۱۳۹۰/۳/۱۸

: كتاب آموزشى شانگهاى درباره اقتصاد سیاسى سوسیالیستى- بخش چهارم


فصل 2
جامعه سوسیالیستی مقدمه عصری نوین در تاریخ بشر است
جامعه سوسیالیستی و دیكتاتوری پرولتاریا
ماركس و انگلس آموزگاران انقلاب جهانی پرولتری، در اواسط قرن 19 پیدایش، تكامل و سقوط روابط تولیدی سرمایه داری را تحلیل كردند و به این نتیجه علمی رسیدند كه پرولتاریا مسلما بورژوازی و همه طبقات استثمارگر را سرنگون كرده، دیكتاتوری پرولتری بدون شك بجای دیكتاتوری بورژوایی نشسته، سوسیالیسم یقینا جای سرمایه داری را گرفته و سرانجام كمونیسم بی چون و چرا متحقق خواهد شد. آنها پرولتاریای جهان را به اتحاد با توده های وسیع زحمتكش و برداشتن سلاح جهت مبارزه ای بی باكانه برای نابودی ماشین دولتی بورژوایی، برقراری دیكتاتوری پرولتاریا و تحقق سوسیالیسم و كمونیسم فرا خواندند. طی صد و چند سال گذشته، پرولتاریای جهانی بی هراس از قربانی، به پیشروی تزلزل ناپذیر خویش تحت رهبری درخشان ماركسیسم ادامه داده است. پرولتاریای بین المللی آرمان علمی سوسیالیستی را بواقعیت بدل كرده و این امر در بخش گسترده ای از جهان پرتوافكن شده است. «نظام سوسیالیستی یقینا جای نظام سرمایه داری را خواهد گرفت. این یك قانون علمی و مستقل از اراده بشر است.» (1) جامعه سوسیالیستی تحت دیكتاتوری پرولتری از طریق انقلاب قهرآمیز برقرار شده و نفی بنیادین نظام استثمارگرانه سرمایه داری و همه نظامهای استثماری است. این جامعه مقدمه عصری نوین در تاریخ بشر است.
انقلاب پرولتری و دیكتاتوری پرولتاریا
پیش شرطهای ظهور روابط تولیدی سوسیالیستی هستند

روابط تولیدی سوسیالیستی نمیتواند
در بطن جامعه سرمایه داری بظهور رسد
در تاریخ بشر نیروئی که گذر از یك شكل جامعه به شكل دیگر را بجلو می راند، تضاد اساسی جامعه، یعنی تضاد میان روابط تولیدی و نیروهای مولده، و تضاد بین روبنا و زیربنای اقتصادی است. ماركس خاطرنشان كرد: « نیروهای مولده مادی جامعه در مرحله معینی از تكاملشان با روابط تولیدی موجود در تضاد قرار می گیرند. یا با روابط مالکیت که تا پیش از این در چارچوب آن حرکت می کردند و هرآنچه تبارز قانونی این روابط است در در تقابل قرار می گیرند. این روابط تولیدی كه زمانی قالبی برای تكامل نیروهای مولده بودند به سدی در برابرش تبدیل می شوند. آنگاه عصری از انقلاب اجتماعی آغاز می شود. با تغییر شالوده اقتصادی، كل روبنای عظیم كمابیش با سرعت تغییر می كند.... روابط تولیدی جدید و عالیترهیچگاه قبل از آنكه شرایط مادی برای بوجود آمدنش در بطن جامعه كهن بحد كافی رشد نیافته، بظهور نمی رسد.» (2) شرایط مادی برای روابط تولیدی سوسیالیستی بی وقفه تحت شرایط سرمایه داری تكوین می یابند. این شرایط مادی عبارتند از اجتماعی شدن تولید و بوجود آمدن پرولتاریا كه بعنوان گوركن سرمایه داری عمل می كند. زمانی كه سرمایه داری به امپریالیسم تكامل یافت، ناقوس مرگ سرمایه داری بصدا درآمد و عصر انقلابات سوسیالیستی پرولتری فرا رسید.
در تاریخ بشر، برده داری و فئودالیسم و سرمایه داری، همگی نظامات استثمارگرانه ای هستند كه برپایه مالكیت خصوصی بر ابزار تولید استوارند. جایگزینی هریك از این سه نظام اجتماعی و اقتصادی با دیگری، همواره به این شكل بود که یك نظام جدید مالكیت خصوصی بجای نظام قدیم مالكیت خصوصی نشسته است. تحت چنین شرایطی، روابط تولیدی نوین میتواند تدریجا در جامعه كهن سربلند كرده و توسعه یابد. مثلا، روابط تولیدی سرمایه داری به تدریج در مرحله پایانی جامعه فئودالی سربلند كرد. اما حتی تحت این شرایط ، برای آنكه یك نظام جدید مالكیت خصوصی به اساس و شالوده مسلط اقتصادی در جامعه تبدیل شود، باید بر طبقه نوخاسته استثمارگر كه نماینده نظام جدید مالكیت خصوصی است اتكا كرده، انقلاب براه اندازد، قدرت سیاسی را كسب كند و در مبارزه طبقاتی مرگ و زندگی درگیر شود. این قانونی است كه در طول تاریخ صحتش باثبات رسیده است. روابط تولیدی سوسیالیستی، روابط تولیدی مبتنی بر مالكیت عمومی (مالکیت همگانی) است. امكان ظهور این روابط تولیدی در بطن جامعه سرمایه داری وجود ندارد. نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی بنیادا با نظام مالكیت سرمایه دارانه كه در آن ابزار تولید مایملك خصوصی است در تقابل قرار دارد. برقراری مالكیت همگانی سوسیالیستی بر ابزار تولید، مصادره ابزار تولید از دست بورژوازی را طلب می كند. اینكار را نمی توان در جامعه سرمایه داری و تحت دیكتاتوری بورژوازی عملی کرد. علت وجودی ماشین دولتی بورژوائی و كل روبنایش حفاظت از نظام مالكیت خصوصی سرمایه داریست. بورژوازی هیچگاه اجازه شكل گیری روابط تولیدی سوسیالیستی در بطن جامعه سرمایه داری را نمی دهد. بحثهای بی پایه رویزیونیستهای قدیم و جدید مبنی بر اینكه سرمایه داری می تواند بطور مسالمت آمیز به سوسیالیسم تكامل یابد كاملا خلاف واقعیت است. این تئوریها به حفظ نظام سرمایه داری و جلوگیری از خیزش و قیام پرولتاریا خدمت می كند. با توسعه سرمایه داری، راه تحول كامل و انقلابی جامعه بدین ترتیب مشخص گشته است: «پرولتاریا قدرت دولتی را كسب كرده و در اولین گام ابزار تولید را به مایملك دولت تبدیل می كند.» (3)
موضوع اساسی انقلاب، قدرت سیاسی است. صدر مائو خاطرنشان كرد: «قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون می آید.» (4) پرولتاریا فقط از طریق سرنگونی ماشین دولتی بورژوایی و برقراری دیكتاتوری پرولتری از طریق قهر انقلابی میتواند اقتصاد سرمایه داری را بنحوی سوسیالیستی ملی كند و در اقتصاد منفرد تحول سوسیالیستی بوجود آورد و روابط تولیدی مبتنی بر مالكیت همگانی سوسیالیستی را تکامل دهد. بنابراین پیش شرط پیدایش روابط تولیدی سوسیالیستی انجام انقلاب پرولتری و برقراری دیكتاتوری پرولتری است. كمون پاریس که در سال 1781 بوقوع پیوست، نخستین تلاش تاریخی عظیم پرولتاریا برای سرنگونی نظام سرمایه داری از طریق قهر انقلابی بود. هر چند كمون پاریس شكست خورد اما اصول كمون به حیات خود ادامه داد. تجربه كمون پاریس نشان داد كه پرولتاریا باید ماشین دولتی بورژوایی را نابود كند. بعبارت دیگر، نشان داد که، « طبقه كارگر نمی تواند بسادگی بر ماشین دولتی حاضر و آماده ای سوار شود و آن را در جهت تحقق اهدافش بكار گیرد.» (5)
لنین تئوری ماركسیستی انقلاب قهرآمیز را بطرز درخشانی بکاربست و انقلاب اکتبر را رهبری کرد. تجربه انقلاب اكتبر نشان داد كه در دوران امپریالیسم و انقلاب پرولتری، اگر در کشوری پرولتاریا موجود باشد (بهر اندازه)، اگر توده های تحت ستم وجود داشته باشند، اگر یك حزب نسبتا پخته پرولتری باشد که قادر است یك خط ماركسیستی را با پراتیک انقلابی در آن کشور ترکیب کند و نیز قادر است بطور صحیح پرولتاریا، تهیدستان و دهقانان رنجدیده را از طریق متحد كردن حداکثر ممکن نیروها برای انجام یک مبارزه پیگیرانه علیه دشمن طبقاتی رهبری کند، می توان حاكمیت بورژوایی را از طریق انقلاب مسلحانه، حتی در عقب افتاده ترین كشور سرمایه داری، سرنگون كرد و سپس یك دولت سوسیالیستی را تحت دیكتاتوری پرولتری برقرار نمود.
توپهای انقلاب اكتبر ماركسیسم ـ لنینیسم را برای مردم چین به ارمغان آورد. صدر مائوی كبیر، از طریق ترکیب حقیقت عام ماركسیسم ـ لنینیسم با اوضاع انقلابی چین یک خط عمومی را برای انقلاب دمكراتیك نوین چین فرموله كرد. این خط عمومی چنین بود: «انقلاب علیه امپریالیسم، فئودالیسم و سرمایه داری بوروكرات توسط توده های وسیع خلق تحت رهبری پرولتاریا به پیش برده خواهد شد.» (6) تحت هدایت این خط انقلابی، راه استقرار مناطق پایگاهی در روستا و نواحی روستایی و محاصره و سرانجام فتح مناطق شهری در پیش گرفته شد. خلق چین بدنبال یك دوره طولانی جنگ انقلابی، حاكمیت ارتجاعی امپریالیسم، فئودالیسم و سرمایه داری بوروكرات را سرنگون كرد و ماشین كهنه دولتی را نابود نمود، جمهوری خلق چین را تحت دیكتاتوری دمكراتیك خلق كه یك شكل مشخص دیكتاتوری پرولتاریاست برقرار نمود. تولد جمهوری خلق چین بعد از انقلاب اكتبرچین، یك واقعه عظیم در تاریخ جهان بود.
تجربه انقلاب چین نشان داد كه در دوران امپریالیسم و انقلاب پرولتری، اگر پرولتاریا در كشورهای مستعمره و نیمه مستعمره بطور جدی حقیقت عام ماركسیسم ـ لنینیسم با شرایط انقلابی موجود در این كشورها در هم آمیزد، با استحکام رهبری انقلاب دمكراتیك را در دست گیرد و در این انقلاب خلق را بسوی پیروزی رهنمون شود، ورود به مرحله انقلاب سوسیالیستی بلافاصله بعد از انجام وظایف ضدامپریالیستی و ضدفئودالی كاملا امكانپذیر است.
موفقیت انقلاب اكتبر و انقلاب سوسیالیستی در چین برای تئوری ماركسیستی انقلاب مسلحانه پیروزی های بزرگی محسوب می شود. رویزیونیستهای كهنه و جدید مداوما به حملات موذیانه خود علیه انقلاب مسلحانه ادامه می دهند. آنها راه فریبكارانه گذار مسالمت آمیز را تبلیغ می كنند. این راه هیچ نیست مگر نسخه رنگ و لعاب زده نظریه "سعه صدر" که كنفسیوس این فیلسوف و سخنگوی طبقه برده دار در چین موعظه می کرد. سعه صدر كنفسیوسی بهیچوجه سعه صدر نبوده و بورژوازی همواره از قوای ارتجاعی برای سركوب پرولتاریا استفاده كرده است. طبقه استثمارگر همیشه دروغ "طریقه وفاداری و اعتماد" را موعظه می کند تا با رواج این عوامفریبی اراده مبارزاتی زحمتکشان را از بین ببرد. لین پیائو که در واقع شاگرد خلف كنفسیوس در عصر حاضر است حتی به سلاحهای گردو خاك گرفته ای چون این كه " خوبی رمز نیکبختی است و استفاده از زور راه نابودی است" متوسل شد. او مذبوحانه كوشید آزادی پرولتاریا را محدود كرده و با استفاده طبقه انقلابی از قهر انقلابی برای سرنگون کردن مرتجعین، ضدیت ورزد. صدر مائو در مورد راه فریبكارانه "گذار مسالمت آمیز" و مخالفت مداوم رویزیونیستهای داخلی و خارجی با قهر انقلابی چنین خاطرنشان كرد: «كسب قدرت توسط قوای مسلح، حل مسئله از طریق جنگ، وظیفه مركزی و عالیترین شكل انقلاب است. این اصل ماركسیست ـ لنینیستی انقلاب جهانشمول بوده و برای چین و همه كشورهای دیگر صدق می كند.» (7) این یك قانون عام انقلاب پرولتری است.

نكته اصلی تئوری " نیروهای مولده"
ضدیت با انقلاب پرولتری و دیكتاتوری پرولتری است
اساسی ترین خیانت رویزیونیستهای جدید و قدیم به ماركسیسم، ضدیت آنان با انقلاب پرولتری و دیكتاتوری پرولتری است. پرچم پاره پاره ای كه اغلب در ضدیت با انقلاب و دیكتاتوری پرولتری بلند می كنند عبارت است از تئوری ارتجاعی " رشد نیروهای مولده" (یا تئوری "اول باید باروری تولید را رشد داد"). رویزیونیستهای برنشتینی و كائوتسكی در انترناسیونال دوم سخت كوشیدند این نظریه را اشاعه دهند كه آن كشورهای سرمایه داری كه دارای اقتصادهای صنعتی بسیار پیشرفته اند می توانند از طریق رشد نیروهای مولده " به تدریج" بسوی سوسیالیسم تکامل یابند. از این رو، به گفته اینان، در این كشورها دست زدن به یك انقلاب قهر آمیز ضروری نیست. نتیجتا در كشورهای سرمایه داری که صنایع عقب مانده دارند و در كشورهای مستعمره و كشورهای وابسته لازم است كه در وحله اول "نیروهای مولده رشد داده شود". چرا كه به زعم ایشان بدون داشتنن نیروهای مولده بسیار پیشرفته پرولتاریا نمیتواند دست به انقلاب بزند. این نسخه ابتدائی "تئوری نیروهای مولده" در جنبش كمونیستی بین المللی بود. این تئوری غلط، تحول اجتماعی را موضوعی كه صرفا مربوط به رشد نیروهای مولده است، قلمداد میكرد. این تئوری تاثیر روابط تولیدی بر رشد نیروهای مولده، و تاثیر روبنا بر زیر بنای اقتصادی را كاملا نادیده می گرفت. این تئوری درست نقطه مقابل این اصل ماتریالیسم تاریخی است كه در جامعه طبقاتی، تغییر و دگرگونی اجتماعی فقط از طریق مبارزه طبقاتی حاد امکان پذیر می شود.
بنیانگذاران ماركسیسم ضربه قاطعانه ای بر تئوری نیروهای مولده رویزیونیستها وارد آوردند. انگلس خاطرنشان كرد: «برحسب مفهوم ماتریالیستی تاریخ، عنصر تعیین کننده تاریخ در نهایت، تولید و بازتولید زندگی واقعی است. نه من ونه ماركس هیچگاه چیزی فراتر از این مطرح نكردیم. لیكن اگر فردی پیدا شود كه این حرف ما را چرخانده و چنین جلوه دهد كه عنصر اقتصادی تنها عامل تعیین كننده است آن وقت اظهاریه ما را به جمله ای بی معنا، مجرد و بیروح تبدیل كرده است.» (8)
در جریان انقلاب پرولتری روسیه، افرادی نظیر تروتسكی و بوخارین در اقدامی بی فایده برای مقابله با پیشروی پیروزمندانه پرولتاریای روسیه علیه نظام سرمایه داری، باردیگر به تئوری نیروهای مولده چنگ انداختند. آنها اصرار كردند كه روسیه از لحاظ اقتصادی عقب مانده بوده و شایسته برقراری یك نظام سوسیالیستی نیست. این قبیل حرفهای بی معنا مورد انتقاد همه جانبه لنین قرار گرفت. لنین پرسید: «چرا ما نتوانیم اول پیشرطهای آن سطح معین فرهنگی را ابتدا بطریقی انقلابی فراهم كنیم و سپس با كمك حكومت كارگران و دهقانان و نظام شورایی از کشورهای دیگر جلو بزنیم؟» (9)
در جریان انقلاب چین، افرادی مانند چن دوسیو که رهبران خط رویزیونیستی بودند، تئوری نیروهای مولده را از رویزیونیستهای انترناسیونال دوم و تروتسكیستها به عاریت گرفتند. آنها می گفتند اقتصاد چین عقب افتاده است و پرولتاریا فقط بعد از آن كه سرمایه داری توسعه بسیار یافت میتواند قدرت سیاسی را كسب كند. این تئوری نیاز عاجل چین به یک انقلاب را نفی می کرد و نتیجه اش این می شد که چین در موقعیت نیمه مستعمره و نیمه فئودالی باقی بماند. صدر مائو در جواب گفت: « بدلیل فقدان اصلاحات سیاسی همه نیروهای مولده در حال تخریب می باشند و این مسئله هم در كشاورزی بچشم می خورد و هم در صنعت.» (10) صدر مائو با اشاره به خصلت نیمه فئودالی و نیمه مستعمره جامعه كهن چین خاطرنشان كرد كه انقلاب چین باید دو گام را طی كند. گام اول، انقلاب دمكراتیك نوین است، گام دوم انقلاب سوسیالیستی است. این دو پروسه انقلابی از هم متمایز هستند هرچند با هم ارتباط متقابل دارند. انقلاب دمكراتیك تدارك ضروری انقلاب سوسیالیستی است. انقلاب سوسیالیستی گرایش ناگزیر انقلاب دمكراتیك است. این بحث توطئه افرادی نظیر چن دوسیو را كه تلاشی ناموفق برای فرونشاندن توفان انقلاب خلق چین بعمل می آوردند و برای اینكار تئوری ارتجاعی نیروهای مولده را علم کرده بودند، بطور كامل و همه جانبه نابود کرد.
صدر مائو گفت: « بله، این درست است كه نیروهای مولده، پراتیك، و زیربنای اقتصادی عموما نقش عمده و تعیین كننده بازی می كنند. هر كس این را نفی كند ماتریالیست نیست. اما این را هم باید قبول کرد كه در شرایط معین، جوانبی نظیر روابط تولیدی، تئوری و روبنا نقش عمده و تعیین كننده از خود نشان میدهند.» (11) (* توضیح مترجم) نیروهای مولده و روابط تولیدی همانند زیربنای اقتصادی و روبنا، دو وجه یك وحدت دیالكتیكی هستند. تاریخ جنبش بین المللی كمونیستی نشان میدهد كه خط تمایز بین ماركسیسم و رویزیونیسم در مبارزه پرولتاریا برای كسب قدرت سیاسی، در پیروی از این دیدگاه مارکسیستی یا پیروی از تئوری ارتجاعی "نیروهای مولده" نهفته بوده است.
جامعه سوسیالیستی یك دوران نسبتا طولانی تاریخی است

جامعه سوسیالیستی، دوران مبارزه بین سرمایه داری در حال سقوط
و كمونیسم در حال صعود است
جامعه سوسیالیستی كه از طریق انقلاب پرولتری برقرار میشود، چگونه جامعه ای است؟ صفات مشخصه اساسی آن چیست؟ ماركس خاطرنشان كرد: « بین جامعه سرمایه داری و جامعه كمونیستی دوره ای از تغییر انقلابی یكی بدیگری وجود دارد. در همین ارتباط یك دوران گذار سیاسی هم موجود است كه در آن دوره گذار دولت نمی تواند چیزی جز دیكتاتوری انقلابی پرولتاریا باشد.» (12) دورانی كه ماركس بعنوان یك دوران تغییر انقلابی از یكی بدیگری و یك دوران گذار سیاسی یاد می كند، دوران تاریخی سوسیالیسم است. جامعه در این دوران، جامعه سوسیالیستی تحت دیكتاتوری پرولتاریاست.
در جامعه سوسیالیستی نظام مالكیت همگانی ابزار تولید بجای نظام مالكیت خصوصی می نشیند. مردم كاركن حیات اقتصاد سوسیالیستی را كنترل كرده و به سروران جامعه تبدیل می شوند. آموزش ایدئولوژیكی ماركسیستی تدریجا ملیونها نفر مردم زحمتکش را از شر تاثیرات جامعه كهن رها می کند تا بتوانند در طول جاده سوسیالیستی و كمونیستی پیشروی كنند. از این رو جامعه سوسیالیستی پیشاپیش دارای عناصری از جامعه كمونیستی است. اما جامعه سوسیالیستی صرفا یك مرحله ابتدائی از جامعه كمونیستی است و نه یك جامعه كمونیستی كامل. آنگونه كه ماركس گفت: « ما در اینجا با یك جامعه كمونیستی مواجهیم كه بر پایه های خودش ساخته نشده بلكه بالعكس از جامعه سرمایه داری سر برون آورده است. از اینرو در همه وجوه خود یعنی در وجوه اقتصادی، اخلاقی و فکری هنوز آثار تولد از بطن جامعه كهن را با خود حمل می كند.» (13) صدر مائو هنگام صحبت در مورد نظام سوسیالیستی گفت: « به یك كلام، چین یك كشور سوسیالیستی است. قبل از رهائی، چین كمابیش مانند یك كشور سرمایه داری بود. حتی اكنون هم نظام دستمزدی هشت درجه برقرار است و توزیع برحسب كار و تبادل بواسطه پول انجام میشود و تمامی این امور تفاوت زیادی با جامعه قبلی ندارد. آنچه متفاوت است نظام مالكیت است كه تغییر یافته است.» صدر مائو متذكر شد كه: «كشور ما در حال حاضر از یك سیستم كالائی استفاده می كند. نظام مزد نابرابر است و نظام مزد هشت درجه ای بكار میرود و غیره. تحت دیكتاتوری پرولتاریا چنین چیزهایی را صرفا می توان محدود كرد.»
تحلیل علمی از جامعه سوسیالیستی كه توسط آموزگاران اتقلابی انجام شده است بما نشان میدهد كه جامعه سوسیالیستی، در عرصه های مختلف، سنتهای سرمایه داری و علائم تولد از بطن آنرا هنوز با خود حمل می كند. بورژوازی و تمام طبقات استثمارگر سرنگون شده اند، اما این طبقات و نفوذ آنان بر اقتصاد، سیاست و ایدئولوژی تا مدتهای مدیدی باقی خواهد ماند. تفاوت بین كارگر و دهقان، شهر و روستا، كار یدی و فكری كه بازمانده های جامعه كهن می باشند، تا مدتهای مدیدی باقی خواهند ماند. حق بورژوایی نیز بهمچنین. كوتاه سخن، خاكی كه سرمایه داری و عوامل بورژوایی نوین را تولید و بازتولید می كند تا مدتهای مدیدی باقی خواهد ماند. بنابر این سراسر دوره سوسیالیسم، « باید دوره ای مملو از مبارزه بین سرمایه داری محتضر و كمونیسم در حال تولد باشد.» (14)
ماهیت و صفات مشخصه جامعه سوسیالیستی تعیین می كند كه جامعه ای گذرا با دوران گذار کوتاه مدت نخواهد بود. جامعه سوسیالیستی یك دوران تاریخی نسبتا طولانی را در بر می گیرد.
قبل از انقلاب سوسیالیستی، انقلاباتی كه فئودالیسم را جایگزین برده داری و سرمایه داری را جایگزین فئودالیسم كردند صرفا معرف نشستن یك نظام استثمارگرانه جدید بجای نظام استثمارگرانه قدیم بود. اما انقلاب سوسیالیستی پرولتری بنیادا متفاوت است. این انقلاب باید بطور کامل و همه جانبه همه نظامات استثمارگرانه موجود بین مردم را از میان ببرد. این انقلاب باید همه تمایزات طبقاتی را بطور عموم، تمامی روابط تولیدی را كه مبنای آن تمایزات طبقاتی می باشند، کلیه روابط اجتماعی را كه منطبق بر آن روابط تولیدی هستند، محو کند و تمام افکار برخاسته از آن روابط اجتماعی را انقلابی کند. بدین طریق است كه انقلاب سوسیالیستی می تواند ادامه موجودیت بورژوازی یا ظهور یك بورژوازی نوخاسته را ناممكن کند. به این ترتیب این انقلاب، غنی تر، وسیع تر و پیچیده تر از هر انقلاب دیگر در تاریخ است. هدف كمونیسم فقط از طریق مبارزه طولانی و گام به گام ایجاد شرایط مساعد برای آن، میتواند سرانجام تحقق یابد.
جامعه سوسیالیستی برای اینکه بتواند طبقات را از بین ببرد باید از كلیه تاثیرات و سنن ناشی از مالكیت خصوصی و جامعه كهن یک گسست کامل و عمیق کند. دو هزار سال پیش، كنفسیوس مدافع سرسخت برده داری در چین بود. طبقات استثمارگر، در مقاطع مختلف تاریخ، از میراث کنفسیوس برای تحکیم حاکمیت ارتجاعی شان استفاده کرده اند. امروز نیز بورژوازی و رویزیونیستها برای احیا سرمایه داری از اندیشه ارتجاعی كنفسیوس بعنوان یك سلاح ایدئولوژیك استفاده می کنند. حل این مسئله كه بالاخره در حیطه ایدئولوژی سیاسی سوسیالیسم پیروز خواهد شد یا سرمایه داری، یک وظیفه طولانی و پیچیده است. صدر مائو خاطرنشان كرد: « در جبهه های سیاسی و ایدئولوژیك نیز باید یك انقلاب عمیق سوسیالیستی به پیش برده شود. برای اینكه معین شود در مبارزه بین سوسیالیسم و سرمایه داری کدام بر دیگری پیروز خواهد شد، یک دوران بسیار طولانی مورد نیاز است. چند دهه كافی نیست؛ كسب پیروزی مستلزم گذشت یك تا چند قرن است. (15)
«پیروزی نهایی یك كشور سوسیالیستی نه تنها نیازمند تلاشهای پرولتاریا و توده های وسیع مردم كشور است، بلكه همچنین منوط به پیروزی انقلاب جهانی و محو نظام استثمار انسان از انسان در پهنه گیتی و رهائی كل بشریت است.» (16) ما هنوز در عصر امپریالیسم و انقلاب پرولتری بسر می بریم. پیروزی نهائی انقلاب سوسیالیستی تنها پس از یك رشته مبارزات طبقاتی سخت، پیچیده و طولانی در جهان، امكانپذیر خواهد بود.
درك درست از ماهیت و خصایل جامعه سوسیالیستی، درك درست از دوره تاریخی نسبتا طولانی جامعه سوسیالیستی و ترسیم خط تمایز میان سوسیالیسم علمی و انواع سوسیالیسم دروغین اهمیت حیاتی برای پیروزی پرولتاریای همه كشورها در انجام انقلاب سوسیالیستی و پس از پیروزی انقلاب در دست زدن به مبارزه برای ممانعت از احیای سرمایه داری، دارد. پیروزی سوسیالیسم در نقاط بزرگی از جهان دشمنان سوسیالیسم را مجبور خواهد كرد كه نقاب سوسیالیسم بر چهره بكشند. آنان برای فریب جهانیان و كسب اعتبار برای خود پرچمهای سوسیالیستی رنگارنگی را به اهتزاز در خواهند آورد. در دوره معاصر می بینیم که برژنف آش "سوسیالیسم توسعه یافته" را پخته است و لین پیائو ندای "سوسیالیسم واقعی" را سر داده است و غیره. افرادی مانند برژنف بیهوده سعی می كنند چهره خود را پشت نقاب "سوسیالیسم توسعه یافته" پنهان كنند تا استثمار و ستم مردم زحمتکش كشور خود را تشدید كرده و سرمایه داری را احیا کنند. در خارج از مرزهایشان مذبوحانه برای كسب سلطه جهانی دست به تجاوز و تهاجم می زنند. این باصطلاح "سوسیالیسم توسعه یافته" شكل جدیدی از سرمایه داری انحصاری دولتی، یعنی سوسیال امپریالیسم است. تز "سوسیالیسم واقعی" كه توسط افرادی مانند لین پیائو تبلیغ می شد نیز نقابی بیش نبود. برنامه ارتجاعی او همان برنامه کنفسیوس بود: "قناعت کنید و منابع را احیا کنید". او فریاد بر می آورر که "این از همه چیز مهمتر است." قصد او خرابكاری در نظام سوسیالیستی تحت دیكاتوری پرولتاریا و احیاء سرمایه داری بود. در حقیقت "سوسیالیسم واقعی" او هیچ نبود مگر سرمایه داری واقعی. این دارودسته مرتجعین سعی می کردند راست و دروغ را با یكدیگر بیامیزند تا مردم را گیج و فلج کنند. اما سوسیالیسم علمی ماركسیستی را نمی توان جعل كرد. وقتی این سوسیالیسم های رنگارنگ را با ماهیت و وجه مشخصه های جامعه سوسیالیستی که توسط مارکسیسم تشریح شده است مقایسه کنیم، دروغین بودن آنها بسادگی آشکار می شود.


تئوری تضادهای پایه ایجامعه سوسیالیستی مبنای تئوریك
ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا است
بعد از برقراری دیكتاتوری پرولتری در چین، صدر مائو یك خط عمومی را برای حزب در دوران گذار تدوین کرد: « دولت باید گام به گام و طی دوره ای نسبتا طولانی، صنعتی كردن سوسیالیستی چین و ایجاد تحول سوسیالیستی در كشاورزی، صنایع دستی و صنعت و تجارت سرمایه داری را عملی کند.» (17) بر پایه این خط عمومی، در سال 1956 چین تحول سوسیالیستی در نظام مالكیت بر ابزار تولید را بطور اساسی به انجام رساند. آیا این بدان معنا بود كه بعد از انجام تحول سوسیالیستی در نظام مالكیت بر ابزار تولید، جامعه سوسیالیستی دیگر یک روند تاریخی مملو از حرکت و تضاد نیست؟ تضادهای پایه ایجامعه سوسیالیستی چیست؟ آیا این تضادها عمدتا در تضاد و مبارزه پرولتاریا و بورژوازی تجلی می یابند؟ تفاوتهای اساسی بین ماركسیسم و رویزیونیسم مدرن دقیقا در پاسخگوئی به این سوالات نهفته است.
دارودسته مرتد رویزیونیست شوروی منكر آن است که از ابتدا تا انتهای جامعه سوسیالیستی تضاد موجود است. دارودسته رویزیونیست بالکل منكر میشود كه این تضادها عمدتا در مبارزه پرولتاریا و بورژوازی تجلی می یابند. اینها کاملا منكر آن میشوند که وحدت و مبارزه اضداد تكامل جامعه سوسیالیستی را به پیش میراند. دارودسته رویزیونیست شوروی با انكار همه اینها، در پی اجرای بزرگترین جنایت خود یعنی احیای كامل سرمایه داری و استقرار دیكتاتوری فاشیستی در شوروی است. لیو شائوچی، لین پیائو و شركاء پا جای پای رویزیونیستهای شوروی گذاشتند. بعد از آنكه در چین پیروزی بزرگ در زمینه تحول سوسیالیستی در نظام مالكیت بر ابزار تولید حاصل شد، آنها این بحث بی معنا را به هم بافتند كه، « بین نظام پیشرفته سوسیالیستی و نیروهای مولده اجتماعی عقب مانده تضاد است.» آنها مذبوحانه كوشیدند از این تضاد ناموجود برای نفی تضاد موجود بین روابط تولیدی و نیروهای مولده، بین روبنا و زیر بنای اقتصادی استفاده كنند. آنها برای پوشاندن توطئه احیاء سرمایه داری در چین، منكر آن شدند كه تضاد عمده جامعه چین بین طبقه كارگر و بورژوازی است.
صدر مائو در مقابله با این جریان متخاصم رویزیونیستی، تئوری بزرگ تضادهای پایه ای جامعه سوسیالیستی را تدوین کرده است. او این تئوری را بر پایه اصول اساسی ماركسیسم و تجربه انباشت شده در جنبش بین المللی كمونیستی تدوین کرده است. صدر مائو خاطر نشان كرد كه قانون جهانشمول "وحدت و مبارزه اضداد" بهمان نسبت که در طبیعت، جامعه بشری و تفكر انسان عمل میکند در جامعه سوسیالیستی نیز عمل می کند. « تضادهای پایه ای جامعه سوسیالیستی كماكان بین روابط تولیدی و نیروهای مولده، و بین روبنا و زیربنای اقتصادی است.» (18) تئوری صدر مائو درباره تضادهای پایه ای جامعه سوسیالیستی معرف ادامه ماركسیسم ـ لنینیسم، دفاع از آن و تكامل هر چه بیشتر آن می باشد. این تئوری ضربه ای مرگبار بر رویزیونیسم مدرن وارد آورده و سلاحی قدرتمند در دست پرولتاریا و توده های وسیع مردم زحمتكش است.
روابط تولیدی سوسیالیستی با تكامل نیروهای مولده خوانائی دارد. این روابط به نیروهای مولده اجازه رشد سریع می دهد؛ چنان سرعتی كه در جامعه كهن ناممكن بود. نظام دولتی و قانون تحت دیكتاتوری پرولتری، و سایر عناصر روبنائی نظیر ایدئولوژی سوسیالیستی كه تحت هدایت ماركسیسم قرار دارند نیز با زیر بنای اقتصاد سوسیالیستی، مشخصا با روابط تولیدی سوسیالیستی، خوانائی دارند. این جنبه اساسی است. اما یك جنبه دیگر هم وجود دارد. نه فقط بین روابط تولیدی و نیروهای مولده و بین روبنا و زیر بنای اقتصادی انطباق وجود دارد بلكه تضاد هم موجود است. همخوانی و تضاد وجوه گوناگون تضادهای پایه ای جامعه سوسیالیستی است كه این جامعه را به پیش می راند.
برای درك صحیح از تضاد بین روابط تولیدی و نیروهای مولده در سوسیالیسم، ضروری است از روابط تولیدی در جامعه سوسیالیستی تحلیل مشخص کنیم.
در جامعه سوسیالیستی تا مدت زمان معینی روابط تولیدی غیر سوسیالیستی نیز وجود خواهد داشت. مثلا در زمینه نظام مالكیت، موسسات مشترك دولتی ـ خصوصی چین در ماهیت خود اساسا سوسیالیستی بودند. اما سرمایه دار كماكان می توانست سودی را با نرخ ثابت حاصل كند. بعبارت دیگر استثمار و بقایای مالكیت خصوصی سرمایه داری همچنان وجود داشت. بعد از الغای سود ثابت، كماكان بقایای اقتصاد شخصی برای یك دوره نسبتا طولانی در نواحی شهری و روستائی موجود بود. در زمینه روابط متقابل درون خلق اختلاف بین طبقاتی كه روابط تولیدی سرمایه داری را نمایندگی می كردند با مردم كاركن همچنان وجود داشت. در زمینه توزیع فرآورده های مصرفی شخصی، به متخصصان سرمایه دار و بورژوا كه برای یك دوره از خدماتشان استفاده می شد كماكان دستمزدهای بالا تعلق می گرفت. این دستمزدها تجسم اصل سوسیالیستی از هر كس بر حسب توانش و به هركس بر حسب كارش نبودند. بلكه در واقع شكلی از رشوه به آنان بود. همه این روابط تولیدی غیر سوسیالیستی نه فقط با تكامل نیروهای مولده بلكه با روابط تولیدی سوسیالیستی نیز در تقابل بود. این روابط تولیدی غیر سوسیالیستی باید در پروسه تكاملی ساختمان سوسیالیستی گام بگام متحول شوند.
از سوی دیگر، روابط تولیدی سوسیالیستی یك پروسه تكاملی را از یك موقعیت ناپخته به موقعیت پخته تر از سر می گذارند. در جامعه سوسیالیستی، «كمونیسم به لحاظ اقتصادی هنوز نمی تواند کاملا بدست آید و هنوز نمی تواند کاملا از سنتها یا ردپاهای سرمایه داری رها باشد.» (19) استقرار نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی، نفی بینادین نظام مالكیت خصوصی است. اما این هنوز به معنای حل كامل مسئله مالكیت نیست. حق بورژوائی در عرصه مالكیت بطور كامل ملغی نشده است. بعلاوه بعلت عملكرد نظام كالائی، مبادله بوسیله پول، توزیع بر حسب كار و وجود تفاوت های اساسی بین كارگر و دهقان، شهر و روستا و كار فكری و كار یدی، كماكان حق بورژوائی بطور جدی در روابط متقابل میان افراد وجود دارد و در عرصه توزیع موضعی مسلط را اشغال می کند. این نوع حق بورژوائی را در دوره تاریخی سوسیالیسم نمی توان بطور كامل ملغی كرد. جوانب معینی از حق بورژوائی كماكان موجودیت قانونی داشته و دولت از آن حفاظت می کند. تحت دیكتاتوری پرولتاریا حق بورژوائی را فقط می توان محدود كرد. دیكتاتوری پرولتاریا هنگام اشغال صحنه تاریخ فعالانه شرایط را برای نابودی حق بورژوائی ایجاد می كند.
در عین حال، با تكامل سریع نیروهای مولده، شرایطی ظهور میكند كه برخی جوانب روابط تولیدی سوسیالیستی دیگر با تكامل نیروهای مولده خوانائی نداشته و باید بموقع تصحیح شده و بهبود یابند.
اما در تحلیل نهائی، مسئله مركزی تكامل و عالیتر کردن روابط تولیدی سوسیالیستی، هیچ چیز نیست مگر یك پروسه مبارزاتی كه طی آن عوامل رشد یابنده كمونیستی تدریجا بر سنتها و تاثیرات در حال احتضار سرمایه داری پیروز می شوند.
برای درك تضاد بین روبنا و زیر بنای اقتصادی تحت سوسیالیسم، انجام تحلیلی مشخص از روبنا در جامعه سوسیالیستی ضرورت دارد. از اینجا شروع كنیم كه در جامعه سوسیالیستی ایدئولوژیهای بورژوازی و سایر طبقات استثمار گر کماکان موجودند. بعلاوه موجودیت برخی نمایندگان بورژوازی در سازمانهای دولتی، برخی سبك كارهای بوروكراتیك و برخی نارسائی ها در نظام دولتی همگی با زیر بنای اقتصادی سوسیالیستی در تقابلند. فقط با حل مداوم این تضادهاست كه روبنا می تواند بیش از پیش پاسخگوری نیازهای مربوط به تحكیم و توسعه شالوده اقتصاد سوسیالیستی باشد.
تضادهای پایه ای جامعه سوسیالیستی از حیث ماهیت و شرایط بنیادا با تضادهای میان روابط تولیدی و نیروهای مولده، و روبنا با زیر بنای اقتصادی در جامعه كهن فرق می كنند. تضادهای پایه ای جامعه سرمایه داری بشكل تخاصمات و خیزشهای قهرآمیز تظاهر كرده است. در جامعه سرمایه داری این تضادها را فقط از طریق انقلاب قهر آمیز پرولتاریا، سرنگونی دیكتاتوری بورژاوئی و محو روابط تولیدی سرمایه داری حل کرد. تضادهای میان روابط تولیدی سوسیالیستی و نیروهای مولده و بین روبنا و زیربنای اقتصاد سوسیالیستی مسئله ای کاملا متفاوت است. اگر با چشم انداز قانون عینی تكامل جامعه بشری به مسئله بنگریم، خواهیم فهمید که پروسه ظهور و حل بی وقفه این تضادها در جامعه سوسیالیستی در عین حال پروسه گذار از جامعه سوسیالیستی به جامعه كمونیستی نیز هست. در این پروسه گذار، كارگران و دهقانان و سایر مردم كاركن كه طبقه حاكم را تشكیل می دهند توسط هیچ نیروی مخالفی سرنگون نمی شوند. آنها كماكان همه كاره جامعه هستند. نظام مالكیت همگانی نابود نشده بلكه به مرحله ای عالیتر تكامل می یابد. به این معنا، تضادهای جامعه سوسیالیستی «آنتاگونیستی نبوده و خود نظام سوسیالیستی می تواند آنها را یكی پس از دیگری حل کند.» (20)
انطباق و تضاد بین روابط تولیدی و نیروهای مولده، و تضاد روبنا و زیربنای اقتصادی در جامعه سوسیالیستی یك پروسه دیالكتیكی تكاملی بی وقفه را تشكیل میدهد كه جامعه سوسیالیستی را بسوی جامعه كمونیستی میراند. البته، حركت جامعه سوسیالیستی نظیر سایر اعصار تاریخی جامعه بشری در مسیر تکاملی خود با پیچ و خم های موقتی روبرو می شود. در جامعه فئودالی، طبقه برده دار که سرنگون شده بود توانست حاکمیت خود را احیاء کند. در جامعه سرمایه داری سلسله های فئودالی احیاء شده اند. و در جامعه سوسیالیستی نیز همانطور كه در نمونه مشخص انحاد شوروی دیده ایم سرمایه داری احیاء شد. تكامل تاریخی از دل پیچ و خمهای بسیار می گذرد. اما احیاء حاکمیت طبقات ارتجاعی یک تلاش مذبوحانه است که آنان پیش از مرگ به آن متوسل می شوند و خلاف قانون تكامل تاریخ جامعه است. این تلاش احیا ضد انقلابی نمی تواند دیرپا باشد. مسلما اتحاد شوروی در آینده براه ماركسیستی ـ لنینیستی باز خواهد گشت.
تئوری صدر مائو در مورد تضادهای پایه ای جامعه سوسیالیستی مبنای تئوریك ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا است. صدر مائو خاطر نشان كرد: «اگرچه در چین تحول عمده سوسیالیستی صورت گرفته ... كماكان بقایای طبقات فئودال و كمپرداور سرنگون شده وجود دارند، كماكان یك بورژوازی موجود است و تغییر خصوصیات خرده بورژوازی تازه آغاز گشته است ... مبارزه طبقاتی بین پرولتاریا و بورژوازی، بین نیروهای سیاسی گوناگون، و در عرصه ایدئولوژیك بین پرولتاریا و بورژوازی برای مدتها ادامه خواهد یافت و از مسیری پر فراز ونشیب عبور خواهد كرد و حتی در دوره هائی بسیار حاد خواهد شد. (21) این نظریه ای است که برای نخستین بار در جنبش بین المللی كمونیستی بطور روشن در تئوری و پراتیک شد: بعد از آنكه تحول سوسیالیستی در نظام مالكیت ابزار تولید اساسا به انجام رسید، كماكان طبقات و مبارزه طبقاتی وجود دارد؛ پرولتاریا باید انقلاب را دامه داده و انقلاب سوسیالیستی را در جبهه های سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژیك و فرهنگی تا پایان به پیش برد.

استوارانه از خط پایه ای حزب
که برای سراسر دوره تاریخی سوسیالیسم است پیروی كنیم
صدر مائو بما می آموزد كه: «همه چیز بستگی به صحت یا نادرستی خط ایدئولوژیك و سیاسی دارد.» پرولتاریا برای پافشاری بر ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا نیازمند یك خط صحیح است.
صدر مائو بر مبنای یك تحلیل دقیق از تضادهای پایه ای جامعه سوسیالیستی و تئوری خود در مورد ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا، خط پایه ای حزب را برای دوره گذار سوسیالیستی فرموله كرد: «جامعه سوسیالیستی یك دوران تاریخی بسیار طولانی را شامل میشود. در دوران تاریخی سوسیالیسم، طبقات و تضادهای طبقاتی و مبارزه طبقاتی، مبارزه بین راه سوسیالیستی و راه سرمایه داری، و خطر احیای سرمایه داری كماكان وجود دارند. ما باید ماهیت طولانی و پیچیده این مبارزه را تشخیص دهیم. باید برهشیاری خویش بیفزائیم. باید آموزش سوسیالیستی را پیش بریم. باید تضادهای طبقاتی و مبارزه طبقاتی را بدرستی درك و حل كنیم و بین تضادهای میان خود و دشمن با تضادهای درون خلق فرق قائل شده و همگی را بدرستی حل كنیم. در غیر اینصورت، یك كشور سوسیالیستی نظیر كشور ما به ضد خود بدل شده، انحطاط خواهد یافت و احیای سرمایه داری صورت خواهد گرفت. ما از این به بعد باید هر سال، هر ماه و هر روز این نكته را بخاطر آوریم تا بتوانیم درك استواری از این مسئله بدست آورده و خطی ماركسیستی ـ لنینیستی داشته باشیم.» (22) خط انقلابی پرولتری كه توسط صدر مائو فرموله شده، قانون عینی حاكم بر مبارزه طبقاتی در دروان سوسیالیستی را آشكار میسازد. این تنها خط صحیح برای تحقق برنامه پایه ای حزب است. این خط پایه ای چراغ راهنمای فروزانی برای كل حزب، كل كشور و كل خلق است. خط پایه ای مسیر ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا را روشن میكند.
ماهیت طولانی مبارزه طبقاتی در جامعه سوسیالیستی، بازتاب ناگزیر جدال میان عوامل رشد یابنده كمونیستی و زوال سنن و تاثیرات سرمایه داری بر روابط طبقاتی است. طبقات استثمارگر سرنگون شده كماكان زنده اند و به مصافشان با پرولتاریا ادامه میدهند. آنها از هیچ تلاشی برای دستیابی دوباره به بهشت از دست رفته شان فروگذار نمیكنند. از آنجا كه زمینه و شرایط برای پرورش سرمایه داری كماكان وجود دارد، عناصر بورژوای نوخاسته مرتبا گروه گروه سربلند میكنند. صدر مائو خاطر نشان كرد: « لنین گفت که، "تولید كوچك مداوما، هر روز، هر ساعت، بطور خودبخودی، و در مقیاس گسترده، سرمایه داری و بورژوازی را می زاید." اینها همچنین در میان بخشی از طبقه كارگر و اعضای حزب نیز زاده میشوند. هم در صفوف پرولتاریا و هم در میان كاركنان دولت و سایر ارگانها، افرادی هستند كه شیوه زندگی بورژوائی را در پیش می گیرند.» وجود تاثیر بورژوائی و رویزیونیسم، منبع سیاسی و ایدئولوژیك عناصر بورژوای نوخاسته را تشكیل میدهد و موجودیت حق بورژوائی، شالوده اقتصادی مهمی را برای ظهور آنها فراهم میكند. در عین حال، امپریالیسم بین المللی و سوسیال امپریالیسم همواره میكوشند كشورهای سوسیالیستی را به كشورهای سرمایه داری یا حتی به كشورهای مستعمره یا نیمه مستعمره تبدیل كنند. مبارزه طبقاتی بین المللی بناگزیر در كشورهای سوسیالیستی منعكس می شود.
پرولتاریا و توده مردم كاركن كه تحت رهبری آن قرار دارند، نمایندگان روابط تولیدی سوسیالیستی هستند. آنها استوارانه در جاده سوسیالیستی ایستاده و از تئوری ماركسیستی انقلاب بی وقفه و تكامل مرحله وار آن پیروی میكنند. آنها حق بورژوائی را محدود كرده و تحكیم و عالیتر کردن مداوم روابط تولیدی سوسیالیستی و روبنای سوسیالیستی را به پیش می رانند. بورژوازی و كارگزاران آن در حزب كمونیست، نمایندگان روابط تولیدی سرمایه داری هستند. آنها پیگیرانه از راه سرمایه داری پیروی كرده و در تحكیم و توسعه حق بورژوائی و تغییر روابط تولیدی سوسیالیستی به روابط تولیدی سرمایه داری كوشا هستند. بنابراین، در سراسر دوران تاریخی سوسیالیسم، مبارزه بین پرولتاریا و بورژوازی و بین راه سوسیالیستی و سرمایه داری وجود دارد. این یك قانون عینی و مستقل از اراده بشر است. به یك كلام، مبارزه اجتناب ناپذیراست و حتی اگر افراد هم بخواهند از آن جلوگیری كنند، چنین چیزی ممكن نیست. پرولتاریا فقط با آفریدن شرایط مساعد از طریق مبارزه و بهره جویی از شرایط مساعد می تواند پیروزی را كسب كند.
صدر مائو گفت: « چرا لنین از اعمال دیكتاتوری بر بورژوازی صحبت می كند؟ روشن بودن بر سر این مسئله یك امر اساسی است. ناروشنی در مورد این موضوع به رویزیونیسم می انجامد. این را باید به همه ملت فهماند.» رهنمود صدر مائو اهمیت عملی و فوری عظیم و نیز دراز مدت دارد. این رهنمود برای تحكیم دیكتاتوری پرولتاریا، ممانعت از احیای سرمایه داری، ساختمان سوسیالیسم و دستیابی به كمونیسم حائز اهمیت است. فقط از طریق اعمال دیكتاتوری همه جانبه بر بورژوازی در كلیه مراحل تكاملی انقلاب و در همه عرصه ها، و ایجاد شرایطی كه موجودیت بورژوازی و همه طبقات استثمارگر و شكلگیری بورژوازی نوخاسته را ناممكن می کند، پرولتاری میتواند وظیفه تاریخی دیكتاتوری پرولتری را پاسخ گفته و آرمان بزرگ كمونیسم را متحقق كند.
مبارزه طبقاتی در جامعه سوسیالیستی موج وار توسعه می یابد یعنی گاهی در اوج است و گاهی فروكش می كند. این امر بیان تفاوتهای موجود در شرایط مبارزه طبقاتی است و نمی توان آن را دال بر عدم وجود این مبارزه دانست. تاریخ جامعه سوسیالیستی به ما می گوید كه دشمنان طبقاتی و تمامی هیولاها و ارواح خود را نشان خواهند داد. صدر مائو خاطرنشان كرد: «بی نظمی عظیم در سراسر سرزمین به نظم عظیم می انجامد. و این امر هر هفت، هشت سال تكرار می شود. هیولاها و ارواح بیرون خواهند جهید. آنها بخاطر ماهیت طبقاتی شان مجبورند بیرون بجهند.» (23) قانون مبارزه طبقاتی هر چند سال یكبار در یك مبارزه مهم جلوه گر میشود. فقط بعد از آزمونهای پیاپی قدرت است كه قوای طبقات ارتجاعی ضعیف و ضعیفتر شده و پرولتاریا قادر خواهد شد سرانجام رسالت تاریخی نابودی بورژوازی و تمامی طبقات استثمارگر دیگر را بانجام رساند. مبارزه طبقاتی در جامعه ضرورتا در حزب بازتاب یافته و بصورت مبارزه بین دو خط درون حزب جلوه گر می شود. خط پایه ای حزب بما می گوید كه مبارزه علیه رویزیونیسم یك مبارزه درازمدت است. مبارزه بین حزب ما با چهار باند ضد حزبی بسركردگی كائوشان، ژائوشوشی، پن ته هوا، لیوشائوچی و لین پیائو مبارزه ای علیه رویزیونیسم بود. صدر مائو شخصا انقلاب كبیر فرهنگی پرولتاریایی را برانگیخت و رهبری كرد. این انقلابی عظیم در روبنا بود. یك انقلاب عظیم سیاسی تحت شرایط دیكتاتوری پرولتاریا بود. آن را میتوان انقلاب دوم چین هم نامید. در انقلاب كبیر فرهنگی پرولتاریایی، صدر مائو، كل حزب، كل ارتش و كل خلق را در نابودی دو مقر فرماندهی بورژوایی بسركردگی لیوشائوچی و لین پیائو رهبری كرد. اینها مشتی مرتد و خائن بودند كه برای غصب قدرت عالیه حزب و دولت توطئه چینی كرده و درپی تغییر بنیادین خط پایه ای حزب و سیاستهای اساسی حزب برای كل دوران تاریخی سوسیالیسم بودند. آنها بدین ترتیب میخواستند حزب ماركسیست ـ لنینیستی را به حزبی فاشیستی و رویزیونیستی تبدیل كنند، در دیكتاتوری پرولتاریا خرابكاری كنند و سرمایه داری را احیا نمایند. جوهر خط رویزیونیستی آنها راست روی افراطی بود. توطئه ضدانقلابی آنها توسط صدها میلیون خلق انقلابی چین درهم شكسته شده است. انقلاب كبیر فرهنگی پرولتاریایی به پیروزی عظیمی دست یافته است. انقلاب همچنان توسعه می یابد و مبارزه كماكان ادامه دارد. مبارزه دو خط درون حزب كه بازتابی از مبارزه طبقاتی است در سراسر دوران تاریخی سوسیالیسم وجود خواهد داشت. صدر مائو خاطرنشان كرد: «انقلاب كبیر فرهنگی كنونی تنها اولین انقلاب فرهنگی است و ما در آینده باز هم چنین انقلاباتی را به پیش خواهیم برد. پیروزی انقلاب فقط میتواند بعد از یك دوره تاریخی طولانی قطعیت یابد. بنظر می آید در صورتی كه ما كارمان را خوب انجام ندهیم سرمایه داری هر آن می تواند احیا شود. اعضای كل حزب و مردم سراسر كشور نباید فكر كنند كه سه یا چهار انقلاب كبیر فرهنگی برای به ارمغان آوردن آرامش برای ملت كافیست. شما باید همواره مراقب باشید و هیچگاه حتی برای یك لحظه هشیاری خود را از دست ندهید.» (24)

جامعه سوسیالیستی آغاز دورانی است که
مردم آگاهانه تاریخ را می سازند

جهش اوج یابنده بزرگ
در تاریخ تكامل بشر
پرولتاریا و مردم كاركن (زحمتکشان مترجم) به انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا ادامه میدهند تا روبنا را به خدمت زیربنای اقتصاد سوسیالیستی درآورند، روابط تولیدی را با تكامل نیروهای مولده منطبق كرده و آگاهانه جامعه و طبیعت را برحسب قوانین اقتصاد سوسیالیستی متحول كنند. این یك گام غول آسا در تاریخ بشر است.
تاریخ مدون بشر، چندهزار سال را در بر می گیرد. اما قبل از پیدایش جامعه سوسیالیستی، این دوران طولانی تاریخ را فقط یك دوره "ماقبل تاریخ" در تكامل جامعه بشری می توان محسوب کرد زیرا در جوامع ماقبل سوسیالیستی، تولید كنندگان نه تنها برده طبیعت بلکه همچنین برده ابزار تولیدی که خود آفریده اند، می باشند. «این تولید كنندگان نیستند كه بر ابزار تولید مسلطند، ابزار تولید بر تولید كنندگان حكمرانی می کند.» (25) در این عصر "ماقبل تاریخ" طبقه استثمارگر ابزار اساسی تولید را كنترل می كند؛ و بنابراین قدرت سیاسی دولتی را در اختیار دارد؛ و با استفاده از این قدرت توده های خلق زحمتكش را وحشیانه تحت ستم و استثمار قرار داده و آنها را به ورطه تیره و تار فلاكت پرتاب می نماید. انقلاب سوسیالیستی پرولتری مانند تندر بهاری، تاریخ بشر را بلرزه درآورد. این انقلاب عصر "ماقبل تاریخ" را خاتمه بخشید و باب عصری نوین را گشود كه در آن مردم آگاهانه تاریخ را می سازند. مبنای مادی این جهش عظیم در تاریخ بشر در تبدیل مالكیت خصوصی بر ابزار تولید به مالكیت همگانی سوسیالیستی نهفته است. این کار بعد از كسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا و مردم كاركن، عملی شده است. در جامعه سوسیالیستی مالكیت همگانی بر ابزار تولید، زحمتکشان را که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، قادر می کند که به ارباب دولت و موسسات جامعه تبدیل شوند. فقط هنگامی که مردم كاركن بر روابط اجتماعی مسلط شوند میتواند بر طبیعت نیز سلطه یافته، آگاهانه جهان را تغییر دهند و تحت هدایت ماركسیسم تاریخ را بیافریند. طبیعتا، جامعه سوسیالیستی در مقایسه با جامعه پیشرفته كمونیستی، فقط یک آغاز است؛ آغاز عصری كه مردم آگاهانه تاریخ را می سازند. علاوه بر محدودیتهایی كه نتیجه سطح تكامل نیروهای مولده و شرایط شناخت ما از جهان فیزیكی است، محدودیت اصلی را تداوم موجودیت بورژوازی و نفوذ ایدئولوژیكش، تفاوتهای بین كارگر و دهقان، شهر و روستا، و كار فكری و كار یدی، و زمینه زایش سرمایه داری تشكیل میدهد. بنابراین هرچند پرولتاریا و توده های وسیع كاركن قدرت سیاسی دولتی و ابزار اساسی تولیدی را كنترل می كنند، اما فعالیتهای آگاهانه آنها برای متحول كردن جهان و ساختن تاریخ كماكان توسط تاریخ محدود گشته است. با این وجود، «مهم این است كه یخ شكسته شده، جاده هموار است و راه نشان داده شده است.» (26) پرولتاریا نهایتا از طریق جاده سوسیالیستی به جهان نوین كمونیستی وارد خواهد شد.


نقش محرك روبنا را بطور كامل به نمایش درآورید
از قوانین عینی بطور آگاهانه استفاده كنید
در جامعه سوسیالیستی مردم آگاهانه آغاز به ساختن تاریخ خود می كند. این بدان معنا نیست كه آنها میتوانند تاریخ را به اراده خود بسازند. بلکه به معنای آن است که برای نخستین بار توده های مردم كل جامعه میتوانند قوانین عینی اقتصادی را تشخیص دهند و از آنها در خدمت منافع پرولتاریا و توده های وسیع كاركن استفاده كنند.
«آزادی، درك ضرورت و تغییر آن است.» (27) قوانین اقتصادی، قوانین عینی حاكم بر تكامل اقتصاد جامعه هستند و برحسب اراده بشر تغییر نمی كنند. مردم نمی توانند قوانین عینی را تغییر دهند یا ایجاد كنند. اما در برابر این قوانین نیز درمانده نیستند. مردم در جامعه سوسیالیستی میتوانند این قوانین را بطور صحیح بشناسند، به آنها اتكا كنند و از آنها سود جویند؛ قوای مخرب برخی قوانین را جهت دهند یا دامنه عملكردشان را محدود كنند و از سوی دیگر، دامنه عملکرد قوانین سازنده را که به هدف تغییر جهان عینی خدمت می کنند، گسترش دهند.
تحت نظامات اجتماعی گوناگون، شكل بروز قوانین اقتصادی، صفات مشخصه گوناگون دارد. در جامعه سرمایه داری، به علت مالكیت خصوصی بر ابزار تولید، تولید تحت رقابت كور و شرایط پر هرج و مرج به پیش برده می شود. بنابراین در سرمایه داری قوانین اقتصادی همواره نسبت به جامعه یك شكل خارجی و بیگانه بخود می گیرند. جامعه سوسیالیستی مبتنی بر مالكیت همگانی بر ابزار تولید، است. این امر احاطه آگاهانه مردم بر قوانین اقتصادی و بكاربست آگاهانه آنها را امكانپذیر می سازد. همانطور كه انگلس زمانی پیش بینی كرد: «قوانین فعالیت اجتماعی انسان، كه تا قبل از این زمان با وی در شکل قوانین خارجی طبیعت مواجه شده و برانسان سلطه داشتند، توسط وی با شناخت كامل بكار گرفته شده و بنابراین بزیر سلطه وی در خواهند آمد.» (28)
استقرار نظام مالكیت همگانیpublic ownership )) بر ابزار تولید، این امکان را بوجود می آورد که مردم قوانین اقتصادی را تشخیص دهند و آگاهانه بر مبنای این قوانین عمل کنند. اما برای تبدیل این امكان به واقعیت، مبارزه اجتناب ناپذیر است. تلاشهای پرولتاریا برای بکار گیری آگاهانه قوانین اقتصادی جامعه و شتاب بخشیدن به تکامل جامعه سوسیالیستی به یك جامعه كمونیستی، مسلما با مقاومت قهرآمیز بورژوازی و سایر نیروهای اجتماعی در حال زوال، و بویژه با مداخله و خرابكاری خط رویزیونیستی مواجه خواهد شد. پروسه بكاربست آگاهانه قوانین اقتصادی سوسیالیستی، پروسه مبارزه بین پرولتاریا و بورژوازی، بین خط ماركسیستی و خط رویزیونیستی است. در عین حال، مردم باید « تضاد میان قوانین عینی تكامل اقتصادی یك جامعه سوسیالیستی و شناخت ذهنی خود از این قوانین» را ، در پراتیک حل کنند. (29) این خود یک پروسه دیگر است. ضروری است كه از پراتیك آغاز شود، تحقیق و بررسی انجام شود، از بی تجربگی به تجربه، و از كم تجربگی به كسب تجارب بسیار گذر شود، و تدریجا بر خودروئی فائق آمده و آگاهی رشد یابد. این پروسه شناخت نمی تواند جدا از پروسه تحول جهان بینی مردم باشد. کسانی که به جهان بینی پرولتری مجهزند صحیح تر میتوانند قوانین تكاملی حاكم بر اقتصاد سوسیالیستی را بشناسد. کسانی كه با سماجت به بینش بورژوایی چسبیده اند هیچگاه قادر به تشخیص صحیح قوانین تكاملی حاكم بر اقتصاد سوسیالیستی نیستند. بنابراین این پروسه شناخت، پروسه نابود كردن جهان بینی بورژوایی و تثبیت جهان بینی پرولتری نیز هست. آنانی که بكاربست آگاهانه قوانین اقتصادی در جامعه سوسیالیستی را امری ساده می انگارند که محتاج كار دشوار، محتاج مقابله با مقاومت و مداخله بورژوازی و خط رویزیونیستی، و مبارزه بین دو جهان بینی نیست، اشتباه می کنند. این نقطه نظرات می گویند، "بگذار طبیعت راه خودش را برود" یا "بگذارید مبارزه طبقاتی را خاتمه بخشیم".
در جامعه سوسیالیستی برای بكاربست آگاهانه قوانین عینی اقتصادی ضروری است كه نقش فعال و محرك روبنا را به حداكثر گسترش دهیم.
توانایی عظیم روبنای سوسیالیستی، پیش از هر چیز و مهمتر از هر جا در رهبری حزب سیاسی پرولتری جلوه گر می شود. حزب سیاسی پرولتری برمبنای تئوری انقلابی ماركسیستی و سبك كار انقلابی ماركسیستی ایجاد شده است. این حزب بخوبی قوانین عینی حاكم بر تكامل تاریخی را درك می كند، خرد توده ها را جذب می كند، گرایش عمومی تكامل تاریخی را درك می كند، و تئوری و برنامه ها و خطوط و سیاستهای عام و خاص را برمبنای شرایط موجود در مراحل گوناگون تكامل اجتماعی فرموله می كند. این تئوری ها، برنامه ها، خطوط و سیاستهای عام و خاص صحیح از توده ها برآمده و به آنها بازگردانده میشود تا در مبارزه برای كسب پیروزی راهبر آنان باشد. حزب كمونیست چین، از ماركسیسم ـ لنینیسم ـ اندیشه مائو تسه دون بعنوان پایه تئوریكی که راهنمای تفكرش است استفاده می كند. دلیل اینكه تئوری حزب برای انقلاب، بویژه تئوری ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا و خط ماركسیستی و سیاستهای عام و خاص فرموله شده توسط حزب سیاسی پرولتری میتواند این چنین شكست ناپذیر باشد این است كه این تئوری ها قوانین عینی حاكم بر تكامل اقتصادی جامعه را بطور صحیح منعكس می كنند. «بدون یك تئوری انقلابی، هیچ جنبش انقلابی نمی تواند موجود باشد.» (30) بنابراین مهم است كه تئوری ماركسیستی ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا را بطور جدی مطالعه کنیم و از آن بعنوان راهنما در کسب شناخت صحیح از قوانین اقتصادی حاكم بر جامعه سوسیالیستی استفاده کنیم و بر پایه این شناخت صحیح عمل کنیم.
رهبری حزب در تحلیل نهایی رهبری خط ماركسیستی است. فقط با درك انقلاب در روبنا، منجمله در حیطه ایدئولوژیك، و تضمین اینكه خطهای ایدئولوژیك و سیاسی صحیح هستند، یك حزب ماركسیستی میتواند انقلاب پرولتری را از یك پیروزی به پیروزی های بزرگتر هدایت کند.
قدرت سیاسی دولتی دیكتاتوری پرولتاریا تحت رهبری حزب ماركسیست ـ لنینیست، یک وسیله قدرتمند در مبارزه طبقاتی است كه دردست پرولتاریا قرار گرفته است. پرولتاریا از این وسیله میتواند برای غلبه مداوم بر بورژوازی، تحدید حق بورژوایی و محو زمینه ظهور سرمایه داری استفاده كند. این وسیله نقشی عظیم در تضمین بكاربست همه جانبه خط پایه ای حزب و سازماندهی و رهبری اقتصاد سوسیالیستی بازی می كند. پرولتاریا با اعمال قدرت سیاسی دولتی خویش میتواند انقلاب سوسیالیستی را در جبهه اقتصادی شكوفا كرده، روابط تولیدی سوسیالیستی را برقرار ساخته و گسترش دهد، كل اقتصاد ملی را برنامه ریزی و سازماندهی و رهبری كند، نیروهای مولده جتماعی را رشد دهد؛ پرولتاریا با استفاده از این قدرت می تواند انقلاب سوسیالیستی را در عرصه های سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی دامن زند و به این ترتیب با عالیتر کردن روبنای سوسیالیستی به تحکیم زیربنای اقتصادی سوسیالیستی یاری رساند.
ادامه انقلاب تحت دیكتاتوری پرولتاریا به معنای میدان دادن به نقش محرك قدرت سیاسی دولتی دیكتاتوری پرولتری است. چنین شرایطی را نمیتوان تحت دیكتاتوری بورژوایی ایجاد كرد. این حقیقتی است كه بورژوازی نیز پس از كسب قدرت سیاسی برای مدتی از قدرت دولتی خویش جهت تحكیم و توسعه روابط تولیدی سرمایه داری استفاده كرد. اما روابط تولیدی سرمایه داری بطور فزاینده تبدیل به روابط کهنه و محتضر شد، دولت بورژوایی نقش انقلابی خود را از كف داد و به مانعی در راه تغییر روابط تولیدی و تكامل نیروهای مولده تبدیل شد. در انقلاب سوسیالیستی، كسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا صرفا آغاز انقلاب است. با تكامل نیروهای مولده، روابط تولیدی سوسیالیستی وارد یک پروسه تاریخی می شود که طی آن مرتبا نو جایگزین كهنه می شود. قدرت سیاسی دولتی تحت دیكتاتوری پرولتری، این نوگرایی و تحول را دامن می زند و راه تكامل نیروهای مولده را باز می کند. این در نهایت، قدرتمندترین سلاح پرولتاریا برای ادامه انقلاب سوسیالیستی است. امروز، پرولتاریا با در دست داشتن این سلاح میتواند مقاومت بورژوازی و سایر قوای ارتجاعی را درهم شكند، كل مردم كاركن را به گرد خویش متحد كند، پیروزمندانه سه جنبش بزرگ انقلابی یعنی مبارزه طبقاتی، مبارزه تولیدی و آزمونهای علمی را گسترش دهد و بطور مستمر زیربنای اقتصادی و روبنای سوسیالیستی را تحکیم و عالیتر کند تا جامعه سوسیالیستی بتواند بر مسیری كه توسط خط پایه ای حزب ترسیم شده تا تحقق آرمان نهائی كمونیسم پیشروی كند.
--------------------
توضیح مترجم: در این نقل قول مائو به رابطه دیالتیکی میان نیروهای مولده روابط تولیدی؛ میان پراتیک تئوری؛ میان زیربنا روبنای سیاسی است. وی می گوید در کل نیروهای مولده شالوده روابط تولیدی، پراتیک شالوده تئوری و زیربنای اقتصادی شالوده روبنای سیاسی است و نفی این را ضدیت با ماتریالیسم می داند. اما تاکید می کند که در مقاطعی برای رشد نیروهای مولده، روابط تولیدی باید عوض شود؛ برای پیشرفت پراتیک، تئوری باید تکامل بیابد؛ برای عوض شدن زیربنای اقتصادی اول باید روبنای سیاسی عوض شد.

منابع اصلی مطالعه و رجوع
ماركس، نقد برنامه گوتا
لنین، اقتصاد و سیاست در عصر دیكتاتوری پرولتاریا
مائو، درباره حل صحیح تضادهای درون خلق

توضیحات
1 ـ مائو، "سخنرانی در نشست شورای عالی اتحادجماهیر شوروی بمناسبت چهلمین سالگرد انقلاب كبیر سوسیالیستی اكتبر". نقل شده در نقل قولهای صدر مائوتسه دون معروف به "کتاب سرخ" (انتشارات زبانهای خارجی پکن، 1966) ص 14
2 ـ ماركس، "پیشگفتار مقدمه ای بر نقد اقتصاد سیاسی"؛ م آ م ا جلد 1- ص 503-504
3 ـ انگلس، "آنتی دورینگ" (انتشارات زبانهای خارجی پکن، 1976) ص 362
4 ـ مائو، "مسائل جنگ و استراتژی"، م آ م جلد 2- ص 224
5 ـ ماركس، "جنگ داخلی در فرانسه" (انتشارات زبانهای خارجی پکن) ص 64
6 ـ مائو، "سخنرانی در كنفرانس كادرها در منطقه آزاد شده شانسی ـ سویوآن"؛ م آ م جلد 4- ص238
7 ـ مائو، "مسائل جنگ و استراتژی"؛ ص 219
8 ـ انگلس، "نامه به بلوخ در كونیگزبرگ" (سپتامبر 21-22، 1890)؛ م آ م ا جلد 3 ص 487
9ـ لنین، "انقلاب ما"؛ ک آ ل جلد 33(چاپ سال 1973)؛ ص 478-479
10 ـ مائو، "درباره حكومت ائتلافی"؛ م آ م جلد 3 ص 252
11 ـ مائو، "درباره تضاد"؛ م آ م جلد 1- ص 336
12 ـ ماركس، "نقد برنامه گوتا" (انتشارات زبانهای خارجی پکن، 1972) ص 27-28
13ـ همانجا
14 ـ لنین، "اقتصاد و سیاست در عصر دیكتاتوری پرولتاریا"؛ ک آ ل جلد30 ، ص107
15 ـ حزب كمونیست چین، "كمونیسم دروغین خروشچف و درسهای تاریخی آن برای جهان" در مجموعه اسناد " پلمیک در باره خط عمومی جنبش بین المللی کمونیستی" (انتشارات زبانهای خارجی پکن 1965) ص 471-472
16 ـ مائو، نقل شده در "اسناد مهم انقلاب كبیر فرهنگی پرولتاریایی در چین ـ حزب كمونیست چین" (انتشارات زبانهای خارجی..1970) ص xi
17 ـ مائو، نقل شده در "به مناسبت بزرگداشت پنجاهمین سال تاسیس حزب كمونیست چین"؛ مجله پکن ریویو شماره 27، 1971
18 ـ مائو، "درباره حل صحیح تضادهای درون خلق" در گزیده آثار (انتشارات زبانهای خارجی...1971) ص 443-444
19 ـ لنین، "دولت و انقلاب" (انتشارات زبانهای خارجی...1973) ص 117
20ـ مائو، "حل صحیح تضادهای درون خلق"، ص 443
21 ـ همانجا 463-464
22 ـ مائو، نقل شده در سناد مهم..." ص ix-x
23 ـ مائو، نقل شده توسط ون هون ون در "گزارش درباره تجدیدنظر در اساسنامه حزب" اسناد کنگره دهم حزب کمونیست چین (انتشارات زبانهای خارجی...1973)؛ چاپ مجدد در "مائو پنجمی بود" از ریموند لوتا، ص 96
24- مائو، نقل شده توسط ون هون ون در "گزارش به كلاس مطالعه مركزی"، تجدید چاپ در "مائو پنجمی بود" ص 57
25- انگلس، "آنتی دورینگ"، ص 378
26 ـ لنین، "چهارمین سالگرد انقلاب اكتبر"؛ ک آ ل 33، ص 57
27 ـ مائو، "گفتگو درباره مسائل فلسفه" در کتاب "صدر مائو با مردم سخن می گوید" نوشته استوارت شرام (نیویورک: انتشارات پنتئون1974) ص 228
28 ـ انگلس، "آنتی دورینگ"، ص 366-367
29- مائو، "در باره حل صحیح تضادها" ص 477
30 ـ لنین، "چه باید كرد؟" (انتشارات زبانهای خارجی...1975) ص 28

فصل سوم
نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی ،
اساس روابط تولیدی سوسیالیستی است

نظام سوسیالیستی مالکیت تمام مردم و نظام مالکیت کلکتیو مردم کارکن*
پس از اینكه پرولتاریا قدرت سیاسی را بدست میآورد، ضروریست كه نظام مالكیت خصوصی بر ابزار تولید را گام به گام به نظام مالكیت همگانی سوسیالیستی تغییر دهد تا بتواند سرچشمه های سرمایه داری و سایر نظامهای استثمارگرانه را نابود کرده و یك زیربنای اقتصاد سوسیالیستی برقرار کند. این گامی مهم در تحكیم دیكتاتوری پرولتاریا و غلبه سوسیالیسم بر سرمایه داری است.

نظام سوسیالیستی مالکیت تمام مردم شالوده اقتصادی اصلی برای دیكتاتوری پرولتاریا است

پرولتاریا و مردم کارکن باید ابزار تولید را كنترل كنند
طی هزاران سال گذشته، دلیل اساسی استثمار شدن زحمتكشان و ستم بر آنان توسط برده داران، ملاكین، و سرمایه داران این بود كه ابزار تولید در دست مردم کارکن* قرار نداشت. انگلس می گوید، « پیشرط مقید کردن انسان به کار خسته کننده و یکنواخت در تمامی شكل های مختلف، آن است كه انقیاد کننده ابزار کار را در اختیار دارد و تنها ازین طریق می تواند فرد مقید را به کار بگیرد؛ در مورد برده داری، انقیاد كننده علاوه بر ابزار کار، وسایل تنازع بقا را نیز در اختیار دارد كه توسط آن می تواند برده را زنده نگاه دارد.» (1) مردم کارکن نسل اندر نسل دست به انواع و اقسام مبارزات زدند تا ابزار تولید را در اختیار بگیرند، اما بدلایل تاریخی كلیه تلاشهای آنها شكست خورد. در جامعه سرمایه داری، پرولتاریا توسط صنایع سنگین رشد و پرورش یافت و به مثابه یک نیروی اجتماعی به ظهور رسید. این طبقه كنترل خود را بر تمام ابزار تولید از دست داد. كارگر بجز زنجیرهایی كه بر گرده داشت مطلقا چیز دیگری نداشت. پا به پای تشدید تضاد میان خصلت خصوصی مالكیت سرمایه داری بر ابزار تولید، و خصلت اجتماعی تولید، امكان اینكه پرولتاریا كنترل ابزار تولید رادر دست بگیرد، بوجود آمد.
اما طبقه استثمارگر هرگز مایل به دست كشیدن از استثمار نیست. آنها نه تنها دستگاه دولتی را جهت حفاظت از مالكیت خصوصی خود بر ابزار تولید به خدمت می گرفتند، بلكه انواع دروغ ها را نیز در عرصه ایدئولوژیك اختراع می کردند. مثلا مدعی می شدند که فقر كارگر بعلت افزایش جمعیت و ” فقدان یك اصل عادلانه و معقول در توزیع“ است و غیره. آنها برای اینکه مردم کارکن دست به تغییر مالکیت خصوصی بورژوائی نزنند انواع و اقسام دروغ ها و عوامفریبی ها را تحویل مردم کارکن می دادند. معلمان انقلابی پرولتاریا این دروغ ها را افشا و رد كردند. آنها خاطرنشان كردند كه علت العلل استثمار و بردگی زحمتكشان این است که ابزار تولید در دست زحمتكشان نیست و در دست طبقه استثمارگر است.
اولین جمله " برنامه گوتا" می گوید: « كار سر منشا همه ثروتها و فرهنگ است.» این جمله نشانه نفوذ فردیناند لاسال در جنبش كارگری آلمان در دهه 1870 بود. این جمله در ظاهر مقام والائی برای کار قائل می شود. اما مارکس متوجه اشتباه تئوریك آن شد و گفت، كار فقط در امتزاج با ابزار تولید میتواند ثروت و فرهنگ بیافریند. بدون ابزار تولید و بدون مالكیت بر ابزار تولید، چه کار از دست کار بر می آید؟ ماركس با صراحت خاطرنشان كرد كه، « در هر جامعه و فرهنگی، كسی كه جز نیروی كارش مایملك دیگری ندارد همواره برده کسانی می شود که خود را صاحب شرایط عینی کار کرده اند. او فقط با اجازه آنها می تواند کار کند؛ بنابراین فقط با اجازه آنها می تواند زندگی کند» (2) شرط رهائی پرولتاریا آن است که نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی را بجای نظام سرمایه داری مالكیت خصوصی بنشاند. این کشف تئوری مارکسیستی، توطئه دیوانه وار سرمایه داری را مبنی بر اینکه برای ابد ابزار تولید را در انحصار گرفته و مردم کارکن را برده و استثمار کند، برای همیشه به لحاظ تئوریکی و سیاسی نقش بر آب کرد. این تئوری سمت صحیح را برای مبارزه پرولتاریا ترسیم کرد.
بوجود آمدن جامعه سرمایه داری، امکان آن را برای پرولتاریا و مردم کارکن بوجود می آورد که بطور جمعی صاحب ابزار تولید شوند. متحقق كردن این امكان، یک فرآیند تاریخی نسبتاً طولانی را در بر میگیرد. پرولتاریا اول باید دستگاه دولت بورژوایی را در هم بكوبد و دیكتاتوری پرولتاریا را برقرار نماید تا بتواند "علت فقر را ریشه کن کند و بذر ثروت را بكارد"؛ یعنی نظام مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را به نظام مالكیت همگانی تبدیل كرده و ابزار تولید را در اختیار خویش گیرد. حرکت از این نقطه، بسیار ضروری است و فقط با حرکت از این نقطه است که می توان كلیه نظامهای استثمارگرانه را اساساً نفی کرده و پرولتاریا و زحمتكشان به لحاظ اقتصادی از یوغ آن نظام ها رها شوند و در مسیر سوسیالیستی بسوی فراوانی اشتراکی همگانی پیش روند. در این مسیر نیز مبارزات بیشماری در پیش روی خواهد بود. پرولتاریا تنها با محکم در دست گرفتن سکان اقتصاد سوسیالیستی میتواند شرایط مادی مساعد جهت از بین بردن كلیه طبقات و تمایزات طبقاتی و تحقق بخشیدن به آرمان بزرگ كمونیسم را مهیا سازد. اگر قدرت سیاسی و کنترل بر ابزار تولید از دست برود و اگر کنترل بر ماشین دولتی و شاهرگهای اقتصاد توسط بورژوازی و نمایندگان بورژوازی در درون حزب کمونیست غصب شوند، آنگاه اقتصاد سوسیالیستی به انحطاط رفته و یک بار دیگر پرولتاریا و زحمتكشان تبدیل به "بردگان مفلوك و گرسنه" خواهند شد. این خطر در سراسر فرایند تاریخی سوسیالیسم خودنمائی می کند.

مصادره و بازخرید، شیوه های استقرار نظام مالكیت دولتی سوسیالیستی
بیش از صد سال پیش، ماركس و انگلس نوشتند ، پس از اینكه پرولتاریا قدرت سیاسی را كسب كند، « از برتری سیاسی خود استفاده خواهد کرد و بتدریج تمام سرمایه را از بورژوازی گرفته و ابزار تولید را در دست دولت (یعنی پرولتاریائی که به مثابه طبقه حاکمه سازمان یافته است) متمرکز خواهد كرد.» (3)
در نظام سرمایه داری، نیرو های مولده، در سطح بسیار بالائی خصلت اجتماعی یافته اند. در نتیجه وجود یك مركز اجتماعی که بصورت مركزی، بخشها و بنگاههای تولیدی را هماهنگ کند، بطور عینی ضروری شده است. در جامعه سرمایه داری جامه عمل پوشاندن به این ضرورت عینی، امکان پذیر نیست. در جامعه سوسیالیستی، این مرکز اجتماعی، دولت سوسیالیستی تحت دیکتاتوری پرولتاریاست. فقط با برقراری این دولت که تمام مردم کاركن را نمایندگی می کند و با برقراری نظام سوسیالیستی مالکیت تمام مردم بر ابزار تولید، مردم کارکن می توانند شریانهای اقتصاد سوسیالیستی را کنترل کنند و نظام استثماری سرمایه داری را اساسا از بین ببرند.
پرولتاریا با چه طرقی می تواند مالکیت بر ابزار تولید را تغییر داده و تبدیل به نظام سوسیالیستی مالکیت تمام مردم بر ابزار تولید کند؟ بنا بر تجارب جنبش بین المللی كمونیستی و تجربه چین، پس از اینكه پرولتاریا قدرت سیاسی را كسب میكند، بنگاهای بزرگ بلافاصله اجتماعی میشوند در حالیكه بنگاههای كوچك و متوسط بتدریج متحول می شوند.
بطوراعم، پرولتاریا پس از كسب قدرت سیاسی با شرایطی مواجه می شود که در آن سرمایه های بزرگ و متوسط و کوچک همزیستی می کنند. سرمایه بزرگ نماینده ارتجاعی ترین (شكل) روابط تولیدی است؛ سرمایه بزرگ شریان اقتصاد ملی را در كنترل دارد و بطور جدی رشد نیروهای مولده اجتماعی را سد می كند، و نیز تکیه گاه اقتصادی اصلی حاكمیت ارتجاعی بورژوازی است. اگر پرولتاریا پس از كسب قدرت سیاسی، در بدست گرفتن كنترل اقتصاد ملی كوتاهی كند و این امكان را در اختیار بورژوازی بزرگ قرار دهد، هرگز قادر به محكم كردن قدرت خود نخواهد شد. لنین، در جمعبندی از تجربه كمون پاریس گفت یكی از دو اشتباهی که ضربات مهلک بر كمون پاریس زد این بود كه پرولتاریا بنگاههای اقتصادی بزرگ مثل بانك فرانسه را كه مرکز عصبی اقتصاد ملی فرانسه بود، فورا در دست نگرفت و در این كار كوتاهی كرد. بنابراین، سرمایه بزرگ باید فورا توسط دولت سوسیالیستی مصادره گردد.
در چین کهن، سرمایه بزرگ، سرمایه بوروكرات بود. این سرمایه، سرمایه انحصاری دولتی فئودالی كمپرادوری بود که تحت مالكیت بورژوازی بوروكرات به رهبری چیان كایشك بود. صدر مائو تحلیل روشنی از ماهیت ارتجاعی این سرمایه داد و خاطر نشان كرد: « چهار فامیل بزرگ چیان، سون، كون و چن، طی بیست سال حاكمیتشان ثروتی بالغ بر ده تا بیست میلیارد دلار بهم زده اند و شریانهای حیاتی اقتصاد چین را در انحصار گرفته اند. این سرمایه انحصاری در ترکیب با قدرت دولتی، سرمایه داری انحصاری دولتی شده است. این سرمایه داری انحصاری در ارتباط نزدیك با سرمایه خارجی، طبقه ملاكین بومی، و دهقانان ثروتمند (از نوع كهن)، سرمایه داری انحصاری دولتی فئودال كمپرادوری را بوجود آورده است.» (4) بخاطر وجود ماهیت ارتجاعی سرمایه بوروكرات، حزب ما در ابتدای فرآیند انقلاب دموكراتیك بروشنی سیاست مصادره سرمایه بوروكرات و « انتقال آن به جمهوری خلق تحت رهبری پرولتاریا» را تصریح كرد (5). قبل از پیروزی انقلاب در چین، سرمایه بوروکرات بالغ بر 80 درصد دارایی های ثابت در صنایع تولیدی و حمل و نقل را تشکیل می داد. با مصادره این سرمایه، بخش عمده اقتصاد سرمایه داری چین از بین رفت و حاكمیت سیاسی پرولتاریا كنترل شریان حیاتی اقتصاد ملی را دردست گرفت. زیربنای اقتصادی سوسیالیسم بدین ترتیب استقرار یافت و شرایط مساعدی را برای رشد انقلاب سوسیالیستی و ساختمان سوسیالیسم ایجاد کرد.
پس از اینكه پرولتاریا قدرت سیاسی را بدست میآورد، سرمایه بزرگ را مصادره میكند، و سنگ بنای یک اقتصادی سوسیالیستی را می گذارد. پس از انجام اینکار امکان آن را بوجود میآورد که تدریجاً سرمایه كوچك و متوسط را از طریق بازخرید تبدیل به بنگاه های سوسیالیستی کند و نظام مالکیت سرمایه داری بر ابزار تولید را تبدیل به نظام مالکیت تمام مردم کند. ماهیت طبقاتی سرمایه كوچك و متوسط، همان ماهیت سرمایه بزرگ است. آنها نیز بر پایه استثمار زحمتكشان می چرخند. منافع آنها در تضاد با منافع توده های زحمتكش است و آماج انقلاب سوسیالیستی هستند. درعین حال، تفاوتهایی میان آنها وجود دارد. سرمایه كوچك و متوسط غالباً تمایل زیادی به توسعه سرمایه داری دارند اما درعین حال پرولتاریا تحت شرایط معینی میتواند آنها را مجبور به قبول استرداد دارائی هایشان در ازای بازپرداخت، کند. ماركسیسم معتقد است كه « تحت شرایط معین، كارگران امکان بازخرید مایملك بورژوازی را رد نمیكنند». (6) پس از اینکه پرولتاریا حاكمیت سیاسی را كسب كرده و شریان حیاتی اقتصاد ملی را بدست می گیرد، بسود او خواهد بود اگر بتواند این سرمایه داران را مجبور کند که به سیاست بازخرید گردن بگذارند و پرولتاریا از این طریق بنگاه های سرمایه داری آنها را به بنگاههای سوسیالیستی تبدیل كند.
در چین، بورژوازی ملی که صاحب سرمایه های كوچك و متوسط بود، ماهیتی دوگانه داشت. در دوره انقلاب دموكراتیك، بورژوازی ملی چین علاوه بر خصلت سازشكارانه از خصلتی انقلابی نیز برخوردار بود. در دوره انقلاب سوسیالیستی در عین حال که می توان مجبورش کرد سیاست تغییر و تحول سوسیالیستی را قبول کند اما گرایش ارتجاعی قوی به رشد سرمایه داری دارد. در دوره بازسازی اقتصاد ملی چین بنگاههای صنعتی و بازرگانی که تحت اداره این طبقه بود، نقشی دوگانه ایفا كردند. آنها با افزایش تولید، توسعه مبادلات اقتصادی میان مناطق شهری و روستائی، و با ایجاد اشتغال، نقش سازنده ای در رابطه با اقتصاد ملی و معیشت مردم ، ایفا كردند. اما كارگران را استثمار میكردند و هر کاری را بخاطر سود می کردند و بهمین جهت نقشی منفی در بازسازی سوسیالیستی و معیشت توده ها بازی میكردند. با توجه به خصلت دوگانه بورژوازی ملی و نقش دوگانه اقتصاد سرمایه داری ملی، حزب ما سیاست بهره گیری کردن، محدود کردن و بالاخره تغییر بنگاهای تولیدی و تجاری سرمایه داری ملی را فرموله کرد ـ یعنی از نقش سازنده شان در اقتصاد ملی و معیشت مردم بهره گرفت؛ نقش منفی آنها را که برای اقتصاد ملی و معیشت مردم مهلک بود محدود کرد؛ و بتدریج آنها را تغییر داده و تبدیل به بخشی از اقتصاد سوسیالیستی دولتی کرد.
ایجاد تغییر و دگرگونی سوسیالیستی در بنگاههای تولیدی و تجاری سرمایه داری چین، از طریق اشكال گوناگون سرمایه داری دولتی پیش برده شد. همانطور که لنین گفت، دولت دیکتاتوری پرولتاریا می تواند « این سرمایه داری دولتی را مهار....و محدوده هایش را تعیین کند.» (7) سرمایه داری دولتی اولیه در تولید صنعتی مشتمل بود بر تبدیل مواد خام و سفارش دادن مواد ضروری و تولیدات قراردادی ( دولت به بنگاه های متوسط و کوچک سرمایه داری مواد خام می داد تا طبق قرارداد برای دولت فرآورده های تمام شده تولید کنند. آنها بدینوسیله کنترل می شدند)؛ و در بازرگانی گرفتن کمیسون خرید و توزیع فرآورده ها. با اتخاذ این شكل، كنترل اقتصاد سرمایه داری تا حدی امكان پذیر بود و می شد آن را هم در زمینه جهت گیری و عملیات تولید و هم در زمینه درجه استثمار کنترل کرد. با این وجود، اتخاذ این شكل نه می توانست ماهیت مالکیت و کنترل بر ابزار تولید توسط سرمایه دار را تغییر دهد و نه تضاد آنتاگونیستی روابط تولیدی سرمایه داری را که جلوی رشد نیروهای مولده را می گیرد، اساسا حل كند. با رشد نیروهای مولده اجتماعی چین، این ضرورت عینی بوجود آمد که سرمایه داری دولتی اولیه به سرمایه داری دولتی پیشرفته یعنی عملیات دولتی- خصوصی مشترک تبدیل شود. دولت كادرهائی را برای رهبری بنگاههای دولتی ـ خصوصی، گمارد. این کادرها بنگاهها را بر مبنای برنامه های دولت و با اتكا بر توده های كارگر اداره می كردند. این کار در واقع سرمایه داری را مجبور كرد که دست از کنترل ابزار تولید بردارد. استثمار كارگر بوسیله سرمایه دار، بشدت محدود گردید. در تجربه چین این شكل پیشرفته سرمایه داری دولتی به دو مرحله تقسیم شد. یكی فعالیت مشترك دولتی ـ خصوصی در بنگاههای مجزا و سپس در كل صنایع. در مرحله فعالیت مشترك در بنگاهای مجزا، سرمایه دار بر حسب سهم سرمایه اش در بنگاه، در توزیع سود شریک بود. با توسعه تولید، سود حاصله توسط سرمایه دار نیز افزایش می یافت. این بر شور و شوق کاری در میان کارگران تاثیر منفی داشت و برای انباشت صندوق ذخایر (خزانه ) دولت، نامساعد بود. پس از اینكه كل یک رشته صنعتی تحت فعالیت مشترك دولتی ـ خصوصی قرار گرفت، به سرمایه دار اجازه داده شد كه سالانه بهره ثابتی (درحدود، سالانه 5 درصد) و آنهم برای یك دوره خاص زمانی ببرد. این نرخ بهره بر طبق ارزش دارائی ثابتی که قبل از شروع فعالیت مشترک دولتی- خصوصی داشت محاسبه می شد. به این ترتیب حق مالكیت سرمایه دار بر ابزار تولید صرفا در شکل بهره ثابتی که بر حسب اندازه سهامش تعیین شده بود و به وی تعلق می گرفت، بیان می شد. این بنگاههای سهامی دولتی ـ خصوصی ماهیتا بنگاههای سوسیالیستی بودند. در پایان دوره مقرر شده برای پرداخت بهره ثابت، دولت تصمیم گرفت که دیگر آنرا پرداخت نکند. به این ترتیب بنگاههای دولتی ـ خصوصی کاملا به بنگاههایی تحت نظام مالكیت دولتی سوسیالیستی، تبدیل شدند.
تحت دیكتاتوری پرولتاریا، میان دگرگون کردن سرمایه كوچك و متوسط با دگرگون کردن سرمایه بزرگ تفاوت است. اما این امر بمعنای فقدان مبارزه طبقاتی نیست. در حقیقت، مبارزه طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی در سراسر فرایند دگرگونی سوسیالیستی صنعت و بازرگانی سرمایه داری، ادامه دارد. این مبارزه بشكل مبارزه میان محدودیت و ضدیت با محدودیت، دگرگونی و ضدیت با دگرگونی خود را جلوه گر می كند. در بهار سال 1950 برای تثبیت قیمتها لازم بود مبارزه ای علیه فعالیتهای بورس بازی انجام شود. در سال 1951، مبارزه "علیه پنج چیز" یعنی علیه رشوه خواری، در رفتن از زیر بار پرداخت مالیات، علیه دزدی اموال دولتی، علیه تقلب در فرآورده های كار و تولید محصولات بنجل، و دزدیدن اسرار اقتصادی دولت، به پیش رفت. در سال 1957، مبارزه ای علیه حملات افسارگسیخته راست انجام شد. این مبارزات، مبارزات طبقاتی حادی بودند. این مبارزات طبقاتی، تبلور خود را در مبارزه بین دو خط مشی نشان دادند. دار ودسته رویزیونیستی لیوشائوچی مكررا این یاوه را تبلیغ می کرد که، ستثمار سرمایه داری جوانب خوبی هم دارد". و تحت این عنوان با دگرگون کردن صنعت و تجارت سرمایه داری مخالفت می کرد و قصد داشت به این ترتیب نفوذ سرمایه داری را حفظ کند. تحت هدایت كمیته حزب به رهبری صدر مائو، توطئه های این مرتدین بموقع سركوب شد، خط مشهای رویزیونیستی آنها مورد انتقاد قرار گرفت، و بالاخره دگرگونی صنعت و بازرگانی سرمایه داری به صنعت و بازرگانی سوسیالیستی پیروزمندانه به سرانجام رسید. این نشان داد كه با اعتقاد راسخ به مبارزه پرولتاریا علیه بورژوازی، به خط مشی مارکسیستی علیه خط مشی رویزونیستی، و از طریق وارد آوردن شکست قطعی بر مشتی سرمایه داران ارتجاعی و عواملشان در حزب كه با انقلاب سوسیالیستی مخالفت كرده و نسبت به ساختمان سوسیالیسم خصومت میورزیدند، بورژوازی ملی بتدریج مجبور شد تحول سوسیالیستی را قبول کند.

نظام مالكیت سوسیالیستی تمام مردم از برتری فوق العاده برخوردار است
برقراری مالكیت سوسیالیستی تمام مردم بجای مالكیت خصوصی سرمایه داری، یك جهش انقلابی در روابط تولیدی است. نظام مالكیت سوسیالیستی تمام مردم، یک نظام مالکیت همگانی است که در آن هم ابزار تولید و هم محصول کار در اختیار دولت پرولتری قرار می گیرد. این دولت نماینده كلیه زحمتكشان است. پیدایش نظام مالكیت سوسیالیستی تمام مردم نشان میدهد كه زحمتكشان آزاد شده اند و تبدیل به طبقه حاكمه جامعه شده اند؛ علاوه بر این نشان می دهد که بردگان مزدی سرمایه داران تبدیل به اربابان تولید سوسیالیستی شده اند.
در چین، مالکیت سوسیالیستی تمام مردم، شامل ذخائر معدنی، رودخانه ها، آبها، جنگلها، زمینهای بكر، و سایر منابع طبیعی كه طبق قانون به دولت تعلق دارند، موسساتی مثل خطوط آهن، خدمات پستی و ارتباطات، بانكها، مزارع و كارخانجات و بازرگانی دولتی است. دولت بعنوان نماینده كلیه زحمتكشان صاحب ابزار تولید است و بر تخصیص و توزیع معقولانه و متحدانه آنها ، نظارت میكند. این امر، شرایط نوینی را در تاریخ بشر ایجاد كرده است، كه در آن برای نخستین بار در تاریخ کشورمان، اقتصاد ملی بطور سیستماتیك رهبری می شود و توسعه می یابد و راه را برای تكامل نیروهای مولده اجتماعی هموار میكند.
نظام مالكیت سوسیالیستی تمام مردم، یک نظام مالكیت همگانی است كه با خصلت اجتماعی عالی تولید، درتطابق است. در صنایع مدرن، دپارتمان ها و موسسات با یكدیگر مرتبط و وابسته اند. آنها همگی اجزا ارگانیك درونی كلیت تولید اجتماعی اند. پیدایش نظام مالكیت دولتی سوسیالیستی نتیجه اجتناب ناپذیر تضاد میان نیروهای مولده اجتماعی و مالكیت خصوصی سرمایه داری در صنایع مدرن است. تنها با مالكیت دولتی سوسیالیستی است كه تضادهای میان خصلت اجتماعی تولید و خصلت خصوصی مالكیت بر ابزار تولید در جامعه سرمایه داری و تضاد بین خصلت متشكل تولید در بنگاههای منفرد و خصلت آنارشیستی تولید در كل جامعه میتوانند حل شود. تنها در آن زمان است كه برباد دادن و نابودسازی نیروهای مولده و محصولات در اشکالی که مشخصه نظام سرمایه داری است و افراط گری بورژوازی و نمایندگان سیاسیش، از بین می رود. بدین ترتیب، نیروهای مولده امکان توسعه سریعتر را می یابند.
اقتصاد دولتی كه مبتنی بر نظام مالكیت سوسیالیستی تمام مردم است، شریان حیات اقتصاد ملی را كنترل میكند. اقتصاد دولتی شامل صنایع مدرن و صنایع حمل و نقل نیز هست. صنایعی كه توسط دولت اداره میشوند، كمیت عظیمی از ماشین آلات، مواد و مصالح، ابزار را فراهم کرده و موتور محرکه پیشرفتهای فنی در بخشهای مختلف اقتصاد ملی است. آنها مقادیر عظیمی تراكتور، ماشین دروگر، وسایل حمل و نقل، برق، سوخت، كودهای شیمیایی و ضد آفت را جهت پیشرفت مكانیزاسیون كشاورزی، فراهم میكنند. آنها حجم عظیمی از وجوه خزانه را برای ساختمان اقتصادی، فرهنگی و دفاعی، انباشت میكنند. اقتصاد سوسیالیستی دولتی یكی از مولفه های اقتصادی است كه نقش رهبری كننده را در كل اقتصاد ملی ایفا میكند. با اتكا به این پایگاه مادی است که دولت انقلاب و ساختمان سوسیالیستی را هدایت می كند. دگرگونی سوسیالیستی در كشاورزی، صنایع دستی، صنعت و بازرگانی سرمایه داری، تحت رهبری و هدایت اقتصاد دولتی تحقق یافت. تحكیم و توسعه اقتصاد كلكتیوی نیز با نقش رهبری كننده اقتصاد دولتی (پس از كامل شدن تغییرات سوسیالیستی پایه ای ) مرتبط بود. اقتصاد سوسیالیستی دولتی یك نیروی مادی قدرتمند جهت تحكیم دیكتاتوری پرولتاریاست.
در كشاورزی، بخشی که در چارچوب نظام مالکیت سوسیالیستی تمام مردم می گنجد، بخش مزارع دولتی است. مزارع دولتی نقش هائی ایفا می كنند كه متفاوت از اقتصاد كلكتیوی (جمعی) است: 1 ـ علاوه بر وجوه خزانه كه توسط خود مزرعه انباشت می شود، در هنگام ضرور دولت نیز برای تسریع مکانیزاسیون در آن سرمایه گذاری می کند.2 ـ مزرعه دولتی پایگاه مهمی برای دولت جهت انجام آن رشته از آزمایشات علمی كشاورزی است كه محتاج پرسنل تحقیقی تخصصی تر، بودجه بیشتر، و دوره ای طولانی برای نیل به نتایج مفید است. اقتصادهای کلکتیو در روستا بخاطر فقدان نیروی كار، منابع مادی و بودجه ضروری نمی توانند این نوع عملیات را پیش برند. از سوی دیگر، مزرعه دولتی میتواند نیروی كار، منابع مواد اولیه، و بودجه ضروری را در چارچوب یك برنامه سراسری جهت آزمایشات علمی گوناگون متمركز کند و نتایج سودمند ـ نژادهای اصلاح شده ، تجربه پیشرفته تر ـ این مزارع را در اسرع وقت در اختیار كمونهای کشاورزی خلق قرار دهد.3 ـ در زمینه احیاء اراضی بکر در مقیاس عظیم، توسعه جنگلها و چوب بری نیز مزارع دولتی نسبت به اقتصاد كلكتیوی برتر و مناسب ترند.
نظام سوسیالیستی مالکیتتمام مردم یک شکل از نظام سوسیالیستی مالکیت است که درجه مالکیت همگانی آن بسیار بالاست و توسعه و تکامل آن بطرف تبدیل شدن به یک نظام مالکیت کمونیستیتمام مردم است. اگر از نقطه نظر مالکیت همگانی ابزار تولید توسط تمام مردم کارکن به مسئله نگاه کنیم می بینیم که این شکل از مالکیت دارای عنصری از مالکیت کمونیستی است. اما نظام مالکیت سوسیالیستی تمام مردم، نظامی است که تازه از رحم نظام کهنه در آمده، بنابراین سنتها و علائم نظام کهنه را با خود حمل می کند. اول از همه اینکه، نظام سوسیالیستی مالکیت تمام مردم هنوز یک شکل از مالکیت است که از نزدیک با طبقات و مبارزه طبقاتی گره خورده است. واژه "تمام مردم" یک واژه اختصاری است برای "مردم کارکن در کلیت خود" و این نظام سوسیالیستی مالکیت فقط به پرولتاریا و مردم کارکن خدمت می کند. دوم، مالکیت سوسیالیستی تمام مردم ضرورتا شکل مالکیت سوسیالیستی دولتی را بخود می گیرد؛ و همانطور که لنین خاطرنشان کرد، دولت سوسیالیستی به یک معنا، "یک دولت بورژوائی بدون بورژوازی است". این بخاطر آن است که دولت کماکان باید از حق بورژوائی حمایت کند. (پانویس: دولت پرولتری، حق بورژوائی را برسمیت می شناسد واجازه می دهد که باقی بماند و از آن حمایت می کند و مردم را مجبور می کند که به آن گردن بگذارند. البته در عین حال آن را محدود می کند. به این معنا، دولت دیکتاتوری پرولتاریا این بخش از نقش دولت بورژوازی را نیزایفا می کند. به نقل از خبرنامه پکن، 14 نوامبر 1975 شماره 46 ص 23). سوم، مالکیت سوسیالیستی تمام مردم هنوز به نظام کالائی، مبادله از طریق پول، و توزیع بر پایه کار، بسته است. حق مساوی در درون نظام کالائی، در فرآیند مبادله از طریق پول و توزیع بر پایه کار همه حق بورژوائی هستند. این مقوله نشان می دهد که نمی توان به نظام مالکیت سوسیالیستی تمام مردم بصورت پدیده ای خالص نگریست. فقط زمانی که مالکیت سوسیالیستی تمام مردم به سطح نظام مالکیت کمونیستی توسطتمام مردم برسد، جامعه می تواند خود را از اثرات طبقات و سنن و بقایای سرمایه داری رها کند.
وقتی که نظام سوسیالیستی مالکیتتمام مردم استقرار یابد، هنوز یک فرآیند طولانی تحکیم و تعالی مستمر آن در پیش است. اینکه نظام سوسیالیستی مالکیتتمام مردم پیشروی کند یا به قهقرا رود، موضوع مرکزی در جدال میان دو طبقه، دو راه و دو خط در دوران سوسیالیسم است.

سوسیالیسم بدون اجتماعی شدن كشاورزی تحکیم نخواهد یافت

اقتصاد كوچك دهقانی باید دچار دگرگونی سوسیالیستی شود
پرولتاریا پس از كسب قدرت سیاسی، نه فقط با یک اقتصاد سرمایه داری بشدت اجتماعی شده بلکه اغلب با حضور نظام های گسترده ی اقتصاد خصوصی که مبتنی بر مالکیت فردی زحمتکشان اند، روبرو می شود. مولفه های آن را میتوان در كشاورزی، صنایع پیشه وری، حمل و نقل، و بازرگانی یافت. اما بیشتر از همه جا در بخش کشاورزی بطور گسترده وجود دارد. كسانی كه در فعالیتهای اقتصادی منفرد شركت میكنند، زحمتكشان منفرد هستند. خانوار یک واحد تولیدی و عملیات است. اگر چه زحمتکشان منفرد که در این بخش درگیرند صاحب مقداری ابزار تولیدند اما مقدارش بسیار کوچک است و موقعیتشان بسیار بی ثبات بطوریکه اقتصاد سرمایه داری هر لحظه می تواند آنان را ورشکسته کند. آیا هنگامیكه پرولتاریا بورژوازی را سرنگون ساخته و نظام سوسیالیستی مالكیتتمام مردم را بر ابزار تولید مسلط می کند، می توان اجازه داد که اقتصادهای منفرد به عملیات خود ادامه دهند؟ خیر. صدرمائو گفت، " بدون اجتماعی کردن کشاورزی نمی توان سوسیالیسم کامل و مستحکم بوجود آورد." (8) در اینجا، آنچه باید تجزیه و تحلیل کنیم این است که در سوسیالیسم، نظام های اقتصاد منفرد در كشاورزی، چه راهی را باید در پیش بگیرند. تجزیه و تحلیل این مسئله، راه اقتصادهای منفرد دیگر مانند صنعت پیشه وری منفرد را نیز روشن می کند؛ زیرا اصول راهی که آنها طی خواهند کرد همان اصول راهی است که نظام های اقتصادی منفرد کشاورزی باید طی کنند.
نظام سوسیالیستی مالکیتتمام مردم، که پس از کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا استقرار یافت، شالوده نظام دولتی را در دیکتاتوری پرولتاریا تشکیل می دهد. اما اقتصاد كوچك دهقانی مبتنی بر کار فردی و مالکیت فردی، در تضاد با نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی و روبنای دیكتاتوری پرولتاریا قرار دارد. چرا که اقتصاد كوچك دهقانی بر پایه مالكیت خصوصی، بستر مناسبی برای رشد سرمایه داریست. شک نیست که این اقتصاد دهقانان را قطب بندی کرده و تبدیل به اکثریت دهقانان فقیر و کارگران کشاورزی، و اقلیت دهقانان مرفه كه بورژوازی روستا هستند، می کند. لنین خاطر نشان کرد که " تولید كوچك همواره، هر روز و هر ساعت بخودی خود در مقیاس هنگفت سرمایه داری و بورژوازی را تولید می کند."(9)
انقلاب دموكراتیك چین، در زمینه تغییر و دگرگونی کامل نظام ارضی، مصادره زمین از طبقه فئودال و توزیع آن در میان دهقانان، و از بین بردن نظام مالکیت ارضی فئودالی، که توده های دهقان را قادر کرد خود را از یوغ فئودالیسم برهانند، یک پیروزی عظیم بود. اما پس از رفرم ارضی، هنوز سئوالی باقی است دال بر اینكه دهقانان منفرد چه راهی را باید طی کنند. راه سرمایه داری یا سوسیالیسم ؟ به فاصله چند سال پس از رفرم ارضی در چین، گرایشات خود بخودی سرمایه داری منظما رشد كردند. دهقانان ثروتمند در همه جا ظاهر شدند و بسیاری از دهقانان میانه حال سخت در تلاش بودند که تبدیل به دهقان ثروتمند شوند. بسیاری دهقانان فقیر، بخاطر فقدان ابزار تولید مكفی، از فقر در رنج بودند. بسیاری از آنان مقروض بودند. برخی از آنان مجبور شدند زمینشان را فروخته یا اجاره دهند. ظهور این شرایط نشان داد كه اگر پس از رفرم ارضی، بلافاصله پرولتاریا توده های وسیع دهقانان را در مسیر سوسیالیسم رهنمود نمی شد و اقتصاد كوچك دهقانی را بموقع مجبور به قبول تحول سوسیالیستی نمی نمود و بجای اینکار به آن اجازه می داد که قطبی شود، لایه های بالائی دهقانان میانه حال که مصمم بودند راه سرمایه داری را در پیش گیرند بیش از پیش از منافع طبقه كارگر دور میافتادند، و دهقانانی كه به تازگی زمینهایشان را دوباره از دست داده بودند و هنوز در فقر بسر میبردند، معترض شده و مدعی میشدند كه پرولتاریا نتوانست آنها را نجات داده و مشكلاتشان را بر طرف کند. دراین صورت، اتحاد كارگر ـ دهقان که بر پایه رفرم ارضی حاصل شده بود با خطر سقوط مواجه می شد. در صورت بروز چنین وضعی دیكتاتوری پرولتاریا در خطر قرار می گرفت و امکان تحکیم زیربنای اقتصادی سوسیالیسم از بین می رفت.
پس از رفرم ارضی، اقتصاد كوچك دهقانی که بر مالکیت خصوصی مبتنی بود، نقش معینی در احیاء و توسعه تولید كشاورزی ایفا كرد. با این وجود، این اقتصاد، متکی بر روابط تولیدی عقب مانده بود. عملیات منفرد و پراكنده، اتخاذ تكنیكهای پیشرفته و ابزار مدرن كشاورزی را غیر ممکن می کرد؛ در برابر ضایعات طبیعی ناتوان بود؛ و تولید بسط یابنده را ناممکن می کرد. اقتصاد کوچک دهقانی ثابت کرد که قادر به تامین تقاضاهای اقتصاد سوسیالیستی در زمینه کالاهائی مانند غلات غذائی، مواد خام صنعتی، و نیروی كار روزافزون، نیست و همچنین نمی تواند بازار داخلی گسترده ای برای توسعه صنعتی فراهم کند. بدین جهت در تضاد شدید با صنعتی کردن سوسیالیستی قرار داشت. برای حل این تضاد، ضروری بود که پرولتاریا اقدامات مناسبی اتخاذ کرده و اقتصاد كوچك دهقانی را که پراكنده و عقب مانده بود براه سوسیالیستی هدایت کند.

متشکل شدن، راهی ضروری جهت تحول سوسیالیستی در اقتصاد كوچك دهقانی است
دهقان، یك کارکن (زحمتكش) است و متحد پرولتاریا می باشد. ابزار تولید تحت مالكیت خصوصی دهقان منفرد را نمیتوان مصادره کرد. انگلس خاطر نشان کرد، «هنگامیكه ما قدرت دولتی را بدست می گیریم، برای سلب مالكیت از دهقانان كوچك بهیچ وجه از زور استفاده نمی كنیم. (فرقی نمیكند كه برای این سلب مالكیت پولی پرداخت شود یا خیر). در صورتیكه برای سلب مالكیت از زمین داران بزرگ از زور استفاده می كنیم. وظیفه ما در رابطه با دهقان كوچك اینست که ابتدا تولید و مالكیت خصوصی وی را به تولید و مالكیت تعاونی تبدیل کنیم و آنهم نه از طریق زور بلكه با نمونه سازی و همیاری اجتماعی.» (10) این بدان معناست كه تعاونی شدن كشاورزی بوسیله متشکل شدن تحقق می یابد. مائو گفت، «این تنها راهی است که خلق میتواند آزاد شود و تنها راه بیرون آمدن از فقر است» (11) در چین توده های وسیع دهقانان فقیر و لایه های تحتانی دهقانان میانه حال كاملا پذیرنده تحول سوسیالیستی بودند. شور و شوق عظیمی برای راه سوسیالیستی موجود بود. بخشی از لایه های بالائی دهقانان میانه حال نسبت به راه سوسیالیستی مردد بودند، درحالیكه ملاكین و دهقانان ثروتمند سخت در تلاش بودند که در آن خرابکاری کنند. بنابراین از همان ابتدا بر سر تعاونی کردن کشاورزی مبارزه ای شدید میان راه سرمایه داری و راه سوسیالیستی درگرفت. این مبارزه به نوبه خود در حزب نیز منعکس شد و خود را در شکل مبارزه جدی میان دو خط مشی نشان داد.
دارو دسته لیوشائوچی و چن پوتا، با پیش گذاشتن این خط مشی رویزیونیستی که "اول مکانیزه کردن و بعد تعاونی کردن کشاورزی" منافع بورژوازی و دهقانان ثروتمند را نمایندگی میكردند. آنها باقدرت تمام حمله کرده و استدلال می کردند که تعاونی کردن کشاورزی قبل از مکانیزه کردن آن، "غلط، خطرناک و سوسیالیسم کشاورزی تخیلی است". آنها به این ترتیب می خواستند اقتصاد فردی را به جاده سرمایه داری بیندازند اما موفق نشدند. برای رد احکام غلط لیوشائوچی و شرکایش، صدر مائو خاطرنشان کرد، « در کشاورزی، در شرایطی مانند کشور ما، تعاونی کردن باید قبل از استفاده از ماشین آلات بزرگ انجام شود. (در کشورهای سرمایه داری کشاورزی به طریقه سرمایه داری رشد می کند)» (12) كمیته مركزی حزب تحت رهبری صدرمائو قاطعانه از منافع پرولتاریا و دهقانان فقیر و میانه حال، دفاع کرد. كمیته مركزی شرایط واقعی روستاهای چین را بررسی كرده و خط پایه ای حزب در مورد كشاورزی را فرموله نمود: اولین قدم عبارت است از كلكتیویزه كردن كشاورزی، و دومین قدم مكانیزاسیون كشاورزی بر پایه كلكتیویزه شدن كشاورزی است. این یک خط ماركسیستی بود. خظ انقلابی صدر مائو پیگیرانه بکار بسته شد. در فرآیند تعاونی کردن کشاورزی، حزب در کلیت خود، بر دهقانان فقیر و لایه های پائین دهقانان میانه حال اتکاء کرد، و بر این پایه اتحاد مستحکمی با اقشار دیگر دهقانان میانه حال بوجود آورد تا دست به مبارزه ای مصممانه علیه زمینداران و دهقانان ثروتمند زند و خط رویزیونیستی لیوشائوچی را دفع کند. در نتیجه، تعاونی کردن کشاورزی در مدت بسیار کوتاهی پیروزمندانه عملی شد.
در چین، فرآیند ایجاد تغییر و تحول سوسیالیستی در کشاورزی، فرآیند حرکت تضاد میان روابط تولیدی و نیروهای مولده در روستاها بود. این تحول در سه مرحله صورت گرفت که هر یک بدنبال دیگری آمد. در ابتدا تیمهای کمک متقابل که در بر گیرنده برخی عناصر سوسیالیستی بود، سازماندهی شدند تا به دهقانان تعلیم کار کلکتیو(جمعی) داده شده و به آنان نشان داده شود که تولید آنها با اتخاذ این شکل کار به مراتب سریعتر از زمانی که عملیات تولیدی بطور انفرادی پیش می رود، افزایش می یابد. اما در تیم های کمک متقابل، تضادی میان کار گروهی و عملیات تولیدی پراکنده وجود داشت. اگر این تضاد حل نمی شد، استفاده بیشتر از پتانسیل برتری "متشکل شدن" بسیار سخت می شد. در آن زمان و در پرتو شرایط خاص محلی، به دهقانان رهنمود داده شد که دست به سازماندهی اشکال ابتدائی تعاونی های تولیدی کشاورزی بزنند. این تعاونی ها دارای خصلت نیمه سوسیالیستی بودند. در این تعاونی های ابتدائی، هم زمینی که در مالکیت خصوصی بود بطور مشترک توسط اعضای تعاونی کار می شد و هم اینکه تعاونی مشتركا از احشام و ابزار بزرگ، استفاده می کرد. به این ترتیب در تیم های کمک متقابل، تضاد میان کارگروهی و عملیات پراکنده، حل شد. تولید نیز افزایش یافت. اما در این تعاونی های ابتدائی هر کس "سهم زمین" خود را داشت و تعاونی بابت استفاده از حشم خصوصی و ابزار کار بزرگ خصوصی، ما به ازائی پرداخت می کرد. مالکیت خصوصی بر ابزار تولید هنوز کاملا ملغی نشده بود. هنوز میان عملیات مشترک و کار جمعی از یک طرف، و مالکیت خصوصی بر زمین وسایر ابزار تولید تضاد موجود بود. اگر این تضاد حل نمی شد، شور و اشتیاق اقشار وسیع دهقانان فقیر و لایه های تحتانی دهقانان میانه حال کاملا شکوفا نمی شد. در آن زمان بر پایه شرایط مشخص، حزب یکبار دیگر دهقانان را در سازمان دادن تعاونی های تولیدی کشاورزی پیشرفته و کاملا سوسیالیستی، رهبری کرد. بر پایه نظام مالکیت کلکتیو ابزار تولید توسط توده های زحمتكش، تعاونی پیشرفته اصل "از هر کس به اندازه توانش؛ به هر کس به اندازه کارش" را به اجرا گذاشت. این اقتصاد یك اقتصاد کلکتیو كاملا سوسیالیستی بود. سیاست پیشروی مرحله به مرحله بر حسب شرایط واقعی، در زمینه عادت دادن دهقانان به کار کلکتیو و پیشبرد عملیات تولیدی جمعی، رساندن آنان به سطحی که دست از مفهوم مالکیت خصوصی بکشند، و شور و شوق سوسیالیستی شان شکفته شود بطوریکه با کمال میل به تعاونی بپیوندند، موثر بود. در نتیجه، تولید نه تنها پائین نیامد بلکه سال به سال افزایش یافت و درستی خط انقلابی صدر مائو را کاملا به نمایش گذاشت.
پس از کامل شدن رفرم ارضی، تحول سوسیالیستی در کشاورزی در مناطق وسیع روستائی چین، در اساس طی کمتر از چهار سال تکمیل شد. تعاونی کردن کشاورزی تحقق یافت و نظام مالکیت فردی گسترده به یک نظام مالکیت کلکتیو سوسیالیستی توده های زحمتکش تبدیل شد. تحقق نظام تعاونی در کشاورزی، جلوی رشد نیروهای مولده را بیش از پیش باز کرد، پایگاه سوسیالیستی پرولتاریا را در روستا تقویت کرد، اتحاد کارگر و دهقان را تحکیم کرد، و دیکتاتوری پرولتاریا را مستحکم کرد. این دستاورد مفاهیمی بسیار گسترده و عمیق داشت.

کمون خلق روستائی در چین یک پیشرفت مهم در نظام مالکیت کلکتیو است
پس از ایجاد نظام مالکیت کلکتیو سوسیالیستی، فرآیند تکامل و بهبود تدریجی آغاز شد. با رشد نیروهای مولده و بالا رفتن آگاهی سوسیالیستی توده های زحمتکش، کلکتیوهای کوچک تبدیل به کلکتیوهای بزرگ شدند؛ کلکتیوهائی که درجه پائینی از مالکیت همگانی داشتند به کلکتیوهائی که درجه بالائی از مالکیت همگانی داشتند تبدیل شدند. این یک قانون عینی است. در سال 1958 تحت رهبری "خط عمومی حزب کمونیست چین برای ساختمان سوسیالیسم"، و تحت تاثیر "جهش بزرگ به پیش" و در انطباق با نیاز تکامل نیروهای مولده در روستا، کمون های خلق روستائی همچون آفتاب سحرگاه در افق منطقه آسیای شرقی ظاهر شد. توده های وسیع دهقانان فقیر و لایه های تحتانی دهقانان میانه حال، از صمیم قلب کمونهای خلق را دوست می داشتند. آنها آوازهای فولکور بسیاری در ستایش از کمونهای خلق سرودند. یکی از آنها اینطور است:

فعالیت فردی همچون پل چوبی است،
که با هر گام بر آن سه بار تکان می خورد.
کمک متقابل همچون پل سنگی است،
اما او را در برابر باد و باران یارای مقاومت نیست.
پل آهنین بد نیست،
اما نمی تواند رفت و آمد زیاد تحمل کند.
کمون خلق پل طلائی است، که ما را به افق های دوردست می برد.

مقیاس كمون ها اینطور است كه در هر سیان یك كمون خلق وجود دارد كه از تجمع چندین واحد تعاونی پیشرفته تولید کشاورزی تشکیل می شود. (زیرنویس: سیان یک واحد کشوری در سطح شهر است که شامل یک یا چند روستاست). کمون خلق سازمانی است که مدیریت را با تولید تركیب کرده و کارگر، دهقان (منجمله آنهائی که در جنگلداری، گله داری، شیلات و فعالیتهای کناری هستند)، بازرگان، محصل و سربازان را در بر میگردد. کمون، واحد پایه ای جامعه سوسیالیستی چین در روستاها و نیز یک واحد پایه ای دولت چین در روستاها می باشد. کمون، برای دوره نسبتا طولانی در آینده، سازمان اقتصاد کلکتیو سوسیالیسم خواهد بود که مبتنی است بر کمک و منافع متقابل. ولی وقتی که تعاونی پیشرفته کشاورزی تبدیل به کمون خلق شد، هم مقیاس عملیات تولیدی و هم سهم ابزار تولیدی که د رمالکیت همگانی است افزایش یافت. مشخصه کمون، "بزرگ و همگانی بودن" آن است. این یک تکامل مهم در نظام مالکیت کلکتیو سوسیالیستی مردم کارکن چین است.
در مرحله کنونی، نظام اقتصادی مالکیت کلکتیو در کمونهای خلق در روستاها، عموما بشکل "مالکیت سه مرتبه ای كه تیم تولید مرتبه ( یا سطح) پایه آن را تشكیل می دهد" می باشد. در این نظام مالكیت سه مرتبه ای، مالکیت کلکتیو در سطح کمون و بریگاد تولیدی، قسمی است. در کمون خلق، واحد پایه ای محاسبات، تیم تولیدی است که محاسبات مستقل خود را انجام می دهد و مسئول کلیه سود و زیان خویش است. تیم تولیدی مستقیما تولید را سازماندهی می کند و درآمدها را توزیع می کند. علت این است که تولید کشاورزی در مرحله کنونی هنوز بطور اساسی بر کار یدی و حیوانات بارکش متکی است. اگرچه سطح مکانیزاسیون کشاورزی، پس از ایجاد کمونهای خلق منظما افزایش یافته، اما هنوز کار یدی در کلیت کشور مسلط است. در مرحله کنونی، مناسب ترین کار تشکیل تیم های تولیدی متشکل از بیست تا سی خانوار است که یک واحد محاسباتی پایه ای می باشند. این امر مساعد حال سازمان دادن تولید و توزیع درآمد، تقویت مدیریت، شکوفا کردن فعالیت سوسیالیستی اعضای وسیع کمون، تقویت روحیه احساس مسئولیت آنان در مورد کلکتیو و تقویت قدرت نظارت کادرها، می باشد. بالاتر از تیم تولیدی، اقتصادهای کلکتیو بریگاد و کمون قرار دارند. درجه اجتماعی شدن در این دو سطح نسبتا بالا است؛ با تکامل اقتصاد کلکتیو، از نظر مالی امکان خریداری ماشین آلات بزرگ و متوسط کشاورزی، براه انداختن پروژه هائی مانند احیاء خاک و صرفه جوئی در آب، اداره کارخانجات کوچک و معادن و در مقاطع کلیدی کمک کردن به تیمهای تولیدی ضعیف جهت تسریع تکامل اقتصاد کلکتیو، ممکن می شود. این فعالیت ها بزرگتر از حدی هستند که تیمهای تولیدی بتوانند از عهده آنها برآیند. کمون خلق بر پایه نظام مالکیت کلکتیو و محاسبه اقتصادی سه مرتبه ای، سازمان یافته است اما در كلیت خود یک واحد لایتجزا و متحد است. نظام سه مرتبه ای مالکیت کلکتیو به اندازه کافی انعطاف پذیر است و برای همین برای روبرو شدن با شرایط بسیار سختی که در کشور موجود است و ضروریات متنوعی که توسط نیروهای مولده در حال رشد بوجود می آید، بسیار مناسب است. برای همین، این نظام بسیار مساعد حال رشد سریع بارآوری اجتماعی تولید است.
در شرایطی که رشد و سلطه اقتصاد کلکتیو کمون خلق تضمین شده و بخوبی متحقق شده است، اعضا کمون می توانند (و تشویق می شوند که ) از اوقات اوقات فراغت و تعطیلات استفاده کرده و به پیشبرد تولیدات جانبی و محدود خانواری بپردازند. حق خانوارهای کمون به حفظ قطعات کوچک زمین کشاورزی و داشتن تولیدات خانواری حاشیه ای از بقایای اقتصاد کوچک خصوصی است. اما در سوسیالیسم، این فعالیتها در حاشیه و تابع اقتصاد سوسیالیستی می باشند كه مبتنی بر مالکیت سوسالیستیتمام مردم و مالکیت سوسیالیستی کلکتیوی توده های زحمتكش است. در سوسیالیسم که یک دوران گذار است، برای یک دوره، این شکل از زراعت و تولید حاشیه ای می تواند در زمینه استفاده کامل از نیروی کار روستا و افزایش تولید اجتماعی و بهبود زندگی اعضا کمون و تقویت مقدار و تنوع محصولات در بازارهای مبادله روستائی، مفید باشد. اما در همان حال، این گونه بقایای نظام مالکیت خصوصی کوچک مسلما زمینه ای برای تولید سرمایه داری می باشند؛ بنابراین نظارت و رهبری در آنها باید تقویت شود تا جوانب منفی این نوع از تولید مهار شود.
در روستاهای چین، نظام مالکیت کلکتیو (کلکتیو) کمون خلقی، كه عموما در شکل "مالکیت سه مرتبه ای كه تیم تولید مرتبه ( یا سطح) پایه آن را تشكیل می دهد" است تا مدتهای مدیدی بهمین شکل خواهد ماند. اما، با بهبود تدریجی شرایط مختلف (مانند بالاتر رفته درجه مکانیزاسیون کشاوروزی، كمتر شدن شکاف درآمدی میان تیم های تولید و بالاتر رفتن آگاهی سوسیالیستی اعضای کمون) کمون خلقی روستاهای چین بتدریج از نظام کنونی مالکیت که سطح پایه آن را واحد تیم تولید تشكیل می دهد در آینده به نظام مالکیت مبتنی بر بریگاد و کمون، و سپس گام به گام به نظام مالکیت سوسیالیستی تمام مردم، گذر خواهد کرد. این فرآیند تکامل فرآیندی طولانی و تدریجی است.
همانند نظام مالکیت کلکتیوی در کشاورزی، فرآیند گذار در نظام مالکیت کلکتیوی در صنایع دستی از کلکتیوهای کوچک به بزرگ و سپس از کلکتیوهای بزرگ به نظام مالکیت سوسیالیستی تمام مردم، یک فرآیند تکامل تدریجی و طولانی است.
تکامل نظام مالکیت کلکتیوی از کوچک به بزرگ، از پائین به بالا، از نظام سوسیالیستی مالکیت کلکتیو به نظام سوسیالیستی مالکیتتمام مردم، تماما بر پایه توسعه تدریجی نیروهای مولده و ارتقاء آگاهی سوسیالیستی خلق قرار دارد. تلاش برای ایجاد تحول عجولانه در زمانی که شرایط ضروری برای اینکار موجود نیست، اشتباه است. همچنین، هنگامی که شرایط ضروری موجود است، چسبیدن به وضع موجود، اشتباه است. این دو گرایش اشتباه، شور و شوق سوسیالیستی توده ها را می خواباند و برای تکامل نیروهای مولده نامساعد است. این گرایشات حتا ممکن است مانع تکامل نیروهای مولده شوند. در فرآیند تکامل تعاونی پیشرفته کشاورزی به کمون خلق در روستاهای چین، این دو گرایش موجود بودند. پیدایش کمون خلق نتیجه طبیعی تکامل اقتصادی و سیاسی در چین است و کاملا با پدیده قوانین عینی در تطابق است. اما دارودسته رویزیونیستی لیوشائوچی و لین پیائو به تشکیل کمون خلق حمله کرده و آنرا "زودرس و هرج و مرج بزرگ" خواندند. هنگامی که موج قدرتمند کمون خلق بر جریان مخالفی که آنها براه انداخته بودند غلبه کرد، آنان خواهان "جهش بسوی کمونیسم" شدند و جریان "کمونی کردن" را براه انداختند تا در کار کمون خلق خرابکاری کنند. از حالا به بعد نیز، در جریان تکامل اقتصاد سوسیالیستی مبتنی بر مالکیت کلکتیوی، بین دو طبقه، دو راه و دو خط مشی مبارزه بیرون خواهد زد. این امری ناگزیر است و جای تعجب ندارد.
اگرچه نظام سوسیالیستی مالکیت کلکتیو توسط توده های کارکن، و نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی، دو شکل از مالکیت سوسیالیستی همگانی هستند اما تفاوت های مهمی میان آنها موجود است. ابزار تولید اقتصاد کلکتیوی جزو دارائی همگانی توده های کارکن تمام کشور نیستند بلکه دارائی توده های کارکن در این یا آن واحد اقتصاد کلکتیوی هستند. بنابراین، نیروی انسانی و مواد خام و منابع مالی را نمی توان بدون ما به ازا، میان بخشهای دولتی و کلکتیو اقتصاد نقل و انتقال داد؛ نمی توان اینها را بدون ما به ازا، میان واحدهای مختلف اقتصاد کلکتیو نقل و انتقال داد.
مالکیت سوسیالیستی کلکتیوی توسط توده های کارکن، یک شکل از مالکیت سوسیالیستی است که درجه پائینی از مالکیت همگانی و درجه بالاتری از علائم جامعه کهن را در بر دارد. در درون هر واحد از اقتصاد کلکتیوی، میان توده های کارکن در آن واحد، در زمینه مالکیت بر ابزار تولید، برابری موجود است (زمین، ابزار و غیره دارائی کلکتیو تمام افراد آن واحد است). اما میان واحدهای گوناگون اقتصاد کلکتیو، در رابطه با مالکیت بر ابزار تولید نابرابری موجود است. در میان بریگادهای گوناگون کمون خلق، نه تنها در زمینه مقدار زمین دارائی هر یک تفاوت موجود است بلکه حتا زمانی که تفاوتی در مقدار زمین و مقدار کاری که می کنند موجود نیست، بخاطر تفاوت در حاصلخیزی و موقعیت جغرافیائی زمینها، اختلاف درآمد بوجود می آید. بنابراین، میان کمون های مختلف، میان بریگادهای مختلف هر کمون، میان تیم های کاری هر بریگاد، در زمینه پوان های کاری تفاوت خواهد بود. (زیرنویس: هر یک از اعضا کلکتیو طبق پوان های کاری درآمد دریافت می کردند. این مسئله بطور مفصل در فصل 11 بحث شده است.) این مقوله ها نشان می دهند که در چارچوب مالکیت کلکتیو، حق بورژوائی هنوز کاملا از بین نرفته است و اینکه مسئله تحکیم و تعالی نظام سوسیالیستی مالکیت کلکتیو کماکان یک وظیفه عظیم و سخت است.

نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی از طریق مبارزه تحکیم یافته و تکامل می یابد

درسهای جدی احیاء سرمایه داری در شوروی
از زمانیکه دار و دسته خائن خروشچف برژنف دیکتاتوری بورژوازی را در شوروی احیاء کردند، نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی که تحت دیکتاتوری پرولتاری برقرار شده بود، بطور کامل تبدیل به یک نظام مالکیت جدید که تحت کنترل بورژوازی بوروکراتیک انحصاری است، شده است. این یک درس جدی است.
مارکسیسم به ما می آموزد که خصلت نظام مالکیت بر ابزار تولید نهایتا وابسته به این است که کدامین گروه اجتماعی مالک ابزار تولید است و به کدامین گروه های اجتماعی خدمت می کند. این، یعنی چه؟ مارکس در کتاب کاپیتال از ارسطو نقل می کند که، « ارباب، با خریدن برده ارباب نمی شود، بلکه با بکار گرفتن برده ارباب می شود.» سپس مارکس ادامه داده و می نویسد، «سرمایه دار بخاطر داشتن سرمایه که به او قدرت خرید نیروی کار می دهد سرمایه دار نمی شود بلکه با بکار گرفتن کارگر، کارگر مزدی، در فرایند تولید، سرمایه دار می شود.» (13)
امروزه با نگاهی به اینکه پرولتاریای شوروی و زحمتكشان آنجا چگونه "در فرآیند تولید بکار گرفته می شوند" می توانیم به ماهیت رویزیونیسم شوروی پی ببریم. این رویزیونیستها (یعنی برژنف و شرکاء) با نقاب مالکیت همگانی سوسیالیستی ابزار تولید مردم شوروی را غصب کرده و تحت کنترل خود گرفته اند و این ابزار تولید را به خدمت منافع بورژوازی بوروکرات انحصاری در آورده اند.
رویزیونیستهای شوروی در سند مربوط به "قوانین و مقررات اداری بنگاه های تولیدی سوسیالیستی تحت مدیریت دولت" ، تصریح می کنند که، " مدیر (یا اداره کنند و گرداننده) در همکاری با پرسنل مسئول که بر طبق تقسیم وظایفشان تعیین شده اند، صاحب اختیار تولید و مدیریت خواهد بود." مدیر بنگاه صاحب اختیار است که در مورد سطح ساختار بنگاه و پرسنل؛ استخدام یا اخراج؛ پاداشها و مجازات ها؛ تعیین سطح دستمزدها و اضافه دستمزدها؛ اجاره یا کرایه دادن ابزار تولید بنگاه، تصمیم بگیرد و یا اینکه "صندوق محرک اقتصادی" را که طبق قوانین رهبری رویزیونیست شوروی برای اختصاص یافتن به خود بنگاه کنار گذاشته شده است، به تصاحب در آورد. رویزیونیستها در سند، "قوانین مربوط به مزارع کلکتیو نمونه" تصریح می کنند که مدیر مزرعه کلکتیو در زمینه های زیر صاحب اختیار تام است: اجاره دادن، کرایه دادن یا انتقال زمین تحت مالکیت دولت؛ تعیین نسبت خزانه مزرعه یا حتا خرید و فروش آزادانه ابزار تولید مثل ماشین آلات کشاورزی؛ تصمیم گیری در مورد تعیین اجرت و پاداش اعضای مزرعه، استخدام افراد فصلی غیر از کارکنان اصلی مزرعه؛ و غیره. این "مدیران" یا "روسای مزارع" از این یا آن قدرت و اختیار برخوردارند. توده های زحمتکش از چه قدرتی برخوردارند؟ هیچ. حق مالکیتشان بر ابزار تولید تماما توسط بورژوازی بوروکرات انحصاری غصب شده است. بورژوازی بوروکراتیک انحصاری توده های کارکن شوروی را به سطح کارگران مزدی "فرآیند تولید" تنزل داده است. بنا به گفته مجلات رویزیونیستی شوروی، دستمزد ماهانه قطعه کاری یک تراشکار دربنگاههای دولتی اتحاد شوروی در حد 50 تا 60 روبل است. دستمزدهای سطح متوسط 70 تا 80 روبل است. اما آنچه مدیران، اداره کنندگان کارخانه و سایر عناصر بورژوازی بصورت حقوق، اضافه دستمزد، کمک هزینه و سایر اشکال "قانونی" حاصل می کنند بیش از ده برابر و حتا چند ده برابر دستمزد یک کارگر است. در آمد خالص ماهانه یک کارگر معمولی مزرعه کمتر از 60 روبل است. اما درآمد ماهانه رئیس مزرعه عموما در حدود 300 روبل است و بعضی های آنها به 1000 روبل می رسد. یک کارگر قدیمی شوروی با بیش از 30 سال سابقه کار گفت، "ما میلیونرهای زیادی اینجا داریم". "تفاوت آنها با ما نه تنها در سطح زندگی بلکه در زبان نیز هست." مدیر یک تراست ساختمانی وابسته به وزارت کشاورزی در شوروی رویزیونیستی هذیان گویان چنین گفت، "تراست خانه منست. من اربابم. هر چه مایل باشم انجام میدهم." نوع درخت تعیین کننده نوع گل است و نوع طبقه تعیین کننده طرز سخن گفتن است. بورژوازی بوروکراتیک انحصاری اربابان تولید شده اند؛ آنها همچون سرمایه داران "هر آنچه که بخواهند انجام می دهند". از سوی دیگر توده های وسیع زحمتکش به سطح کارگران مزدی فرآیند تولید تنزل یافته اند؛ آنها برده شده اند، استثمار می شوند و رنج می کشند.
این واقعیت که نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی در اتحاد شوروی بطور کامل مضمحل شده است، واقعیتی تکان دهنده است. این تجربه تکان دهنده نشان می دهد که پس از اینکه نظام سوسیالیستی همگانی برقرار می شود هنوز مسئله مالکیت کاملا حل نشده است. مضافا، نظام مالکیت خودبخود تحکیم نشده و عالیتر نمی شود و برای این کار یک دوره مبارزه طولانی لازم است.
نظام مالکیت، مربوط به اشیاء (ابزار و کارخانه و زمین و غیره ) نیست بلکه یک رابطه اجتماعی میان انسان هاست که وابسته به موقعیت این اشیاء است. برقراری نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی از یک طرف به معنای آن است که توده های کارکن زنجیر مالکیت خصوصی را شکسته اند و در راه تبدیل شدن به اربابان ابزار تولید جامعه قدم گذاشته اند. به معنای آن است که رابطه میان پرولتاریا و توده های کارکن با تمام طبقات استثمارگر بالعکس شده است: تبدیل به رابطه ای شده است که در آن طبقات استثمار شونده ی سابق، بر طبقات استثمارگر حکومت می کنند و تمام اعضای این طبقه را تغییر می دهند. اما از طرف دیگر، باید این مسئله را برسمیت شناخت که در نظام مالکیت سوسیالیستی، حق بورژوائی کاملا لغو نشده است. مضافا، ما باید این واقعیت را ببینیم که هر دو نظام سوسیالیستی مالکیتتمام مردم و مالکیت کلکتیو، در بر گیرنده مسئله رهبری می باشند؛ یعنی این مسئله که رهبری دست کیست، تعیین می کند که کدامین طبقه در واقعیت و نه در اسم، دارنده مالکیت است. در این روابط اجتماعی، پرولتاریا و توده های کارکن میخواهند ثمرات خلع ید از طبقات استثمارگر را تحکیم کنند و حاکمیت خود را بر طبقات استثمارگر تقویت کنند و اعضای این طبقات را تغییر دهند، و ازطریق فرآیند محدود کردن حقوق بورژوائی که هنوز کاملا در نظام مالكیت سوسیالیستی لغو نشده است و محو تدریجی سنتها و جای پاهای جامعه کهنه، دائما نظام مالکیت سوسیالیستی را تعالی ببخشد. در زمینه روابط اجتماعی، بورژوازی و تمام طبقات استثمارگر در مقابل متحول شدن و تغییریافتن مقاومت می کنند. آنها تلاش می کنند سنت ها و جاپاهای جامعه کهن را که هنوز در درون نظام مالکیت سوسیالیستی موجود است استفاده کنند و تلاش می کنند حقوق بورژوائی را که هنوز کاملا لغو نشده اند گسترش دهند و آنهائی را که لغو شده اند، احیاء کنند. آنها از طریق این راه ها، موجب فرسودگی و خراب شدن نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی شده و بالاخره آن را کاملا به یک نظام مالکیت خصوصی سرمایه داری تبدیل می کنند.
تضادها و مبارزه های میان پرولتاریا و بورژوازی در زمینه مالکیت در جبهات مختلف بروز می یابد. اما عمدتا در مبارزه برای گرفتن رهبری آن بخش اقتصاد که متکی بر مالکیت سوسیالیستی همگانی است، فشرده می شود. هر کسی رهبری را کسب کند عملا تبدیل به ارباب روابط مالکیت می شود. وقتی که رهبری به دست بورژوازی و یا عواملش بیفتد، نظام مالکیت سوسیالیستی همگانی را نمی توان تحکیم کرد یا بهبود بخشید. بالعکس، بدون شک شروع به انحطاط می کند. دقیقا از آنجهت که مشتی از افراد صاحب قدرت در اتحاد شوروی که راه سرمایه داری را برگزیده بودند رهبری یک اقتصاد متکی بر نظام مالکیت سوسیالیستی همگانی را گرفتند این نظام تبدیل به نظام مالکیت بورژوازی بوروکرات انحصاری شده است. در نتیجه، پرولتاریا و توده های کارکن شوروی از اربابان یک نظام مالکیت سوسیالیستی همگانی تبدیل به برده های یک نظام مالکیت بورژوازی بوروکرات انحصاری شده اند. از زمانی که دار و دسته مرتد خروشچف برژنف قدرت عالی حزب و دولت را در اتحاد شوروی غصب کردند، سرمایه داری بطور کامل احیاء شده است.

مبارزه برای تحکیم و تکامل مالکیت سوسیالیستی همگانی
حتا پس از برقراری مالکیت سوسیالیستی همگانی، نمی توان گفت که مسئله مالکیت کاملا حل شده است. هنوز دو امکان موجود است: پیشروی بسوی کمونیسم یا بازگشت به سرمایه داری. پرولتاریا و توده های کارکن با این وظیفه تاریخی مواجهند که دائما برای تحکیم و تکامل نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی مبارزه کنند.
برای تحکیم و تکامل نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی لازم است که اول از همه تضمین شود که رهبری اقتصاد سوسیالیستی در دست مارکسیستهای اصیل و توده های وسیع است. در تجزیه و تحلیل از مسئله مالکیت، مانند هر مسئله دیگر ضرروی است که نه فقط شکل بلکه محتوای واقعی آن را نیز بررسی کنیم. باید ببنیم: ابزار تولید بنگاه در واقع متعلق به کیست؟ چه کسی در واقع آن را کنترل می کند؟ این ابزار تولید در واقع به منافع کی خدمت می کند؟ این امر در این سوال كه چه طبقه ای قدرت رهبری را در بنگاه در دست دارد، فشرده و منعکس می شود.
نظام سوسیالیستی مالکیت همگانی نشان می دهد که پرولتاریا و توده های کارکن اربابان ابزار تولیدند. اما چگونه می توانیم تعیین کنیم که آیا پرولتاریا و توده های کارکن در واقعیت اربابان ابزار تولیدند؟ این مسئله وابسته به نقش آنها در فرآیند تولید است. در جامعه سوسیالیستی، کارگران به مثابه اربابان تولید در فرآیند تولید شرکت می کنند. آنها از طریق کار آگاهانه برای جامعه ثروت تولید می کنند. سوال پیش می آید، چه کسی این تولید را سازمان می دهد؟ در نهایت سازمان دهندگان تولید باید خود کارگران باشند و طبعا این به معنای آن نیستکه تمام کارگران بطور مستقیم تولید را سازمان می دهند و مدیریت می کنند. توده های وسیع کارگران از طریق دولت و کلکتیو نمایندگان خود را تعیین می کنند یا نمایندگانی را برای سازمان دادن تولید انتخاب می کنند. اما در اینجا مشکلی سر بلند می کند: اگر توده های وسیع کارگران قدرت سازماندهی تولید را به نمایندگانشان اعطاء کنند، آیا این نمایندگان می توانند منافع پرولتاریا و توده های کارکن را در سازماندهی تولید نمایندگی کنند؟ پس از اینکه کارگر قدرت خود را در زمینه سازماندهی تولید به نماینده ای می سپارد، آیا قدرتی برای کارگر منفرد می ماند؟ این مشکل نیز مربوط است به مشکل بزرگتر که کدام طبقه در واقع صاحب ابزار تولید است؛ و آیا نظام مالکیت همگانی ابزار تولید دارد به پیش می رود یا به عقب. در شوروی امروزی، آنهائی که تولید را رهبری کرده و سازمان می دهند، بهیچوجه منافع پرولتاریا و توده های کارکن را نمایندگی نمی کنند؛ بلکه منافع بورژوازی بوروکرات انحصاری را نمایندگی می کنند. سرمایه داری دولتی انحصاری تبدیل به پایه اقتصادی جامعه شوروی شده است. این یک سیر قهقرائی تاریخی بزرگ است.
در چین تحت دیكتاتوری پرولتاریا نیز مبارزه میان دو طبقه بر سر رهبری اقتصاد سوسیالیستی بسیار حاد است. صدر مائو در اولین جلسه پلآنوم نهمین كمیته مركزی حزب خاطرنشان كرد كه: ”ظاهرا انجام انقلاب فرهنگی اجتناب ناپذیر بود زیرا پایه ما خیلی مستحكم نبود. طبق مشاهدات من متاسفانه در اكثریت بزرگی از كارخانه ها (منظورم همه كارخانه ها یا اكثریت مطلق نیست) رهبری در درست ماركسیستهای واقعی و توده های كارگران نبود. نمی گویم در رهبری كارخانه آدمهای خوب موجود نبود. موجود بود. در میان دبیران و معاون دبیران و اعضای كمیته های حزبی و در میان دبیران شعبه های حزبی آدمهای خوبی موجود بود. اما آنها به دنباله روی از خط لیوشائوچی پرداختند و فقط از انگیزه های مادی استفاده می كردند و سود را در فرماندهی قرار می دادند و بجای اشاعه سیاستهای پرولتری دست خوش و غیره می دادند. “ ”اما آدمهای واقعا بدی در كارخانه ها موجود است.“ ”این نشان می دهد كه انقلاب هنوز تمام نشده است.“ (14) وقتی كه رهبری اقتصاد سوسیالیستی در دست ماركسیستهای واقعی است آنها می توانند منافع كارگران، دهقانان فقیر و میانه ی فقیر و تمام توده های زحمتكش را در زمینه تصاحب و سلطه بر ابزار تولید، در زمینه محدود كردن آن حقوق بورژوائی در حیطه مالكیت كه هنوز كاملا ملغی نشده اند، نمایندگی كنند و مالكیت سوسیالیستی همگانی را تحكیم كرده و تكامل دهند. اگر رهبری اقتصاد سوسیالیستی توسط آنهائی كه راه سرمایه داری را در پیش گرفته اند غصب شود، آنها وظیفه خدمت به خلق را كه از سوی حزب و دولت به آنها داده شده است تبدیل به امتیازی برای خدمت به خود و منافع خود می كنند. آنها از سنتها و میراث جامعه كهن كه هنوز در اقتصاد سوسیالیستی موجود است استفاده خواهند كرد تا آن رشته حقوق بورژوائی را كه در نظام مالكیت لغو شده است دوباره احیاء كنند و نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی را خراب كنند. ”درسهای تاریخ را هرگز نباید فراموش كرد.“ كنگره دهم حزب تجربه غنی و درسهای تاریخ را جمعبندی كرد و با روشنی اعلام كرد كه: ”ما باید رهبری سازمان های رده اول را تقویت كنیم تا تضمین كنیم كه رهبری واقعا در دست ماركسیستها و كارگران و دهقانان فقیر و میانه ی فقیر و زحمتكشان است. و اینكه وظیفه تحكیم دیكتاتوری پرولتاریا در تمام سازمان های رده اول متحقق شده است.“ (15) این كار برای تحكیم و تكامل نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی اهمیت تعیین كننده دارد.
برای تضمین اینكه بنگاه های اقتصاد دولتی و اقتصاد كلكتیو در دست ماركسیستهای واقعی، پرولتاریا و توده های زحمتكش باشد پرولتاریا و توده های زحمتكش باید درگیر مبارزه مصممانه با مرتدین، عوامل مخفی، و روهروان سرمایه داری كه رهبری را غصب كرده اند بشوند و رهبری را دوباره بدست آوردند. چنین مبارزه ای با انجام یك انقلاب فرهنگی بزرگ حل نمی شود. بورژوازی در تلاشهای مذبوحانه اش برای احیاء سرمایه داری از هیچ كاری برای غصب رهبری اقتصاد دولتی و كلكتیو فرو گذار نخواهد كرد. در همان حال، نمایندگان (كادرهای سطوح مختلف) پرولتاریا و توده های زحمتكش كه رهبری اقتصاد دولتی و كلكتیو را در دست دارند باید بیش از این جهان بینی خود را متحول كنند و سخت تلاش كنند كه ماركسیست شوند تا بتوانند واقعا منافع پرولتاریا و توده های زحمتكش را نمایندگی كنند. اگر آنها در این جهت كوشش سخت نكنند ممكنست در جریان سازمان دادن تولید تحت تاثیر نفوذ جهان بینی بورژوازی در خلاف جهت منافع پرولتاریا و توده های زحمتكش عمل كنند. برخی افراد هستند كه در سازماندهی و مدیریت اقتصاد سوسیالیستی علاقمندند از انگیزه های مادی، سود، و آئین نامه های انظباطی محدود كننده ‏استفاده كنند. به عبارت دیگر رویكرد اینان به زحمتكشان این نیست كه زحمتكشان اربابان بنگاه های تولیدی سوسیالیستی می باشند. این گرایش ناگزیر نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی را تضعیف و متوقف می كند. اگر به این گرایشات اجازه رشد داده شود نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی به انحطاط می رود. در جریان انقلاب كبیر فرهنگی پرولتاریائی توده های وسیع و كادرها این گرایش را نقد و افشاء كردند. اما تمام چیزهائی كه قبلا نقد و طرد شده اند می توانند تحت شرایط معینی دوباره سربلند كنند. در اوایل سال 1974 برخی از كارگران در ”دفتر امور تخلیه و بارگیری منطقه بندر شانگهای“ یك روزنامه بزرگ دیواری نوشته و نصب كردند. عنوان این روزنامه دیواری چنین بود: ”اربابان بارانداز باشید ؛ نه برده بار“. این روزنامه بزرگ دیواری نوشت: ” نگاه رهبری به كارگران اینطور نیست كه كارگران اربابان باراندازند. بلكه با آنان بعنوان برده های بار رفتار می كند. این انعكاس خط رویزیونیستی در اداره یك بنگاه اقتصادی است.“ این كلمات درست به قلب مسئله می زند و نشان می دهد كه تحكیم و تكامل نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی به چه معناست؛ این كلمات از ارزش عملی جهانشمول برخوردارند.
برای اینكه رهبری اقتصاد دولتی و كلكتیو واقعا در دست ماركسیستهای اصیل باشد، همچنین باید در دست كارگران، دهقانان فقیر و میانه ی فقیر، و دیگر توده های زحمتكش باشد. این دو جنبه لاینفك می باشند. از آنجا كه توده های زحمتكش اربابان اقتصاد سوسیالیستی هستند، حتا پس از اینكه رهبری به چند نفر نماینده تفویض می شود ‏‌حق دخالتگری دارند. رویزیونیستهای شوروی ”نظام مدیریت تك نفره“ را نهادینه كرده اند. طبق این نظام، توده های زحمتكش پس از تفویض رهبری به نمایندگان، دیگر حق دخالت در سازماندهی و اداره اقتصاد ندارند. واقعیات ثابت كرده است این ماده بیهوش كننده ای است كه بورژوازی و عواملش به قصد غصب رهبری پخش می كنند. انگلس در یكی از نوشته هایش می گوید: ”مدیریت تك نفری صنعت‏ بناگزیر به مالكیت خصوصی می انجامد.“ (16) اگر در چارچوب مالكیت سوسیالیستی، رهبری بنگاه های اقتصادی در دست كارگران، دهقانان فقیر و میانه ی فقیر، و دیگر زحمتكشان نباشد نظام رویزیونیستی ”مدیریت تك نفره“ غلبه می یابد. در نظام رویزیونیستی ”مدیریت تك نفره“ در عمل توده های زحمتكش از ابزار تولید جدا شده اند. آنها صرفا دستوراتی را از ”رئیس“ بنگاه دریافت می كنند. در صورت غلبه چنین نظامی توده های زحمتكش دیگر حق سوال در مورد اینكه آیا یك فرآیند تولیدی معین به منافع پرولتاریا و زحمتكشان خدمت می كند یا نه را نخواهند داشت. به این ترتیب، بنگاه های سوسیالیستی بتدریج به درون چاه سرمایه داری خواهند لغزید. اما وقتی كه رهبری بنگاه واقعا در دست ماركسیستهای اصیل، كارگران، دهقانان فقیر و میانه ی فقیر و دیگر توده های زحمتكش باشد موقعیت توده های زحمتكش بعنوان اربابان بنگاه مطمئنا تضمین خواهد شد. آنان بعنوان اربابان فعالیت و خلاقیت سوسیالیستی به میدان خواهند آمد. اگر عده ای عناصر بد رهبری بنگاه را غصب كنند توده های زحمتكش تحت رهبری حزب می توانند قدرت را از آنان پس بگیرند. در پراتیك انقلاب سوسیالیستی در چین این مسئله بیش از چند بار به اثبات رسیده است؛ بخصوص در انقلاب كبیر فرهنگی پرولتاریائی. بازهم به اثبات خواهد رسید.
محك اصلی در تعیین اینكه چه كسانی رهبری اقتصاد سوسیالیستی را در دست دارند، خطی است كه توسط دپارتمان های یك بنگاه كه مسئول عملیات تولید یا مدیریت اقتصادی است پیش برده می شود. خط رویزیونیستی همیشه علیه منافع پرولتاریا و مردم زحمتكش حركت می كند. انگیزه های مادی و سود و آئین نامه های محدود كننده را تقویت می كند. از سوی دیگر، ماركسیستها طبق اصول سوسیالیستی همیشه بر این اصل كه انقلاب تولید را هدایت می كند و مدیریت عملیات تولیدی باید با اتكا بر توده ها به مثابه اربابان جامعه تقویت شود اصرار می كنند. بنابراین، ضامن نهائی در تحكیم و تكامل نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی عبارتست از عمل كردن به خط ماركسیستی و انتقاد و طرد خط رویزیونیستی.
برای تحكیم و تكامل نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی لازم است كه تحت دیكتاتوری پرولتاریا حق بورژوائی محدود شود. در جامعه سوسیالیستی، حق بورژوا ئی در حیطه مالكیت كاملا لغو نشده است. در زمینه برخورد به حقوق بورژوائی كه هنوز در جامعه سوسیالیستی موجود است لازم است یك را به دو تقسیم كنیم. یعنی اینكه از یك طرف نقش تاریخی آنها را ببینیم و اجازه دهیم كه وجود داشته باشند؛ اما همچنین لازم است آنها را محدود كنیم و اجازه ندهیم كه بسط و رشد یابند. اگر این حقوق بورژوائی تحت دیكتاتوری پرولتاریا محدود نشوند بلكه بسط یابند در نهایت باعث تغییر ماهیت نظام مالكیت بنگاه های سوسیالیستی شده و این بنگاه ها را به بنگاه های سرمایه داری تبدیل می كنند.
برای تحكیم و تكامل نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی همچنین لازم است سیاست های مختلف حزب به عمل درآیند. برای مثال، لازم است روابط میان مركز و مناطق درست برقرار شود تا در اقتصاد سوسیالیستی تحت نظام مالكیتتمام مردم، دو نوع ابتكار عمل اجازه بروز بیابند. لازم است روابط میان دولت و بنگاه تولیدی درست برقرار شود تا بنگاه تحت رهبری همگون دولت، بطور كامل ابتكار عمل در عملیات تولیدی و مدیریت را در دست داشته باشد. همچنین لازم است كه در اقتصاد كلكتیوی كمون های خلق در روستاها، نظام پایه ای مالكیت درست اجرا شود؛ این نظام پایه ای در حال حاضر به شكل مالكیت ”سه مرتبه ای كه تیم تولیدی در مرتبه پایه قرار دارد“ می باشد؛ این سیاست باید درست اجرا شود تا فعالیت و خلاقیت سوسیالیستی اقتصاد كلكتیو در سه سطح كمون، بریگاد و تیم تولیدی شكوفا شود. در عین تائید وجود نابرابری میان بریگادها و میان تیم ها و میان كمون ها ما باید تلاش كنیم شرایط مساعدی خلق كنیم یعنی باید این تفاوت ها را كم كنیم تا راه سوسیالیسم را طی كنیم و به وفور همگانی برسیم.
برای تحكیم و تكامل نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی، آموزش سوسیالیستی باید تقویت شود. مالكیت همگانی سوسیالیستی بر اساس محو مالكیت خصوصی ساخته می شود. اما ”بقایای افكار كهنه كه انعكاس نظام كهنه است تا مدت طولانی در مغز انسانها باقی می ماند و بسادگی از بین نمی رود.“ (17) این بقایای ایدئولوژی كهنه، كه بر پایه نظام مالكیت خصوصی كهنه تولید شده است، و شامل ایدئولوژی حق بورژوائی می باشد در عرصه های بسیار تظاهر می یابد و در تضاد با نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی می باشد. فقط با تقویت آموزش در زمینه خط ایدئولوژیك و سیاسی؛ با ارتقا آگاهی سیاسی كادرها و توده های وسیع و با محكم برقرار كردن جهان بینی پرولتری می توان بطرز موثر نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی را تحكیم كرد و تعالی بخشید.
برای تحكیم و تكامل نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی لازم است فعالانه نیروهای مولده اجتماعی را رشد دهیم. نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی شرایط مساعدی را برای رشد نیروهای مولده اجتماعی می آفریند؛ در عین حال رشد نیروهای مولده اجتماعی باید یك اساس و پایه مادی برای استحكام و تكامل بیشتر نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی فراهم كند. تسریع صنعتی كردن سوسیالیستی اقتصاد سوسیالیستی دولتی را تقویت می كند. تسریع مكانیزاسیون كشاورزی و رشد مستمر نیروهای مولده كشاورزی اقتصاد كلكتیو را تقویت میكند و بدین ترتیب پایه ای برای استحكام و تكامل بیشتر مالكیت كلكتیو فراهم می كند. در نتیجه اجرای پیگیرانه سیاست ”انقلاب را درك كنید؛ تولید را بالا برید!“ و رشد اقتصاد سوسیالیستی را با نتایج عظیم تر، سریع تر، بهتر، و اقتصادی تر پیش ببرید! شرایط مهمی برای تحكیم و تكامل نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی می باشند.
فرآیند تحكیم و تكامل نظام سوسیالیستی مالكیت همگانی یك فرآیند طولانی مبارزه بین دو طبقه، دو راه و دو خط است. این یك مبارزه طولانی مدت است. وظایف عظیمی مقابل روی ماست و باید با تمام قوا بجنگیم!
-----------------
توضیح مترجم:
مردم کارکن: laboring people
واژه ای است که به کارگران و بقیه زحمتکشان جامعه مانند روستائیانی که بر مبنای مالکیت کلکتیو (جمعی) کار می کنند، اطلاق می شود. این واژه را به صورت "زحمتکشان" یا "خلق کارکن" یا "توده های کارکن" نیز می توان ترجمه کرد.
معادل های دیگر در این فصل عبارتند از:
مالکیت همگانی public ownership
نظام مالکیت تمام مردمsystem of ownership by the whole people
نظام مالکیت کلکتیو (جمعی) system of collective ownership

ملاحظات:
1-مقاله آنتی دورینك - انگلس نسخه انگلیسی ص 205
2-نقد برنامه گوتا ماركس ص 9
3-مانیفست حزب كمونیست ماركس و انگلس (انتشارات زبانهای خارجی پكن 1973) ص 59- از این به بعد از این اثر با عنوان مانیفست كمونیست یاد خواهیم كرد.
4-اوضاع كنونی و وظایف ما مائو جلد 4- نسخه انگلیسی صفحه 167
5-گزارش دومین پلنوم هفتمین كمیته مركزی حزب كمونیست چین مائو جلد 4 نسخه انگلیسی ص 367
6-چپ روی كودكانه و ذهنیت خرده بور‌ژوائی لنین- ك آ جلد 27 ص 343
7-گزارش سیاسی كمیته مركزی حزب كمونیست روسیه (بلشویك) لنین-27 مارس 1922- ك آ جلد 33 ص 278
8-در باره دیكتاتوری دموكراتیك خلق مائو جلد 4- 419
9-كمونیسم چپ روانه؛ بیماری كودكی (انتشارات زبانهای خارجی پكن 1965) ص 6
10- مسئله دهقانی در آلمان و فرانسه انگلس- آ م م ا جلد 3- ص 470
11- متشكل شوید مائو جلد 3 نسخه انگلیسی ص 157
12- در باره تعاونی كشاورزی مائو جلد 5
13- كاپیتال ماركس- جلد 3 نسخه انگلیسی 384-385
14- مائو نقل شده در مقاله ”اعمال همه جانبه دیكتاتوری پرولتاریا“ نوشته چن چان چیائو نقل شده در كتاب ”مائو پنجمی بود“ از ریموند لوتا ص 213
15- اسناد كنگره دهم حزب كمونیست چین به انگلیسی ص 35
16- اصول كمونیسم انگلس- آثار منتخب جلد 1- ص88
17- نقل قول از مائو در كتاب سرخ نسخه انگلیسی ص 33









هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر