه ای این دو طبقه خوانایی داشته و نیروی عظیمی را برای تحكیم اتحاد كارگر ـ دهقان و پیشبرد توسعه اقتصاد سوسیالیستی تشكیل میدهد.
     فعالیتهای مبادلاتی بین كارگر و دهقان تحت دو نوع مالكیت سوسیالیستی، علاوه بر پرداخت مالیات مستقیم برای انباشت منابع مالی دولت، در درجه اول شكل مبادله كالایی محصولات صنعتی و كشاورزی را بخود می گیرد. {توضیح: در چین انقلابی مالیات بر درامد فردی وجود نداشت. یک مالیات کشاورزی وجود داشت که در اقتصاد کلکتیو بر روی محصول زمانی که محصول طبق روال معمول بود، بسته می شد. و مالیات صنعتی که به موسسات بخش اقتصاد دولتی بسته می شد. این دو منبع درآمد دولت را تشکیل می دادند.}  بنابراین حتی با جود اینكه منافع اساسی این دو بخش یكسان است، اما  تضادهایی در زمینه كمیت، تنوع، كیفیت و قیمت در مبادله محصولات صنعتی و كشاورزی می تواند سربلند كند. و همینطور تضادهایی در زمینه نسبت محصولات كشاورزی كه باید به بازار عرضه شود یا توسط دهقان تحویل داده شود و فشاری كه مالیات بر دوش دهقان می گذارد.
      روابط بین كارگر و دهقان در تولید سوسیالیستی تحت تاثیر تضاد عمده جامعه (یعنی تضاد بین پرولتاریا و بورژوازی) است و توسط تضاد عمده جهت می گیرد. طبقه كارگر (از طریق حزب كمونیست) باید دهقانان را جهت تثبیت و تحكیم و توسعه اقتصاد جمعی سوسیالیستی، تحدید حق بورژوایی در مبادله كالایی، تحكیم اتحاد كارگر ـ دهقان و دیكتاتوری پرولتاریا رهبری كند. بورژوازی همیشه بسختی میكوشد كه حق بورژوایی را در مبادله كالایی گسترش داده، دهقان را به راه سرمایه داری كشانده، اتحاد كارگر ـ دهقان را تحلیل برده و دیكتاتوری پرولتاریا را سرنگون كند. بنابراین فرایند تکامل یابنده روابط كارگر ـ دهقان در تولید سوسیالیستی، نمی تواند چیزی جز فرآیند مبارزه بین پرولتاریا و بورژوازی باشد. بنابراین در اجرای مبادله محصولات صنعتی و كشاورزی ما نمی توانیم فقط به روابط بین اشیا نگاه كنیم. بلكه مهمتر از آن لازم است روابط بین كارگر و دهقان، و مبارزه بین پرولتاریا و بورژوازی را هم ببینیم تا بتوانیم دهقانان را جذب کنیم. پرولتاریا باید بی وقفه امر آموزش سوسیالیستی را در بین توده های دهقان رهبری كرده، رویزیونیسم و گرایشات سرمایه دارانه را نقد كرده، و دهقانان را قاطعانه برای در پیش گرفت راه سوسیالیستی رهبری كند. در همان حال پرولتاریا باید مدیریت قاطعانه سوسیالیستی در فعالیتهای مبادلاتی بین این دو بخش بزرگ را باجرا درآورد. بین این دو بخش بزرگ یعنی صنعت و كشاورزی. پرولتاریا باید بطور ویژه مراقب نیروهای سرمایه داری در شهر و روستا كه از مجاری تولید كالایی و مبادله پولی برای برقراری روابط با یكدیگر، خرابكاری در اقتصاد سوسیالیستی و تضعیف اتحاد كارگر ـ دهقان استفاده می كنند، باشد. باید مطابق با سیاستهای حزب عناصر بورژوای نوخاسته و كسانی كه میخواهند از حق بورژوایی جهت توسعه سرمایه داری استفاده كنند را بشدت زیر ضربه برد.

 سبك لونگ چیانگ را گسترش دهید، روابط تعاون سوسیالیستی را توسعه دهید
{توضیح: لونگ چیانگ یك بریگاد نمونه در استان فوكین بود. تلاشهای جمعی این بریگاد در مبارزه علیه سیل در اپرای انقلابی نمونه بنام " ترانه لوچیانگ" به تصویر كشیده شده است}
یك جنبه مهم دیگر روابط متقابل بین افراد در تولید سوسیالیستی، روابط بین موسسات، بخشها و مناطق است. این روابط عمدتا بصورت روابط تعاون سوسیالیستی بین موسسات، بخشها و مناطق جلوه گر میشود.
     ماركس گفت: «وقتی تعداد زیادی كارگر دوشادوش هم كار می كنند، خواه در یك فرایند واحد یا یك فرایند مشابه باشند، خواه در فرایندهای مختلف اما مرتبط به هم باشند، باید گفت كه آنها همکاری می کنند یا در تعاون باهم کار می کنند.» (10) خصلت و دامنه این نوع تعاون بر حسب روابط تولیدی متفاوت بسیار متفاوت است.
     تحت شرایط مالكیت خصوصی سرمایه داری بر ابزار تولید، تعاون در تولید سرمایه داری به یك شركت یا یك گروه سرمایه داری انحصاری محدود میشود. در سطح كل جامعه سرمایه داری، تكوین تعاون منظم بین بخشهای گوناگون تولید و شركتهای مختلفی كه توسط مالكیت خصوصی مجزا گشته اند، ناممكن است. حتی روابط تعاون معین كه از طریق معاهدات برقرار می شود فوق العاده بی ثبات بوده و اغلب از هم گسیخته میشود.
      در چارچوب مالکیت همگانی بر ابزار تولید، تعاون سوسیالیستی نه فقط می تواند درون یك موسسه رشد یابد بلكه می تواند بنحو برنامه ریزی شده و سازمان یافته در كل جامعه یعنی بین موسسات، بخشها و مناطق مختلف بوجود آید. «زمانی كه یك واحد تولیدی وارد كار میشود، صدها واحد دیگر بهمكاری میپردازند. زمانی كه هر واحدی كار تولید را آغاز می كند، صدها واحد با یكدیگر یك خط تولید واحد را شكل می دهند.» تعاون سوسیالیستی یك نیروی مولده جدید را ایجاد میكند. این تعاون در موسسات تولیدی، اصل « تخصص در یك زمینه و توانایی در زمینه های بسیار» را تسهیل می کند و بدین ترتیب بطور فزاینده به افزایش بازدهی كار خدمت می كند. تعاون سوسیالیستی تمركز نیروی انسانی، منابع مادی و منابع مالی را تسهیل می کند و بدین ترتیب به تمام کردن تولیدات و پروژه هائی که یک موسسه به تنهائی نمی تواند به انجام رساند، کمک می کند. تعاون سوسیالیستی، تمركز قوا طی مدت زمان كوتاه برای فائق آمدن بر حلقه های ضعیف توسعه اقتصاد ملی را امکان پذیر می کند. و بدین ترتیب توسعه سریع كل اقتصاد ملی را شتاب می بخشد.
     در عین حال كه باید سبك كمونیستی را ترویج كنیم باید از اصول سوسیالیستی پیروی نماییم. اینهاست اصول توسعه تعاون سوسیالیستی كه باید از آنها پیروی شود. هیچ تقابل اساسی بین منافع بخشهای متشكله اقتصاد سوسیالیستی وجود ندارد. برای اینکه تعاون سوسیالیستی تضمین شود باید سیاستهای پرولتری در مقام فرماندهی قرار گیرد. برای اینکه تعاون سوسیالیستی تضمین شود باید مرزهای میان موسسات، بخشها و مناطق را برداشت و به وضعیت کلی، به حل دشواریها و رشد کردن و مراعات حال دیگران، توجه کرد. بعلاوه تعاون سوسیالیستی مستلزم احترام اکید به انجام قرارهای تولید، هماهنگی مملو از تعاون برای اینکه نقشه های معین شده به اتمام برسند و  اتخاذ تدابیر موثر جهت تضمین انجام تكالیف بر طبق تنوع، ویژگیها، كیفیت، كمیت و جدول زمانی موعود میباشد. این روابط تعاونی اساسا با روابط متقابل سرمایه دارانه كه مبتنی بر فریب متقابل، رقابت و بخشگرایی سرمایه داری است متفاوت است. اما این نوع روابط تعاون را فقط می توان گام به گام از طریق مبارزه بوجود آورد و توسعه داد. این امر دو دلیل اساسی دارد. اول، بعلت وجود نظام كالایی، تعاون میان موسسات، بخشها و مناطق ضرورتا با مبادله پولی گره خورده و باید طبق اصول مبادله ارزشهای برابر انجام گیرد. بنابراین از لحاظ عینی یک چیزی به نام "من و تو" وجود دارد. دوم (که مرتبط با اولی است)، بخشگرایی یك بازتاب ایدئولوژیك نظام مالكیت خصوصی است كه برای مدت زمان طولانی و بدرجات مختلف در جامعه سوسیالیستی نیز موجود خواهد بود. «نگران کل نبودن و بی تفاوتی كامل در قبال بخشهای دیگر، واحدها و افراد دیگر، صفات مشخصه بخشگرایی خودخواهانه است.» (11)  به این دو دلیل است كه افکار و اعمال انحرافی زیر خود را به ناگزیر در روابط تعاون سوسیالیستی ظاهر می کنند: پرداختن به محاسبات اقتصادی به قیمت محاسبات سیاسی؛ فقط به منافع قسمی توجه کردن و نه به منافع كلی ـ حتی تا آنجا كه برای نفع شخصی منافع سایرین زیر پا گذاشته شود؛ بی توجهی به برنامه اقتصادی واحد دولت از طریق زدن سر و ته آن و امثالهم. بروز این مشكلات در جریان شكلگیری تعاون سوسیالیستی بازتابی از مبارزه بین دو طبقه، دو راه و دو خط است. فرایند تكاملی تعاون سوسیالیستی، فرایند مبارزه علیه تاثیرات بورژوایی بویژه بخشگرایی بورژوایی است.

منشور آهن آنشان و کمپانی فولاد چراغ راهنمای چگونگی برخورد به روابط متقابل موسسات است
موسسات سوسیالیستی (صنعت، كشاورزی، ارتباطات و حمل و نقل، بازرگانی و كلیه بخشهای تولید و گردش) واحدهای پایه ای تولیدات مادی و مبادله نوع بشر هستند. درون این موسسات، در جریان تولید، روابط متقابل متعدد بین افراد وجود دارد. تا آنجا كه به مردم كاركن مربوط میشود، روابط متقابل اساسا دونوع است: روابط بین رهبری و توده ها، و روابط بین پرسنل اداری و متخصصان (كارگران فكری) از یك طرف و كارگران و دهقانان (كارگران یدی) از طرف دیگر. برخورد صحیح به این دو جنبه روابط متقابل شامل ایجاد، « اوضاعی سیاسی است كه در آن هم سانترالیزم وجود دارد و هم دمكراسی. هم انضباط وجود دارد و هم آزادی. هم وحدت اراده وجود دارد و هم راحتی فكر و شادابی فردی.» (12) این موضوعی مهم در تحكیم و توسعه روابط تولیدی سوسیالیستی و بهبود مدیریت موسسات سوسیالیستی است. (در موسسات، روابطی نیز بین مردم كاركن یعنی كارگر ـ دهقان با دو طبقه استثمارگر وجود دارد. این روابط را پیش از این مورد تجزیه و تحلیل قرار داده ایم.)
     مؤسسه سوسیالیستی، مؤسسه طبقه كارگر و مردم كاركن است. طبقه كارگر و مردم كاركن مسئولیت رهبری موسسه را از طریق نمایندگانشان بعهده دارند. این امر مسئله روابط بین رهبری و توده ها را به میان می كشد. اگر چه پرسنل رهبری و توده ها در هر مؤسسه مشاغل متفاوتی دارند، اما مالكیت همگانی سوسیالیستی بر ابزار تولید طلب می كند كه آنها رفقای همدوش و همسنگری باشند كه وظیفه سنگین اداره صحیح موسسه را مشتركا بدوش كشیده و برای هدف انقلابی مشتركی كار می كنند. كارگران بارانداز شانگهای چه خوب گفتند: «هرچند ما در انقلاب كارهای مختلفی انجام می دهیم اما تفكر ما باید واحد باشد.» این حرف راه بهبود روابط بین رهبری وتوده ها در مؤسسا ت سوسیالیستی را نشان می دهد.
      در موسسات ضروری است كه برخی افراد مسئولیت مشاغل گوناگون مربوط به مدیریت و امور فنی را بعهده داشته باشند. و از اینجا موضوع روابط بین پرسنل مدیریت و متخصصان با توده های كاركن یعنی كارگر ـ دهقان به میان می آید.  پرسنل مدیریت و متخصصان در چین، در دسته اند. یكم، آنها كه از جامعه كهن برجای مانده اند. به استثناء تعداد قلیلی مرتجع كه دشمن جامعه سوسیالیستی هستند، اكثریت عظیم آنها به كشور و به جمهوری خلق خویش عشق می ورزند و می خواهند به مردم  و دولت سوسیالیستی خدمت كنند. دوم، دسته دیگر شامل روشنفكرانی است كه توسط پرولتاریا در جریان مبارزه و تكامل انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیستی پرورش یافته اند. هر چند ممكن است برخی از آنها توسط خط رویزیونیستی در آموزش مسموم شده باشند و جهانبینی آنها كماكان باید متحول شود، اما اكثریت عظیم آنها خواهان درآمیختن با توده های كارگر ـ دهقان و خدمت به اهداف سوسیالیستی و كمونیستی هستند. بنابراین در جامعه سوسیالیستی، روابط بین رهبری و توده ها و بین پرسنل مدیریت متخصصان با توده های كارگر ـ دهقان نیز روابط بین رفقای انقلابی است كه در منافع مشتركی سهیم هستند. این روابط دائما در حال تكامل است.

      اما تقسیم كار در مؤسسات سوسیالیستی بین رهبری و توده ها، و بین پرسنل مدیریت و متخصصان با تولید كنندگان مستقیم، كماكان بازتاب تقسیم كار جامعه كهن بوده و تظاهری از تفاوتهای كماكان موجود بین كار فكری و یدی است. بعد از برقراری نظام مالكیت همگانی بر ابزار تولید، همه كارگران به اربابان موسسات تبدیل میشوند. اما كسانی كه رهبری تخصصی و فعالیتهای مدیریت را به پیش میبرند عمدتا كارگران فكری و جدا از تولید هستند، حال آنكه توده های وسیع عمدتا كارگران یدی هستند. لنین اختلاف بین كار فكری و كار یدی را بعنوان «یكی از سرچشمه های اصلی نابرابری اجتماعی مدرن تشریح نمود.» (13) هرچند جامعه سوسیالیستی تخاصم بین كار فكری و كار یدی را از بین برده است، اما هنوز تفاوتهای بنیادین بین این دونوع كار را بازتولید می كند و روابط متقابل بین افراد بطور اجتناب ناپذیر همراه با حق بورژوایی است.
     تحت چنین شرایطی، اگر رهبری، مدیریت، و پرسنل فنی كه مسئول سازماندهی و هدایت تولید هستند بطور منظم در كار تولید جمعی شركت نكنند، از توده های كاركن جدا شده و تحت تاثیر فاسد كننده طرز تفكر بورژوایی قرار گرفته و تضادهایشان با توده های كاركن را رشد خواهند داد. این تضادها اغلب و بدرجات گوناگون بازتاب تضادهای بین پرولتاریا و بورژوازی است. بطور مثال، برخی كادرهای رهبری، پرسنل مدیریت و متخصصان، تحت نوسانات ایدئولوژیك ناشی از حق بورژوایی نه با توده ها رفتار صحیحی دارند و نه به خودشان درست نگاه می کنند. آنها فكر می كنند كه "رهبر ی با هوش تر است" و به توده های كارگر ـ دهقان بعنوان اربابان موسسه برخورد نمی كنند. آنها تدابیر سختگیرانه بكار میبندند و در پی تبدیل روابط رفقای انقلابی به روابط سلطه و انقیاد هستند. اینها جلوه های زهر بجا مانده از خط رویزیونیستی است و بدرجات گوناگون بازتاب تضادها و مبارزات بین بورژوازی و پرولتاریا می باشد. اگر به این تضادها دامن داده شود و حق بورژوایی بجای محدود شدن اجازه گسترش یابد، آنوقت روابط متقابل سوسیالیستی به روابط سرمایه داری قلب ماهیت خواهند داد و ماهیت موسسات سوسیالیستی بتدریج تغییر خواهد كرد.
     منشورآهن آنشان و کمپانی فولاد را صدر مائو شخصا فرموله كرد. یك رشته رهنمودهای وی نظیر "مدیریت، آموزش سوسیالیستی نیز هست" (41) دربرگیرنده خط راهنما برای تحدید حق بورژوایی، ریشه كن كردن ایدئولوژی حق بورژوایی، كاهش تدریجی تفاوتهای بنیادین بین كار فكری و یدی، و برخورد صحیح به روابط متقابل میان افراد در موسسات سوسیالیستی است. روح اساسی منشور آنشان عبارتست از: قرار دادن قاطعانه سیاستهای پرولتری در مقام فرماندهی؛ تقویت رهبری حزب؛ دامن زدن به جنبشهای فعال توده ای؛ اجرای "دو مشاركت، یك رفرم و تركیب سه در یك" (شركت كادرها در كار یدی و شركت كارگران در مدیریت، اصلاح قوانین و مقررات غیرمنطقی و كهنه شده، و ایجاد تركیبهای سه در یك از كارگران، كادرهای رهبری و پرسنل فنی)؛ و پیشروی با تمام قوا در زمینه نوآوریهای تكنیكی و انقلاب تكنیكی. قرار دادن قاطعانه سیاستهای پرولتری در مقام فرماندهی و تقویت رهبری حزب اصول پایه ای برخورد صحیح به روابط متقابل است. تحت هدایت این اصول، اجرای مصممانه و همه جانبه "دو مشاركت، یك اصلاح و تركیب سه در یك" اجازه خواهد داد كه روابط بین رهبری و توده ها و بین پرسنل مدیریت و فنی با توده های كاركن كارگر ـ دهقان بی وقفه به عنوان روابط رفقای انقلابی توسعه یابد.
     شركت كادرها در كار مولد یك اقدام مهم و حائز اهمیت اساسی تحت نظام سوسیالیستی است. این امر همچنین یك عنصر مهم در برخورد صحیح به روابط متقابل سوسیالیستی است. صدر مائو خاطرنشان كرد: « ضروری است كه نظام شركت كادرها در كار تولیدی جمعی را حفظ كنیم. كادرهای حزب و دولت ما كارگران عادی هستند. آنها اربابانی كه برگرده مردم سوارند نمی باشند. كادرها از طریق شركت در كار تولیدی جمعی رشته های پیوند گسترده، محكم و نزدیك با مردم كاركن را حفظ می كنند. این یك اقدام مهم و حائز اهمیت اساسی برای نظام سوسیالیستی است. این امر كمك می كند كه بر بوروكراسی فائق آمده و از رویزیونیسم و دگماتیسم جلوگیری شود.» (15) صدر مائو این حقیقت خدشه ناپذیر را بر مبنای جمعبندی از تجربه و درسهای تاریخی جنبش بین المللی كمونیستی به تفصیل تشریح نمود. آن كادرهایی كه می توانند داوطلبانه و منظم در كار تولیدی جمعی شركت جویند عموما آگاهانه تر در برابر طرز تفكر بورژوایی مقاومت می کنند و درجه ازخود گذشتگی شان بالاتر است. آنها به توده ها توجه و علاقه دارند، فروتنانه به فراخوان توده ها گوش میدهند، به انتقادات و نظارت توده ها احترام می گذارند و می توانند بر جهتگیری سوسیالیستی موسسه پایدار بمانند. آنها با شرایط تولید آشناترند و صدور فرامین كور از جانب آنان كمتر مشاهده میشود. در یکی از واحدها زنان كارگر نساج ترانه ای را می خوانند كه در آن تحول یك كادر رهبری در كارخانه آنها بعد از شركتش در كار تولیدی جمعی چنین تشریح شده است: « او در گذشته هرگز از كارگاه دیدن نمیكرد اما حالا به کنار ماشین آلات می آید و رهنمود میطلبد. در گذشته تاخیر در كار زیاد بود اما حالا همه مشکلات فورا حل میشوند. در گذشته فقط گزارشات طولانی صادر میشد اما حالا او افکارش را در كارگاه بیان می کند. در گذشته او را جوجه بوروكرات می نامیدند اما حالا همه او را خواهرمان می دانند.» واقعیت این است كه توده ها از این گونه رهبر و پرسنل مدیریت و فنی خوششان می آید. حتی اگر تضادهایی میان آنها موجود باشد، میتوانند در زمان مناسب آنها را بطور صحیح حل كنند.
     شركت توده های كارگرـ دهقان در مدیریت یكی از ملزومات روابط تولیدی سوسیالیستی است. این حق توده ها تحت نظام سوسیالیستی است. فقط با اصرار بر شركت كارگر ـ دهقان در مدیریت میتوان مقام توده های كاركن بعنوان اربابان موسسات تولیدی را تقویت و تحکیم کرد. این عقیده كه فقط تعداد قلیلی "متخصصان" و "مقامات" بورژوا می توانند موسسات را اداره كنند و باید بر آنها تكیه نمود و توده های كارگر ـ دهقان را به پایین راند، مسلما روابط متقابل سوسیالیستی را تحلیل برده و نهایتا به انحطاط موسسات سوسیالیستی خواهد انجامید. برای عالیتر کردن روابط متقابل سوسیالیستی و تحكیم و توسعه مالكیت همگانی سوسیالیستی، « ما باید به هر قیمت كه شده این پیشداوری كهنه، مسخره، وحشیانه، مطرود و نفرت انگیز كه گویا فقط به اصطلاح "طبقات بالا"، فقط اغنیا و آنهائی كه مكتب ثروتمندان را از سر گذرانده اند قادرند دولت را اداره كرده و توسعه تشکیلاتی جامعه سوسیالیستی را هدایت کنند، درهم شکنیم.»(16)
     شرکت توده ها در مدیریت پیش از هر چیز به معنای شرکت تولید كنندگان مستقیم، یعنی توده های كارگر ـ دهقان، در مدیریت است. توده هایی كه در مدیریت موسسات شركت می كنند نه فقط باید تولید مستقیم، نوآوری تكنیكی و انقلاب تكنیكی و حسابداری را رهبری كنند؛ بلكه مهمتر از آن باید به كادرها در بکاربست همه جانبه خط و سیاستهای عام وخاص حزب كمك كنند و بر آنها نظارت کنند. در جریان انقلاب كبیر فرهنگی پرولتاریایی، كارگران برای شرکت در مدیریت موسسات از "چهار سلاح بزرگ" استفاده كردند: جدال بزرگ [دامن زدن به بحث میان ایده ها]، شکوفائی بزرگ [نظرات خود را کاملا طرح کردن]، پوسترهای دیواری بزرگ، و مباحثات بزرگ. نمایندگان توده های كارگر ـ دهقان مستقیما در فعالیت كمیته های انقلابی که موسسات را اداره می کنند، شركت كردند. آنها هم در تولید شرکت داشتند و هم کار نظارت را پیش می بردند. این تحولی جدید در شركت توده ها در امر مدیریت بود.
     بكاربست "تركیب سه در یك" (توده ها، كادرهای حزبی، متخصصان) در مبارزه تولیدی و آزمونهای علمی، وسیله ای برای حل مشكلات مهم تكنیكی تولید است. این امر نه تنها نوآوریهای تكنیكی را در سطحی توده ای تسهیل می کند بلكه روشنفكران را با كار و توده های كارگر ـ دهقان را با دانش سیستماتیك آشنا می كند. و بدین ترتیب از تفاوتهای پایه ای بین كار فكری و یدی كاسته، و باعث تكمیل و توسعه بیشتر روابط متقابل سوسیالیستی میشود.
      اصلاح قوانین، مقررات و سیستم های غیرمنطقی و كهنه در مدیریت موسسات، جنبه دیگری از اصلاح و تحول بی وقفه در روابط متقابل سوسیالیستی است. هر نوع تولید اجتماعی مستلزم مقررات و سیستم های معینی است. {توضیح: منظور از سیستم ها، سیستم های مدیریت و كنترل تولید، و زنجیره مسئولیتها و  قواعد عملی مربوط به آن است.} اما نوع مقررات و سیستم های استقرار یافته را روابط تولیدی جامعه تعیین میكند. لنین در مورد مدیریت در جامعه سرمایه داری گفت که اینها « به نفعشان است که در حین مدیریت، غارت كنند و در حین غارت به مدیریت بپردازند.» (17) مقررات و سیستم های موسسه سرمایه داری فقط یك هدف دارد: هر چه بهتر و موثرتر آزادی كارگر را محدود كند و هر چه بیشتر از وی ارزش اضافه استخراج نماید. مقررات و سیستم ها بی پایان در موسسات سرمایه داری تماما برای حفاظت از روابط تولیدی سرمایه داری طراحی شده اند و تابع این هدف هستند. تحت سوسیالیسم، سیستم ها باید مطلوب توده ها باشند. (18) این اساسی ترین تفاوات بین مقررات و سیستم های سوسیالیستی و سرمایه داری است. "سیستم ها باید مطلوب توده ها باشند" یعنی چه؟ یعنی اینكه چنین سیستم هائی باید تسهیل کننده نقش كارگران بعنوان همه كاره امور بوده و بنفع بهبود و توسعه روابط متقابل بین افراد در موسسات، تسهیل کننده ابتكار عمل سوسیالیستی از جانب توده ها، و توسعه سه جنبش انقلابی مبارزه طبقاتی، مبارزه تولیدی و آزمونهای علمی باشند. مقررات و سیستم هائی كه مطلوب توده ها باشند مطمئنا مطلوب توسعه تولید هم خواهند بود زیرا شور و شوق توده ها را شکوفا خواهند كرد. تحت تاثیر خط رویزیونیستی لیوشائوچی و لین پیائو، مقررات و سیستم های برخی موسسات غالبا توده ها را محدود می کرد. انتقاد كارگران این بود كه: «تعداد مقررات و سیستم ها خیلی زیاد است و با هدف تنبیه یا اعمال فشار طراحی شده اند.» تحت یك رهبری خوب توده ها باید بسیج شوند تا با دقت قوانین و مقرراتی كه غیرمنطقی، سختگیرانه و مضر به حال تولید است را مورد تجدید نظر قرار داده و  آن قوانین و مقرراتی كه بذر نفاق و بیگانگی در میان كارگران می افشلند را تغییر دهد. در عینحال بر مبنای تجربه ای كه از پراتیك كسب شده، باید یك رشته قواعد و مقررات سالم و منطقی كه با الزامات روابط متقابل سوسیالیستی و رشد نیروهای مولده خوانایی داشته باشد، برقرار شود.

تاثیر عظیم روبنا در شكلگیری روابط متقابل
جایگاه افراد در تولید و ماهیت روابط متقابل آنها در تولید توسط نظام مالكیت بر ابزار تولید تعیین می شود. اما روبنا نیز بر جایگاه و روابط متقابل بین افراد در تولید تاثیر می گذارد؛ هم شکل و نیز تكامل آنرا تحت تاثیر قرار میدهد. در واقع بدون چنین تاثیری از جانب روبنا، جایگاه و روابط متقابل افراد در تولید نمی تواند انسجام یابد، مستحکم شود و توسعه یابد. در هر جامعه ای، طبقه حاكم بدون چون و چرا و با تمام قوا از قدرت روبنا برای حفاظت از نظام مالكیتی حاکم و تحکیم و توسعه جایگاه و روابط متقابل افراد در تولید و روابط توزیع منطبق بر آن، استفاده می كند. این یك قانون عام است.
     جامعه سرمایه داری را در نظر بگیرید. بورژوازی در همه كشورهای سرمایه داری از قدرت روبنا برای برقراری و گسترش جبری سلطه خویش بر كار مزدی كه در رابطه سرمایه ـ كار متبلور می شود، استفاده می كند. ماركس خاطرنشان كرد كه بورژوازی تازه بظهور رسیده برای برقراری و بسط سلطه سرمایه بر كار، « می خواهد از قدرت دولتی استفاده کند و می کند». (19) از اواخر قرن پانزده تا نیمه اول قرن نوزده، بورژوازی انگلستان تدابیر خشونت باری را باجرا گذاشت كه مشهورترین آنها جنبش حصاركشی بود.(20) این تدابیر برای اخراج شمار عظیمی از دهقانان فقیر از مناطق روستایی انگلستان بود. دهقانانی كه تهیدست و ریشه كن شده بودند به مناظق شهری سرازیر شدند تا به موضوع سلطه سرمایه تبدیل شوند. با این وجود دهقانان مهاجر در مناطق شهری غالبا ولگردی را به قبول سلطه اجباری سرمایه بر كار ترجیح دادند. بورژوازی بریتانیا برای راندن اجباری دهقانان بخاك سیاه نشسته بدرون كارخانه ها، قوانین تنبیهی علیه ولگردها و خانه بدوش ها گذراند. «آنها طبق قوانین فوق العاده وحشتناك تازیانه خورده، داغ شده و شكنجه می شدند تا به انضباطی كه برای نظام مزدی ضروری است گردن گذارند.»(21) ببینید كه بورژوازی چه ابزار خشنی را برای برقراری و توسعه روابط متقابل بین افراد و تحمیل سلطه سرمایه بر كار، مورد استفاده قرار داده است.
     روابط سلطه سرمایه بر كار با استفاده از زور برقرار شد و این روابط را فقط میتوان با استفاده از زور نابود كرد. در كشورهای سوسیالیستی تحت دیكتاتوری پرولتری، این روابط دقیقا بوسیله زور نابود شد.
      از آنجا كه روابط تولیدی سوسیالیستی فقط تحت دیكتاتوری پرولتاریا می تواند برقرار شود، تاثیر روبنای سوسیالیستی بر زیربنای اقتصادی سوسیالیستی واضح است. روابط متقابل سوسیالیستی توسط نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی تعیین شده است. اما همچنین زیر نفوذ عظیم  روبنای سوسیالیستی شكل گرفته و موضوع تحول و دگرگونی اند. اگر خیال می كنید كه روابط متقابل سوسیالیستی می تواند بطور خودبخودی شكل بگیرد و صرفا بواسطه برقراری مالكیت همگانی سوسیالیستی توسعه یابد، دچار اشتباهی جدی شده اید.
     در حیطه روابط متقابل سوسیالیستی، روابط طبقه كارگر و سایر مردم كاركن با بورژوازی و سایر طبقات استثمارگر، روابط بین حاكم و محكوم، متحول كننده و متحول شونده است. استثمارگران بواسطه ماهیت طبقاتی شان داوطلبانه به موضع محكوم و متحول شدن گردن نخواهند گذاشت. پرولتاریا قادر است برخی از آنها را به قبول تحول سوسیالیستی وادارد زیرا كنترل دستگاه قدرتمند دولتی را در دست دارد. بدون قدرت دولتی بعنوان پیش شرط، اعمال سلطه بر بورژوازی و متحول كردنش ناممكن است.
     تا آنجا كه به روابط میان مردم كاركن مربوط می شود، برای اینکه روابط متقابل میان آنها بعنوان رفقای انقلابی بطور مداوم برحسب اصول سوسیالیستی توسعه یابد، باید بر روبنای سوسیالیستی تكیه شود و نقش آن درك شود. روبنای سوسیالیستی ما را قادر می کند كه خویش را آموزش دهیم و متحول كنیم. بدین ترتیب ما می توانیم خود را از تاثیرات مرتجعین داخلی و خارجی رها سازیم. صدر مائو خاطرنشان كرد: «دولت خلق از خلق حفاظت می كند. فقط زمانی كه خلق صاحب چنین دولتی باشد می تواند خود را بشیوه های دمكراتیك و در مقیاس سراسری آموزش دهد و افکار خود را نوسازی كند؛ همه در آن سهیم باشند و مشترکا خود را از تاثیرات مرتجعین داخلی و خارجی رها کنند.» (22) روابط انقلابی و رفیقانه بین مردم كاركن فقط با پافشاری بر پیشبرد انقلاب سوسیالیستی در روبنا، استفاده از ایدئولوژی پرولتری برای غلبه تدریجی بر ایدئولوژی بورژوائی، و با ریشه كن كردن بی وقفه سنن و تاثیرات سرمایه داری در حیطه روابط متقابل بین افراد میتواند پیگیرانه توسعه یابد. فقط بر این مبناست كه می توان راه را برای شكلگیری و توسعه روابط متقابل تولید سوسیالیستی هموار كرد.
     جمعبندی كنیم. فرایند شكلگیری و توسعه روابط متقابل سوسیالیستی یك فرایند طولانی مبارزه سیاسی و ایدئولوژیك بین دو طبقه است. پرولتاریا برای حفظ و توسعه روابط متقابل سوسیالیستی باید قاطعانه در سراسر دوران تاریخی سوسیالیسم از خط پایه ای حزب پیروی كند. بعد از آنكه یك پیروزی اساسی در انقلاب سوسیالیستی در حیطه مالكیت بر ابزار تولید بدست آمد، پرولتاریا باید به پیشبرد هرچه عمیقتر انقلاب سوسیالیستی در عرصه های سیاسی و ایدئولوژیك ادامه داده، ایدئولوژی بورژوایی را نابود و ایدئولوژی پرولتری را تقویت كرده، و با خودخواهی جنگیده و از رویزیونیسم انتقاد كند. این موضوعی اساسی در تحكیم و بهبود روابط متقابل سوسیالیستی است. اگر فكر می كنیم كه بعد از برقراری نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی، طبقات استثمارگر بنحوی ناپدید میشوند، و اگر در توضیح روابط متقابل سوسیالیستی بر تقابل اساسی موضع پرولتاریا و بورژوازی تاکید نگذاریم، بمعنای آن است كه تفكری خلاف خط پایه ای حزب پیشه كرده ایم و بدام بحث "پایان مبارزه طبقاتی" افتاده ایم. اگر ما بر پیشبرد انقلاب سوسیالیستی در روبنا اصرار نمی كردیم و به ایدئولوژی بورژوایی اجازه رشد میدادیم، آنگاه روابط متقابل سوسیالیستی به روابط متقابل سرمایه داری تغییر ماهیت میداد و نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی دچار انحطاط میشد. احیای سرمایه داری در اتحاد شوروی در هیبت الگوی منفی بما می آموزد كه باید حقیقت علمی ماركسیسم را در این مورد عمیقا درك كنیم.

منابع مطالعاتی مهم
مائو، درباره حل صحیح تضادهای درون خلق
مائو، سخنرانی در كنفرانس سراسری حزب كمونیست چین پیرامون كار تبلیغی

توضیحات:
(توضیح از مترجم فارسی: توضیحات منطبق بر چاپ انگلیسی منابع می باشند)
1 ـ لنین، "سه منبع و سه جزء ماركسیسم"؛ ک آ ل جلد 19 (1976) ص 26
2- انگلس، "كارل ماركس، مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی"؛ م آ م ا جلد یک، ص 514
3 ـ مائو، سخنرانی در كنفرانس سراسری حزب كمونیست چین پیرامون كار تبلیغی؛ گزیده آثار ص 481
4 ـ همانجا ص 480
5 ـ لنین، "ابتكار عظیم" ک آ ل 29 (1974) ص 421
6 ـ مائو، سخنرانی در محفل ادبی و هنری ینان؛ جلد 3 ص 90
7 ـ بسیاری از آثار فرهنگی معاصر شوروی رویزیونیستی ماهیت تز فریبكارانه رفقا، دوستان و برادران كه توسط رویزیونیسم شوروی تبلیغ میشود را برملا می كند. بطور مثال، در نمایشنامه ای كه "غریبه" نام دارد شخصیت اصلی یك عضو حزب رویزیونیست شوروی است كه مهندس یكی از شركتها می باشد. او به یك كارخانه ذوب آهن می رود تا "چهره عقب مانده" آن را تغییر دهد. او با تفرعن بر سر كارگران داد می كشد كه: "رهبران ما هستیم. دستهای ما كاری نمی كند. ما با كلام و مغزهای خود كار می كنیم." او به سركارگرها دستور میدهد كه كاملا مراقب كارگران باشند، از آنها چشم برندارند و بیخ خرشان را بگیرند. هر گونه نافرمانی با تنبیه روبرو میشود و نیمی از كوپن های فرد خاطی از او گرفته می شود. مهندس می گوید: "آنها را با روبل بكوبید." در اتحادشوروی، مردم زحمتكش اسیر استثمار و ستم وحشیانه از  سوی یك بورژوازی بوروكرات ـ انحصاری نوخاسته است. این است معنای تبلیغات کر کننده رویزیونیستهای شوروی پیرامون "روابط رفیقانه، دوستانه و برادرانه"!
.8 ـ ماركس، جلد سوم كاپیتال، ص 386
9 ـ مائو، حل صحیح تضادهای درون خلق، ص 445
 10ـ ماركس، جلد اول كاپیتال، ص 308
11 ـ مائو، سبك كار حزبی را اصلاح كنیم؛ جلد 3 ص 46
12 ـ مائو، نقل شده در "اسناد كنگره دهم حزب"، ص 55
13 ـ لنین، "دولت و انقلاب"، ص 114
14 ـ مائو، نقل شده توسط گروه نویسندگان کمیته انقلابی کیرین در مقاله " ساختمان سوسیالیسم و مبارزه طبقاتی در عرصه اقتصاد"  مجله هفتگی پکن ریویو شماره 16 تاریخ 17 آوریل 1970 ص 10
15ـ مائو، نقل شده در مقاله "كمونیسم دروغین خروشچف" در "پلمیکها" ص 474
16 ـ لنین، "چگونه رقابت را سازمان دهیم؟" ک آ ل 26 (1972) ص 409
17 ـ همانجا
18 ـ مائو، نقل شده در ریمن ریبائو (روزنامه مردم)، 13 مه 1972
19 ـ ماركس، جلد اول كاپیتال ص 698
20 ـ "جنبش حصار كشی" یكی از طرق مهم انباشت اولیه سرمایه داری بود. پیدایش صنایع پشم بافی انگلستان در اواخر قرن پانزده، باعث بالا رفتن بیسابقه قیمت پشم شد. پرورش گوسفند به یك كسب و كار بسیار پرسود تبدیل گشت. اشرافیت صاحب زمین و بورژوازی انگلستان برای اخراج قهری دهقانان از اراضی متحد شدند و سپس دور این اراضی حصار كشیدند تا در آن گوسفند پرورش دهند. كلیه خانه های موجود در داخل حصارها نابود شد. دهقانان بی خانمان شده و به گدایان و ولگردان تبدیل شدند. حكومت بورژوایی بریتانیا در قرن هیجده با استفاده از یك رشته قوانین حصاركشی كه به تصویب مجلس رسیده بود، از غارت خشونتبار دهقانان توسط بورژوازی حمایت كرد. دهقانان مداوما دست بمقاومت زده و علیه جنبش حصاركشی قیامهای فراوانی برپا داشتند.
21- ماركس، جلد اول كاپیتال، ص688
22- مائو، "در باره دیکتاتوری دموکراتیک خلق"، جلد 4 ص 418

ضمیمه فصل 4
رهروان سرمایه داری، بورژوازی درون حزب می باشند                                                        
نوشته فنگ کنگ (1)                                                                                            

صدر مائو در رابطه با مبارزه بزرگ در انتقاد از تنگ سیائو پین (دن سیائو پین) و غلبه بر انحراف راست که قصد دارد احکام صحیح را واژگون کند، خاطر نشان می کند که: « با انجام انقلاب سوسیالیستی آنها بخودی خود زیر ضرب قرار می گیرند. در دوره انجام تغییرات تعاونی (کئوپراتیو) در کشاورزی برخی از افراد حزب با آن مخالفت کردند و وقتی حق بورژوائی را نقد می کنیم  ناراحت می شوند. شما در حال انجام انقلاب سوسیالیستی هستید اما هنوز نمی دانید که بورژوازی کجاست. درست در درون حزب کمونیست است: آنهائی که در قدرت هستند و راه سرمایه داری را در پیش گرفته اند. رهروان سرمایه داری هنوز در جاده سرمایه داری اند.» این نظریه علمی بطرزی داهیانه ماهیت بورژوائی رهروان سرمایه داری در حزب کمونیست را عریان کرده است. علاوه بر این، آماج عمده مبارزه انقلابی در دوره تاریخی سوسیالیسم را روشن کرده است. به این ترتیب، از تئوری مارکسیستی مبارزه طبقاتی و دیکتاتوری پرولتاریا دفاع کرده و آنرا تکامل داده است. این نظریه به ما یک سلاح ایدئولوژیک قدرتمند می دهد که بتوانیم انقلاب را تحت دیکتاتوری پرولتاریا ادامه داده و با رویزیونیسم مبارزه کنیم و  از غلبه آن ممانعت بعمل آوریم.                                                              

یکی از مشخصات مهم مبارزه طبقاتی در دوران تاریخی سوسیالیسم
ظهور رهروان سرمایه داری (بورژوازی درون حزب) یک مشخصه مهم مبارزه طبقاتی در دوران تاریخی سوسیالیسم است. این مشخصه بطور تنگاتنگی مرتبط  با عوض شدن توازن قوای طبقاتی تحت دیکتاتوری پرولتاریاست. در دوره انقلاب دموکراتیک، تضاد عمده جامعه تضاد میان پرولتاریا و توده های خلق در یک سو با امپریالیسم، فئودالیسم و سرمایه داری بوروکراتیک، در سوی دیگر، بود. در آن زمان، اپورتونیستها و رویزیونیستها و سران خطهای اپورتونیستی مختلف درون حزب عوامل بورژوازی و طبقات استثمارگر در درون حزب بودند اما صرفا زائده های طبقه بورژوازی بودند. از آنجا که طبقات زمیندار سرمایه داری کمپرادور قدرت دولتی را در دست داشتند، هسته و نیروی عمده بورژوازی، مقر فرماندهی آن و نمایندگان سیاسی اصلی آن در بیرون حزب کمونیست قرار داشتند و نه  در درون آن.                                                                                                              
     پس از پیروزی بزرگ در انقلاب دموکراتیک، حاکمیت امپریالیسم، فئودالیسم و سرمایه داری بوروکراتیک سرنگون شدو پرولتاریا مردم سراسر کشور را در کسب قدرت سیاسی رهبری کرد. از آن زمان، چین وارد دوره  تاریخی سوسیالیسم شده و تضاد میان پرولتاریا و بورژوازی تضاد عمده جامعه است. از وقتی که حزب ما تبدیل به حزب حاکم شده، مبارزه میان خط پرولتری صدر مائو و خط بورژوائی و رویزیونیستی نه تنها ماهیت حزب ما را بلکه خصلت و آینده کشور ما را در کل، تعیین می کند. از آن زمان به بعد، مبارزه ما علیه بورژوازی در داخل و بیرون حزب بطور مستمر در همه عرصه ها تعمیق یافته است و بر روی این مسئله که آیا انقلاب سوسیالیستی را باید به پیش برد یا نه تمرکز یافته است. از زمان ایجاد چین نو، مبارزات مهمی میان پرولتاریا و بورژوازی در گرفته است. از آن جمله اند جنبشهای «سان فان» (2) و «وو فان»، جنبش ایجاد دگرگونی در مالکیت بر ابزار تولید و مبارزه ضد گرایش راست (3). در این مبارزات بورژوازی خارج از حزب هنوز دارای مقداری قدرت بود و می توانست وارد قدرتنمائی با پرولتاریا شده وحامیان خودش را مشخص کند؛ اما دراین مقطع نیز یک اوضاع پیچیده شکل گرفته بود بطوریکه بورژوازی داخل و بیرن حزب به ندای یکدیگر پاسخ داده و همکاری می کردند. بورژوازی و دیگر طبقات استثمارگر بیرون حزب در حملات افسارگسیخته خود علیه حزب از حمایت بورژوازی داخل حزب برخوردار بوده و در واقع روی آن حساب می کردند. ما از طریق مبارزه دو خط در درون حزب  فعالیتهای بورژوازی درون حزب علیه انقلاب سوسیالیستی را بروشنائی کشاندیم و خط رویزیونیستی را مورد انتقاد قرار دادیم؛ و به این ترتیب پیروزی های کارزارهای گوناگون را که برای ایجاد تحولات سوسیالیستی براه افتاده بودند تضمین کردیم.                                                                                                                  
     با تعمیق مستمر انقلاب سوسیالیستی، بورژوازی بیرون حزب که درموقعیت تحت حاکمیت قرار دارد بسیاری از ابزار تولید اقتصادی اش را از دست داد و در جبهه های سیاسی و ایدئولوژیک با شکست های متعدد مواجه شد. در نتیجه قوای آن بتدریج ضعیف شده است. در دوره حمله بورژوائی راست علیه حزب، آنها هنوز «ائتلاف چانگ لو» (4) را داشتند که برایشان نقش فرمانده را بازی کند. اما پس از کارزار مبارزه علیه راست برای بورژوازی بیرون خیلی مشکل شده که بتواند علنا نیرو گردآوری کند و دست به یک مبارزه همه جانبه علیه پرولتاریا زده و دیکتاتوری پرولتاریا را سرنگون کرده و سرمایه داری را احیا کند.                                                                                 
     تضاد عمده در سراسر دوره تاریخی سوسیالیسم تضاد میان پرولتاریا و بورژوازی است. با تغییر در توازن قوای طبقاتی، مبارزه طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی بطور فزاینده و عمق یابنده ای در حزب بازتاب می یابد. به این ترتیب رهروان سرمایه داری درون حزب به ظهور می رسند و در رابطه با سرنگون کردن دیکتاتوری پرولتاریا و احیا سرمایه داری تبدیل به خطر عمده می شوند. در جریان انجام انقلاب سوسیالیستی ما نه تنها باید آگاه باشیم که بورژوازی کهن و روشنفکران آن هنوز در جامعه موجودند و شمار بزرگی از خرده بورژوازی هنوز در حال از سر گذراندن تحول ایدئولوژیک است؛ بلکه باید بطور خاص آگاه باشیم که آن دسته از افراد حزبی که در قدرت هستند ولی راه سرمایه داری را در پیش گرفته اند بورژوازی پنهان شده در حزب می باشند. فقط با مبارزه پیگیرانه علیه رهروان سرمایه داری در حزب (امثال لیو شائوچی، لین پیائو و تنگ سیائوپین) و پایداری در ادامه انقلاب علیه بورژوازی و نیروهای سرمایه داری در جامعه در کل؛ تنها به این ترتیب می توان گفت که آماج عمده انقلاب سوسیالیستی واقعا درک شده است. هرکس این را نفهمد که بورژوازی درست در درون حزب کمونیست است یک انقلابی پرولتر هشیار نمی باشد.                                                         
     در جمعبندی از تجربه تاریخی کمون پاریس، انگلس خاطرنشان کرد که پس از  برقراری دیکتاتوری پرولتاریا لازم است که با «تبدیل دولت و ارگانهای دولت از خادمین جامعه به اربابان جامعه» «که با دنبال کردن منافع خاص خودشان رخ می دهد» مقابله کنیم. (مقدمه فردریش انگلس بر کتاب مارکس «جنگ داخلی در فرانسه» - انتشارات زبانهای خارجی پکن 1974- ص 15)  پس از پیروزی انقلاب اکتبر، لنین شرایط جاری جامعه شوروی را تحلیل کرد و بروشنی خاطرنشان کرد که یک بورژوازی جدید در کشور وجود دارد که از میان مستخدمین حکومت شوراها و تولید کنندگان خرد برخاسته است. صدر مائو در پرتو درسهای تاریخی تبدیل شوروی به یک کشور سرمایه داری و تجربه عملی پرولتاریای چین در بکاربست دیکتاتوری پرولتاریا نظریه درخشان خود را طرح کرد و گفت: « بورژوازی درست در حزب کمونیست است: آنهائی که در قدرتند و راه سرمایه داری را در پیش گرفته اند.» این نظریه تکامل مهمی در مارکسیسم لنینیسم می باشد. در طول بیش از 20 سالی که از تاسیس جمهوری خلق چین می گذرد، صدر مائو نه تنها از زاویه تئوریک بورژوازی درون حزب را تجزیه و تحلیل کرده است بلکه همچنین در پراتیک ما را در مبارزات متعدد علیه آن رهبری کرده است. سردمداران خط رویزیونیستی کائو کانگ، پن ته هوای، لیو شائوچی و تنگ سیائو پین همه فرماندهان بورژوازی داخل حزب بودند. در دوره سوسیالیسم پرولتاریا چندین مبارزه دو خط مهم علیه بورژوازی درون حزب که اینها سردمدارانش بوده اند، پیش برده است.                                                
ماهیت طبقاتی رهروان سرمایه داری                                                                           
صدر مائو در مقاله «تحلیل از طبقات در جامعه چین» می گوید: «برای تشخیص دوستان و دشمنان واقعی ما باید یک تحلیل عام از موقعیت اقتصادی طبقات گوناگون در جامعه چین و رفتار آنان نسبت به انقلاب ارائه دهیم.» بنابراین بسیار ضروری است که متد علمی مارکسیستی را بکار بریم و ماهیت سیاسی و اقتصادی رهروان سرمایه داری را آشکار کنیم تا بتوانیم با وضوح این حقیقت را ببینیم که بورژوازی درست در داخل حزب است.                                                                           
     تعیین کننده ترین خصلت سیاسی رهروان سرمایه داری درون حزب آنست که خط رویزیونیستی جلو می گذارند و به راه سرمایه داری می چسبند. در تحلیل کردن از آنان ما باید اول از همه و قبل از هر چیز این خصلت را درک کنیم و از نقطه نظر خط سیاسی درک روشنی از ماهیت آنان پیدا کنیم. رهروان سرمایه داری داخل حزب بخاطر یک تلاش مشترک در تقویت خط رویزیونیستی دست به ایجاد فراکسیون سیاسی در حزب می زنند تا برای احیا سرمایه داری تلاش کنند. تمام سردمداران خط رویزیونیستی که در گذشته در مقاطع مختلف سربلند کرده اند همه نمایندگان این خط بوده اند. سردمدارانی چون لیوشائوچی، لین پیائو و تنگ سیائو پین همه بخش بزرگی از حزب و قدرت دولتی را در دست داشتند بنابراین در موقعیتی قرارداشتند که خائنین و فراری ها را به استخدام درآورند و برای تعقیب منافع خودپرستانه شان دارودسته درست کنند و مقرهای فرماندهی بورژوائی بر پا کنند و ابزار دیکتاتوری پرولتاریا را به ابزار دیکتاتوری بورژوازی تبدیل کنند و برای مدتی عده ای را که فاقد درک روشن از اوضاع واقعی بوده و سطح آگاهی پایینی دارند گول زنند وآنها را به دنباله روان خط رویزیونیستی  خود تبدیل کنند. این رویزیونیستها در تلاش برای احیا سرمایه داری بیرحم تر و خطرناکتر از بورژوازی بیرون حزب هستند. خط رویزیونیستی که توسط این رهروان سرمایه داری تبلیغ می شود بطور فشرده نماینده منافع بورژوازی کهن و جدید و تمام طبقات استثمارگر است. این خط ماهیت بورژوائی رهروان سرمایه داری را تعیین می کند. لنین گفت: دوره سوسیالیستی، «دوره مبارزه میان سرمایه داری در حال احتضار و کمونیسم در حال تولد است.» (لنین: اقتصاد و سیاست در عصر دیکتاتوری پرولتاریا) شک نیست که رهروان سرمایه داری که  بورژوازی درون حزب هستند بخشی از بورژوازی در حال احتضار می باشند. دقیقا بدلیل آنکه بورژوازی یک طبقه در حال احتضار ومنحط است، ماهیت ارتجاعی آن خیلی برجسته است. مائو گفت: «به قدرت رسیدن رویزیونیسم یعنی به قدرت رسیدن بورژوازی». (مائو- نقل شده در «گزارش در باره تجدید نظر در اساسنامه حزب کمونیست چین » توسط  ونگ هانگ ون کنگره 10 حزب کمونیست چین- کتاب مائو پنجمی بود- لوتا صفحه 96) لین پیائو با پافشاری بر عملی کردن رویزیونیسم تا آنجا  پیش رفت که «طرح پروژه 571» را تهیه کرد و سعی کرد دست به یک کودتای نظامی ضد انقلابی بزند. تنگ سیائوپین که در عملی کردن رویزیونیسم مصمم بود شورش های سیاسی ضد انقلابی براه انداخت و در میدان تین آن من حادثه آفرید. این واقعیات خشم آور مبارزه طبقاتی بطرزی عریان و بسیار حاد و روشن ماهیت ارتجاعی بورژوازی درون حزب را نشان داده است.                                                                                  
     به لحاظ اقتصادی علت آنکه رهروان سرمایه داری را بورژوازی درون حزب می خوانیم آنستکه آنها نماینده روابط تولیدی منحط سرمایه داری هستند. در دوره سوسیالیستی پرولتاریا دائما تلاش می کند آن بخشهائی از روبنا و روابط تولیدی را که در تناسب با زیربنای اقتصاد سوسیالیستی و نیروهای مولده نیستند دگرگون کند و انقلاب سوسیالیستی را تا انتها ادامه دهد. بالعکس، رهروان سرمایه داری داخل حزب با تمام قوا تلاش می کنند آن بخشهائی از روبنا و روابط تولیدی را که مانع رشد زیربنای اقتصاد سوسیالیستی و نیروهای مولده اند را حفظ کنند. همه این تلاشها برای احیا سرمایه داری است. 
     اگرموضع رهروان سرمایه داری حزب را در زمینه روابط تولید اجتماعی بررسی کنیم و این موضع را با آموزشهای لنین در مورد معنای طبقات (در مقاله  «آغاز بزرگ»)  و تحلیلهای مائو در باره مسئله  طبقات و مبارزه طبقاتی در دوره  پس  ازاستقرار مالکیت سوسیالیستی بر ابزار تولید ( در مقاله « در باره حل صحیح تضادهای درون خلق»)  مقایسه کنیم، به ماهیت کاملا بورژوائی رهروان سرمایه داری پی می بریم. اگر به زندگی واقعی نگاه کنیم می بینیم هر وقت که  در  برخی از واحدها یا دپارتمان ها رهبری در دست رهروان سرمایه داری مانند لیوشائوچی، لین پیائو و تنگ سیائو پین بود، آنها از قدرت خود استفاده کرده و با تمام قوا خط رویزیونیستی را تقویت کرده اند؛ آنها روابط متقابل سوسیالیستی در میان مردم را به روابط سرمایه داری میان استخدام کنندگان و مستخدمین تبدیل کرده اند؛ آنها با توسل به طرق قانونی و غیر قانونی در زمینه توزیع و تصاحب بلاعوض ثمره کار دیگران، به تقویت حق بورژوائی پرداخته اند؛ آنها از موقعیت و قدرت خود استفاده کرده و مالکیت سوسیالیستی و کلکتیوی در ابزار تولید و مصرف را عملا ملغی کرده اند و نتیجه آنست که در آن واحدها مالکیت سوسیالیستی تنها در نام موجود است و در واقعیت تبدیل به مالکیت سرمایه داری تحت کنترل رهروان سرمایه داری شده است. در تحلیل نهائی خط رویزیونیستی که توسط  لیوشائوچی، لین پیائو و تنگ سیائو پین تبلیغ می شود برای این طراحی شده که روابط تولیدی منحط و در حال احتضار سرمایه داری را حفظ کنند، به ایدئولوژی بورژوائی ستم و استثمار پرولتاریا و نظام سرمایه داری بچسبند و به منافع اقتصادی طبقه بورژوازی در کل خدمت کنند و کشور ما  را به عقب به روزهای تاریک چین کهن نیمه فئودال و نیمه مستعمره بکشانند. (5)                                                                            
ریشه های طبقاتی و تاریخی ظهور رهروان سرمایه داری                                                    
ظهور رهروان سرمایه داری (بورژوازی درون حزب) در دوره سوسیالیستی بهیچوجه تصادفی نیست بلکه دارای ریشه های طبقاتی و تاریخی است. هدف انحراف راست واژگون کردن احکام صحیح بود. صدر مائو در مبارزه برای دفع حملات انحراف راست خاطر نشان کرد: «پس از انقلاب دموکراتیک، کارگران و دهقانان فقیر و دهقانان متوسط  به پائین آرام ننشتند. آنها خواهان ادامه انقلابند. از سوی دیگر عده ای از اعضا حزب نمی خواهند پیشروی کنند؛ برخی عقب گرد کرده اند و با انقلاب مخالفت می کنند. چرا؟ برای آنکه تبدیل به مقامات بالا شده اند و می خواهند منافع مقامات بالا را حفظ کنند.» رهنمودهای صدر مائو نیش سختی به  رهروان سرمایه داری داخل حزب زده است.  گذر از انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی یک تغییر اساسی است که در مسیر آن بالاجبار میان انقلابیون انشعاب بوجود می آید. کارگران و دهقانان فقیر و متوسط به پائین انقلاب می خواهند و خط صدر مائو خواست آنان را منعکس کرده و کل حزب و مردم سراسر کشور را در ادامه انقلاب سوسیالیستی هدایت می کند. اما برخی از اعضا حزب می خواهند به افکار بورژوا دموکراتیک بچسبند  و نمی خواهند خود را تغییر داده و پیشروی کنند. از دید اینان امپریالیسم، فئودالیسم و سرمایه داری بوروکرات که مانند سه کوه عظیم بر روی مردم چین سنگینی می کردند سرنگون شده اند و آنها به امتیازات سیاسی و مادی عظیم دست یافته اند و این مساویست با پایان انقلاب.   برخی دیگر که اراده انقلابی خود را از دست داده اند نتوانستند همگام با زمانه پیشروی کنند؛ برخی دیگر به موضع ارتجاعی بورژوائی چسبیدند و برای اینکه  منافع خود را که در جوهر همان منافع بورژوازی در کل است حفظ کنند، به مخالفت علنی با انقلاب سوسیالیستی پرولتری و دیکتاتوری پرولتاریا پرداختند و مذبوحانه تلاش کردند تا چرخ تاریخ را به عقب برگردانند و سرمایه داری را احیا کنند. اینها افراد حزبی در قدرت هستند که راه سرمایه داری را در پیش گرفته اند. تنگ سیائوپین، که از سردمداران رهروان سرمایه داری درون حزب  است و حاضر به اصلاح خود نیست، یک نمونه از اینهاست. در واقع مسیر تکاملی که او در پیش گرفت این بود که از یک بورژوا دموکرات به یک رهرو سرمایه داری تبدیل شد.                                                                 
    یکی از علل مهم که رهروان سرمایه داری مخالف انقلاب سوسیالیستی هستند  آن است که آنان مخالف محدود کردن حق بورژوائی می باشند.  صدر مائو در رابطه با حق بورژوائی در سوسیالیسم چنین می گوید: «لنین گفت ما در واقع یک  دولت بورژوائی بدون حضور سرمایه داران برای حفاظت از حق بورژوائی می سازیم. در چین ما خودمان چنین دولتی را ساخته ایم که خیلی از جامعه کهن متفاوت نیست. یعنی دارای درجه بندی و رده بندی هستیم، هشت درجه مزد متفاوت داریم، توزیع بر حسب کاری است که هر کس می کند و ارزشهای برابر را با یکدیگر مبادله می کنیم.» در دوران سوسیالیسم بقای حق بورژوائی اجتناب ناپذیر است. این باقیمانده جامعه کهن است که نمی توان آنرا یکشبه از میان برد. اما تحت دیکتاتوری پرولتاریا باید آنرا محدود کرد. در غیر اینصورت موجب احیا سرمایه داری خواهد شد. برخی ها در حزب  که جهان بینی خود را تغییر نداده اند و سخت سعی می کنند حق بورژوائی را تقویت کرده و بسط دهند بالاجبار گام به گام پا در راه سرمایه داری خواهند گذاشت و به اعضای بورژوازی تبدیل خواهند شد. بسط حق بورژوائی در جوهر خود یعنی حفاظت از بورژوازی در کل و تقویت پایه های اجتماعی احیا سرمایه داری. تنگ سیائوپین با شنیدن اینکه حق بورژوائی مورد انتقاد قرار گرفته است بشدت عصبانی و ناراحت شد. چرا؟ زیرا حق بورژوائی شریان حیات بورژوازی داخل حزب است و هر نوع تحدید حق بورژوائی به معنای راه انداختن انقلاب علیه بورژوازی است. در دوره سوسیالیسم، اینکه چه نوع رفتار و برخوردی نسبت به حق بورژوائی در پیش گرفته می شود (محدود کردن یا بسط آن) یک معیار مهم برای تشخیص این مسئله است که آیا انقلاب ادامه دارد یا اینکه به رکود در آمده و در حال عقبگرد است. مبارزه ما علیه رهروان سرمایه داری در حزب بحول این مسئله،  مبارزه بر سر محدود کردن یا بسط حق بورژوائی، تا مدتهای طولانی ادامه خواهد داشت.                                                                                                 
توضیحات:                                                                                                           
1- این مقاله بخشی از کتاب «اقتصاد سیاسی شانگهای» نبود. این ضمیمه گزیده  مقاله ایست تحت همین عنوان که در مجله هفتگی «پکن ریویو» انگلیسی شماره 14- ژوئن 1976 انتشار یافت.             
 2- این دو جنبش در فاصله دسامبر 1951 و ژوئن  1952 براه افتادند. اولی جنبش علیه «بلایای سه گانه» یعنی فساد، اصراف و بوروکراسی در حزب کمونیست و ارگانهای حکومتی بود. دومی جنبش علیه «بلایای پنج گانه» جنبشی بود علیه فساد و توطئه چینی سرمایه داران ملی.                      
 3- در سال 1957 حزب کمونیست چین مبارزه ای علیه «راست روان بورژوای» خارج از حزب براه انداخت. این ها در آن زمان از کارزاری که حزب برای اصلاح خود راه انداخته بود سود جسته و دست به حملات مهم علیه نظام سوسیالیستی زده بودند.                                                         
 4- چانگ پو- چان و لو لانگ- چی دو تن از وزرای غیر حزبی دولت چین بودند که با نیروهای راست بورژوائی خارج از حزب اتحاد داشتند. آنها طرح سرنگون کردن حزب کمونیست و حاکمیت پرولتاریا را داشتند.               5- قدرت تخصیص و اداره ابزار تولید و قدرت توزیع محصولات به شکل فشرده ای در دست رهبری سیاسی است....رهروان سرمایه داری به عنوان فرد لزوما مانند سرمایه داران کهن صاحب سرمایه نیستند یا مدیر کارخانه یا بانکی نمی باشند. اما خط سیاسی آنها که با تمام قوا روابط تولیدی سرمایه داری را تقویت می کند بطور فشرده منافع اقتصادی و آمال سیاسی طبقه بورژوازی را بطور کل نمایندگی می کند.» ( به نقل از مقاله «رهروان سرمایه داری نماینده روابط تولیدی سرمایه داری هستند» نوشته چوآنگ لان در کتاب «مائو پنجمی بود» ریموند لوتا- صفحه 368، 371 )

فصل5
تولید سوسیالیستی را با نتایج عظیم تر، سریعتر، بهتر و
دستاوردهای اقتصادی بیشتر گسترش دهیم!

خصلت و هدف تولید سوسیالیستی و ابزار نیل بدین هدف

استقرار نظام مالكیت سوسیالیستی، موجب یک دگرگونی اساسی در روابط اجتماعی مردم در فرایند تولید، مبادله و توزیع گردیده است. اولا، خصلت تولید اجتماعی تغییر یافته است. هدف تولید اجتماعی و ابزار نیل به هدف تولید اجتماعی نیز تغییر یافته است. بدین ترتیب، تكامل تولید سوسیالیستی بر طبق قوانینی متفاوت از قوانین تكامل تولید سرمایه داری صورت می پذیرد. تنها با درك صحیح از این قوانین و استفاده صحیح از آنها می توان تولید سوسیالیستی را با نتایج عظیم تر، سریعتر، بهتر و بیشترین نتایج اقتصادی رشد داد.

نظام مالکیت سوسیالیستی خصلت تولید اجتماعی را بطور اساسی تغییر داده است

محصول کار سوسیالیستی هم محصول اجتماعی مستقیم است و هم کالا
تولید ثروت مادی یك شرط لازم برای بقاء و تكامل جامعه بشری است. اما، در نظام های اجتماعی واقتصادی متفاوت،  تولید اجتماعی خصلتی متفاوت دارد.
     تحت نظام مالكیت خصوصی بر ابزار تولید، تولید یک امر خصوصی است.  محصول به تولید کننده منفرد تعلق دارد. بنابراین، محصول، بطور مستقیم، به مثابه محصول خصوصی جلوه گر می شود. هنگامیكه این محصول برای مصرف شخصی تولید كننده نمی باشد بلكه جهت مبادله تولید می شود، كالا ست. هر چند این محصول خصوصی، خصلت اجتماعی دارد اما این خصلت اجتماعی توسط نظام مالكیت خصوصی پنهان می شود و امکان بروز مستقیم نمی یابد. فقط هنگام مبادله، خصلت اجتماعی آن ظاهر می شود. یعنی هنگامیكه مفید بودن آن در رفع نیازهای اجتماعی به اثبات رسید، خصلت اجتماعی محصول مورد تائید قرار می گیرد. در جامعه سرمایه داری، كلیه محصولات، هم خصوصی اند و هم  كالا.
     در چین سوسیالیستی، پس از اینکه نظام مالکیت بر ابزار تولید بطور اساسی به یک نظام سوسیالیستی تغییر یافت، تمام تولید اجتماعی (به استثنای بخش کوچکی از زمین که در اختیار اعضای کمون است تا نیازهای شخصی خود را تامین کنند و تولید خانگی که توسط اعضای کلکتیو اقتصادی روستا اداره می  شود) بر پایه یك نظام مالكیت همگانی ابزار تولید، بنا شده است.  مجموعه تولیدات اقتصاد دولتی و اقتصاد كلكتیوی بر پایه نظام مالكیت همگانی (عمومی) سوسیالیستی و طبق برنامه های سراسری سازماندهی می شود و مستقیما به  رفع نیازهای جامعه، یعنی رفع نیازهای پرولتاریا و كل خلق کارکن، پاسخ می گوید. این نوع تولید، اساسا با تولید خصوصی سرمایه داری متفاوت است. اگر از جنبه عمده مسئله به آن بنگریم، تولید به تولید اجتماعی مستقیم تبدیل شده است. همچنین، محصول كار از همان آغاز مفید است. بنابراین دیگر محصول خصوصی نبوده بلكه محصول اجتماعی مستقیم است. ضرورت به تذكر نیست كه كار مصرف شده در تولید اجتماعی مستقیم جهت تولید محصول اجتماعی مستقیم، دیگر كار خصوصی نبوده بلكه كار اجتماعی مستقیم است. انگلس تصریح نمود که ، « هنگامیكه جامعه ابزار تولید را به تملك می گیرد و آنها را در تعاون مستقیم برای تولید مورد استفاده قرار می دهد، آنگاه  كار هر كس (علیرغم تنوع در ویژگی های مفید بودن آن)  بلافاصله و مستقیما به كار اجتماعی تبدیل می شود.» (1)
     تاریخا، در مقطعی از فرآیند تکامل جامعه بشری، تولید اجتماعی مستقیم وجود داشته است. یعنی در زمان كمونهای اولیه. در آنزمان، «اعضای جامعه مستقیما جهت تولید با هم یکی می شدند.» (2) آنها با هم كار می كردند و محصولات را بر طبق سنت و نیازها توزیع می نمودند. این یک نوع تولید مستقیم اجتماعی بود که بر پایه نظام مالكیت همگانی توسط كمون، قرار داشت. این نوع تولید هنگامی پدیدار شد كه سطح نیروهای مولده پائین و تقسیم کار اجتماعی در سطح ابتدائی بود. یک نوع اقتصاد مالكیت همگانی ابتدایی برقرار بود و تولید و مبادله كالایی  وجود نداشت.
     تولید اجتماعی مستقیم سوسیالیستی یك تولید اجتماعی در مقیاس بزرگ است که بر پایه تقسیم كار و شیوه تعاون میان میلیونها، دهها میلیون و صدها میلیون انسان قرار دارد. اگر از منظر تکامل جامعه بشری به مسئله نگاه کنیم می بینیم که تولید اجتماعی مستقیم سوسیالیستی نسبت به تولید اجتماعی مستقیم که در جامعه کمونیستی اولیه وجود داشت، یک شکل عالیتر از تولید اجتماعی مستقیم است. اما در مقایسه با تولید اجتماعی مستقیم در جامعه کمونیستی آینده، تولید اجتماعی مستقیم سوسیالیستی هنوز شکل ناکامل تولید اجتماعی مستقیم است؛ هنوز خود را از سنت ها و علائم جامعه کهن رها نکرده است؛ هنوز خود را از تولید کالائی رها نکرده است.
     در دوره تاریخی نسبتا طولانی جامعه سوسیالیستی، نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی هنوز مشتمل بر دو شكل است. تولید اجتماعی مستقیم سوسیالیستی بر پایه این دو شكل مالكیت همگانی سوسیالیستی انجام می گیرد. محصولات در مالكیت دولت سوسیالیستی و بنگاهها و واحدهای تولیدی گوناگون که طبق نظام مالكیت كلكتیوی اداره می شوند، هستند. همین مسئله باعث می شود که تولید اجتماعی مستقیم در نظام سوسیالیستی، کماکان تولید کالائی باشد. یعنی با وجود آنکه تولید یک تولید اجتماعی مستقیم است اما هنوز تولید کالائی است. برای حفظ یك رابطه اقتصادی نرمال میان این دو نوع مالكیت همگانی سوسیالیستی (دولتی و کلکتیوی) و بین صنعت و كشاورزی و تحكیم اتحاد كارگر- دهقان، ضروریست كه تولید و مبادله کالائی برای یك دوره نسبتا طولانی حفظ شده و بطور مناسب توسعه یابد. صرفا بر پایه اراده نمی توان آن را از میان برداشت. همانطور که لنین تذكر داد: «مبادله كالایی امتحانی برای  روابط میان صنعت و كشاورزی است.» (3)
     مارکس هنگام تجزیه و تحلیل منشا اولیه کالا گفت، « به محض اینکه محصولات در روابط خارجی یک جامعه کمونی تبدیل به کالا می شوند، بصورت عکس العملی در روابط داخلی نیز تبدیل به کالا می شوند.» (4) منظور مارکس از "جامعه کمونی" همان کمونیسم اولیه است. این استدلال را برای اقتصاد سوسیالیستی نیز می توان بکار برد. اقتصاد سوسیالیستی یک کل ادغام شده است؛ روابط کالائی میان دو نوع مالکیت همگانی سوسیالیستی بالاجبار در روابط مبادله در درون نظام مالکیت سوسیالیستی تمام مردم، نیز بروز می یابد. در همان حال، بدلیل سطح کنونی بازدهی (بهره وری(  تولید اجتماعی، و جهت تقویت مسئولیت مدیریت بنگاه ها، شرایط مادی طلب می کند که بنگاه های دولتی استقلال عملیاتی و مدیریتی خود را بطور نسبی حفظ کنند. بنابراین، هر چند که بنگاه های تولیدی گوناگون دولت همه بخشی از یک خانواده اند و همه متعلق به نظام مالکیت همگانی اند، با این وجود وقتی که یک بخش نیازمند محصولات بخش دیگر است، این انتقال محصولات نمی تواند بدون پرداخت صورت گیرد. با همان خانواده در اینجا باید بصورت دو خانواده رفتار کرد و هنوز باید به مثابه مالکین متفاوت که برای انتقال محصولشان باید طبق قیمت به آنان پرداخت کرد، رفتار کرد. بنابراین، در جامعه سوسیالیستی نظام کالائی نه تنها میان واحد های دولت و بخش های کلکتیو (بر پایه آنکه دو نوع مختلف از مالکیت همگانی سوسیالیستی هستند) بکار می رود بلکه در میان بنگاه های دولتی نیز بکار می رود.
     در جامعه سوسیالیستی هنوز لازم است که تولید کالائی حفظ شود. اما دقیقا بدلیل آنکه این تولید کالائی در چارچوب تولید اجتماعی مستقیم انجام می شود و مبتنی است بر نظام مالکیت همگانی سوسیالیستی، خصلت آن کاملا از تولید کالائی که تاریخا تا قبل از این وجود داشت، متفاوت است. تولید کالائی در جامعه سوسیالیستی دارای خصائل زیر است:
1- این تولید کالائی مستقیما برای رفع نیازهای اجتماعی سازمان می یابد و عمدتا در  روابط   مبادله میان کارگر و دهقان که دو طبقه کارکن اصلی را تشکیل می دهند، متجلی می شود.    
2- در مقایسه با تولید کالائی سرمایه داری که سازمان یافته و برنامه ریزی شده نیست، تولید کالائی سوسیالیستی بطور برنامه ریزی شده و در چارچوب برنامه ریزی کلی دولتی انجام می شود.
3- در مقایسه با جامعه سرمایه داری، در جامعه سوسیالیستی دامنه کالاها (محصولاتی که کالا هستند) بسیار محدودتر است. نیروی کار دیگر کالا نیست. زمین، منابع معدنی و سایر منابع طبیعی نیز دیگر كالا نیستند.
      بطور خلاصه، جامعه سوسیالیستی یک جامعه در حال گذار از جامعه سرمایه داری (که در آن تولید کالائی تا اوج تکامل یافته است) و جامعه کمونیستی (که تولید کالائی در آن زوال می یابد)، است. تولید کالائی در جامعه سوسیالیستی خصائل زوال نظام کالائی در اشکال جنینی مشاهده می شود. (در فصل 9 این مسئله را بطور دقیق تجزیه و تحلیل خواهیم کرد).
     از آنجا كه محصولات سوسیالیستی هنوز بدرجات مختلف دارای خصلت کالایی هستند، مقولات مربوط به تولید كالائی نیز به قوه خود هنوز باقی است. (مثل، ارزش مصرف و ارزش مبادله، كار مجرد و كار مشخص، پول، قیمت و غیره). واضح است که نفی ضرورت استفاده از تولید کالائی در جامعه سوسیالیستی و تلاش برای حذف قبل از موقع آن، بسیار اشتباه است. چن پوتا (که یك ترتسكیست برگشته از مارکسیسم بود) در جریان توسعه سریع جنبش كمونهای روستایی خلق چین خواستار از میان برداشتن تولید و مبادله كالایی شد. قصد وی به انحراف كشاندن انقلاب و ساختمان سوسیالیسم بود. صدر مائو بموقع متوجه این توطئه شد و مبارزه قاطعانه علیه او کرد. در قطعنامه های ششمین پلنوم هشتمین كمیته مركزی حزب كمونیست تحت رهبری شخص مائو نكته ذیل تصریح گردید: «این شیوه تفكر كه تلاش در حذف زودرس تولید و مبادله كالایی و نفی زود رس نقش سازنده ای  که كالاها، ارزش، پول و قیمت دارد، مضر بحال توسعه ساختمان سوسیالیسم بوده و در نتیجه انحرافی است.» (5) نه تنها تولید كالایی سوسیالیستی باید حفظ شود بلكه همچنین باید جهت استحكام بخشیدن به پیوند اقتصادی میان صنعت و كشاورزی و مناطق شهری و روستایی؛ بخاطر پیشبرد تكامل ساختمان سوسیالیسم، توسعه یابد. از سوی دیگر باید بدانیم كه اگر چه تولید كالایی سوسیالیستی از تولید كالایی خصوصی متفاوت است، اما کماکان تولید کالائی است. هنوز واقعیت آن است که خصائل تولید کالائی و مقوله های مربوط به آن، توسط نظام مالکیت همگانی ابزار تولید، بازتولید می شود. تا آنجا که به خود تولید کالائی در جامعه سوسیالیستی مربوط است، این تولید کالائی خیلی متفاوت از تولید کالائی در جامعه کهن نیست. بطور مشخص:
1- در جامعه سوسیالیستی، تولید کالائی هنوز دارای ارزش مصرف و ارزش است. یعنی دارای یک ماهیت دوگانه است. بنابراین، بنگاه های سوسیالیستی (چه آنهائی که در بخش مالکیت کلکتیوی عمل می کنند یا در بخش مالکیت تمام خلق) باید کماکان نه فقط ارزش مصرف بلکه ارزش محصولات را در محاسبات به حساب آورند (ارزش تولید، هزینه، سود و غیره).
2- در جامعه سوسیالیستی هنوز قانون اقتصادی تولید کالائی، قانون ارزش است؛ ارزش کالا کماکان توسط زمان کار اجتماعا لازم برای تولید آن، محاسبه می شود. بنابراین واحد تولیدی که زمان کار لازمش برای تولید پائین تر از زمان کار اجتماعا لازم است، درآمد بالاتری خواهد داشت و آن واحدهای تولیدی که زمان کار لازمشان بالاتر از زمان کار اجتماعا لازم است از درآمد پائین تری برخوردار می شوند و حتا ضرر می کنند.
3- در جامعه سوسیالیستی، بدلیل وجود تولید کالائی، کماکان از پول به مثابه همسنگ عام  استفاده می شود و ارزش کالاها هنوز بر حسب پول بیان می شود؛ یعنی بر حسب قیمت بیان می شود؛ بنابراین، قیمت کالاها هنوز از ارزش کالاها انحراف می یابد و باعث می شود به تولید کنندگان کالائی مختلف که مقدار زمان مساوی بکار می برند درآمدهای نامساوی تعلق بگیرد.
     مقوله ای که در بالا توضیح داده شد نشان می دهد که تولید کالائی سوسیالیستی در بر گیرنده حق بورژوائی است (در ظاهر تساوی ولی در واقعیت عدم تساوی). اینگونه حقوق بورژوائی در عرصه تولید کالائی، زمینه ی مساعدی برای تولد سرمایه داری و عناصر بورژوائی فراهم می کنند؛ و تحت دیکتاتوی پرولتاریا باید آنها را محدود کرد. پرولتاریا  به قصد ترغیب ساختمان سوسیالیسم، از تولید كالایی استفاده می كند، در حالیكه بوروژازی بخاطر احیای سرمایه داری، تولید كالایی را مورد استفاده قرار می دهد. طی سه سال بروز آفات طبیعی (1960-1962) دارو دسته لیو شائوچی بطور افسارگسیخته توسعه قطعه زمین های خصوصی را تشویق کردند، توسعه کنترل نشده بازار آزاد و نظام "مسئولیت داخلی در مورد سود و زیان در اقتصاد دولتی" را به اجرا گذاشتند. قصد آنها بسط حق بورژوائی در تولید کالائی و از هم گسیختن اقتصاد سوسیالیستی و احیا سرمایه داری بود. صدر مائو نخستین كسی بود كه مقاصد زشت دارودسته لیوشائوچی را درك نمود. او حزب را در انتقاد و رد خط و عملکرد رویزویونیستی دارودسته لیوشائوچی  و اتخاذ یکرشته سیاستها و اقدامات معین برای محدود کردن حق بورژوائی در تولید کالائی، هدایت کرد. کل این مبارزه نتایج خوبی بدست داد. اما بدلیل خصلت طولانی و پیچیده مبارزه طبقاتی این مبارزه (مبارزه میان محدود کردن و بسط دادن) تا مدت طولانی ادامه داشته و نمی توان انتظار داشت که پس از چند دور مبارزه پایان یابد.
تولید سوسیالیستی، یگانگی  فرآیند كار و فرآیند آفریدن ارزش است
دوگانگی محصولات سوسیالیستی انعكاسی از دوگانگی فرآیند تولیدی است که این محصولات را می آفریند. تولیدات سوسیالیستی به مثابه تولید اجتماعی مستقیم یک فرآیند کار اجتماعی است که ارزش های مصرف متفاوت را به شکلی برنامه ریزی شده جهت رفع نیازمندیهای پرولتاریا و كل زحمتكشان، تولید می كند. به مثابه تولید کالائی، كار تولید كننده این محصولات نه تنها ارزشهای مصرفی مشخص و گوناگون، بلكه ارزشهای مبادله نیز ایجاد می كند. فرآیند تولید سوسیالیستی، وحدت این فرآیند كار و فرآیند ایجاد ارزش است. خصایص تولید سو سیالیستی را تنها می توان در رابطه با خصایص فرآیند ایجاد ارزش و فرآیند كار سوسیالیستی، تعیین کرد.
     اگر برای لحظه ای فرآیند كار را جدا از شرایط ویژه اجتماعی گوناگون در نظر بگیریم و آن را از نقطه نظر عملكردهای عناصر اولیه تولید بررسی کنیم، می بینیم که این فرآیند صرفا فرآیندی است كه از طریق آن افراد دارای نیروی كار، نیروی کار را به مصالح مادی منتقل كرده و محصولات مورد نظر را ایجاد می كنند؛ یعنی رابطه ایست میان انسان و طبیعت که به دگرگون کردن مصالح مادی می انجامد. اما، تمام فرآیندهای تولیدی درچارچوب شرایط خاص اجتماعی انجام می گیرند. بنابراین، فرآیندهای كاری، نه تنها روابط بین انسانها و طبیعت، بلكه روابط درون انسانها را نیز منعكس می سازد. اگر فرآیند کار را از این منظر بررسی کنیم می بینیم که میان فرآیند کار در جامعه سرمایه داری و فرآیند كار در جامعه سوسیالیستی تفاوت اساسی موجود است.
      فرآیند كار در نظام سرمایه داری، فرآیندیست كه طی آن سرمایه دار نیروی كار را مصرف می كند. خصلت اصلی این فرآیند آن است که کارگر تحت نظارت سرمایه دار كار می كند و محصول كار به سرمایه دار تعلق دارد. یعنی اینکه كار در نظام سرمایه داری عبارتست از كار اجیر شده، كار بردگی ... كار مشقت بار که توسط استثمار شونده به اجرا در می آید. در نظام سوسیالیستی، زحمتكشان برای نخستین بار به حاكمان دولت و بنگاه تولیدی تبدیل می شوند. نتیجتا، در جامعه سوسیالیستی فرآیند تولید خصایص نوینی کسب می کند که از نظر تاریخی بی سابقه اند. لنین گفت: «هر كارخانه ای كه سرمایه دار از آن اخراج شده و یا حداقل توسط نظارت واقعی كارگری مهار شده است، و هر روستا كه ملاك استثمارگر از آن اخراج و زمینش مصادره شده است، تبدیل به میدانی می شود که زحمتکش می تواند بالاخره استعداد  خود را نشان دهد، كمر خود را راست كند، بخود ببالد، و احساس كند كه انسان است. او پس از صدها سال کار کردن برای دیگران و تن دادن به کار اجباری، اکنون برای نخستین بار می تواند برای خودش كار كند و در کار خود از كلیه دستاوردهای نوین تكنولوژیك و فرهنگی بهره گیرد.» (6) فرآیند كار سوسیالیستی فرآیندی است كه طی آن، كارگر، دهقان و سایر زحمتكشان ثروت مادی رابرای خود طبقه زحمتكش تولید میكنند. اصلی ترین خصوصیت این فرآیند تولید آن است که زحمتكشان به مثابه اربابان خویش در كار سازمانیافته و با برنامه در تولید سوسیالیستی شركت میكنند. كل محصول كار توسط خود طبقه زحمتكش توزیع میگردد. بنابراین، فرآیند كار سوسیالیستی یک فرآیند کار برنامه ریزی شده بری از استثمار است؛ یک فرآیند  كار داوطلبانه و آگاهانه از سوی زحمتكشان است که هدفش آفریدن ثروت اجتماعی است. این فرآیند کار یک فرآیند کار اجتماعی مستقیم است.
     اما، جامعه سوسیالیستی در عین حال جامعه ای است که هنوز دارای طبقات است. علاوه بر طبقه زحمتكش، طبقات استثمارگر نیز وجود دارند. در جامعه سوسیالیستی مصرف وابسته به کار کردن است؛ در نتیجه استثمارگران سابق نیز باید کار کنند. ملاكین، دهقانان ثروتمند و اعضای سایر طبقات متخاصم مجبورند تحت نظارت كار كنند. به عناصر بورژوا اجازه داده می شود که از طریق شرکت در کار تولیدی، اصلاح شوند. برخورد به این دو طبقه استثمارگر متفاوت است، چرا كه تضاد هر یک با زحمتكشان خصلتی متفاوت دارد. اما از آنجا كه هر دو استثمارگرند، بطور اجتناب ناپذیر زیر فشار اجبار وارد فرآیند کار می شوند. طبیعتا، این فشار اعمال شده بر استثمارگران از طریق كار، اساسا با فشاری كه از سوی استثمارگر بر زحمتكشان اعمال میشود، متفاوت است. در گذشته، استثمارگر برای كسب ارزش اضافه، كارگر را مجبور به كار میكرد. اما اكنون، فشار كارگر بر استثمارگر از این جهت است كه او را به انسانی نوین تبدیل كند. بنابراین، فرآیند كار سوسیالیستی فرآیند اصلاح استثمارگر نیز هست. یعنی اینكه، فرآیند كار سوسیالیستی فقط فرآیندی نیست که انسان وارد کنش با طبیعت شده و دگرگونی مادی ایجاد می کند بلکه همچنین یک فرآیند اصلاح و دگرگونی طبقاتی و اجتماعی نیز هست.
      تا آنجائی كه به زحمتكشان مربوط میشود، فرآیند كار سوسیالیستی هنوز متاثر از سنن و تاثیرات جامعه كهن است. زیرا، آن تقسیم كار اجتماعی كه از جامعه سرمایه داری به ارث مانده هنوز کاملا از بین نرفته و تنها میتوان بتدریج و طی كل مرحله تاریخی سوسیالیسم آن را از میان برداشت. در نتیجه موقعیت زحمتكشان در تولید سوسیالیستی تحت تاثیر این تقسیم كار اجتماعی كهن قرار دارد. چگونه؟ به این صورت که بخشی از مردم عمدتا كار فكری میكنند در حالیكه افراد دیگر كار یدی انجام میدهند؛ برخی دارای موقعیت رهبری و مدیریت در تولید هستند در حالیكه سایرین در جایگاه تولیدكنندگان مستقیم هستند. تقابل خصمانه میان كار فكری و كار یدی یكی از مهمترین سرچشمه های نابرابری در جامعه سرمایه داریست. جامعه سوسیالیستی بر این تخاصم فائق آمده است. اما یك تفاوت اساسی میان کار فکری و یدی همچنان باقیست. این تفاوت اساسی تحت شرایط معین میتواند به تخاصم تبدیل شود. اتحاد شوروی تحت حاكمیت دار و دسته مرتد برژنف، تحت سلطه بورژوازی انحصارگر بوروكرات است؛ یعنی تحت سلطه مشتی افراد كه "از مغزهایشان استفاده میكنند" (منجمله بوروكراتهای حزبی، اشرافیت روشنفكری، و تكنوكراتها (متخصصین) ). بنابراین، فرآیندی كه طی آن زحمتكشان به اربابان جامعه و بنگاههای تولیدی جامعه سوسیالیستی تبدیل میشوند، یك فرآیند طولانی مبارزه است. این فرآیند، فقط  فرآیند مبارزه با بورژوازی و نمایندگانش درون حزب نیست، بلكه همچنین فرآیندی است كه طی آن تدریجا شرایط مساعدی جهت امحای تفاوت اساسی میان كار فكری و یدی، فراهم میشود. در دوران سوسیالیسم، اگرچه مردم کارکن استثمار نمی شوند، اما هنوز كار هنوز به علاقه اصلی زندگی همه آنان تبدیل نشده است. در سوسیالیسم، سنت ها  و تاثیرات جامعه كهن در رابطه با خصلت كار هنوز باقی است و فقط در عالیترین مرحله كمونیسم می توان برای همیشه از شر آنها خلاص شد.
 خصا ئص فرآیند کار سوسیالیستی در فرآیند آفریدن ارزش نیز مشهود است.
     هر كالا تجسم دوگانگی كاراست: كار کنکرت (کار مشخص)، ارزش مصرف ایجاد میكند؛ در حالیكه كار مجرد، ارزش مبادله ایجاد میكند. ارزش، روابط اجتماعی را منعکس می کند. تحت شرایط اجتماعی و اقتصادی متفاوت، ارزش بیان کننده روابط اجتماعی متفاوت است. فرآیند آفرینش ارزش نیز منعکس کننده روابط اجتماعی متفاوت است.
     در یك اقتصاد كالائی ساده، دهقان یا پیشه ور به كمك ابزار تولید خویش، تولید میكند. طبیعتا محصولات كار و ارزشهای آن به تولید کننده تعلق میگیرد. پس از فروش كالا، او ارزش ابزار تولید مصرف شده در فرآیند تولیدی را باز پس می یابد. در عینحال، ارزش نوینی را كه توسط كار خودش ایجاد شده بوجود می آورد. این ارزش نوین، ارزش وسایل معیشت ضروری برای بازتولید نیروی كار را جبران میكند. بدین ترتیب فرآیند تولیدی در سطح بازتولید ساده ادامه می یابد. مار كس، فرآیند ایجاد ارزش در تولید كالائی ساده را فرآیند ساده ایجاد ارزش نامید.
     در سرمایه داری قصد سرمایه دار از تولید كالائی عبارتست از استخراج ارزش اضافی از كارگر. سرمایه دار از طریق تولید و فروش كالاها، ارزش ابزار تولیدی مستهلک شده در فرآیند تولیدی را باز می یابد. در عینحال، ارزش نوین توسط كار كارگر ایجاد می شود. این ارزش نوین نه تنها سرمایه متغیر مورد استفاده سرمایه دار جهت خرید نیروی كار را جبران میكند، بلكه یك مازاد نیز ایجاد می نماید. این مازاد همان ارزش اضافی استخراج شده توسط سرمایه دار است. ماركس، این فرآیند ایجاد ارزش در تولید سرمایه داری را فرآیند ارزش افزائی نامید. فرآیند ارزش افزائی مبین روابط استثمارگرانه میان سرمایه و كار اجیر شده است.
     در فرآیند تولید سوسیالیستی، كار كارگر بمنزله كار کنکرت (کار مشخص)، ارزش ابزار تولید مصرف شده در فرآیند تولیدی را منتقل كرده و حفظ میكند؛ و بعنوان كار مجرد، ارزش نوینی ایجاد میكند. آیا این ارزش نوین ایجاد شده توسط تولیدكننده کاملا باید بخود تولیدكننده تعلق یابد؟ خیر. برای تحقق بخشیدن به بازتولید گسترده سوسیالیستی و ارضای نیازهای مشترك وگوناگون كارگران، جامعه باید دارای صندوق ذخایر های اجتماعی مختلف باشد. ارزش نوین ایجاد شده توسط تولیدكنندگان تنها منبع تامین این صندوق ذخایر اجتماعی است. اگر ارزش جدیدا ایجاد شده تماما بخود تولیدكننده تعلق گیرد، اقتصاد سوسیالیستی قادر نخواهد بود بازتولید گسترده را پیش برد؛ و فقط میتواند یک بازتولید ساده را پیش برد. احتیاجات مشترك كارگران نیز برطرف نخواهد شد. بنابراین، در جامعه سوسیالیستی، ارزش نوین ایجاد شده توسط تولیدكننده به دو بخش تقسیم می شود. یك بخش در اختیار خود تولیدكننده قرار میگیرد. این بخش در برگیرنده وجوه مصرف شخصی تولیدكننده است و جهت بر طرف كردن نیازهای خصوصی تولیدكننده مورد استفاده قرار میگیرد. بخش دیگر مشتمل بر صندوق ذخایر اجتماعی مختلف است: این درآمد خالص اجتماعی در اختیار جامعه است و جهت توسعه تولید سوسیالیستی و برطرف كردن نیازهای مشترك گوناگون كل زحمتكشان مورد استفاده قرار می گیرد. در واقع این وضعیت نشان دهنده آنست که در جامعه سوسیالیستی کار تولید کنندگان نیز تبدیل به دو بخش می شود. یک بخش را می توان کاری که تامین کننده صندوق ذخایر اجتماعی است دانست و دیگری بخشی که تامین کننده صندوق مصرف شخصی تولید کنندگان است.
     در جامعه سوسیالیستی ارزش نوین ایجاد شده توسط تولیدكننده به دو مولفه تقسیم می شود:  مابه ازای كار کارگر و صندوق ذخایر اجتماعی. در نظام سرمایه داری ارزش نوین ایجاد شده توسط كارگر،  به دو مولفه تقسیم می شود: دستمزد کارگر و ارزش اضافی. ا ین دو تقسیم در جامعه سوسیالیستی و در نظام سرمایه داری کیفیتا با هم متفاوتند. در نظام سرمایه داری، كار یك كالا بوده و تابع قانون ارزش است. دستمزد یعنی قیمت نیروی كار. هر چقدر هم كه ارزش نوین ایجاد شده عظیم باشد، سهم كارگر صرفا برابر است با ارزش وسایل معیشتی ضروری برای بازتولید نیروی كارش. مابقی آن، یعنی ارزش اضافی، نه تنها در اختیار سرمایه دار است، بلكه سرمایه دار آنرا بعنوان وسیله ای در جهت افزایش استثمار كارگر مورد استفاده قرار میدهد. در نظام سوسیالیستی، نیروی كار دیگر كالا نیست. كارگر دیگر استثمار نمیشود. كل ارزش ایجاد شده توسط تولیدكننده، در خدمت طبقه زحمتکش قرار میگیرد. مردم کارکن به مثابه تولید کننده، بخشی از ارزش نوین آفریده شده را کم کرده و در شکل صندوق ذخیره اجتماعی در اختیار جامعه قرار می دهند. تولید کننده نیز بعنوان عضوی از مردم کارکن جامعه، از رفاه اجتماعی که توسط صندوق ذخیره اجتماعی فراهم می شود، برخوردار می گردد. توزیع ارزش نوین بوجود آمده میان صندوق مصرف شخصی تولید کننده و صندوق ذخیره اجتماعی که در اختیار جامعه قرار می گیرد با توجه به منافع همگانی و فردی و منافع درازمدت و كوتاه مدت زحمتكشان، صورت می گیرد.
     نتیجتا، فرآیند ایجاد ارزش در نظام سوسیالیستی نه تنها از فرآیند ایجاد ارزش ساده در تولید كالائی ساده متفاوت است، بلكه از فرآیند ارزش افزائی در تولید سرمایه داری نیز متفاوت است. این فرآیند، یك فرآیند ارزش آفرینی خاص و منحصر بفرد است که مبین روابط تولیدی سوسیالیستی است. فرآیند تولید سوسیالیستی، وحدت میان کار اجتماعی مستقیم و فرآیند ارزش آفرینی است.
قانون اقتصادی اساسی سوسیالیسم در برگیرنده اساسی ترین روابط تولیدی سوسیالیستی است
هدف تولید سوسیالیستی رفع نیازهای  روز افزون دولت و مردم است
فرآیند تولید سوسیالیستی، وحدت میان فرآیند كاراجتماعی مستقیم و فرآیند ارزش افزائی است. اما جنبه عمده این تضاد کدام است؟
     وجه عمده  یک تضاد در تولید اجتماعی در برگیرنده هدف عینی این تولید اجتماعی و منعکس کننده اساسی ترین روابط این تولید اجتماعی است. این امر مستقل از اراده مردم بوده و در نهایت توسط ماهیت مالکیت بر ابزار تولید تعیین می شود. تولید اجتماعی باید به منافع طبقه ای که صاحب ابزار تولید است خدمت کند.
     در نظام مالکیت سرمایه داری بر ابزار تولید، فرآیند کار، ارزش مصرف نیز تولید می کند اما هدف تولید سرمایه داری ایجاد ارزش مصرف نیست. سرمایه دار کارخانه را برای این می خواهد که کارگر را استثمار کند و از طریق فرآیند ارزش افزائی، سود بدست آورد. ارزش افزائی جنبه عمده تولید سرمایه داری است. این اساسی ترین روابط تولید سرمایه داری است. مارکس خاطر نشان کرد: « هدف سرمایه دار رفع نیازهای معین نیست بلکه تولید سود است.» (7) «سرمایه و خود افزائی آن نقطه آغاز و پایان و محرک و هدف تولید است.» (8)
      نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی بر ابزار تولید، به مردم کارکن امکان آن را می دهد که به اربابان تولید تبدیل شوند. در این نظام، تولید اجتماعی باید به نیازهای مردم کارکن بطور کل، خدمت کند. بنابراین، یک فرآیند کار اجتماعی مستقیم که با روش برنامه ریزی شده برای رفع نیازهای مردم زحمتکش ارزش مصرف تولید می کند، جنبه عمده تولید سوسیالیستی است. تولید نقشه مند و برنامه ریزی شده ارزشهای مصرف برای رفع نیازهای مردم کارکن، مبین هدف عینی تولید سوسیالیستی است و اساسی ترین روابط تولید سوسیالیستی است. فرآیند ارزش آفرینی تابع فرآیند کاراجتماعی مستقیم که ارزش مصرف تولید می کند، است. 
     در فرآیند تولید سوسیالیستی، كاملا ضروریست كه هزینه كار و سود و زیانها محاسبه شود. اما نوع فرآورده هائی که باید تولید شود و چگونگی تولید آنها نمی تواند تابع میزان ارزش تولیدی (output value) و سود باشد. اینکه چه فرآورده هائی و به چه  میزان تولید شوند باید تابع نیازهای توده های خلق زحمتکش باشد. حتا اگر خطر زیان موقت موجود باشد، فرآورده هائی که بطور عاجل مورد نیاز مردم زحمتکش است باید در بیشترین کمیت ممکن و با بیشترین تلاش ممکن تولید شود. از سوی دیگر،  فرآورده هائی را که مورد نیاز عاجل زحمتكشان نیست، حتی با وجود داشتن ارزش تولیدی (output value) بالا و سود بسیار بالا، نباید بطور حساب نشده و در کمیت بالا تولید کرد.  دلیل اینكه بنگاه های تولیدی سوسیالیستی باید هزینه كار و سود و زیان را محاسبه كنند فقط این نیست که بتوانند هزینه های تولید را كاهش دهند تا ارزش نهاده ها را  باز گردانند بلکه همچنین به این دلیل است که بتوانند صندوق ذخایر اجتماعی را بطور فزاینده گسترش دهند زیرا این امر برای گسترش تولید با سرعت بالا، و افزایش عرضه محصولات اجتماعی ضروری است. در تحلیل نهائی، هدف تبعیت فرآیند ارزش افزائی از فرآیند كار اجتماعی مستقیم عبارتست از ایجاد کمیت فزاینده ای از ثروت اجتماعی برای تامین نیازهای مردم زحمتکش در کل.  پیش از پیروزی انقلاب اكتبر، لنین متذكر شد كه در جامعه سوسیالیستی:  «ثروت تولید شده توسط كار مشترك جهت استفاده كل آنهائی که کار می کنند ایجاد می شود نه برای اقلیتی مردان ثروتمند.» (9)
     هدف تولید سوسیالیستی، رفع نیازهای كل مردم کارکن است. اما منافع دراز مدت و کلی زحمتكشان، فقط می تواند توسط نظام دولتی تحت دیكتاتوری پرولتاریا انعكاس یافته و بیان شود. بنابراین، هدف تولید سوسیالیستی را همچنین می توان به صورت رفع نیازهای روزافزون دولت سوسیالیستی و مردم، تعریف نمود. این نیازها چند گانه اند. برای رشد فکری، سلامت جسم و حس اخلاقی اشان در مورد درست و غلط، ضروریست كه سطح زندگی مادی و فرهنگی پرولتاریا و مردم کارکن دائما ارتقاء یابد. از آنجا كه در جامعه سوسیالیستی هنوز طبقات، تضادهای طبقاتی، مبارزه طبقاتی، خطر احیای سرمایه داری، و خطر خرابکاری و تجاوز از سوی امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم هنوز موجود است، لازم است كه کشور سوسیالیستی دیكتاتوری پرولتاریا  را استحکام بخشد و دفاع ملی را تقویت نماید. و از آنجا كه پرولتاریا فقط با رها کردن کل بشریت می تواند برای همیشه خود را رها کند، کشور سوسیالیستی باید وظایف انترناسیونالیستی خود را بجا آورد و از مبارزات انقلابی خلقهای جهان حمایت کند. بنابراین، هدف تولید سوسیالیستی عبارتست از ارتقاء سطح زندگی مادی و فرهنگی پرولتاریا و وزحمتكشان، استحكام بخشیدن به دیكتاتوری پرولتاریا، تقویت دفاع ملی و حمایت از مبارزات انقلابی خلقهای جهان. نهایتا، تولید سوسیالیستی باید در خدمت امحاء طبقات و نیل به كمونیسم باشد.
     سیاست استراتژیك بزرگ، فرموله شده توسط صدر مائو مبنی بر اینکه « علیه جنگ آماده باشید، علیه ضایعات طبیعی آماده باشید، و برای خلق هر كاری انجام دهید» كاملا مبین هدف عینی تولید سوسیالیستی است و سمتگیری صحیح برای توسعه تولید سوسیالیستی چین و کل اقتصاد ملی را نشان می دهد. تحت هدایت خط پرولتری انقلابی صدر مائو و سیاستهای خاص و عام وی، تولید سوسیالیستی چین با قدرت زیاد توسعه می یابد. سطح زندگی مادی و فرهنگی مردم همواره رو به افزایش است. دیكتاتوری پرولتاریا مداوما قدرت و استحكام می یابد. در چارچوب توانائیمان، به آرمان انقلاب جهان كمك كرده ایم.
     در اتحاد شوروی تحت حاكمیت دارودسته مرتد برژنف، قانون ارزش اضافه بر تولید اجتماعی حکومت می کند. هدف تولید عبارتست از كسب سود و تضمین استخراج حداكثر ارزش اضافی از زحمتكشان شوروی بوسیله بورژوازی انحصاری بوروكرات. دارودسته رویزیونیست مرتد شوروی، از یک سو، هیاهو می کند که، "مهمترین نشانه فعالیت تولیدی هر بنگاه میزان سود و نرخ سود آنست. « اما از سوی دیگر، برای فریب دادن توده ها ریاكارانه تابلوی شبه سوسیالیسم را بر سر در دکان خود آویزان می کنند. و معمولا دعا می کنند که عالی ترین هدفشان، افزایش رفاه مردم است.» یا اینکه می گویند، "همه به اندازه كافی غذا، البسه، كفش، مسكن و كتاب خواهند داشت. ما این را كمونیسم می نامیم.» این دارودسته مرتد با شیرین زبانی در مورد رفاه بورژوایی، توده ها را می فریبد؛ هدفش آنست که توده ها مبارزه طبقاتی و انقلاب را فراموش کنند تا آنها راحت بتوانند سرمایه داری را احیا کنند. در اتحاد شوروی تنها کسانی که خوب می خورند، خوب می پوشند و از مسكن خوب برخوردارند، همان بورژوازی انحصاری بوروكرات و اشرافیت روشنفکری رویزیونیست است که زیر بال و پر این رویزیونیستهایند. اقشار وسیع مردم کارکن دوباره به مغاک استثمارو رنج سقوط کرده اند.
انقلاب را دریابید، تولید را بالا ببرید
وجه غالب در فرآیند تولید سوسیالیستی (یعنی اساسی ترین چیزی كه تولید اجتماعی را تعیین می كند) عبارتست از رفع نیازهای روزافزون دولت و مردم. برای تحقق بخشیدن بدین هدف، تولید اجتماعی باید توسعه یابد تا  کل داده های اجتماعی افزایش یابد. ماركس و انگلس در مانیفست كمونیست خاطر نشان ساختند كه پس از اینكه پرولتاریا حاكمیت بورژوازی را سرنگون می کند، از حاكمیت خود برای سلب مالكیت از سرمایه داران استفاده می کند. «او از توفق سیاسی اش استفاده خواهد کرد تا، گام به گام، تمام سرمایه را از بورژوازی بگیرد، تمام ابزار تولید را در دست دولت (یعنی، پرولتاریائی که به مثابه طبقه حاکمه سازمان یافته است) متمرکز کند؛ و کلیت نیروهای مولده را با حداکثر سرعت  ممکن افزایش دهد.» (10) هنگامیكه چین با مسئله گذار از انقلاب دمكراتیك نوین به انقلاب سوسیالیستی روبرو شد و تاکید کار حزب از مناطق روستایی به مناطق شهری منتقل شد، صدر مائو در این زمینه نیز با جدیت تمام بما آموخت كه به تولید سروسامان داده و آنرا توسعه دهیم. او گفت، « از همان روزیكه اداره شهر را به عهده می گیریم، باید تلاش خود را بر تجدید حیات و توسعه بنگاههای تولید آن، متمركز کنیم.» (11) عموما، دو شیوه برای توسعه تولید اجتماعی و افزایش كل تولید اجتماعی ( social output) موجود است. یكی افزایش نیروی كار در تولید به موازات افزایش جمعیت است. این کار بطور عام می تواند كل تولید اجتماعی را افزایش دهد، اما نمی تواند بر محصول سرانه بیفزاید. شیوه دیگر عبارتست از افزایش بازدهی كار، كه نه تنها كل تولید اجتماعی بلكه محصول سرانه را نیز افزایش می دهد. در درازمدت، تنها راه اصلی توسعه تولید سوسیالیستی افزایش بازدهی كار است. لنین، هنگام بحث در مورد اهمیت افزایش بازدهی كار، گفت: « تنها با افزایش تولید و افزایش بازدهی كار است كه شوروی می تواند پیروز شود.» (12) او همچنین تصریح نمود: « بازدهی كار مهمترین عاملی است كه نهایتا پیروزی یك نظام نوین اجتماعی را تضمین می نماید.» (13)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر